راهکار دکتر

1399/11/08

دکتر روان پزشک: چی شده میترا خانم تنها تشریف آوردید؟
من: دکتر جان به دو دلیل عذاب وجدان دارم یکی خیانت به شوهرم (علی) و دومی سکس با کسی (هوتن) که مسیر آینده و زندگیش رو بخاطر عشق و علاقه به من عوض کرده.
دکتر: دو مقوله کاملا جداست، مبحث اول ریشه در رفتار کودکی و نوجوانی شما دارد. که با بررسی شاخصه‌های گوناگون می‌توان ارزیابی کرد، بطور نمونه نقطه نظرهای والدین و معلمین شما را در دوران تحصیلی به من بگوئید. و بعداز آن به مبحث دوم می‌پردازیم.
من: از بچگی دختر بازیگوشی بودم و اکثر معلم‌ها و مدیران مدرسه و دبیرستان از دستم شاکی بودند و همیشه مادر بنده خدای من در دفتر مدرسه جوابگوی شیطونیهای من بوده و در آخر هم با یک تعهد سفت و سخت به سر کلاس برمی گشتم.
دکتر: اختلال در ترشح هورمون دفامین و یا آدرنالین باعث نقص توجه و بیش فعالی در کودکان میشود. و این انرژی خستگی ناپذیر از پایین تنه در خردسال با دویدن و بی قراری، در بلوغ و اوج جوانی در ناحیه آلت تناسلی و در نهایت در پیری با پرحرفی نمایان میشود. که با تشخیص و تجویز قرص رتالین در کودکی و نوجوانی درمان می‌شود، و در جوانی با قرص و مشاوره نیز قابل درمان است. علت وقوع خیانت چه بوده است؟
من: دکتر کودکی و نوجوانیم گذشت، اونقدر ذهنم درگیر هوتن شده که ادامه زندگی با شوهرم دیگه برام معنی نداره. اولش هیچی نبود و از سر لج و لجبازی با یک نفر دیگه، شیطونی من و هوتن به سکس کشیده شد. و بعد سکس هوتن به من آنچنان ابراز عشق و علاقه شدیدی نشون داده که برنامه عقد و عروسیش رو بخاطر من بهم ریخته. از اون روز به بعد دیگه نتونستم خودم رو جمع و جور کنم و تاثیر منفی روی روال زندگیم گذاشته. در اولین فرصت بعد از قرنطینه و تعطیلی، به سختی از منشی شما وقت گرفتم. بیشتر از دو ماه که با هوتن تماس نگرفتم که آیا ازدواج کرده یا نه؟! در حقیقت ترسیدم که بدون هماهنگی با شما وضعیت بدتر از اینها شه؟! و خودم رو مقصر همه این جریانات میدونم.
دکتر: چه سطح اضطراب بالای، نیاز است از قرص سیتالوپرام برای درمان استفاده کنیم ولی تجویز نمی کنم چون باعث انزوا و افسردگی بیشتری در شما خواهد شد. فعلا با مشاوره پیش می‌رویم. و بدلیل بی تابی شما، لطفا در حضور بنده تماس بگیرید تا شما را راهنمایی کنم.
به هوتن زنگ زدم، که خطش در دسترس نبود. ذهنم درگیر هوتن شده بود واقعا نمی فهمیدم دکتر چی داره میگه که در آخر مشاوره گفت جلسه بعدی هفته دیگه است.
بعد از مطب دکتر و تا چند روز دیگه هم پی در پی بهش زنگ زدم که بعداز سه روز تلفنش زنگ خورد من دل توی دلم نبود که گوشی رو جواب داد بله، با خوشحالی گفتم سلللاممم!! شناختی؟! که هوتن با صدای خسته گفت آره، و چرا اینقدر دیر!؟ گفتم ازدواج کردی؟! یا اینکه شیطون ماه عسل رفتی که در دسترس نیستی؟! با بغض گرفته گفت بعداز ۷۷ روز با خوشحالی زنگ زدی اینو بپرسی؟! نه ازدواج نکردم!! گوشی رو قطع کرد!! هرچی زنگ زدم جواب نداد! دیگه پریشان‌تر از قبل شده بودم و سردردهای بدی هم داشتم، کاشکی محتاط تر بر خورد میکردم. پیام دادم میخوام ببینمت! پیام داد، نمیشه؟! شمال هستم! گفتم لوکیشن بده ببینم؟؟ فرستاد، بهش گفتم فردا ظهر اونجام؟! دیگه هیچ تماس و پیامی بین ما رد و بدل نشد و صبح روز بعد، بعداز رفتن علی به سر کارش، من به سمت شمال حرکت کردم. و توی مسیر راه به علی زنگ زدم و توی عمل انجام شده قرارش دادم، که کار اورژانسی توی شمال پیش اومده و من و خانم فلانی داریم میرم و تا شب هم بر می گردیم.
توی مسیر فکرم درگیر این بود که نکنه دوباره جواب نده و تلفنش در دسترس نباشه؟! زنگ زدم با اولین زنگ جواب داد گفتم توی راه هستم و تا ظهر میرسم. خلاصه راه چهار ساعته رو بدلیل محدودیت های کرونای با کلی مشکل و به سختی هفت ساعته رسیدم. هوتن سوار ماشین شد گفت فکر نمی کردم بیای! گفتم اینجا چیکار میکنی؟! و چرا در دسترس نبودی؟ گفت الان که خونه پدر بزرگم بودم، و در کل ییلاق زندگی میکنم و اونجا هم آنتن نمیده!؟ گفتم ییلاق!؟ با پدر بزرگت زندگی میکنی؟! گفت نه تنها؟! گفتم میخوام ببینم کجا بودی؟ گفت از اینجا دوره؟ گفتم بریم؟ گفت توی بارون با ماشین تو نمیشه، بهتره با ماشین من بریم. ماشینم رو پارک کردم و با شاستی بلند نسبتا قدیمی ولی سرحال هوتن به سمت ییلاق حرکت کردیم. بارون شدیدی میومد و هرچی بالاتر می رفتیم بارون شدیدتر میشد. گفتم ازدواج و کارت چی شد؟ گفت کار که با شیوع کرونا تق و لق شد و تا عید منتظر تماس تو بودم و بعد هم بخاطر مزاحمت های خانواده دختره اومدم اینجا تا یکم تنها باشم. که علی زنگ زد و گفت از ظهر هرچی موبایل رو میگیرم در دسترس نیستی؟ کجایی؟ گفتم بخاطر بارون و محدودیت های تردد بین شهری بابت کرونا تازه و با کلی مشکل رسیدم. گفت چقدر دیر! گفتم نگران نباش شب میرم هتل و فردا صبح هم بر میگردم و خداحافظی کردم. که هوتن گفت خوب موقع تماس گرفت چون از اینجا به بعد دیگه موبایل آنتن نمیده، چرا اومدی؟ گفتم خیلی نگرانت بودم و میدونستم ممکنه تصمیم درستی رو نگیری و اومدم با هم برگردیم، و تو رو به یکی از دوستام معرفی کنم. که سریع پرید وسط حرف من گفت بیخودی تلاش نکن که فایده نداره منو به حال خودم رها کن. پرسیدم چقدر دیگه راه مونده؟ گفت کمتر از یک ساعت دیگه. کم کم هوا رو به تاریکی می‌رفت و هوا سردتر می‌شود و ماشین ما خیلی وقته که تنها ماشینی بود که توی این جاده حرکت می کرد. رعد و برق های وحشتناک و بارون های شدید در دل کوه و جنگل، مسیر راه رو ترسناک کرده بود. گفتم من جاده رو نمی بینم تو چی؟! هوتن که فهمیده بود من خیلی ترسیدم گفت اون بالا برق و هیچ امکاناتی نیست و یک کلبه تاریکه میخواهی برگردیم؟! گفتم مگه تو اونجا زندگی نمی کنی؟ سرش رو تکون داد گفتم این همه راه که اومدیم، میخوام ببینم. خلاصه بعداز مدتی رانندگی توی دل کوها به یک کلبه رسیدم.
وارد کلبه شدیم تاریک بود و فقط نور کمی از آخرین بقایایی هیزم و خاکستر های داخل شومینه میومد گفتم خیلی میترسم و مثل کلبه وحشت می مونه تو تنهایی اینجا نمی ترسی؟! که هوتن یک کلیدی رو زد و صدای تق تق روشن شدن موتور برق از بیرون کلبه می اومد و داخل کلبه روش شد. گفت هر وقت گفتی برمیگردم. گفتم پس برق هم داری؟! گفت ژنراتور خیلی کوچیکه و فقط همین دوتا لامپ اینجا و توالت رو روشن میکنه. گفتم اصلا فکر نمی کردم که توی کلبه زندگی کنی، سردمه و با یه پیرهن، شلوار و مانتو بارونی اومدم. هوتن پالتوش رو انداخت روی دوشم و داخل شومینه هیزم ریخت گفت یه چای آتشی حاضر میکنم تا گرم شی. و من هم در حال چرخیدن توی کلبه بودم، که ظاهرا به تازگی بازسازی شده بود. بوی زندگی و انرژی خوب توی کلبه با دیدن گیتار و یک بوم نقاشی کنار شومینه تکمیل شد. پرسیدم این دختره سیاه پوشی که با زلف های پریشان توی نقاشی داره به طبیعت بسیار زیبا نگاه میکنه کیه؟ گفت تو هستی. گفتم واهو!! نقاشی، گیتار و تنهایی کاملا با شغلی که از تو دیده بودم فرق میکنه؟! گفت فارغ التحصیل رشته هنرم؟! گفتم چه عالی؟! یه آهنگ با گیتار بزن ببینم؟! که آهنگ گوگوش رو خوند: داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی. . . و با چشم های پر از اشک میخوند و توی شب سرد بارونی، کلبه تازه گرم شده بود. و با یک بغض و سوزی به خوندن ادامه می داد: به عشق تو زنده بودم منو کشتی دوباره زنده کردی…! فکر کردم چقدر برعکس ظاهرش روحیه لطیف و شکننده ی داره و یک شکست عشقی چقدر میتونه به یک انسان ساده وبی آلایش، آسیب شدیدی برسونه که از سر ناراحتی و فشار روحی مجبور شده که به این نقطه از ایران پناه بیاره. بهش گفتم من خودمو رو در مقابل اتفاقات اخیر تو مسئول میدونم و اصلا نمی تونم تو رو توی این شرایط ببینم. و در حال صحبت کردن بودیم و اصلا متوجه گذر زمان نبودیم که دیدم ساعت ۱ بعداز نصف شب شده گفتم امروز که با شرایط ماه رمضان و کرونا نشده که نهار و یا چیزی بخورم و گشنمه و هم خیلی خسته هستم و خوابم میاد. یه چیزی خوردیم و گفت تو روی تخت بخواب، منم این پایین می خوابم گفتم نه! منو توی دل کوه و جنگل آوردی!! من تنهایی می‌ترسم بخوابم؟! پایین کنار شومینه و با هم می خوابیم و فردا با هم برگردیم. و هوتن نگاهی کرد و چیزی نگفت.
رختخواب رو پهن کرد گفتم با صدای ژنراتور که نمیشه بخوابی؟ رفت و ژنراتور رو خاموش کرد و من مانتو و شلوار جین رو بیرون آوردم و با تاپ و شورت رفتم زیر پتو، که رختخواب هم سرد بود و گفتم وای که سرده! لباست رو بکن میخوام تن گرمت رو بغل کنم و من هم یواشکی سوتین رو از زیر تاپم درآوردم و بهش گفتم بیا، هوتن هم با شورت اومد زیر پتو، کلبه تاریک بود. کنار شومینه رفتم توی بغلش، تن هوتن گرمایی سوزان بلکه آرامش بخشی که نوید شبی آرام رو می دهد. هنر است به نوای آتش بازی شومینه گوش دهی تا تمام آرامش آن رو در آغوشش لمس کنی تا اینکه خوابم برد. هر وقت از خواب بیدار می شدم، هوتن بیداره بود و منو نگاه میکرد تا اینکه صبح شد و رفتم دستشویی و اونقدر دستشویی سرد بود که تمام تنم یخ کرده بود. رفتم زیر پتو و گفتم وای که یخ کردم و پام رو گذاشتم لای پاش، گفتم نخوابیدی؟! گفت نه؟! گفتم دوست داری بیشتر منو ببینی گفت آره؟! گفتم پس امروز بیا باهم بریم بهت قول میدم بیشتر منو میبینی!! گفت باشه! بوسیدمش و گفتم حالا یکم بخواب، دیدم بازم بیداره گفتم هوتن چقدر عاشقانه نگاه مکنی؟! و چقدر هم صدای ضربان قلبت زیاد شده؟! و چه حرارت و عشقی از گرمای نفسهای تو داره میاد، دارم می سوزم؟! که متوجه شدم کیرش شق شده؟ گفتم چته؟! لبش رو بوسیدم؟! رفتم زیر پتو و کیرش رو از توی شورتش بیرون آوردم و شروع کردم به لیسیدن، و بخاطر کله کیر توپولش نمی تونستم ساک بزنم. یکم بیضه هاش رو زبون زدم و از زیر پتو و اومدم بیرون و گفتم عزیزم متاسفانه تا دو روز دیگه هم پریودم، ولی میتونی بذاری لای پام تا ارضا شی، از دیشب تا الان که دستشویی بودم پد بهداشتی ام لکه و یا خونی نشده و خون ریزی ندارم ولی اگه تو بکنی احتمال خونریزی و آلودگی و عفونت وجود داره. تاپ و شورتم رو درآوردم و کیرش رو گذاشتم لای پام و هوتن رو توی سینه هام فشار دادم و تا دو تا عقب و جلو کرد منو محکم بغل کرد و آبش اومد. گفتم وای عزیزم چقدر زود اومد؟! معلومه خیلی تو کف بودی؟! کیرش لای پام شق بود از سر شهوت نفس نفس میزد گفتم برات چیکار کنم تا خوب ارضا شی؟! چه تن داغ و عطش جنسی زیادی داری؟! از چشم‌های پر از خونت که آتیش می ریزه، گفتم آخه کله کیرت خیلی توپول و بزرگه؟! ولی چون سختی و ریاضت بخاطرم کشیدی از کون بهت میدم!! فقط خوب دقت کن آخرین باری که از کون دادم بیشتر از دوسال که می گذره، و اونم کیرش یکمی از انگشت شستم بزرگتر بوده ولی کله کیرت اندازه یک تخم مرغ بزرگ و سفته پس عزیزم به من رحم کن!! این نزدیکیهای بیمارستان ویا حتی درمانگاه هم نیستا؟! پس پاره ام نکنی؟! وبا عشقت و حوصله پیش برو. چنان با هیجان عجیبی گفت چشم. که از حس شادی هوتن قند توی دلم آب شد پرسیدم روغن و یا ترجیحا روغن زیتون برای چرب کردن داری؟ گفت آره گفتم اول با انگشت و بعد با کیرت خوب چربش کن. و دمر روی رختخواب کنار شعله‌های آتیش شومینه دراز کشیدم. چنان با عشق کونم رو به آرومی ماساژ میداد. که از صدای سوختن چوب ها و بوی آتیش منو رو به دنیایی دیگر می برد. زمان می گذشت ولی من محو تماشای آتیش زرد و قرمز بودم و چشمام گرم خواب شده بود که گفت میترا داگ استایل شو؟ که حالت گرفتم و کیرش رو چرب کرد گذاشت روی سوراخ کونم و فشار داد که با درد زیادی همراه بود که یک دفعه با آوخ آوخ گفتن های خیلی بلند روی شکمم راز کشیدم گفتم درد داره و باید منو بیشتر برانگیخته کنی تا من هم همرایت کنم، اون جوری که تو ماساژ دادی خوابم گفته بود. این روش رو انجام بده، با کیرت از طریق لای پام کلیتوریس منو تحریک کن تا با تحریک شدن من بتونی سوراخ کونم رو بیشتر با انگشتت چرب کنی. و دوباره داگی شدم همین کارو کرد و بعد از مدتی کیرش رو گذاشت و فشار داد گفتم ای ای وای وای درد داره؟! یکم صبر کن! و گرمای کیرش روی سوراخ کونم، آرام بخش بود. گفتم ادمه بده و خیلی آروم و با کمی فشار روی سوراخ کونم شروع کرد به عقب و جلو کردن و دو دستی قوس کمرم رو ماساژ میداد که یواش یواش خوشم اومد توی کلبه کنار شلعه های سوزان آتیش شومینه تازه ترس و استرس کون دادم کم شدن بود که رفته رفته فشار رو زیادتر ‌کرد که سوراخ کونم گزگز میشد و درد می گرفت به آرامی کمی قوس کمرم رو بیشتر کردم و روی آرنج دستم داگی شدم که درد توی جونم زیاد شد که گفتم وای وای آوخ درد داره که هوتن دو دستی کمرم رو گرفت که من جلو نرم و محکم فشار دادن که از سر درد چشمام پر از اشک شد بود و با فرو رفتن مقدار کمی از کله کیر توپولش گفتم نه نه نننننه فشار نده خییییلللللییی درد داره که هوتن کمی فشار رو کم کرد و روی سوراخ کونم داغ شد و کیرش به سمت بالا سُر خورد و آبش پاشید روی کمرم و من دراز کشیدم روی سوراخ کونم می سوخت. گفت ببخشید که لحظه ارضا شدن فشار دادم گفتم وای وای خیلی درد داره؟! آخه کله کیر تو هم خیلی درشت و توپوله برای کونم. بعداز مدتی که آروم شدم و بهش گفتم بهت حال داد؟! گفت آره، گفتم دروغ میگی لذت نبردی و همش مشغول ماساژ و چرب کردن بودی و دلم میخواد حسابی لذت ببری. کیرت داشت توی کونم میرفت که اون لحظه فقط کافی بود که با من حرف میزدی تا سطح استرس من کمترشه، تا بتونی تمرکز و حواسم رو پرت کنی و بعدش هم آرامتر فشار می‌دادی. و دوباره داگی شدم و ایندفعه برای اینکه جلو نرم با قوس کمر بیشتر روی سینه‌هام خوابیدم و دو دستی کونم رو باز کردم و کیرش رو گذاشت به آرامی فشار داد و با صدای بلند گفت میترا گفتم جانم گفت چه تناسب اندام، انحنا و برآمدگی‌های زیبایی داری. پوست بلور خوش رنگ، موهای بلند مشکی براق در کنار کمر باریک و کون تنگ و باسن توپول چقدر زیبا است. روغن می ریخت روی کونم و کیرش، و فشار می داد گفت نمیشه امروز بمونی؟! من که محاله بذارم این شاه ماهی از پیشم بره، در کلبه رو قفل کردم؟! و با صدای عصبی گفت نمی‌ذارم دست شوهرت بهت برسه؟! یک لحظه از حرف‌هاش شوکه شدم که خدایا چی داره میگه؟! و میگفت دو روز دیگه پریودیت هم خوب میشه آی جونم!! هیچ کس نمی دونه تو کجا هستی؟! و دارم کون تنگ عشقم رو باز میکنم که حس کردم کله کیرش داره می‌ره توی کونم که محکم‌تر کمرم رو گرفت. من از شدت درد حس کردم که داره یکی از چوبهایی شومینه رو میکنه توی کونم، و کونم می‌سوخت. و من هم با جیغ و فریاد کونم رو به سمت کیرش فشار دادم تا زودتر از شر درد خلاص شم که کله توپول کیرش فرو رفت توی کونم، و من رختخواب دندون میگرفتم که هوتن به آرامی شروع کرد به تلمبه زدن که وای تمام وجودم داشت از درد می‌سوخت و آتیش می‌گرفت و بلند بلند هق هق کنان گریه میکردم و پتو و بالش رو چنگ میزدم که هوتن صبر کرد گفت میترا جان گریه میکنی؟! خیلی درد داری؟ میخواهی ادامه ندم؟!! من با تاخیر زیاد گفتم از ترس حرفای تو که دارم گریه میکنم میخوای منو اینجا زندانی کنی؟! هوتن به آرامی شروع کرد به تلمبه زدن و گفت من غلط کنم تو رو زندانی کنم من تو رو می‌پرستم و تو الهه عشق منی، خودت گفتی حواست رو پرت کنم. و آروم آروم با کمی لذت، و درد زیاد ارضا شدم و هوتن داشت دخول رو عمیق‌تر می‌کرد و که کله کیرش با هر سانت پیشروی درد رو توی جونم عمیق‌تر می‌کرد گفتم بسته بسته دیگه ادامه نده همینجا جلو و عقب کن؟! و بعد مدتی به راحتی و روان کمرش رو تکون میداد و صدای گریه‌های من به های وای تبدیل شده بود که پر حرارت و خمار به شعله‌های آتیش شومینه نگاه میکردم گفتم شومینه برات نوستالژی و گرمای چیزی رو تداعی نمیکنه؟ گفت آره چه خوب گفتی؟! و دلم برای اون خامه‌ای که از توی کست بیرون میاد تنگ شده؟! گفتم بعید میدونم الان بیاد چون اولا باید سکس از جلو باشه و آنهم سه و یا چهار با پشت سر هم ارضا شم تا بیاد گفت من که حاضرم؟! گفتم احتمال داره با لخته خون و یا رگهِ های خونی همراه با آب کسم بیاد که با دیدنش زد حال میخوری و حالت گرفته میشه؟! گفت خونت رو هم دوست دارم؟! و میخوام؟! گفتم مگه خوناشامی؟ و میخواهی من از کون اونقدر بهت بدم تا از کسم آب کرم رنگ بیاد؟! میخواهی دهنم رو سرویس کنی؟! گفت الهی قربونت برم من که از سکس با تو سیر نمیشم و هرچی باهات سکس میکنم حریص تر میشم؟! گفتم آخه از کون درد داره؟! ولی برای کاهش دردم باید همکاری کنی؟ پس دراز بکش، و نشستم روی کیرش با درد و سوزش تا نصفه فرو رفت و با اخ اخ بهش گفتم دیگه بیشتر از این درد داره و می‌دونی کیرت با اون کله توپول و تنه لاغرش خیلی در ظاهر زشته؟! ولی وقتی توی وجود آدم می‌ره این قارچ سمی آدم رو جادو میکنه و دیگه دلم نمیخواد ازش جدا بشم، و با سروصدای زیاد تا ارضا شدن کامل روی کیرش نشستم و گفتم این همه جیغ و داد و فریاد من به گوش کسی نمیرسه؟! با لبخند بلند شد و پنجره کلبه رو باز کرد گفت بیا بیرون رو امروز ببین! بعداز بارون دیشب، شانس تو چه هوای شده فقط سرما نخوری؟! پتو رو به خودم پیچیدم و رفتم لب پنجره وای خدایا، ما بلند ترین نقطه این طبیعت بودیم، به تدریج پوشش گیاهی یک دست سبز کوها از پای کلبه شروع میشد و به تجمع ابرها در بخش‌های کم ارتفاع تر ییلاق می رسید و فرشی از ابر در زیر پایمان بود که حس بودن در آسمان رو به زیبایی منتقل میکرد. چشم اندازی بی نظیر از مه صبحگاهی و حضور گله اسب‌های وحشی و کلبه‌های کوچک ییلاقی پایین‌تر بدون شک تابلویی بی‌نظیر و خارقالعاده است که چشم هر بیننده‌ای رو به خود جلب میکرد. گفتم پس تابلوی نقاشی تو فقط منو کم داشت؟! از پشت بغلم کرد گفت آره توی رویام همیشه همراه من بودی؟! گفتم من از این طبیعت شگفت انگیز و پاک دست نمی کشم؟! آروم خم شدم و دستم رو زیر سرم روی لبه پنجره گذاشتم هوتن کمی پتو رو کنار زد و از پشت کیرش رو فرو کرد گفتم فقط فشار و درد به من منتقل نکن و همین که نصف کیرت داخله بسته؟! و همراه تلمبه زدن با دستاش نوازشم می کرد من مات و مبهوت طبیعت اواخر اردیبهشت ماه ییلاق بودم و برای اولین بار لذت جنسی واقعی روی ابرها رو حس کردم و چنان شور و هیجانی از طریق هوتن و طبیعت چشم نواز به من منتقل میشد که حس کردم چقدر به این آرامش و لطافت هوای آری از آلودگی و یک سکس گرم نیاز داشتم و بعد از مدتی با وزش باد صبحگاهی سردم شد گفتم بریم کنار شومینه، و دراز بکش کیرش رو با روغن حسابی چرب کردم و روی کیرش نشستم و یواش یواش کیرش تا ته و بطور کامل توی کونم رفت و کسم چسبید به شکمش، چشماش گرد و دهنش از تعجب باز مونده بود؟! گفتم درد داره؟! و من اون کلاهک هسته‌ای رو که هر لحظه ممکنه از دردش منفجر شم رو با تمام وجودم حس میکنم. دوتا دستم رو روی سینه هاش گذاشتم و با فشار کسم به شکمش همراه با تحریک اول کلیتوریسم به آرامی تا نزدیکی ناف شکمش جلو و عقب می کردم. دوم تحریک کونم و سوم که خودش به تنهایی ته درد و لذته کله کیر توپولش بود که از تحریک همزمان این سه نقطه داشتم دیونه میشدم و از پشت درد در ناحیه کونم با گرمای دلنشین شومینه آرام میگرفتم و از جلو تحریک جنسی کسم با برخورد نسیم خنک صبحگاهی به سینه هام به تعادل می رسیدم که با آرامشی سرشار از شهوت به سکس طولانی ادامه میدادم آنقدر از طبیعت رویایی بیرون انرژی گرفته بودم که نخواستم این حرارت جنسی رو با انزال حالا حالاها عوض کنم و از اینکه برای دومین بار توی زندگی سکس طولانی رو تجربه میگردم خیلی خوشحال بودم هر وقت حس میکردم دارم ارضا میشم یکم مکث می‌کردم و دوباره ادامه میدادم اونقدر ازاین کار لذت میبرم که در یک نقطه به انفجار رسیدم و ارضا شدم و چه انزالی، کیرش تا آخر توی کونم بود و من بیشتر از سر درد و لذت در زمان ارضا شدن فشار میدادم که آب کسم سرازیر شد و من سینه های هوتن رو از شدت درد و لذت چنگ میزدم و ارضا میشدم و دیگه عضلات بدنم قفل شده بود و نمی‌تونستم تکون بخورم و هوتن با دیدن آب کسم گفت جون جون!! اره خودشه دلم برای دیدن این خامه عسل طبیعی که از عصاره وجودی عشقم بیرون میاد تنگ شده بود و دو دستی کمرم رو گرفت کمی بلندم کرد و شروع کرد توی ارضا شدم تلمبه زدن های عمیق و من از درد و لذت، های وای میکردم و از کسم آب خوش رنگِ سفیدی بیرون میومد. و من هم از شوق و ذوق و هیجان هوتن، بابت دیدن آبم لذت میبردم. و هوتن پر قدرت می کوبید وای که از این دردی که توی ارضا شدنم بود مثل نمک و فلفل غذا می مونه که اگه نباشه سکس برام بی‌مزه می‌شد و برای چهارمین بار هم ارضا شدم و آبم همچنان به طرز عجیبی سرازیر بود گفت جون چه چشمه‌ای از شیر و عسل راه افتاده. که هوتن در حال ارضا شدن بود که گفتم داخل نریزی؟! دیدم با لذت داره کارش رو میکنه، بلندتر گفتم نریزی و همزمان خواستم بلند شم که با مقاومت هوتن مواجه شدم گفتم نه برای دوتامون توی دوره پریودی بده و خطر عفونت و قارچ رو به همراه میاره؟! نه نه؟! که خلاصه تونستم کمی بلند شم، و تا کیرش بیرون اومد کله کیر شقش به شیار کسم گیر کرد و آبش اومد که دوباره کمرم رو به سمت خودش کشید و همزمان که از کسم و کیرش آب میومد فشار داد تا بره توی کسم گفتم نه نه نه!! خیلی خطرناکِ دوتامون مریض میشیم که هوتن چشماش قفل بود روی آبی که از کسم میومد، و اصلا توجهی نداشت که با تکون دادن کمرم کیرش روی شکمش افتاد نشستم روی تنه کیرش، و کامل ارضا شد و روش خوابیدم گفتم دهنم رو این آخر کاری سرویس کردی، شیره جونم رو با این زورآزمایی بیشتر کشیدی؟! خندید گفت واقعا چه منظره زیبایی وقتی آبت میاد، گفتم خوش شانس بودی که توش خون نبود گفت دیوانه کننده ترین قسمت توی سکس با تو دیدن آبی که از کست میاده؟! با خنده گفتم خودم هم نمیدونستم همچین آپشنی رو دارم؟! بعداز سکس با تو متوجه شدم؟! آخه هیچ وقت سکس بیشتر از ۵ دقیقه رو دوست نداشتم و فقط تنها با تو بوده که، اولین بار ارضا شدن پشت سرهم رو توی حمام خونم تجربه کرده بودم و این هم دومین بارم بوده؟!
تمام تن و بدنم چرب و پر از آب منی بود گفتم وای! حمام آب گرم میخوام؟ گفت داریم؟! من با تعجب گفتم کجا؟! خندید و گفت توی توالت میتونی، و از دیشب آب گرمکن گازی رو برای دستشویی رفتن تو روشن کرده بودم گفتم نمیدونستم و صبح با آب سرد خودمو شستم؟! گفت تا تو دوش بگیری من یک املت با تخم مرغ محلی درست کنم. گفتم از بس که تخم مرغ محلی خوردی، کله کیرت مثل تخم مرغ محلی شده؟! و کلبه وحشت رو برام کلبه شهوت کرده؟! از خنده غش کرده بود، گفت چقدر دلم برای شوخی‌های تو تنگ شده بود گفتم بعدش بریم به علی زنگ بزنم بگم کارم تازه تمام شده و فردا صبح حرکت میکنم؟! که هوتن پرید بغلم کرد و گفت ایول؟!! سر راه هم گوشت می‌خریم و برای ناهار کباب درست میکنم؟! گفتم میخوام از این طبیعت زیبا یکم انرژی بگیرم، شام و ناهار رو یکی میکنیم. گفت پس بیرون کلبه و آتیش درست میکنیم؟! گفتم گیتار رو بیار تو بزن تا من هم دور آتیش برای تو برقصم؟!
بعداز اینکه با علی تماس گرفتم. رفتیم بیرون کلبه توی دل طبیعت و در کنار آتیش با هم مشغول حرف زدن شدیم. گفتم چه روزهای سختی رو تو، و چه روزهای سردی رو منو علی گذراندیم اگه میدونستم تنهایی توی ییلاقی، زودتر بهت زنگ میزدم گفت این مدت سه بار رفتم برای خرید که آخرین بارش بهم زنگ زدی گفتم آنقدر زنگ میزدم تا در دسترس باشی. حالا یه آهنگ بزن و بخون، شروع کرد:
شال آن شال سرخ تو، موج ، موج موی تو — نرمترین حادثه چه زیباست چشم و ابروی تو — آفرین به آخرین شاهکار روی تو. . . توی اوج سادگی چه زیباست اندوه دوری تو. . . آه چه زخمیه که فردا نیست هم آغوشی تو …
گفتم صبر کن! صبر کن! خیلی با استعدادی که متن آهنگ رو به این خوبی تغییر دادی اولا باهم قراره فردا برگردیم پس دوری نداریم؟! و برای این شال سرخی که روی سرمه خوندی؟ بستم به دور کمرم و گفتم قرار بود برای تو برقصم، عزیزم از ساسی اینو بخون، بدن و ببین جون بابا، خودت رو بلرزون بابا، که هوتن هم گفت: واسه همه زنگ زدنات مرسی؟! بیا بیا قرش بده سکسی؟! با صدای بلند گفتم اوووه ه، آره این شد آهنگ و تا پایان آهنگ براش رقصیدم. گفتم آوخ آوخ؟! هوتن کونم خیلی درد میکنه؟! قرص مسکن داری؟ گفت خدا منو بکشه که این بلا رو سرت آوردم، نه ندارم بریم از داروخانه بخریم؟! گفتم نه هوا داره تاریک میشه. گفت در عوض شراب دارم میخوری؟ گفتم اره. و با کباب ‌خوردیم و حرف میزدیم. هوتن اومد بغلم کرد و گفت بهتری؟! سرم رو گذاشتم روی شونش گفتم آره درد میکنه ولی دیگه اذیت نمیکنه. و در ادامه از ورود مهسا به زندگی ما گفتم و چه مشکلات و اتفاقاتی که توی زندگی مهسا روخ داده بود. که هوتن گفت پس بذار مهسا و علی با هم باشند، و من هم با تو زندگی کنم. گفتم علی هم مثل تو آدم خوش قلب و مهربونیه که اگه ازش بعداز پنج سال زندگی مشترک جدا بشم اونم روزگاری به مراتب بدتر از تو خواهد داشت و تو که نمیخوای این اتفاق بیفته؟! با چشم های پر از اشک گفت وای چی بگم که جانم از این جنون عشق به لب رسیده، تو شیشه عمر منی و من دیوانه وار عاشق تو هستم؟! گفتم نگی بعد میترا یه چیزی توی مستی پروندها، ولی نمیدونی چه حس خوبیه وقتی یکی اونم مثل تو عاشقانه دوستم داره؟! و میخوام تو هم حسش کنی؟! ای گرمی جونم چی شد و چه اتفاقی افتاده که من هم این عشق سوزان تو رو حس کردم و عقل و هوشم رو از دست دادم و زندگیم رو رها کردم و پنهانی عاشق تو شدم!! گفتم خوابت نمیاد؟! دیشب هم نخوابیدی امروز هم کلی سکس کردی؟! من که با خورن شراب خوابم گرفته گفت چرا منم خوابم میاد. و منو بغل کرد رفتیم توی کلبه و با موهام بازی میکرد که دوتای خوابمون برد و صبح دیدم هوتن بغلم نیست برگشتم دیدم من رو توی تابلوی نقاشی رنگ کرده با همون مانتو و شال سرخی که اومدم بودم. گفتم وای چه خوب شده این تابلو دیگه مال منه!! گفتم پاشو حرکت کنیم و فردا هم نوبت دکتر روان پزشک دارم با هم می ریم پیش دکتر. و هوتن ماشینش رو تحویل پدر بزرگش داد و با ماشینم برگشتیم.
بعداز اولین مشاوره مشترک من و هوتن با دکتر، هوتن با مهسا آشنا شد. و با راهنمایی های دکتر رابطه سرد منو علی گرم و گرمتر شد جوری که بعداز گذشت ۸ ماه من هم دیگه سراغ هیچ شیطونی نرفتم و رابطه هوتن و مهسا آنچنان خوب شده که در شرف ازدواج هستند.


من به دو دلیل این داستان و یکی قبل از این (( نصاب پرده هیز)) رو ارسال کردم.
متاسفانه در جامعه ما مردها به راحتی می توانند چهار تا همسر به اختیار خود درآورد ولی برعکس زن باید بسوزند و بسازند. خیانت کم بیش متاسفانه توی بعضی از خانوادها با نقشی پر رنگتر از طرف آقایون وجود دارد. و اینکه زن هم به راحتی می تواند خیانت بکند و آب از آب تکان نخوره را در بالا نشان دادم. نمیخوام نگاه Feminism ( جنبش برابری جنسیتی ) داشته باشم. منظورم این است که به راحتی خیانت و وارد زندگی زناشویی دیگران نشوید ولی اگر به هر دلیلی پیش آمد شهامت برگشت و معرفت اصلاح اشتباه گذشته رو مثل من داشته باشید و در نقطه مقابل آقایون وارد زندگی زناشویی کسی نشوید چه بعنوان ضربدری و یا نفر سوم وارد نشوید که متاسفانه در حال حاضر به عنوان سکس فانتزی در حال افزایش است، که یکی دوتا کامت زیر داستانهای قبلی من طرف خودش را به راحتی به عنوان نفر سوم معرفی میکند. نکنید اون زندگی بعداز شما نابود خواهد شد. و آه و انرژی منفی اون زندگی از طریق کائنات به زندگی شما برمی گردد و در صورت خطا سعی کنید مردانگی قبول اشتباه و اصلاح را داشته باشید.
متاسفانه اکثرا در داستانهای برگزید، سکس با محارم جزء پر بازدید ترین داستانهای این سایت است، که این در کل دنیا هم مرسوم است که بعضی از کمپانی های بزرگ صنعت پورن درحال تولید سکس با محارم به اسم Taboo هستند که عموما در لابه لای صحبت هایشان از پسوند step و law و یا half استفاده می کنند که بطور کلی به معنی ناتنی است و یا اگر درصدی هم وجود داشته باشه که تنی باشند، مربوط به کشورهای پیشرفته‌ای است که کاملا با فرهنگ ما متفاوتند چرا که بعداز ۱۶ و یا ۱۸ سالگی نوجوان وارد یک اجتماع سالم برای کار و زندگی خواهد شد نه اجتماع ما که پدر و مادر با کلی مشقت بچه‌ها را بزرگ میکنند.
الان که ۳۰ سالمه هنوز جرات بچه دار شدن و مادر شدن را نداشتم، و بعد یک مادر از همه خوشی و جوانیش میزند که بچه را در این شرایط سخت بزرگ کند و بعضی ها به راحتی سکس با مادرش را می نویسند، مادر توی فرهنگ ما مقدسه، ترا به خدا نکنید. نویسنده داستانهای مادر، که خودش را ۱۶ و یا کمتر از این معرفی میکند. و مخاطب این داستانها عموما بچه‌ها ۱۳ و یا ۱۴ ساله‌ی هستند که در حال بلوغ و یا گذر از آن دورانند. میدانید چه آسیبی نویسندگان این داستانها به این قشر از بچه‌ها وارد میکنند. و چه قشر بیماری رو به لحاظ روحی و روانی وارد اجتماع می‌کنند. نکنید و حتما به دکتر روان پزشک مراجعه کنید. و من در ابتدای این داستان اشاره مختصر ولی جزئی به واکنش دکتر من به خیانت را نشان دادم و در نهایت نتیجه‌ی آثارش را نیز خواندید.
شاد و موفق باشید

نوشته: میترا


👍 25
👎 12
177101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

788536
2021-01-27 01:17:12 +0330 +0330

رمان نوشتی؟

0 ❤️

788554
2021-01-27 01:56:58 +0330 +0330

کلا دس به قلمتو دوس دارم 👍

2 ❤️

788556
2021-01-27 02:08:42 +0330 +0330

یه دل سیر کس دادی ، نصیحتم میکنی؟

4 ❤️

788576
2021-01-27 03:24:23 +0330 +0330

گاییدی
تپل درسته
اگر املاشو بلد نیستی چرا هی تکرارش می‌کنی؟؟

0 ❤️

788584
2021-01-27 04:01:52 +0330 +0330

تو چرا انقد خفنی؟؟؟؟

0 ❤️

788585
2021-01-27 04:17:31 +0330 +0330

بخش مربوط به کلبه و طبیعت و بارون و سکس و آرامش و سرمای بیرون و گرمای شومینه و نقاشی و گیتار و رقص، عالی بود لعنتی 😍

ولی تهش خوب نبود

2 ❤️

788594
2021-01-27 07:22:20 +0330 +0330

عجبز. اولش میگی بالا انتن نمیداد بعدش میگی ب علی زنگ زدم. 🙄🙄

0 ❤️

788601
2021-01-27 08:55:09 +0330 +0330

آخر داستانت رو که درد دل بود بیشتر از کل داستانت دوست داشتم

1 ❤️

788606
2021-01-27 09:25:54 +0330 +0330

سعی کردی خوب بنویسی ولی فقط یه مشت چرت نوشتی فقط واسه اینکه بگی زنها هم میتونن خیانت کنن اره میتونن همه میتونن

1 ❤️

788609
2021-01-27 09:34:40 +0330 +0330

حالم از آدمایی مثه تو که برای هر کثافت کاریشون یه توجیه مسخره دارن بهم میخوره
الان زمونه طوری شده که تا کسی از کسی خوشش نیاد و شرایط مناسب زندگی فراهم نباشه ازدواج نمی‌کنه
چرا با این خزئبلات خیانت رو برای ملت عادی می‌کنید؟
شهامت برگشت داشته باشه؟
به چی؟
به زندگی ای که سر هوس نابودش کرده
پس اون بدبختی که با اعتماد همسر خائنش رو عشقم خطاب میکنه چی؟
وجدانتون درد نمیگیره؟
اگه فک میکنی با سکس با یه مرد سیر نمیشی خوب برو جندگی کن
اگه فک میکنی با سکس با یه زن سیر نمیشی گه میخوری ازدواج میکنی
اسلام پسلامم گه خورده چند همسری رو آزاد کرده
تا زمانی که نتونیم به یه نفر متعهد باشیم، سراغ هیچکس نریم
#نه به خیانت_تحت هر شرایطی

3 ❤️

788621
2021-01-27 10:58:18 +0330 +0330

عالی بود دستت درد نکنه

0 ❤️

788630
2021-01-27 12:36:46 +0330 +0330

داستانت جالب نبود
تصویر سازی از کلبه بیشتر خیالی بود تا واقعی و گله اسبهای وحشی حداقل برای من کمی غیر قابل باور بود.
من یه زنم و هرگز خیانت نکردم و هرگز حاضر نیستم وارد رابطه با مرد زن دار بشم.
من به پسر 12 ساله و پیرمرد 60 ساله کص دادم ولی هرگز با جذابترین مرد متاهل هم وارد رابطه نشدم.
خراب کردن رابطه دو نفر و خیانت هرگز توجیه پذیر نیست.
من هوس باز هستم و شهوت پرست
برای همین وقتی ازدواج کردم و دیدم نمیتونم متعهد بمونم
طلاق گرفتم تا حیثیت و غرور یک مردو به گند نکشم

6 ❤️

788631
2021-01-27 12:44:18 +0330 +0330

ریدی با این داستانت
یادمه گفتی از یه جایی به بعد دیگه گوشی آنتن نمیده … بعدش بالای کوه تو کلبه به علی زنگ زدی و بعدش رفتین بیرون از کلبه گیتار زد و رقصیدی؟؟؟؟
ریدی با این داستان :)))
البته داستان که نمیشه گفت باید گفت کصتان

0 ❤️

788799
2021-01-28 13:05:56 +0330 +0330

چند خط بیشتر نخوندم ، بخاطر راست یا دروغ یا هیچ موردی دیگه نبود فقط جذب داستان نشدم. کامنت هم بخاطر یک چیز گذاشتم.
Homa و مونا
خیلی قشنگ و کامل بود کامنت های شما
در دو سبک مختلف اما عالی.
Big like lady’s
امضا:اينجانب.

0 ❤️

788824
2021-01-28 18:46:42 +0330 +0330

نوشتن جالب بود کار به واقعی یا تخیلیش ندارم اما از شهامت و حرف های انتهاش عالی بود ، باشد که این فانتزی ها از بین برود

0 ❤️

788856
2021-01-29 00:23:01 +0330 +0330

تو چی فکر کردی که آنقدر بد نوشتی مگه نگفتی از وسط راه به بعد دیگه تلفن نمیشه استفاده کرد و انتن نمیده .؟ چطور صبح فرداش تلفن زدی به همسرت علی ؟ کمی بیشتر دقت میکردی خوب بود چون همه حس داستان و خراب کرد وقتی یکباره خواندم دیگه ادامه. ندادم آمدم نظر بدهم و برم اگر این نبود خوشم میامد البته هیچ حس تحریک کننده ای نداشت برای من نمی‌دونم چرا بهر حال خراب کردی اونجا دیگه ادامه ندا م

0 ❤️

790353
2021-02-05 19:38:59 +0330 +0330

میگم پ نظر شاه ایکس کو،😉 میترا خانوم داستان قبلیتونو خوندم بسیار عالی بود طرز نگارشتون، و نمیتونم اینجا یکسری تصویرهاییو بسازم اگر چ اون تصویر ساخته هم میشه ولی در جمله بعدی کلا تصویر برایه یک لحظه از ذهن مخاطب پاک میشه و این قطعو وصل شدن داستان رو بی تعریف و ب پوچی و یا همون جق زدن میرسونه، البته ک قلمتون بسیار گیرا و قشنگه مرسی از نوشتنتون، یکم بیشتر تلاش کنید و وقت بیشتری بزارید و داستان رو در اخر یک اصلاح کلی بکنید، بازم مرسی، 🌹موفق باشید و پیروز

0 ❤️

793369
2021-02-23 02:36:17 +0330 +0330

نه خوشمان امد

0 ❤️

794006
2021-02-27 02:26:36 +0330 +0330

داستان خوبی بود

0 ❤️

796722
2021-03-12 09:20:10 +0330 +0330

بقیه داستان های نویسنده کجا ببینم

0 ❤️

807297
2021-05-01 18:21:58 +0430 +0430

ریدم تو نگارشت احمق

0 ❤️