دیوونه ایم

1392/04/11

سلام من اسمم سمیرا و نامزد دارم و امسال تابستون ازدواج میکنم میخوام خاطره یکی از شیطنت هامو با نامزدم تعریف کنم
من 175 قدم و 80کیلوم سفید پوستم و چشمام سبز و نامزدم علی 183 95 کیلو و بدنسازی میره و هیکل رو فرمی داره
یه هفته از مراسم خواستگاری و اینا گذشته بود و خانواده ها گفته بودن صیغه کنیم تا زمان عقد،1ماه گذشته بود وعقدکردیم،شیطونی هامون شروع شده بود و یواشکی به بهونه کمک کردن بیاد آشپزخونه و یه لب بگیر و تو ماشین کنارم با پاهام ور بره و دیگه علی کم کم شیطنتش بیشتر شده بود و شبا با اس و اینا پدرم و در میاورد تا اینکه مادر و پدر علی رفتن مشهد و علی و خواهرش موندن خونه،علی خواهرش 20سالشه و تقریبا هم سنیم،پدر و مادر علی و بدرقه کردیم و خواستم بیام خونه با مامان اینا علی گفت شب بیا خونه ما چند شب قبلا هم علی خونه ما هم من خونه اونا مونده بودم فقط این بار پدر و مادر علی نبودن،رفتیم خونه علی اینا با مریم شام اینا درست کردیم و خوردیم و قلیون کشیدیم و ورق بازی کلی خوش گذشت،مریم رفت تو اتاقش و علی ماهواره و روشن کرد و دراز کشیدیم
موقع فیلم با بدنم بازی کرد و یهو دست انداخت لای موهام و صورتم و سمت خودش چرخوند،دیگه لبامون تو هم گره خورده بود و داغ داغ بودم علی سینه هام و از رو تی شرت میمالید و محکم فشار میداد دیگه تو حال خودش نبود انقدر محکم چسبیده بود بهم که دیگه بدنم غر گرفته بود پاشد برق و خاموش کرد و رکابی و شلوارکش و در آورد و باسرت اومد کنارم خوابید وای اولین بار بود تقریبا لخت میدیدمش،تی شرتم و در آورد و گفت کمرتو بده بالا هم خجالت میکشیدم هم تو حال خودم نبودم سوتین و باز کرد و افتاد به جون سینه هام آخ داشتم دیوونه میشدم سیر نمیشد از خوردن سینه هام سایز 85،کم کم دستشو برد پایین و رونامو میمالید و از روشلوار کسم و میمالید،دیگه نفساش تند شده بود رفت پایین و یه گاز از پهلوم گرفت که منم موهاشو کشیدم گفتم خولی مگه گفت آره خول شدم،انقدر شهوتی شده بود که شرت و شلوارم و کشید پایین و یکم نگاه کرد بدنمو و گفت خوب گوشتی هستیا زشت،تیکه کلامش زشت اما بدجنس چون خیلی زشت نیستم،خوابید کنارم و منو کشید رو خودش گفت تو نمیخوای اون خول و ببینی خندیدم و گفتم علیییی،گفت خره زنمی از چی خجالت میکشی،یه لب آبدار ازش گرفتم و شرت و از پاش در آوردم عوضی همون بود دخترا حلاکش بودن خاطرات دوران مجردی و تعریف کرده بود حضرت آقا،کیر خوش فرمی داشت 18،19سانت میشد اما یکمی کلفت بود و سرکیرش خیلی باحال بود یکم مالیدمش و با بدن علی بازی کردم گفت بخور و کم کم کیرش و کردم تو دهنم و خوردم اما هی دندونم میخورد به کیرش که دیگه حرصش گرفت و گفت بسه زشت،رفتم کنارش خوابیدم و لب گرفتیم که گفت میخوام فکرکردم گرسنه شده و پرسیدم چی میخوای گفت میخوام بکنمت و یه لحظه سرش قاطی کردم و گفتم علی چرا چرت و پرت میگی داشتم لباسامو میپوشیدم که دستمو گرفت کشید روش گفت خره منظورم از عقب بود و دلم میخوادت و تو کفم گفتم زشته مریم خونست و میفهمه از سر و صدا گفت بفهمه چه اشکالی داره
دستم و گرفت برد تو اتاق خودش که به حیاط راه داشت گفت بریم حموم گفتم باشه رفتیم حموم و حسابی با بدنمو و سینه هام و کونم بازی کرد که دیگه شل شده بودم داشتم میمردم زیر دوش از پشت بغلم کرد و اووف واسه اولین بار داغی و سفتی کیرش و حس کردم سینه هام و میمالید و پشت گردنم و میخورد،یکم غر غر کردم که مریم فهمید اومدیم حموم از فردا سربه سرم میزاره خندید گفت عین داداشش شیطون
گفت دستت و بزار رو دیوار و کونت و بده سمتم نرم کننده رو خالی کرد رو کونم و میمالید و دیگه یواش یواش انگشتشو میکرد تو کونم خوشم اومده بود و یه لحظه سوزش بیشتر شد دوتا انگشتشو کرده بود تو کونم و بازی میداد ،دوباره نرم ککنده و ریخت رو کونم و کیره خودش و یکم کیرشو لای کونم بازی داد و دستشو گذاشت رو کمرمو و خم کمرمو بیشتر کرد و کیرش و گذاشت دم سوراخ کونم و آروم فشار داد که یه ای بلند گفتم و باخنده گفت مریم دیگه بیدار شد و داشتم میخندیدم که یهو محکم کمرنو کشید سمت خودش و کیرش تا ته رفت تو نفسم بند اومده بود دستش و گذاشت رو دهنمو و گفت خانومم الان آروم میشه پاهام سست شده بود از ترس این که جیغ نزنم نه تکون میخورد نه دستش و برمیداشت و 1،2دقیقه گذشت که آروم آروم کیرشو عقب جلو کرد اما سوزش زیادی داشتم و درعین حال رو ابرا بودم و دید دیگه ناله نمیکنم سرعتش و بیشتر کرد دیگه صدای آخ و اوخ من و صدای نفساش دیوونه کننده بود،داشتم میمردم از درد و سرعتش و بیشتر کرد و آبم اومد دیگه رو پام بند نبودم و علی یهو محکم باز چسبید بهم و آبشو ریخت تو کونم وای که چه حالی داد،کیرشو در آورد واز پشت بغلم کرد و در گوشم گفت ممنون عشقم
اگه بد بود معذرت اگه خوشتون اومد بقیه داستانامو مینویسم.

نوشته: سمیرا


👍 0
👎 0
39681 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

389093
2013-07-02 10:56:13 +0430 +0430
NA

نخوندم
بخونم بیام

0 ❤️

389094
2013-07-02 11:07:28 +0430 +0430

تو دیوونه نیستی عزیز دلم
.
.
.
.
.
.
تو کس خلی .

فهمیدی کس خل ؟

0 ❤️

389095
2013-07-02 11:30:06 +0430 +0430
NA

تا نامزدین خوبین ؛ اما بعدش ؛
؛
؛
حوصله ندارین؛
سرتون درده؛
خسته این؛
خوابتون میاد؛
دندونتون درده؛
میخواین پریود شین اعصاب ندارین؛
پریودین؛
خلاصه هزار بهونه دیگه میارین که دل به کار ندین؛
اقا غیر از اینه ؟

0 ❤️

389097
2013-07-02 13:19:17 +0430 +0430
NA

یعنی از کون دادن انقدر سادست؟؟؟؟؟؟ یکم سوزه داره فقط؟ههههههههههه

0 ❤️

389098
2013-07-02 13:20:41 +0430 +0430
NA

و بدینگونه ·····························
اونوقت مریم چی شد!؟؟؟؟؟

0 ❤️

389099
2013-07-02 13:24:43 +0430 +0430
NA

یکی از سحری123 بپرسه یسوزه یعنی چی!!!؟

0 ❤️

389100
2013-07-02 14:38:01 +0430 +0430
NA

:X :X :X خواستگاری اینا … خونه مامانم اینا … خونه علی اینا … اس اینا … با مریم اینا شام اینا درست کردیم … ماهواره اینا … فیلم اینا… لب اینا … حموم اینا … شورت اینا … نرم کننده اینا … خوب کس شعر اینا بافتی !!!

0 ❤️

389101
2013-07-02 15:01:17 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود میشه گفت واقعی بود ولی جان مادرت دیگه بقیشو ننویس چون حتما خواهر شوهرت بیدار میشه اونم میاد تو حموم بعد شوهرت مجبور میشه اونم بکنه اونوقت دیگه نگو و نپرس

0 ❤️

389103
2013-07-02 16:32:26 +0430 +0430
NA

زشت،زشت اینا

0 ❤️

389105
2013-07-02 17:58:19 +0430 +0430
NA

شیطونه میگه فوش ندم هااا !!!ولی من که گولشو که نمیخورم کون بچه فلسطینی

0 ❤️

389106
2013-07-02 19:07:46 +0430 +0430
NA

هرچند چرندیات زیاد داشت ولی در کل بد نبود… در ضمن میخوام به آقای ایکس بگم مردک مگه مجبوری؟! پفیوز غلط میکنی نخوانده میای کامنت میذاری… مگه خر کیرشو راست کرده واست و گفته اگه سریعا کامنت نذاری کونتو جر میدم؟!یکم خجالت بکش الاغ

0 ❤️

389110
2013-07-02 23:08:39 +0430 +0430

خوبه اگه خانوما بدونن کونشون مهمترین عضو بدنشونه کلی از مشکلات بشریت وحشریت حل میشه ;)

0 ❤️

389111
2013-07-02 23:35:54 +0430 +0430
NA

چرابعضیا فکر می کنن نوشتن داستان یه رسالته براشون و باید داستان بنویسأ:-/

0 ❤️

389112
2013-07-03 01:55:23 +0430 +0430
NA

رهگذرم اومد داستانو خوند ولی ب نتیجه ای نرسید :-D

0 ❤️

389113
2013-07-03 04:08:28 +0430 +0430

شعری برای تو . . . . . . . . . . .
سلام، اسمم سمیرا باشد اکنون
علی هم همسرم بر طبق قانون
نمودیم همدگر را توی حمام
بکردش ناگهان یک کیر در کون
نمیدانم چرا از کُس ندادم
گمانم خوفی‌ام از لکه‌ی خون
کنون هر شب مرا از کون بگاید
نمیدانم چه فرق است کُس، با کون

0 ❤️

389114
2013-07-03 05:28:18 +0430 +0430
NA

به شما تو زبون ما میگن کونی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها