راز سکس طولانی من

1392/03/13

سلام
برای معرفی خودم باید بگم که من از اون آدمای کمال گرای مزخرف حشری احساساتی ازخود راضی و البته با اعتماد به نفس حال به هم زن هستم
توی دوران دانشجویی زیاد خوش شانس نبودم. بعد از چهار ماه دوستی با اولین دوست دخترم و کلی مالوندن و شق دردی بالاخره تونستم شرتش رو در بیارم و لاپایی بکشم و فکر می کنم توی حرکت پنجم ، شیشم و تنها پس از چند ثانیه هیکل خانم رو مذین به اسپرم کردم. ولی از شانس کیریم معلوم شد که کون خانم از حالت عادی خیلی خیلی خیلی خیلی تنگتره و از عقب محاله که بتونم کاری بکنم.( بنده خدا باید عمل می کرد تا یه کم باز بشه) البته رابطه مون یه چند وقتی ادامه داشت و بعضی وقتا می اومد خونم با هم ور میرفتیم و چون نمیتونستم بکنمش مجبور بودیم که به روشهای دیگه با هم حال کنیم . مثلا هر بار یه جوری لخت می شدیم و بدن هم رو میخوردیم، حتی یک بار و البته فقط همون یک بار تونست تنها به مدت 1 دقیقه بهترین و با حس ترین ساک زندگیم رو برام بزنه… باور کن قابل وصف نبود… چشماش رو یه لحظه بست و با آنچنان حسی کیرم رو مکید که یه لحظه خودم رو عقب کشیدم… یه شب هم تا صبح به هم اس ام اس های سکسی دادیم که حتی جرات نداشتیم تلفنی به هم بگیم… همش همین بعد هم رابطه به گه کشیده شد . راستش دیگه خسته شده بودم . میخواستم هر طور که شده یه دختر رو واقعا بکنم… (گفتم که آدم حال به هم زنی هستم. شاید یکی از خودخواه ترین موجودات روی زمین. منم مثل شما الآن از خودم متنفرم)
چند وقت بعد با الی آشنا شدم . خوشبختانه همون بار اول کونش رو در اختیارم گذاشت. و من هم زیاد تعارف نکردم. درجا فرو کردم و اونم در جا کشید عقب ! کلی رومئو ،ژئولیت بازی کردم تا گذاشت دوباره فرو کنم. این دفعه در عرض چند ثانیه آبم اومد… راستش زیاد هم بد نبود ولی تنگی قسمت ابتدایی کون یه مقدار کیر آدم رو اذیت می کنه. به هر حال به از هیچی. تقریبا 10 یا 15 باری باهم سکس داشتیم .
سومی رو شاید بهتر باشه نگم. ولی نه…به درک… کی اینجا من رو میشناسه… خوب سومی اسمش فاطی بود بعد از یه بستنی خوردن اومد خونم و لخت شدیم. طفلک… خیلی خیلی حشری بود. من رو خوابوند روی تخت و رسما بهم تجاوز کرد (منظورم از طفلک خودم بود)… کیرم کاملا خوابیده بود . فقط سرش رو گرفته بود و می مالوند روی کسش … ناخناش بلند بود و بقیش رو خودتون حدس بزنید… فقط آرزو می کردم که زودتر تموم بشه. آره درسته … رسما بهم تجاوز شد اونم توسط یه دختر 170 سانتی ( من قدم نسبتا بلنده و با تمام وجودم میگم که لعنت به این زندگی کیری!) خلاصه از خونم که رفت منم سریع زدم بیرون… انگار دیوارای خونه تنها شاهد تجاوز بهم بودن و منم روی دیدنشون رو نداشتم.

                                                               خلاصه این که من بدبختم و هوسباز

                                           و اما اصل داستان!....( مقدمش طولانی بود .. نه؟)

من از ترم اول و دوم و البته سوم و مطمئنا تا ترم چهارم دانشگاه توی کف یه دختر 185 سانتی، خوش استیل، سبزه و البته سال بالایی خودم بودم که میگفتن به هیچ کس پا نمیده تا این که توی یه پاساژ با یه پسر خوش تیپ دیدمش و بیخیالش شدم( البته قبلش بهم جواب رد داده بود)

عجیب اینجاست که در نیمسال دوم سال پنجم دانشگاه( همون ترم 10 خودمون) خبرش اومد که سارینا در دانشگاه دیده شده. سریعا پی جو شدم و فهمیدم که خانم مشغول سپری کردن ترم 12 خودشون هستن. خلاصه این که با یک هفته تمرین ذهنی و یه حرکت تخمی-تخیلی تونستم بهش شماره بدم و بعد از 2 تا قرار و یه هفته زنگ و تلفن قرار شد که بیاد خونم…1 ساعت قبل از اومدنش دقیقا یک سال برام گذشت. از همه بدتر این که نزدیکای اومدنش یهویی دستشوییم گرفته بود و مثانم داشت میترکید اما میترسیدم که اگه برم دستشویی اون زنگ بزنه و همه چی خراب بشه… قرار شد که تحمل کنم و بعد از اومدنش به بهانه شستن دستام برم دستشویی. توی همین خیال بودم که گوشیم زنگ خورد و گفت که الآن میرسه . اومدم پائین استقبالش که دیدم زن همسایه طبقه دوم و البته طبقه اول توی پارکینگ بودن و چون قضیه داشت سه میشد و مطمئنا هم نمیتونستم قرار رو به تعویق بندازم، مجبور شدم که خالی ببندم که ازدواج کردم و اینکه خانمم داره میاد .باور کنید یا نه ،این استراتژی رو در عرض 30 ثاینه طرح ریزی و تنها با چند جمله اجرا کردم.(باعث شرمساریه ولی توی دروغ اونقدر استادم که خودم هم بعضی وقتا باورش می کنم. ) خلاصه رفتم بیرون و وقتی که از تاکسی پیاده شد… واوووو… چقدر زیبا بود… موهاشو چتری داده بود توی صورتش و کاملا با ظاهرش تو دانشگاه فرق داشت. دیگه اصلا نگران چیزی نبودم . بهش گفتم که وانمود کنه همسرمه و اصلا نترسه، اونم از من بی کله تر اومد داخل و با اونا سلام و احوال پرسی کرد. سوار آسانسور شدیم و رفتیم بالا. باورتون میشه… به همین راحتی! ولی صبر کن… آخ … مثانم… الانه که شلوارم رو خیس کنم. خوب وارد خونه که شدیم بهش تعارف می کنم بشینه منم میرم دستشویی و بعد میام پیشش( این توی فکرم بود). به محض این که در رو باز کردم. دستاش رو حلقه کرد دور گردنم. شکمش رو چسبوند به شکمم و حشری نگام کرد. آره درسته! داشت روی مثانم فشار وارد میکرد. میخواستم پرتش کنم و بپرم توی دستشویی ولی نمیشد. به بهونه گذاشتن آهنگ خواستم برم سمت کامپیوتر (و البته بعدش دستشویی) ولی نشد… بهش لبخند زدم و سعی کردم بنشونمش روی کاناپه… ولی باز هم نشد.
باورتون بشه یا نه،درب دستشویی تنها چند متر با من فاصله داشت و من فقط میتونستم “درب” آلومینومی خشگلش رو ببینم و مسحور شیشه مشجرش بشم… دیدن سنگ توالت براق دستشویی برام شده بود یه رویا… یه آرزو… در همین حال متوجه شدم که داره سعی می کنه دوتاییمون رو روی کاناپه بخوابونه… راستش اصلا متوجه نشدم که بوسش کردم یا نه… اون موقع یه حس قوی از اعماق وجودم داشت من رو به سمت چیز بسیار ارزشمندتری میبرد. یک اطاق کاشی کاری شده رویایی با یه سوراخ درست وسط اون…
آروم خوابید روی کابینت، البته به همراه مفلوکی که توی دستاش محکم گرفته بود… بهش نگاه کردم. یه لحظه چشمم به چشمای خشگلش افتاد و بعد هم به لبخند مستانش… با سابقه ای که از خودم داشتم سکس ما در هر حالتی بیشتر از چند ثانیه طول نمیکشید. پس خیلی سریع دست به کار شدم تا زودتر اون اسپرم لعنتی رو از خودم دفع کنم و به سمت دستشویی شیرجه بزنم… ولی بعد از چند ثانیه فشار مثانه کمتر شد و تازه فهمیدم که چه جیگر نازی توی بغلمه… بوسیدمش و جمله ای که ده ها بار با خودم از شب قبلش تمرین کرده بودم رو گفتم…
من: ببینم اوپنی؟
سارینا: آره ، پس میخواستی از کجا فرو کنی؟

نزدیک بود که از شدت خوشحالی فریاد بزنم… دیگه به هیچی فکر نمی کردم… سریع شروع کردم به مالوندن الکی و رفتم سراغ شرتش و شرتش رو در آوردم اما لحظه ای که خواستم بذارم توش یهویی با مقاومت مواجه شدم… گفت که باید اول کاندوم بذارم بعد بکنم.
اما من نمیخواستم اولین سکس واقعیم رو با یه تیکه پلاستیک شروع کنم. چند دقیقه بهش اصرار کردم. اما فایده نداشت. گفت که بعدش دردسر داره… فهمیدم که قبلا سابقه سقط جنین داشته ولی به روش نیاوردم. کاندوم رو گذاشتم اما به نظر کوچیک میومد. بدجور داشت اذیت می کرد اما مهم نبود… دوباره مثانم شروع کرد به اذیت کردن و لی دیگه شروع کرده بودم. اصلا اونطوری که فکر می کردم نبود. هیچ لذتی نمی بردم… 1 دقیقه گذشت… 2 دقیقه… من نشستم و اونم نشست روی کیرم بدون این که احساس خاصی بهم دست بده… 5 دقیقه گذشت… 10 دقیقه… چرا نمیاد؟ آخه مگه من چه گناهی کردم. شکمم بدجوری باد کرده بود. روم نمی شد که بگم میخوام برم دستشویی… 20دقیقه کذاییی… نههههههههههههههههههه … من هنوز دارم سکس می کنم. … اون موجود مونث کذایی بدجور بهش حال داده بود خودشم تعجب کرده بود که من چطور تونستم اینقدر خودم رو نگه دارم. احتملا فکر کرده بود قرصی چیزی خوردم و با تمام وجود داشت لذت میبرد. دیگه من تلمبه نمیزدم بلکه اون داشت روی کیرم بالا پائین میپرید. کیرم به حالت نیمه خمیده بود ولی مثل این که اصلا این چیزا حالیش نبود… داشتم در اعماق وجودم گریه می کردم که یهویی گفت : کاندوم رو دربیار مثل این که به این زودیا نمیای. اینو که شنیدم سریع در آوردمش. از این جا به بعدش رو یادمه… خم شده بود و من داشتم تلمبه می زدم… یه لحظه احساس کردم که داره آبم میاد. سریع کشیدم بیرون اونم فهمید و برگشت جلوم زانو زد. منم شکه شدم نمیدونستم این حرکتش یعنی چی… دوباره برگردوندمش و روی کمرش آبم رو ریختم… ( آره میدونم خیلی احمقم… طرف میخواست بریزم روی صورتش یا شایدم حتی شاید میخواست بخورتش… به خاطر این اشتباه هیچ وقت خودم رو نمیبخشم)… نفهمیدم چطوری رسیدم دستشویی ولی دیگه دستشوییم نمی اومد. هر کاری کردم نمی اومد… تقریبا 10 دقیقه طول کشید که یه چند قطره ای اومد و خلاص!!!

                                                 آره من آزاد شدم....
                                                من راحت شدم...
                                                من در آرامش کاملم..

دوباره برگشتم پیشش… و یه بار دیگه باهاش سکس کردم… این بار فهمیدم چیکار کردم باهاش و کلی لذت بردم… بهم خیلی حال داد و بعد از سکس هم دستم رو روی موهاش کشیدم و بغلش کردم… این حرکتم دیوونش کرد و گفت که انگار تا حالا 10 تا زن داشتی!! (چی؟! من اسکل این اولین بار بود که کس می کردم… ولی به روی خودم نیاوردم) . ازم پرسید که چیکار کردی که اینقدر خودت رو نگه داشتی… منم چون نمیدونستم چی بگم … یه لبخند بهش زدم و گفتم که میرم برات یه چیزی بیارم… حرفام رو راست و ریست کردم و دفعه بعد که همون سوال رو کرد بهش گفتم که من میتونم همه چیز خودم رو کنترل کنم حتی شهوتم رو ( نخند… بقیش رو بخون) . و چند تا کس و شعر فلسفی تحویلش دادم و اونم که نتیجه خارق العاده عمق فلسفه من رو دیده بود کاملا باور کرد… من اون شب بهترین شب زندگیم رو داشتم… کلی با هم خندیدم … از هم عکس گرفتیم و هم رو بوسیدیم و فردا صبح هم دوباره با هم سکس کردیم… اون شب باعث شد که من بتونم راز سکس طولانی رو متوجه بشم و این راز من رو تبدیل به قهرمان اون دختر کرد… (دوستیمون زیاد طول نکشید. چون من یه نامرد دروغ گوی پست بی احساسم)

و اما راز سکس طولانی و لذت بخش…

رازش خیلی ساده ست و میخوام اون راز رو بهتون بگم!



هر وقت که احساس کردید دارید میاید. ریتم رو کند کنید و به یه چیز دیگه فکر کنید…بعد دوباره میتونید برای مدت طولانی تری سکس کنید. این تکنیک کمک می کنه که یه دختر رو بتونید حتی به بالای 10 ارگاسم هم برسونید. البته بعضی دخترا بیشتر از 30 دقیقه براشون آزاردهنده هست. خودتون با یکی دو جلسه سکس میتونید حدش رو بفهمید…
نگران اندازه کیرتون هم نباشید. واژن دختر به اندازه کیر شریک جنسیش در میاد…
لازم نیست مثل فیلمای سوپر یه عالمه حرکاتی خفن بزنید، فقط سعی کنید مدت زمان سکس رو مطابق با نیاز شریک جنسیتون تنظیم کنید و بهش یه ذره تنوع بدید

                                                              همش همین..
                                                             ممنون که این مطلب رو خوندید
                                                              باور کنید یا نه.. راست بود

نوشته: آرمان


👍 0
👎 0
58949 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

383743
2013-06-03 11:27:33 +0430 +0430
NA

بازم دوم شدم که

0 ❤️

383744
2013-06-03 11:27:36 +0430 +0430
NA

سیکدیر بابا

0 ❤️

383745
2013-06-03 12:02:31 +0430 +0430
NA

چی بود این؟؟؟؟؟

0 ❤️

383746
2013-06-03 13:39:17 +0430 +0430

نخوندم، ننویس . . . . . . . . .
راستش بعد از خوندن مقدمه‌ی تخمیت و چند سطر بعد از اون دیگه نتونستم ادامه بدم. تخماتیک بود دیگه ننویس.

0 ❤️

383747
2013-06-03 15:42:25 +0430 +0430
NA

رازش تو کونت احمق برو یه اسپری تا خیری بخر پنج تومنه دیه نیازی نیس تو سکس کله کیریت رو بکنی تو خلا

0 ❤️

383748
2013-06-03 17:34:24 +0430 +0430
NA

ساناز جان اینبار اول شدی

0 ❤️

383749
2013-06-03 18:51:01 +0430 +0430
NA

به نظر من جالب بود . بی غلط بود (البته تقریبن) و در داخل متن از طنز با هوشمندی بهره برده شده بود . فقط نویسنده باید حواسش به این نکته ی ظریف باشه که طنز با هجو و فکاهه فرق داره! ولی مرز مابین اونها یک نوار بسیار باریکه. پس ممکنه هنر مند نا خواسته و فقط به دلیل کم توجهی از دایره ی طنز (که بسیار ارزشمنده) خارج بشه و به وادی هجو وهزل یا فکاهه وارد بشه که به ترتیب کم ارزشتر و به درد نخور تر می شوند!!! ببینید یک مثال ملموس براتون می زنم فرض کنیم در هنر هفتم فیلم “سن پترز بورگ” یا “اجاره نشین ها” یا “سریال دائی جان ناپلئون” را در نظر بگیرید این ها اثار طنز بودند , نه طنز فخیم و سنگین بلکه طنز ِهمه فهم و عامّه پسند (که هیچ ایرادی هم نداره و خیلی هم خوب و ارزشمنده) ولی مثلن فیلم زرد و بی ارزش چهار چنگولی یا بیشتر این سریال های به ظاهر طنز آبکی سیمای وطنی را در نظر بگیرید , اینها دیگه طنز نیستند بلکه فکاهه هستند که بی ارزش و آشغالند. و مرز بین این دو باریکه و گاهی مشکل تشخیص داده می شه. فهمیدن این نکته واقعن مهمه. اگر نویسنده ی این داستان هم بتونه این مرز ها را تشخیص بده و از دایره ی طنز به دامن بی ارزش فکاهه نیفته می تونه کارهای خوبی بنویسه که همه ازشون لذت ببریم.
راستی این لینک یک داستان طنز خوبه که توی این سایت قبلن آپ شده:
کس کردن (طنز ولی جدی)

0 ❤️

383750
2013-06-03 18:56:56 +0430 +0430
NA

خوب با توجه به توضیحاتی که خودت از شخصیتت دادی دیگه من چیزی ندارم بهت بگم :-D
اما داستانت از منظر یه داستان سکسی خوب بود.بازم بنویس :-)

0 ❤️

383751
2013-06-04 05:49:52 +0430 +0430
NA

بد نبود
برای خیلیها آموزنده بود!

0 ❤️

383752
2013-06-04 08:20:21 +0430 +0430
NA

به خدا قسم این یکی اول دوم میخواد من میگم آخر ریدم تو داستانت عوضی

0 ❤️

383753
2013-06-04 16:23:44 +0430 +0430
NA

.
جالب بود بازم بنویس
.

0 ❤️

383754
2013-06-04 17:13:23 +0430 +0430
NA

بااینکه تو مایه های طنز نوشته بودی اما خوب بود ولی زیاد به بخش اندامهای بدن طرفت نپرداخته بودی اقا اصلا این چرندیات چیه من میگم،خوب بود،موفق باشی،ادامه بده.

0 ❤️

383755
2013-06-04 20:49:08 +0430 +0430
NA

:? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :? :O :O :O :O :O :O :O =D> =D> =D> =D> =D>

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها