ربایندگان (2)

1391/11/19

…قسمت قبل

جا داره اول از همه تشکر کنم از هم دوستانی که لطف داشتن و توی قسمت قبلی منو مورد لطف خودشون قرار دادن ولی از اونجایی که زیر قسمت قبلی پر بود از کامنت های شعر دوستان نشد جوابشون رو بدم ,
دوم هم اینکه امیدوارم از این قسمت خوشتون بیاد و راجع به داستان نظر بدین …
بازم ممنونم از همتون ،
و اما ادامه داستان :

جلوی چشم من یک کس بلوری بدون مو ظاهر میشه،از خوشحالی درحال بال درآوردن هستم،چند ثانیه در خیالاتم پروازی میکنم …
با صدای اجوجی مجوجیش به خودم میام ،دستش رو کیرمه و در حال مالوندنشه ، میشه شوق و ذوق رو توی چشماش خوند .‏
این پری خوشگل که حالا تبدیل به یک هیولا شده کیه؟
قعلا مهم نیست، همین که یک سوراخ پیدا کردم تا از شر سوراخ دیوار و کف دستی راحت بشم کافیه،حداقل اسمش سوراخ کسه ، کس زیبایی داره حتی زیباتر از کس اون بدن زیباش…
‏ دستم رو روی کسش میزارم و شروع به مالوندن میکنم ، به نظر زیبا، جادار و مطمئن میاد، سفید و تنگ، بعضی اوقات انگشتم روی توی سوراخش میکنم و در میارم و اونم با صدای اجوج مجوجش جوابم رو میده …
طاقتم تموم میشه ، روی تخت میخوابونمش ، کیرم رو با سوراخ کسش تنظیم میکنم و با یک حرکت فوق العاده سریع دخول رو انجام میدم…
خیلی لذت داره ، مثل این میمونه که کیرتو توی ژله فرو کنی مخصوصا اگر اون ژله با طعم توت فرنگی باشه…
تند تند تلمبه میزنم ، همزمان سینه های سیلیکونیش رو میمالونم ،لذت غیر قابل توصیفی داره و نهایت لذت رو احساس میکنم،تصمیم میگیرم استایل رو عوض کنم ، داگ استایل به خودش میگیره ، از پشت کیرم رو توی کسش میکنم و شروع به تلمبه زدن میکنم ، شروع به صحبت میکنه:“امونی روتو ژوزی خ‌‌‌و مالو”
از صحبت کردنش خندم میگیره و میخندم…
‏‎ ‎وقتی قصد دارم دوباره شروع به تلمبه زدن کنم، دستش رو روی نقطه ای از کونش که کبود شده میزاره و فشار میده، اتفاق عجیبی در حال رخ دادنه ، کیرم رو بیرون میکشم و ترجیح میدم نظاره گر باشم ، فضای اتاق پر از دود میشه به صورتی که چشمام هیچ جا رو نمیبینه و شروع به سوزش میکنه ، مجبور میشم چشمام رو ببندم و بعد از چند بار پلک زدن وقتی چشمام رو به صورت کامل باز میکنم با صحنه ای مواجه میشم که همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند …
هفت کون به صورت قمبل شده جلوی من صف آرایی میکنن ، پاهاش تبدیل به چهارده پا شده ، وقتی نگاه دقیق تری میکنم متوجه میشم بقیه اجزای بدنش تغییری نداشته.واقعا من و این همه خوشبختی محاله ، ولی چرا باید محال باشه؟ مگه چی من از اون کونده پررو(!) کمتره؟!
هفت کس و کون بدون مو جلوی منه و نمیدونم از کدوم شروع کنم ، از قانون ده ، بیست ، سی ، چهل استفاده میکنم. قرعه به کون سوم میفته، بی درنگ به جون کونش می افتم و عمل دخول رو انجام میدم ، بعد از چند دقیقه خسته میشم و کیرم رو بیرون میکشم…
این موجود عجیب هر چیزی ازش برمیاد چرا من ازش چیزی نخوام اینها افکاریه که توی یک لحظه از ذهنم عبور میکنه ، تصمیم میگیرم ازش درخواستی بکنم…
شروع به صحبت میکنم :“ببخشید … لیدی … خانوم …”
با اجوج مجوج کردنش بهم میفهمونه که میفهمه چی میگم…
ادامه میدم و میپرسم :“امکانش هست آلت بنده حقیر رو کمی بزرگ تر کنید تا بتونم بهتر از خجالتتون در بیام؟”
در جوابم لبخند میزنه ، کیرم رو لای دو تا دستاش قرار میده و بالا پایین میکنه،
درد عجیبی رو توی کیرم احساس میکنم ، جیغ بلندی میزنم ، ناخداگاه چشمام بسته میشه ، وقتی چشمام رو باز میکنم با یک کیر صد و پنجاه و نه سانتی متری مواجه میشم، از تعجب نزدیکه شاخ در بیارم …
یعنی واقعا این کیر مال منه؟
مال خود خودم؟
برای اینکه اطمینان پیدا کنم سرش رو میگیرم و میکشم با دردی که توی کیرم احساس میکنم مطمئن میشم که این اتفاق واقعا افتاده و این کیر نصیب من شده،دوباره به حالت سگی رو به خودش میگیره و زیر لب چیزی میگه متوجه میشم که باید دوباره شروع به کردن بکنم …
کیرم رو با دو دستم میگیرم ، وزنش زیاده و به زور بلندش میکنم ، با سوراخ پنجم کسش هماهنگش میکنم و فرو میکنم ، کیرم رو تا آخر فرو میکنم و در میارم ، هر وقت خسته میشم کیرم رو در میارم و به سوراخ دیگه ای از هفت کسش وارد میکنم ، بعد از حدود دو ساعت احساس میکنم آبم در حال فورانه !
آبم رو که حدود دو و نیم لیتر میشه رو توی هفت سوراخ کونش به صورت مساوی تقسیم میکنم بدون اینکه یک گرم اصافه یا کم باشه، بیهوش میشم و روی تخت می افتم ، وقتی چشمام رو باز میکنم و به ساعت نگاه میکنم متوجه میشم حدود دوازده ساعت خواب بودم ، کاش همه این اتفاقاتی که افتاده خواب و رویا باشه ولی وقتی خودم رو بدون لباس روی تخت میبینم متوجه میشم خواب و رویایی در کار نیست و همه این اتفاقات حقیقت داشته …
تنها و لخت روی تخت افتادم ، لبه تخت میشینم و نگاهی به کیرم میکنم ، سرش روی زمین افتاده ، ناخداگاه خندم میگیره و دوباره افکار شیطانی به سراغم میاد …
دوست دارم تجربه جلق با این کیر عظیم و الجثه رو بدست بیارم…‏
از توی گوشیم فیلمی رو پیدا میکنم که دو مرد سیاه پوست با کیر های بزرگشون که حدودا یک سوم کیر من میشه در حال گایش یک زن سفید پوستن ،شروع به جلق زدن میکنم ، دستام به سر کیرم نمیرسه ، فقط میتونم با نیم متر آخر جلق بزنم ، برای اینکه کمی روانتر انجام بشه و دردی نداشته باشم از کمی روغن ترمز کمک میگیرم واقعا حالی که جلق با روغن ترمز میده توی هیچ چیز دیگه ای نمیشه تجربش کرد …
آبم با سرعت قطار سریع السیری که قراره به زودی مسیر تهران به مشهد رو توی سه ساعت بره روی دیوار میپاشه ،
به طرف آشپزخونه میرم تا چیزی بخورم، ویتامین، کلسیم و … بدنم کم شده ، توی خونه خبری از اون هیولا نیست ، توی آشپزخونه از خجالت بدنم درمیام و قصد دارم دوباره به اتاقم برگردم .
روی در اتاقم دوباره با کاغذی مواجه میشم که روی اون نوشته شده :"
پدر و مادرت پیش ما هستن، اگر دوستشون داری ، بیا و تحویلشون بگیر …
با تشکر شوالیه سیاره ‌گونیخ!
ز دیدن کاغذ شکه میشم ،
به فکر فرو میرم ، پدر و مادر من پیش آدم فضایی ها یا همون گونیخی ها چیکار میکنن؟
چرا باید این بلا سر من بیاد؟
اشک توی چشمام جمع میشه، دلم برای پدر و مادرم تنگ شده،احساس تنهایی شدید میکنم ، با صدای بلند داد میزنم :“ددی ، مامی کجایین؟”
روی تختم دراز میکشم و شروع به گریه میکنم …
نمیفهمم چطوری خوابم میبره وقتی چشمام رو باز میکنم شب شده ، لبه تخت میشینم و آهنگ مورد علاقم رو از توی گوشیم انتخاب میکنم و پخش میکنم ، آهنگ دوستت دارم محسن یگانه، وقتی به قسمتی از آهنگ که خواننده میخونه:" دوستت دارم منه بیچاره " میرسه جو گیر میشم و شروع به همخوانی میکنم همزمان در اتاقم باز میشه ، با این که فکر میکردم همون هیولای زیبا باشه ولی با یک مرد هیکل درشت مواجه میشم ، مردی چهار شونه ، پیراهن سفید ، کت و شلوار مشکی و یک کلاه ست کت و شلوار و کفش های مشکی براق ، وقتی صورتش رو نگاه میکنم وحشت منو فرا میگیره ، چهره ای وحشتناک که پر شده از بخیه.
سیبیل هاش منو یاد موهای گیسو کمند میندازه ، سیبیل های بلند که انقدر صاف هستن که انگار اتو کشیده شدن …
نگاهم به کیر صد و پنجاه و نه سانتیم میفته که از ترس توی خودش جمع شده …
ازش میپرسم :"تو کی هستی؟"‏
وقتی در جوابم میگه :“لبیس بورووجو میموتا بروسلا شسامیه” کمی از ترسم میریزه ، متوجه میشم از همون دار و دسته کس میخاست یا همون گونیخا ،‏
اعصابم بهم ریخته ، توی سرم سوزشی احساس میکنم ، دیگه هیچی متوجه نمیشم و به خواب میرم …
وقتی چشمام رو باز میکنم توی یک فضای باز هستم ، اینجا بیشتر شبیه بهشته …
دور و برم رو نگاه میکنم ، همه جا پر شده از درخت هایی پر از میوه های رنگارنگ و گل های زیبایی که رنگهای روشنی دارند ، رودخونه ای میبینم که آب زلالی در اون جاریه ، وقتی مسیر رودخونه رو دنبال میکنم چشمم به دو حوری خوشگل میفته ، دو تا حوری که کنار رودخونه لختن و در حال بازی با کس و سینه هاشون هستن، به خودم نگاهی میندازم ، خودم رو لخت میبینم و کیرم رو میبینم که قد الم کرده، از روی زمین بلند میشم،به سمت دو تا حوری حرکت میکنم ، کیرم روی زمین کشیده میشه و درد عجیبی دارم ، کیرم رو از روی زمین بلند میکنم و با دستام نگه میدارمش تا روی زمین کشیده نشه ، سنگینی که روی دستام افتاده به زودی دستام رو خسته میکنه ،
وقتی نزدیک دو حوری میشم ، چشم یکیشون بهم میخوره ، با لبخند زیباش منو محو تماشای خودش میکنه ، نگاهش به کیر طویل منه وقتی این صحنه رو میبینم با یک پرش سه متر و چهل و هفت سانتی خودم رو توی بغلش میندازم ، با یک لب به استقبالم میاد…
حوری دوم که از دیدن این صحنه شکه شده به خاطر بی نصیب نموندن خودش رو به کیرم میرسونه و شروع به نوازشش میکنه، یکی از دستام روی سینه های پری اولیه و در حال مالشش هستم و دست دیگم در حال مالوندن کس حوری دومیه .میشه خیلی راحت متوجه شد که خیلی لذت میبرن و لذتشون رو به من هم منتقل میکنن،
با بشکنی که پری اولی میزنه تختی از جنس گل و با یک عطر بی نظیر کنارمون ساخته میشه ، من رو روی تخت میخوابونن ، پری اولی لباش رو روی لبام میزاره و شروع به مکیدن میکنه، لباش مزه آدامس خرسی که خیلی وقته به خاطره قیمتش نخوردم، میندازه و من رو به کودکیم میبره ، وقتی به کودکیم میرم یاد ماشین های اون زمان میفتم و نا خداگاه یاد پرایدی میفتم که چند وقت پیش نصف قیمت الانش رد کردم رفت ، سوزش عجیبی در ماتحتم احساس میکنم ، سعی میکنم از افکارم خارج بشم و با حوری ها به اوج لذت برسم ، پری دومی رو میبینم که قصد داره خودش رو به نوک کیرم برسونه ، با یک سوت کوچیک چهارپایه ای از میوه های رنگارنگ ساخته میشه ، پری دومی روی چهار پایه میره و با احتیاط روی کیرم میشینه و پاهاش رو روی چهار پایه میزاره ، سر کیرم یواش ، یواش توی کسش میره و بیرون میاد ، لذت عجیبی دارم ، پاهای حوری دومی از روی چهار پایه در میره و کیرم کامل توی کسش میره، خیلی عجیبه کیر به اون درازی چطوری جا شد؟
وقتی بهش نگاه میکنم میبینم نصف کیرم از دهنش در اومده ، وحشت زده میشم، جیغ میکشم و چشمام رو میبندم ، وقتی چشمام رو باز میکنم خبری از پری ها نیست …‏
انگار غیب شدن ، از روی تخت بلند میشم به اطرافم نگاهی میندازم ، خط قرمزی که میان درختها به چشم میخوره جلب توجه میکنه ، انگار اون خط داره مسیری رو نشون میده، تصمیم میگیرم برای پیش کرفتن راهم همون مسیر رو انتخاب کنم …
راهی اون مسیر میشم بدون اینکه بدونم چه چیزهایی در انتظارمه ،فقط میدونم باید دنبال پدر و مادرم باشم …
ادامه دارد … ‏
‏,
منظور از کونده پررو کسی است که هم کونده است و هم پررو …
خوشبختانه قبلا توی سایت معرفی شده و بچه ها میدونن این شخص شخیص کیه !!!
,
با تشکر ویـــــژه از دوستان گلم که وقت گذاشتن و این قسمت رو کامل خوندن منتظر نظراتتون هستم …
کوچیک همتون سامی شهوتی


👍 0
👎 0
45103 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

358859
2013-02-07 06:28:28 +0330 +0330
NA

سلام خدمت همه دوستان
قسمت دوم داستان هم آپ شد
امیدوارم خوشتون اومده باشه
در نظر بگیرین که این اولین داستان تخیلی سایت شهوانیه و این باعث افتخار منه اگر سری به قسمت داستانهای تخیلی بزنید متوجه میشد فقط داستان من موجوده!
نظراتتون رو تک تک جواب میدم!
فراموش نکنین این داستان تخیلیه و برای تنوع توی سایت گذاشتمش!
اگر خوشتون اومد امتیاز یادتون نره!
‏((سامی شهوتی خوشحال و مشکوک‎ 8-)‎‏))

0 ❤️

358860
2013-02-07 06:31:29 +0330 +0330
NA

عالى بود
ادمينم غوغا كرده نه تا داستان تو يه روز

0 ❤️

358861
2013-02-07 06:38:00 +0330 +0330
NA

ایول سامی دمت گرم

0 ❤️

358862
2013-02-07 06:38:02 +0330 +0330

:P
خیلیم عالی :D
باز خواهم گشت ;)

0 ❤️

358863
2013-02-07 06:50:03 +0330 +0330
NA

پرشین ممنونم که خوندی و خوشحالم که خوشت اومد!
‏,
مهندس جون زنبیل گذاشتی؟
‏…
شیر جوان امیدوارم خوشت اومده باشه و خونده باشی

0 ❤️

358864
2013-02-07 06:51:09 +0330 +0330

دقیقا :D

0 ❤️

358865
2013-02-07 06:51:50 +0330 +0330
NA

اقا گل کاشتی دمت گرم کلی خندیدم :))
داری حسابی پیشرفت میکنی ها دیگه ازون چرندیات ننویسی ها :D
لیاقت امتیاز کاملو داشتی به طور واقعی نه رفاقتی

0 ❤️

358866
2013-02-07 06:54:37 +0330 +0330
NA

مهندی میدونی اکه به عشقم بگم چیکارت میکنه؟
مهندس جان کتاب تخم شناسیتو داری هنوز؟
‏,
مروا عزیز ممنون که خوندی
خوشحالم که خوشت اومد
‏‎ ‎

0 ❤️

358867
2013-02-07 06:58:30 +0330 +0330

مهندی عمته :D
نه داداش چیزی نگو :(
آره دارمش، لازمش داری؟ :D

0 ❤️

358868
2013-02-07 06:59:27 +0330 +0330
NA

ادمين بيخيال 10 تا داستان در يك روز كى حوصله داره همشو بخونه ددم واى

0 ❤️

358869
2013-02-07 07:05:22 +0330 +0330

زبون تیکی تاکای من هر چیم باشه ازون زبون ئیندی ئیندیه تو بهتره :D
خاجه بازار راه انداخته :D

0 ❤️

358870
2013-02-07 07:11:16 +0330 +0330
NA

مهندس کتاب تخم شناسیت رو اینجا تشریح کن!
آمیرزا دمت گرم داداش منظورم داستان درست و حسابی تخیلی بود!
‏,
بروس لی جان دمت گرم داداش
مرسی که خوندی
مهندس محصولاتم رو دیدی؟

0 ❤️

358871
2013-02-07 07:16:42 +0330 +0330

سلام
دمت گرم سامی
الآن میخونم

0 ❤️

358872
2013-02-07 07:20:16 +0330 +0330

سامی مگه از جون سیر شدی؟
نخم میخوای؟ :D
.
.
میرزا خاجه بازیتو با زبون مخلوط بنویس :D
تیکی تاکا و ئیندی ئیندی!
میشه تینکی تینکی :D

0 ❤️

358873
2013-02-07 07:24:51 +0330 +0330

دمت گرم سامان :-D
تاحالا داستان اینجوری نخونده بودم!
خیلی مجلوقانه بود
:lol:
غلط هم داشتی ها!
راستی کونده پررو خیلی خوب اومدی
حال کردم.
:-D
چون سبکت جدیده حقت امتیازکامله
آفرین

0 ❤️

358874
2013-02-07 07:25:14 +0330 +0330
NA

میرزا جان بساط شعر رو اینجا پهن نکن فقط !
هر چی دوست دارین بحث کنیم و بخنیدم
من امروز کلا در خدمتتون هستم
‏…
مهندس مازیارکی اومدکی پخ کن بترسه!
‏…
مازیار زنبیل گذاشتی داداش؟
مهندس با دوست پسرم یه صحبتی بکن برای مازیار

0 ❤️

358875
2013-02-07 07:35:17 +0330 +0330
NA

مازیار خان دمت گرم داداش
خوشحالم که خوشت اومد
‏.,
با غیرت عزیز ممنون از لطفت

0 ❤️

358876
2013-02-07 07:40:16 +0330 +0330

سامی داداش خوب بود بهتر از قسمت اول بود

توضیح کونده پررو واسه چی بود؟؟؟؟؟
یعنی کسی که میاد تو این سایت معنی کونی پررو یا همون کونده پرو رو نمیدونه!!!

0 ❤️

358877
2013-02-07 07:47:23 +0330 +0330
NA

امام زاده بیژن عزیز ممنونم خوندی
نه داداش این قضیه کونده پر رو یک قضیه ای هست که بچه های قدیمی سایت میدونن
کونده پررو همون کسیه که این بلا رو سر مملکت بدبخت ما در آورده و با پررویی کامل میاد توی رسانه ملی میکه هیچ اتفاقی نیفتاده!
‏,
آمیرزا جون من یه بار داستان رو بخون ببین خوشت نمیاد!
جون من زدم ها داش!

0 ❤️

358878
2013-02-07 07:58:27 +0330 +0330

مازیار جان 1359888398_0.png پخ پخ :D
.
.
میرزااااااااااا =))))
به وقتش حساب توم میرسم :D
خیلی باحالی پسر =)))))

0 ❤️

358879
2013-02-07 08:17:53 +0330 +0330
NA

مهندس من از این روحها میخوام
یه دونه کیسه چند منظوره بهت میدم یه دونه روح میگیرم
قبوله؟
آمیرزا دیدی با دقت نخوندی؟
کونده پررو رو ندیده بودی!

0 ❤️

358880
2013-02-07 09:05:57 +0330 +0330
NA

شوخی شوخی ممنونم
بروسلی خیلی باحال بود و عین واقعیت
دمت کرم
مردکینه دار که فکر میکنم دوست عزیزمی حتما این تلاش رو خواهم کرد ممنون وقت گذاشتی و خوندی‎

0 ❤️

358882
2013-02-07 09:29:11 +0330 +0330

اروررمال شديم رفت. :-|

سامى تو كه ديدى عبدل چطورى بگا رفت!!
درس عبرت نشد برات؟
با روغن ترمز جق ميزنى :-D

تيريپ منتقدانه پرفشنال:
داستان به نظر بنده از سير روايى ملجوقانه اى تبعيت ميكرد و تنها قصد ترويج جلق را داشت!!.!
سامى شهوتى، تو مايه ى ننگى :-D

كونده پورو فقط لقب احمدى نژاد نيست اگه يادتون باشه اين لقب در اصل به يكى از كاربرها اعطا شده بود.
چقدر هم بهش ميومد :-D
آخرشم نفهميدم جقمرگ شد يا هنوز زنده است…

سامى شهوتى، اى فرومايه! داستانت خوب و خنده داره دمت گرم، ولى پست فطرت من هنوز اشعار تخميت كه يادم مياد خون جلوى چشمامو ميگيره :-D

فضاى تخيلى داستانت جالبه، فقط اگه با توصيف هاى غير قابل باور محيط داستانتو وصف كنى ذهن خواننده بهتر باهات همراه ميشه.

و در آخر هم ضمن آرزوى موفقيت اميدوارم آلتپريشى بگيرى :-D

<ستاد جلق پيمايى در ٢٢بهمن>

0 ❤️

358884
2013-02-07 10:59:44 +0330 +0330
NA

:O
:D

0 ❤️

358885
2013-02-07 11:03:41 +0330 +0330

=))
سامی نسبت به داستان قبلیت خیلی بهتر شدی
این یکی واقعا خنده دار بود ;)
خسته نباشی دادا :)
ببینم ادامشو چیکار میکنیا ;)

0 ❤️

358886
2013-02-07 12:09:35 +0330 +0330
NA

شادی جوجو و پپسی عزیز ممنونم خوندین
‏…
بروسلی جان ممنونم ازت داداش

0 ❤️

358887
2013-02-07 12:25:28 +0330 +0330
NA

دوست خوبم علی جان(آریزونا) از اینکه وقت گذاشتی و داستانم رو خوندی ممنونم
اره داداش کونده پررو الان زندس ولی درخفا زندکی میکنه ! ساکت مونده که کسی نفهمه کجاست! و یاد خاطرات گذشته بیفته!
جلق با روغن ترمز چیزی بود که تو و پارسا اون رو باب کردیداز دوستان خواهش میکنم یکبار امتحانش کنند اصلا غیر قابل توصیفه
از اینکه داستان جلق نامه ای بیش نیست شکی درش نیست ولی اگر با دقت داستان رو بخونی سعی کردم یک چیزایی رو توش بگونجونم!
از اینکه اشعار زیبام هنوز توی ذهنته خوشحالم یادش بخیر شاعری بودم واسه خودم!
شعرهای من باعث میشدن افرادی مثل تو از من سرلوحه بگیرن و دیکه از اون شعر ها ننویسن
یادش بخیر
آقای مهندس گل پسر شما به ادمین خایه مالی شدید!‎:)‎
ساعت سه زنبیل میزاری ساعت هشت میخونی؟
بدم ادمین نصفت کنه؟
علی پارسا رو نصفش کن یه عالمه پشت سرت صحبت کرده پارسا!

0 ❤️

358888
2013-02-07 13:01:56 +0330 +0330

:D
دودوخ میگه :D

0 ❤️

358889
2013-02-07 13:23:30 +0330 +0330
NA

اگر دروغ میگم مهندس چرا میخندی؟

0 ❤️

358890
2013-02-07 13:56:07 +0330 +0330
NA

سامی خوندم،داستان حرفای نگفته توش بود ! باحال بود خوشم اومد.بروس داری سطحو بالا میبریا داداش :D‏ در حد استاتوسای فیسبوک :D‏ آمیرزا یه دونه باشی،هر روز من به عشق شماها شهوانیو چک میکنما

0 ❤️

358891
2013-02-07 13:56:56 +0330 +0330

سامى جان اينكه اولين داستان تخيلى رو تو سايت گذاشتى خيلى خوبه و جاى تبريك داره براى ابداع كننده اين سبك،
‏(البته همچين اول اولم نيستيا آريزونا تو داستان پرشان يه تك مضراب هايى تو اين سبكم زده بود!)
اينكه موضوعت تخيلى بود درست ولى نتونستى فضاى داستانت رو همگام موضوع كنى، حتى خونه اى كه طرف توش بوده هم كمرنگ بود. تو ذهن من همش يه جاى تاريك ناشناخته، دور ميزد.
شايد عجله اى كه تو نوشتن ميكنى باعث اين قضيه ميشه، سعى كن حواشى داستانت رو بيشتر كنى تا اينكه موضوع رو تند جلو ببرى، دليلشم اينه كه اون چيزى كه تو ذهن تو هست تو ذهن خواننده نيست و وظيفه نويسنده اس كه جورى توصيف كنه كه خواننده هم خودش رو تو اون فضا حس كنه . درست بر عكس داستانهايى كه فضاى زندگى عادى رو داره.
به خاطر جسارتت امتياز كامل رو بهت ميدم
و بخاطر زحمتت ممنونم

0 ❤️

358892
2013-02-07 14:10:54 +0330 +0330
NA

یادم رفت بگم،امتیازت هم منظور شد.(پنج تا قلب ناقابل به خاطر سبک جدید)

0 ❤️

358893
2013-02-07 14:39:21 +0330 +0330

آميرزا و بروس لى هم كه يه دونه اند.

0 ❤️

358894
2013-02-07 15:04:16 +0330 +0330
NA

يه جك قديمى فقط واسه خنده:
يارو ميخواسته پرى دريايى شكار كنه سر قلاب كاندوم ميبنده

0 ❤️

358895
2013-02-07 15:09:46 +0330 +0330
NA

يه جك ديگه:
يارو ميخواسته دور شكمش رو اندازه كنه خط كش رو ميكنه تو كونش ضرب در 14\3 ميكنه

0 ❤️

358896
2013-02-07 15:28:48 +0330 +0330
NA

باز يه جك ديگه:
بچه عربه ميره مغازه لوازم خانگى به صاحب مغازه ميگه اگه من اين اتو رو با كيرم بردارم چى كار ميكنى؟ صاحب مغازه ميگه: ميدم ببر خونتون
بچه عربه هم برميداره و ميبره؛
فرداش عربه با باباش مياد صاحب مغازه ميگه: امرى داشتين؟ عربه ميگه: اومديم يكى از اين يخچال ها رو ببريم :-D

0 ❤️

358897
2013-02-07 15:32:39 +0330 +0330
NA

داستانتون قشنگ و سرگرم كننده بود مرسی :-)

0 ❤️

358898
2013-02-07 15:33:21 +0330 +0330
NA

حیف بود از نویسنده تشکر نکنم خیلی جالب بود ؛خسته نباشی ؛بازم بنویس

0 ❤️

358899
2013-02-07 15:48:44 +0330 +0330
NA

من هم در نوبه خودم از نويسنده و بروس لى تشكر ميكنم
دمتون گرم

0 ❤️

358901
2013-02-07 15:55:44 +0330 +0330
NA

اول از همه یه عذر خواهی از نویسنده داستانی که زیرش کامنت گذاشتم و در ادامه میخواستم بپرسم داستانی به اسم فریا2 یا شادی به خنده نیست 3 آپ نشده یا نه؟؟
خیلی وقته تو صف هستن پس چرا آپ نمیشن؟؟

0 ❤️

358902
2013-02-07 16:04:19 +0330 +0330
NA

holy cock آپ نشده داستانات
اگه میخوای بدونی چرا من بهت میگم
همش زیر سر مهندس گل پسرک و سامی شهوتیه :-D

0 ❤️

358903
2013-02-07 16:07:31 +0330 +0330
NA

مرووا من اینجام هاااا!
داستانکی سامی شهوتکی به من چه ربطکی؟

0 ❤️

358904
2013-02-07 16:17:05 +0330 +0330
NA

ای وای اصن حواسم نبود به صورت نامحسوس و نازنین وار حضور داری :-D
هی هر روز داستان بنویس آپ کن بده دست ادمین جونت بعد بگو تقصیر من نیست خب بقیه گناه دارن کمتر بنویس یکم :-D

0 ❤️

358905
2013-02-07 16:22:56 +0330 +0330
NA

اره اتفاقا یک ضرب المثل چینی هست که میگه کمتر آپ کن همیشه آپ کن!
آدم حال میکنه وقتی میبینه این همه آدم از داستانش خوششون اومده!
ولی حالگیریش اینجاست که همه با هم قهر کردن
وای چی میشد اکر مثل قسمت قبلی همه بچه ها مثل اونجا دور هم باشن

0 ❤️

358906
2013-02-07 16:31:47 +0330 +0330
NA

تو گفتی کسی شعر نذاره فک کنم بهشون برخورده احساس سرخوردگی بهشون دست داده که تو این جوری گفتی پشیمون شدن از هدر دادن استعداداشون پای داستانت :-D

0 ❤️

358907
2013-02-07 16:53:36 +0330 +0330
NA

نه بابا به من ربطی نداره
لیدی قهر کرده!
نمیدونم چی شده!
آمیرزا هم دپرس شده

0 ❤️

358908
2013-02-07 17:04:31 +0330 +0330
NA

نمیدونستم حالا چرا قهرکرده
میرزا چرا دپرسه
اه یه شب که من اسپم میشم همه هستن وفتی من هستم هیچ کس نیست
ریدم به شانسم :-D

0 ❤️

358909
2013-02-07 17:43:27 +0330 +0330
NA

آمیرزا جون من با لیدی صحبت کردم انگاری خیلی دلخوره
میشه توضیح بدی قضیه چیه؟

0 ❤️

358910
2013-02-07 18:12:23 +0330 +0330
NA

به هر حال
لیدی خانوم بیخیالشو خواهشا
بیاین همه با هم دوست باشیم و کنار هم باشیم

0 ❤️

358912
2013-02-07 18:16:37 +0330 +0330
NA

آقا من اومدم خوش اومدم!
چي شده دقيقا؟
سلام!

0 ❤️

358913
2013-02-07 18:22:33 +0330 +0330
NA

سلام مریم خانوم
داستان رو بخون و برگرد

0 ❤️

358914
2013-02-07 18:25:31 +0330 +0330
NA

عجب!!
كمپين علاقه مندان به بازگشت صلح و صفا خواهان بازگشت ليدي و ابقاي ميرزاس!!

مادرجون! اگه با هم خصوصي حرف نزنيد و همه مسائل اينجا در جمع مطرح بشه اين مشكلات پيش نمياد:-P (از توصيه هاي اكيد مامانم!)

بيخي ليدي! آشتي آشتي!

جنبه ها كجا رفته؟

0 ❤️

358915
2013-02-07 18:28:03 +0330 +0330
NA

لیدی قهر نکن بیا آشتی کن :( :’’(
لیدی به خاطر من بیا آشتی کن به خاطر بچه های سایت ;)
من خودم با دینامیتای مهندس منفجرش میکنم تا دیگه تکرا ر نشه :-D

0 ❤️

358916
2013-02-07 18:29:33 +0330 +0330
NA

اره بکو بگو
حق رو به مریم خانوم میدم
اگر خصوصی وجود نداشته باشه هیچ مشکلی پیش نمیاد
بچه ها بریم تو تاپیکک جدید من اونجا بحث کنیم؟

0 ❤️

358917
2013-02-07 18:31:30 +0330 +0330
NA

بروس بوگو

0 ❤️

358918
2013-02-07 18:31:57 +0330 +0330
NA

آقاجان كار بدي كرديد خب!
خوندم نازي جون! بذا ببينم دعوا به كجا ميرسه! نظرات گهربارمم ميفشانم! من سرم درد ميكنه واس دعوا!
قلب كجان؟

آقا صبح ميخواستم شتك رو قافيه كنم معني دقيقشو نميدونستم الآن كلي حسرت به دلم كه چرا با اين همه كاربرد استفاده نكردم!

0 ❤️

358919
2013-02-07 18:33:37 +0330 +0330
NA

آمیرزا کجا رفتی؟
لیدی بیا اینجا آشتی و صلح و صفا!
منم ازت خواهش میکنم

0 ❤️

358920
2013-02-07 18:38:13 +0330 +0330
NA

آمیرزا تو رو خدا نارحت نباش
مریدان از ناراحتی میرزا خشتک می درن و سر به بیابون میذارنا

0 ❤️

358921
2013-02-07 18:42:15 +0330 +0330
NA

سوگلی عزیز ممنونم وقت گذاشتی امیدوارم خوشت اومده باشه

0 ❤️

358922
2013-02-07 18:46:41 +0330 +0330
NA

لیدی الان هست؟
لیدی خانوم اگر میخونی و هستی خواهشا جوابمون رو بده
دوست دارم همه کنار هم باشیم
من بعد از مدت ها امروز از صبح تا الان توی سایت بودم تا کنار دوستام باشم حالگیری نکنین دیگه

0 ❤️

358923
2013-02-07 18:49:13 +0330 +0330
NA

آمیرزا داداش تو تا فردا صبر کن من خودم درستش میکنم
کلا بیخیال همه چی
یه بحث شروع کنین

0 ❤️

358924
2013-02-07 18:52:14 +0330 +0330
NA

بچه ها ميخواين بحث رو تموم كنيم؟
شايد خود ليدي و ميرزا خيلي دوس نداشته باشن كه حرف پهن باشه.
خودشون حلش مي كنن…
به هرحال ما بسيار ناراحتيم و بسيار اميدواريم اون جو باصفا برگرده.

0 ❤️

358925
2013-02-07 18:55:07 +0330 +0330
NA

عاقا مثلا من اسمم رامینه :D
از خودت بگو نازنین خانوم من یه دختر میخوام واسه دوستی :D هیچ قصد دیگه ای ندارم >:)

0 ❤️

358926
2013-02-07 18:58:49 +0330 +0330
NA

بابا هووي هميد مگه؟ اين بياد من برم. كسي جاي كسي رو تنگ نكرده كه!
جمعا يه خانه سالمندانيد! اين بچه بازيا چيه!
ليدي مياد! من ايمان دارم! (ليدي منو سكه يه پول نكن اين تن بميره!)

0 ❤️

358927
2013-02-07 19:00:38 +0330 +0330
NA

مروآ من كه بهترم!

0 ❤️

358928
2013-02-07 19:03:23 +0330 +0330
NA

خخخخخخخخخخخخ نه فقط گفتم فضا عوض شه
اصن مریم خانوم شما از خودت بگو :D
بیخیال نازنین

0 ❤️

358929
2013-02-07 19:07:31 +0330 +0330
NA

رامین من با امکانات زیاد در اختیارتم!
‏‎:):D‎
قیمت مناسب
جادار
راحت
بدون بوووو
و …
ولی اگه کار دستت دادم مسئولیتی قبول نمیکنم!
آمیرزا چرا مشتری میپرونی؟
مریم خانوم من بهترم!
سامی شهوتی شهوتی!‎:):D‎

0 ❤️

358930
2013-02-07 19:13:29 +0330 +0330
NA

عاقا اینجا همه امرسان تبلیغ میکنن توی داستانم بود نازنین خوشگله تو دیگه چرا :D ;)
ای بابا گول خوردم من گی نیستم :D
برم ببینم مریم خانوم رامینو میپسنده یا نه
خوش هیکلم فدم هر چقد دوستداری وزنم هرچی خودت بگی همون قیافم که بد نیست
دی کاپریو رو دیدی ازون بهترم :D پول ؟ ماشین؟ هرچی تو بگی
کسی نیست بخواد با رامین دوست بشه؟

0 ❤️

358931
2013-02-07 19:17:51 +0330 +0330
NA

رامین جون من خودم عاشقت شدم ولی قول بده به مهندس و ادمین جونم نگی!
مریم رو ول کن من خودم کلا 18 سالمه خیلی خوشکلم
سیبیل ندارم
ریشم پروفسوری ندارم
اصلا دختریم واسه خودم
‏,
آمیرزا جان بیخیال داداش
بیا فعلا با هم باشیم

0 ❤️

358932
2013-02-07 19:21:41 +0330 +0330
NA

ای بابا سرم داره همش کلاه میره یه باسن خوب از دستم رفت :D
میرزا اصن گی میشم بزا سامی بیاد پیشه خودم شبه جمعه که دختر نصیبمون نشد حالا بزار صبح جمعه یه پسر خوشگل از دستم نره مث همون داستان سرایداره :D

0 ❤️

358933
2013-02-07 19:25:09 +0330 +0330
NA

رامین جان من بچه باز نیستم ولی بچه ها رو دوست دارم
به طبع همین قانون تو را هم دوست خواهم داشت

0 ❤️

358934
2013-02-07 19:26:36 +0330 +0330
NA

عاقا من میخوام فاعل باشم نه مفعول :’’(

0 ❤️

358935
2013-02-07 19:30:18 +0330 +0330
NA

هر فاعلی اول مفعول بوده بعد شده فاعل
باید مراحلش رو بگذرونی آمیرزا تجربه داره در این زمینه
آمیرزا راهنمایی کن رامین رو

0 ❤️

358936
2013-02-07 19:32:49 +0330 +0330
NA

دوباره واسه اموزش منو فرستادن پیش میرزا همون آموزش شاعری بس بود واسم
اصن من ازخیر رامین بودن گذشتم شما با خواجه سرگرم باش

0 ❤️

358937
2013-02-07 19:45:26 +0330 +0330
NA

از برای آموزش الواطی
خواجه مرا روان کردی
به حکایتی این طوری
که کون بداد پسرک به سرایداری
که نمیشناختش هیچ جوری
لباس زنانه پوشیده بود پسرک
میگفت اسمم شیماست
نه بابا شایان کونیست

0 ❤️

358938
2013-02-07 19:49:03 +0330 +0330
NA

همش تقصیره این سامی شهوتیه ولی نازنین خانو خوب گفتی بهش

0 ❤️

358939
2013-02-07 19:51:32 +0330 +0330
NA

مریم خانوم شما لطف دارید
من سامان نازنینم
فامیلیم نازنینه
خوب به من چه ربطی داره که نازنینم
رامین مریم بدرد میخوره برو)
اگه نمیری من برم؟‎:):)‎

0 ❤️

358940
2013-02-07 19:52:04 +0330 +0330
NA

طرفدارای رامین لایک طرفداری مرو آ هورا +کامنت :D

0 ❤️

358941
2013-02-07 19:54:58 +0330 +0330
NA

مرووا هورا
سامی هورااا
ایران هورراا
پراید هورااا
بدبختی هوراااا
بیچارگی هوراا

0 ❤️

358942
2013-02-07 19:59:49 +0330 +0330
NA

خب میگفتی سامی جون :D
میبینی بعضیا چه سریع رنگ عوض میکنن واقعا که
من مروآم خوشگل خوش هیکل اسن یه وضعی از آنجلینا جولی هم بهترم :D :D

0 ❤️

358943
2013-02-07 20:10:31 +0330 +0330
NA

کابوس بود پراید از برای ما ن
پا نمیگذاشتیم به رکاب آن
از وقتی که شده 20میلیون تومن
دیگر کسی نمیزند بوق برایمان

0 ❤️

358944
2013-02-07 20:12:26 +0330 +0330
NA

آمیرزا یک شعر در باب گرون شدن ماشینها بسرا

0 ❤️

358945
2013-02-07 20:14:31 +0330 +0330
NA

اه توام که همش مهمون داری یا میری مهمونی خواجه
خودتو بزن به مریضی دلشون نیاد بفرستنت نونوایی خخخخخخخ خودشون یه فکری میکنن
بدبختی ما هم فردا مهمون داریم نمیشه تا لنگ ظهر خوابید
شب بخیر

0 ❤️

358946
2013-02-07 21:47:52 +0330 +0330

چه خبره اینجا چی شده؟
اقای علی صادقی فکر نمیکنم به شما مربوط باشه که بیخود قضاوت میکنید.
شما چه کاره حسنی این وسط از اب گل الود ماهی میگیری ؟

0 ❤️

358947
2013-02-07 22:22:32 +0330 +0330

من کیرم تو وجودت با این حلاجی کردن . من درست صحبت کنم کونی
تو لاشی اومدی گوه زیاد میخوری به تو ربطی نداره شاش خالی خودشون میتونن مشکلشونو حل کنن
حلاج شدی واسه من
من با تو بی ناموس حروم زاده بهتر از این نمیتونم حرف بزنم . پشت کامپیوتراتون لات میشین . هرچی ما سرمون پایین هیچی نمیگیم امثال تو فکر میکنن خبریه
من کیرم تو دهن علی صادقی واقعی بره تو که دیگه هیچی

0 ❤️

358948
2013-02-08 01:44:43 +0330 +0330
NA

خوندمش داداش سامی
خوب بود خندیدم حالا تو اون هیرو ویر از کجا طولشو اندازه گرفتی ؟این خودش یه معماس.تازگیا مجید دلبندم دوباره تو برنامه کودک پخش میشه فکر کنم ایده گرفتی از طول دستای مجید
در هر حال آقا خندیدم خوب بود
میگم کاش مهندس هم یه داستان مینوشت که بریم زیر داستانش بمب منفجر کنیم ولی خیلی زرنگه دم به تله نمیده.موش موشیه من

0 ❤️

358949
2013-02-08 01:50:35 +0330 +0330
NA

ميرزا بره منم ميرم :-(
بچه ها لطفا نذارين دعوا بيشتر از اين كش و غوس پيدا كنه
صادقى ميرزا بره يا نره به هيچ وجه به تو مربوط نيست
خر فهم شد

0 ❤️

358950
2013-02-08 02:08:52 +0330 +0330
NA

به بعضيا بايد گفت: تو ديگه بتمرگ اين وسط نرخ تعيين نكن! بعضي حرفا از سوز *ونه، نه درد دندون!

ببخشيد بچه ها من ديشب اسپم شدم كه ميرزا رو زحمت دادم.
هرچي هم داشتم ديشب گفتم (اين تن بميره حتي) و اميدوارم بوي بهبود ز اوضاع بشنوم…


و اما داستان: خوب و جالب و بسيار بسيار پركشش بود و خواننده (من يعني) مدام در انتظار ادامه و نتيجه بودم. يه نقطه ضعف داشت و اون روند سينوسي داستان بود. ما با اون پري خانوم يه اوج رو تجربه كرديم، حوري ها يه اوج ديگه و البته ضعيف تر بود كه در واقع صحنه حوري ها كمي موجب لوث شدن قصه و كمي از بين رفتن اون كشش شد. شايد اگه اين قسمت جزيي تر توصيف ميشد، طرحش كمكي به روند داستان ميكرد. بعضي جزئيات مثل طول ها رو هم اگر به جاي سانت تشبيهي كرده بوديد براي خواننده قابل تصورتر بود.
اما من دركل به خاطر شخماتيك بودن پايه و اساس قصه خيلي خوشم اومده.
شتابزده ننويسيد و سپاس نازي خان

0 ❤️

358951
2013-02-08 02:39:46 +0330 +0330

سلام دوستان عزیز

منم قصدم اصلا نظر گذاشتن نبود ،چون به قول قلب مسین عزیز پیشبینی همچین روزی رو میکردم که این دلخوریها پیش بیاد

ولی باید به عرض برسونم که فقط به خاطر یکی از کامنت هایی که آمیرزای عزیز اسمی از بنده آوردن باید بگم : من اون حرفی که زدم فقط شوخی بود ،ضمنا با حرفای خواجه گرامی مبنی بر اینکه اینجا همه خانمها رو فقط برای سکس میخوان کاملا مخالفم

پسر غیرتی رو اینجا همه میشناسن ،میدونن چجور شخصیتیه ،من اینجا نه به دنبال سکس هستم و نه چیز دیگه ای ،به قول قلب مسین گل منم اینجا با خیلیا دوستم و شاید هم با خیلیها حتی تلفنی صحبت میکنم دوستانه ،من اگه اون روز به بانو لیدی حرفی زدم فقط و فقط جنبه شوخی داشت و دیگر هیچ

زندگی شخصی هرکس به خودش ربط داره و دخالتهای بی مورد حتی به شوخی ممکنه ناراحتی پیش بیاره

من احساس کردم بانو لیدی که خیلی برام عزیز هست از دستم ناراحت شد پس اومدم و ازش عذرخواهی کردم و ایشون هم پذیرفت که از دست من نرنجیده

بانو لیدی ،بازهم اگه به خخاطر حرف پسر غیرتی رنجیدی ،صمیمانه و از ته قلب ازت معذرت میخوام ،منظوری نداشتم عزیز ،دیدی که بعد از اون مسئله دیگه زیر داستانها اصلا کامنت نذاشتم ،چون پیشبینی میکردم جو اینجوری متشنج بشه

به هر حال امیدوارم بازهم همه دور هم جمع بشیم و یک جمع دوستانه و صمیمی به دور از هرگونه حاشیه داشته باشیم

آقای صادقی گل و گرامی ،فکر کنم کمی تند رفتین دوست من ،تهمت زدن و شخصیت خراب کردن تو این دنیای وانفسا که کاری نداره و کنتور نمیندازه رفیق

این رو کلی گفتم و فقط روی حرفم با شما نبود رفیق

سامی جان داستانتم انصافا حرف نداشت گلم ،ممنونم ازت ،از قسمت قبلی خیلی زیباتر و جذابتر بود

شرمندم مجبور شدم اینجا حرف دلم رو بزنم چون از بنده اسم اومده بودمجبور به کامنت گذاری شدم ،امیدوارم دلخوری به وجود اومده مابین بانو سدوسر و آمیرزا حل بشه چون فکر نکنم من این وسط مقصر باشم یا کاری کرده باشم

موفق باشید

0 ❤️

358952
2013-02-08 03:30:03 +0330 +0330
NA

خوش برگشتين ليدي خانوم…

0 ❤️

358954
2013-02-08 04:36:17 +0330 +0330

پسر غيرتى عزيز با همه آره با منم آره؟
به ته من چيكار دارى تو هى ميگى از ته قلب؟!!!

0 ❤️

358955
2013-02-08 04:38:49 +0330 +0330
NA

خوش حالم كه دوستى به اين دنياى مجازى دوباره برگشت

0 ❤️

358956
2013-02-08 04:43:00 +0330 +0330
NA

اين جك رو هم ميگم تا دوباره شاد باشيم و با هم بخنديم
به يكى ميگن نظرت راجع به سيگار چيه؟ ميگه به نظرم سيگار پدر سلامتيه
ميگن چرا؟ ميگه آخه مادر سلامتى رو ميگاد

0 ❤️

358957
2013-02-08 04:56:43 +0330 +0330
NA

درود بر همه.

سامی جان شرمنده .دیروز داستانتو خوندم .می خواستم امتیاز بدم .که بی دلیل بلاک شدم.

به هر حال دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است :D

این قسمت بهتر از بقیه بود.دوست داشتم.امتیاز کامل هم منظور شد.موفق باشی.

0 ❤️

358959
2013-02-08 05:22:30 +0330 +0330

قلب مسین عزیز :

ارادت دارم خدمتت داداش گلم

شما سروری فدات شم

اینکه از قول شما حرف زدم از دوست داشتن و ارادت قلبی هست که بهت دارم عزیزم

0 ❤️

358960
2013-02-08 06:31:13 +0330 +0330
NA

سامان جان، نمی دونم کامنت قبلی من در این مکان رو خوندی یا نه.
در هر صورت من از فضای داستانت برای یک خطابه بلند بالا استفاده کرده بودم و دو تا هم مخاطب خاص داشتم که هر دو می دونند چقدر برام عزیزند و از جفتشون تشکر می کنم.

اما ربایندگان (2)؛ از اینکه سبک و سیاق تازه ای رو انتخاب کردی و با رعایت مسائل نگارشی، سعی داری نصایح دوستانت رو به گوش جان نیوش کنی آفرین داری. امیدوارم دیگه به جاده خاکی نزنی و با مطالعه و درایت، این داستانت رو تمیز و روون جلو ببری.

0 ❤️

358961
2013-02-08 06:46:26 +0330 +0330
NA

اقا سلام
بوی گل سوسن و یاسمن آید
بار دگر لیدی از سفر آید
دیو چو بیرون رود
آمیرزا درآید
‏…
خوابیدم و بیدار شدم همه چی درست شد
بزارین یه بار دیگه بخوابم شاید ادمین هم به جمعمون اضافه شد

0 ❤️

358962
2013-02-08 09:58:13 +0330 +0330
NA

عالی…

=D> =D> =D> =D> =D>

0 ❤️

358963
2013-02-09 10:17:28 +0330 +0330
NA

یعنی اگه این داستان تو نبود من یکی افسردگی میگرفتم . خدای علمی تخیلی + طنزه . منتظر ادامشششششششششششششششششششششششششششششششششم . خدا قوت دادا

0 ❤️