رامین چاخان بگامون ندادی،نترس

1397/08/12

در زدن …
امیر در و باز کرد رامین پرید تو و با هیجان گفت اقا بزنیم؟
همه مبهوت نگاهش میکردیم…
رامین:دوتا داف دارم… ارزون…
یه حال خاطره انگیز میکنیم…
هیچکس هیچی نمیگفت…
اخر سیخ و گذاشتم زمین گفتم چی میگی بابا رامین باز شروع کردی؟
با اصرار ادامه داد نه به جان تو بیایید دیگه بزنیم
یه حالی بکنیم…

  • خدای خالی بندی بود…
    ۵تا رفیق بودیم هممون از دانشگاه باهم بودیم جز رامین که من از قبل میشناختمشو اوردمش تو جمع… همیشه درحال دروغ گفتن بود … بنده خدا انقدر جلق زده بود و تو خیالش همه رو کرده بود…دیگه واقعا فرق بین رویا و واقعیت و قاطی کرده بود…
    تابستون ۳سال پیش امیر پیشنهاد داد بریم ویلاشون شمال همه قبول کردیم یه سفر ۳روزه بریم و برگردیم…
    جواد: رفتی نوشابه بگیری یا جنده پیدا کنی؟
    رامین : هردوش …
    بابا یه بار شد پایه باشید
    بعد شام بساط و به راه میکنیم این دوتارم میگیم بیان…
    سر تکون دادم و ادامه دادم به کارم و امیرم رفت زغالو ردیف کنه …
    جواد:رامین تو یه روده راست تو شکمت نیس داداش ولی اگه اینو راس میگی من پایم…
  • هه یه کسخلی عین خودش بود جواد … دانشگا به گربه ماده رحم نکرد ترم اخر به زور کشیدیمش بیرون یه وقت ترم اولیا رو زخمی نکنه
    رامین: رضا چرا ساکتی ؟ داداش پایه ای ؟
    رضا بلند شد رفت یه موزیک گذاشت
    و گفت: هرکار میخوایید بکنید منو قاطی نکنید نمیخوام پس فردا گندش دربیاد
    *رضا نامزد داشت …
    انقدر حرف زد و از دخترا گفت که امیر و جواد راست کردن!
    شام و زدیم و من با رضا حرف میزدیم که دیدم رامین لباس پوشیده داره میره…
    پیش خودم گفتم بابا رامینه ها نگران نباش کسمغزه میره یه دور میزنه میاد یه چاخانی میگه…
    خلاصه رفت و مام پای بساط عرق بودیم که دیدم زنگ و میزنن جواد از ذوقش پرید در و باز کرد … ماشین اومد تو و رامین با دوتا دختر اومد تو…
    پشمام ریخت …
    یکیشون خیلی معمولی بود سنشم بالا بود
    ولی یکیشون بخدا از بهشت اومده بود باورم نمیشد …
    بلند شدم یه نگاه به رامین مینداختم یه نگا به اون دوتا …
    بقیم لال شده بودن…
    رامین نیشش تا فرق سرش باز بود
    رامین: بفرمایید بفرمایید اتاق لباس عوض کنید …
    اون دوتام رفتن تو اتاق …
    همگی نشستیم به کارمون ادامه دادیم یکم معذب تر
    از اتاق اومدن بیرون یکیشون نشست بین من و امیر یکیشونم بین رامین و رضا …
    با دهن باز داشتم بغل دستیمو نگا میکردم
    ساکت بود مظلوم بود …
    جو سنگین بود گه رامین شروع کرد کس شر گفتن
    یهو اون سن بالاهه که اسمش سهیلا بود گفت :
    جنگ اول به از صلح اخر ما دوتامون باهم واسه کل امشب ۶۰۰ میگیریم … ۳۰۰ من ۳۰۰ لاله …
    رامین: بابا راه بیا با ما جوونیم …
    سهیلا: نمیخوایی پاشم برم اونجام بت گفتم اول طی کنیم هی گفتی نه هرچی بگی ما قبول داریم…
    من خیلی عصابم خورد بود یخ کرده بودم حتی فک میکنم دستامم میلرزید یه سیگار روشن کردم…
    *خلاصه سرتون و درد نیارم
    بعد ۲ ساعت کس شر رد و بدل کردن
    پاشدن اهنگ گذاشتن و رقصیدن
    من نشسته بودم رو مبل و رضا اومد خدافظی کرد گفت هروقت این دوتا رفتن به من زنگ بزن بیام من سپیده رو دوست دارم داداش …
    من مدام حواسم به لاله بود این قضیه از چشم رامین جاکش دور نبود …
    اینا رفتن تو کار هم داشتن ۴تایی لب بازی میکردن
    عین فیلما بود…
    رامین خیلی ریز به لاله اشاره کرد بیاد من و بیاره تو داسان
    لاله اومد من عین مجسمه نشسته بودم اولش خجالت کشید بعد نشست روی پام … یا چشمای ابیش توچشمام نگا کرد گفت تو چرا نمیایی پیش ما؟
    گفتم: تو چرا اینکارو میکنی؟
    +برات فرقی میکنه؟ نیاز دارم
    _اینقدر نیاز داری که اینکارو کنی؟
    +فرض کن اره پاشو …
    _اگه من ۳۰۰ بت بدم … میری؟
    بلند شد گفت نمیخوایی بیایی نیا
    مسخره بازیا چیه …
    یه نیم ساعتی گذشت هی دونه دونه میومدن سراغ من گیر میدادن بهم و پیک میزدن و باهم ور میرفتن…
    یهو دیدم لباساشونو دراوردن همه با شورتن به جز سهیلا…
    رامین داشت کس سهیلا رو میخورد لاله با جواد لب بازی میکرد و جواد عین ناشیا سینشو گرفته بود دستش انگار بهش گفتن اینو بگیر یه وقت نیوفته
    امیرم داشت سینه های سهیلا رو دستمالی میکرد،
    دروغ چرا؟!
    حشری شده بودم رفتم منم دو پیک زدم تیشرتمو دراوردم و رفتم پیش لاله صورتشو گرفتم تو دستم لباشو میخوردم … دست میکشیدم رو بدنش … یادم نیس اون سه تا چیکار میکردن ولی جوری لاله رو گرفته بودم که نیومدن سمتمون …
    کیرم راست شده بود نشست شلوارکمو دراورد و کیرمو گذاشت رو زبونش و بعدم کرد تو دهنش خیلی حرفه ای بود
  • سه بار سکس کرده بودم قبلا ولی هیچباری کسی اینجوری برام نخورده بود …
    رامین اومد از پشت سینه های لاله رو گرفت و دست میکشید به کسش … از شدت لذت حرکت نمیکردم
    خلاصه امیر و جواد انور داشتن سهیلا رو خیلی نابلد میکردن سهیلام هی غر میزد …
    لاله بلند شد گردنمو میخورد و رامین زانو زده بود پشت داشت کسشو میخورد و سوراخ کونشو لیس میزد … ناله کرد خودشو ول کرد تو بغل من …
    گذاشتمش رو مبل کردم تو کسش و تلمبه میزدم رامینم اومد کیرشو کرد دهنش …مثل وحشیا میکردمش چشماشو بسته بود کیر رامین و میخورد و ناله میکرد …
    سهیلا اومد کیر رامین و گرفت و گذاشت لای پاش …
    جواد نفس نفس زنان اومد کنار مبل نشست …کردن لاله رو تماشا میکرد گه گاه چوچولشو و سر سینشو میگرفت دستش…کشیدم کنار و ابم اومد که رامین کرد تو کسش … دیدم جواد سیخ کرده اومد داشت با رامین بحث میکرد بذار بکنم تو کونش … لاله از جا پرید گفت نه از پشت نه … رامین کشید کنار گفت بیا بابا بکن …حس کردم دیگه نا نداره … ۲ دقیقه بعد دیدم جواد کشید کنار و دراز کشید انور امیرم خوابش برده بود بنده خدا ارضا شده بود مستم بود بیهوش شده بود …
    رامین واس اخرین بار رفت سراغ لاله و با ۴.۵ تا تلمبه ارضا شد…
    بعد سکس پولشونو دادیم و منم بردم گذاشتمشون اونجایی که رامین سوار کرده بود …
    ۲ ماه از این موضوع میگذشت امیر اومد سراغم گفت میترسه از ایدز … منم ترسیده بودم خدا وکیلی با هزار بدبختی و یواشکی رفتیم تست دادیم دیدیم خداروشکر داستانی نیس و پاکیم ولی کاش همینجا ختم میشد…(راسی از تست ایدز نترسید حتما یه بار برید ازمایش بدید محرمانس)
    چند وقت بعد رامین باحالت وحشت پرید تو مغازه و گفت کار واجبت دارم منو کشوند برد بیرون پاساژ
    رامین: یچی میخوام بت بگم اما نمیدونم چجوری…
    +بگوبابا اسکل مشتری دارم باید برم…
    _اون دختره لاله زنگ زد بم گفت که ببینمش اومده تهران منم فکر کردم میخواد باز حال کنیم یهو بم گفت از یکی از ما ۳تا حاملس …
    فکر کردم داره کسشر میگه زدم زیر خنده
    گفتم: برو بابا کسخل
    خواستم برگردم تو مغازه دیدم دستمو گرفت با بغض گفت به خاک بابام راس میگم …
    عصبی شدم یقشو گرفتم و …
    بعد یه کتکاری مفصل شماره لاله رو گرفتم زنگ زدم بهش:
    الو؟ لاله؟ خودتی؟ چی میگی حاملم و کس شر؟ تو روزی صد بار به صد نفر میدی از کجا فهمیدی واس ماس؟مارو گیر اوردی اره؟ بنده خدا اون ویلا و ماشین و همه اینا واسه امیر بود که دستشم به تو نخورده من و جواد و رامین رو هم باهم یه ماشین نداریم …
    دیدم زد زیر گریه گفت اشغال چی فکر کردی راجب من… بیا ببینمت…
    همو دیدیم قسم خورد که سهیلا مادرشه شبای که داداشش نبوده میبردتش واس کار و بعد اون شب داداشش اومده سهیلا رو بیرون کرده و دست لاله رو هم گرفته اورده تهران …
    التماس میکرد یکاری کنیم
    باورش نکردم ولی هم ناراحت بودم هم شوک بودم هم گیج بودم هم عصبی بودم هم خودمو فحش میدادم.!
    گفت من این بچه رو نمیخوام تازه میخوام زندگی کنم میدونم شمام نمیخوایید برام مهم نیس واس کیه یکیو پیدا کنید بندازیمش…
    رامین بعد اون روز غیبش زد و تلفن خاموش در خونشون میرفتیم میگفتن خبر نداریم …محل کارشم نبود پاتوقشم که اصلا رفتن بی فایده بود …
    جوادم ریده بود به خودش هی زنگ میزد میگفت فلانی و پیدا کردم بعد زنگ میزد میگفت نه فلانی نمیکنه رو مخ من بود…
    خلاصه من داسان و به رضا گفتم و اون شد چاره کارمون
    گفت عمش یکیو میشناسه
    دختر عمش دوبار مجبور شده بچشو سقط کنهون دامادشون بچه نمیخواسته…
    خلاصه من با لاله رفتم و جواد بدبختم یه پولی زد به کارتم گفت مث سگ ترسیده و نمیاد… تو راه بودیم…
    لاله: میخوام یچی بت بگم؟
    حتی برنگشتم نگاش کنم خیلی داغون بودم کون به کون سیگار میکشیدم از سقط جنین متنفر بودم و هستم ولی کاری ازم برنمیومد حتی نمیدونستم از کیه؟!!!
    +بگو
    _فکر کنم بچه از تو نیست …
    زدم کنار گفتم چی میگی:
    _رامین واون یکی پسره رو مطمئنم ریختن توش ولی تورو نه …
    ما هممون مست بودیم و هیچی و درست یادمون نمیومد …
    خوشال بودم ولی بازم چون مطمئن نبود یه حال عجیبی داشتم:
    +جان عزیزت راس میگی؟ ینی من نکردم؟ ینی بچه مال من نیس؟ بخدا اگه بگی فقط تو ریختی مال منه دور میزنم هرچی شد پای من ولی من خیلی داغونم راسشو بم بگو
    _مطمئن نیسم ولی به احتمال ۹۰% مال یکی از اوناس نه تو چون وقتی کشیدی بیرون با دستت بازی کردی
    تا ابت اومد
    از خوشحالی میخواستم برقصم ولی بازم ته دلم …!
    رفتیم و کار و تموم کردیم هرکدومم برگشتیم سر زندگیمون…

پ.ن : واقعا امیدوارم اون بچه مال من نبوده باشه … اگر بوده خدا من و ببخشه واقعا موقعیت سختی بود …
اینم اینجا ننوشتم واس شما بخونی نظر بدی که دروغ بود یا راست … اینو نوشتم عبرت بشه … اقا یا نکن یا میکنی با کاندوم بکن … و اینکه در اخر چون این سایتو اون رامین بی همه چیز بی ناموس معرفی کرد امیدوارم بخونه سر کلش پیدا شه …
رامین چاخان بدبخت ترسوی کیری بیا ۳ سال گذشته اینقدر بی خایه نباش …

نوشته: هیچ کس


👍 25
👎 1
11657 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

728055
2018-11-03 21:05:14 +0330 +0330

چی بگم حیفه نینی گناه داشد

0 ❤️

728085
2018-11-03 21:53:27 +0330 +0330
NA

تو هم کم چاخان نیستیا.پس فقط به رامین نگو چاخان (clap)

0 ❤️

728096
2018-11-03 22:16:39 +0330 +0330

ارزش فحش هم نداری از بس چاخانی.

0 ❤️

728146
2018-11-04 06:26:56 +0330 +0330
NA

همین که ممد ندارین تو جمعتون ینی کص گفتی ?
سه سال نیست!! کیر تو کیونش (dash)

0 ❤️

728169
2018-11-04 10:32:26 +0330 +0330

باحال بود عزیزم.اگه خوندی لطفا بیا پی وی

0 ❤️

728191
2018-11-04 14:36:57 +0330 +0330

خخخخخ رامین بیا بیرون ???

0 ❤️

728221
2018-11-04 19:23:16 +0330 +0330

اگه این لاله واقعیه میتونم به یه گروه حامی حقوق زنان معرفیش کنم اگه بخواد
در ضمن
رامین کص ننت

2 ❤️

728425
2018-11-05 12:02:30 +0330 +0330

بنظرم که کاملا واقعی بود. گرچه اصلا فرقی نداره. نثرت روون بود و خوندنی. آفرین.

0 ❤️