دوستم خیلی ناراحت بود،چند روز بود ک گریه میکرد،
ی شب ازش پرسیدم چته بابا؟دیدم مست کرده با بغض گفت با دوست پسرم امیر ،بهم زدیم! نشستیم دردو دل منم مست کردم،عصبی شدم گفتم ادرس مادر فلانو بده،ساعت سه نصف شب بود،تو اون سرما ک برف میبارید بدون شالو کلاه،نشستم تو ماشینم رفتم سراغ آدرسه ماشینو پارک زدم جلو درشونو رفتم تو حیاط در خونشونو زدم
-آهااااای یارووو تو …تو درووو باز کن
یهو در باز شد،وااای نمیدونی چی دیدم فقط شلوار پاش بود یعنی لخت بود،هیکلش تعریف داشت خیره شده بودم بهش یهو ب خودم اومدم،با صدای مستی گفتم،چرا بهم زدی باهاااش؟
+تو کی هستی؟ چی میگی
میخواست درو ببنده درو گرفتم
-امیررررخان… حالا منو نمیشناسی من دوست سحرم…ب جا اوردی؟؟
پرسیدم چرا سحرو ول کردی اون…
+ببین دختر من هزار بار بهش گفتم الانم میگم دوسش ندارم مگه زورع… من اصلا ی بارم بهش نگفتم ک دوسش دارم فلان! برو بهش بگو فهمیدی!
درو بست!
ب خودم اومدم،راست میگه خب مگه زوریه!
رفتم سمت ماشینم،اااع پ چرا وا نمیشه؟
یادم اومد سویچ ماشینو جا گذاشتم تو ماشین! وایی نه نه!
نگو… نگو ک قفل شده!
هوا سردو سرد تر میشد!منم نشستم رو زمین یخ کردع بودم،چشام از سرما تار میدید، و اونو دیدم ک بغلم کرد!
.
.
چشام باز شد،زیر شکمم کمی درد داشتم…چقدر اتاق روشن بود،مامان… اه مامااان ببند اون لامصبو،پاشدم اااع این…اتاق من نیست!!!
لباسم کو چرا لختم وای …پاشدم سر پا خودمو دیدم،
فکر کن فکر کن!
تو اینجا چیکار میکنی یهو اون وارد اتاق شد!جیغ کشیدم نگاه نکن برووو بیرون،نیشخندی زد،گفت مریم آروم باش!
پیرهن سفید مردونه از تو کمد برداشتو تنم کرد،
بغلم کردونشستیم رو تخت خواب!
+مث این ک یادت نمیاد!
دیشب تو از سرما یخ کرده بودی منم اوردمت تو،
،نشسته بودی رو مبل واز سرما میلرزیدی،من داشتم شومینه رو روشن میکرد و تو رفتی سراغ شیشع مشروب نوشیدی…من اومد شیشرو گرفتم داد زدم این چه کاریه… با صدای لرزان گفتی سَ…سرددممه!ب لبام نگاه کردی نزدیکت شدم،ازت لب گرفتم…تو هم دستای سردویخزدتو گذاشتی رو سینم،و وحشیانه لب میدادیم دستم حلقه شد دور کمرت،لباساتو تند تند درمیاوردم!
لب تو لب رفتیم سمت اتاق و افتادیم رو تختخواب،لب میگرفتم ازت و گردنتو میک میزدم سعی میکردم گرمت کنم،تا این ک گرمشدی!از روت بلند شدم ک برم اما دستمو گرفتی و گفتی ک میخوای!
.
من گفتم؟؟؟( وقتی تعریف میکرد از خجالت داشتم آب میشدم)
+کاری کردم دمر بخوابی و سعی کردم بکنمش تو اما نشد… خیلی چربش کردم،
فشار محکمی دادم،تا نصفش رفت تو…
جیغ کشیدی… گریه کردی خیلی گریه کردی… تحمل دیدن اشکتو نداشتم.
وقتی دیدم داری گریه میکنی کاری نکردم،یعنی تکونش ندادم …ولی دردت بیشتر شد بیشتر جیغ کشیدی!
منم گردنتو گاز گرفتمو تا تهش کردم تو…
.
-تا تهش کجام کردی ؟؟
+خب زیادی خون نیومد…یعنی…
-وااااای پردددددم!!!
الان من چیکار کنم!!؟؟؟
+مریم آروم باش بقیشو گوش کن…
خب درد داشتی،ولی کاملا مطمعنم لذت هم بود،تو اون لحظه بهم گفتی ک دوسم داری!دستمو محکم گرفتی،منم کمی عقب جلو کردم ولی چون درد داشتی…کشیدم بیرون…
خب خودت خیلی اصرار داشتی ک دوبار بکنم توت…نمیخواستم اذیتت کنم … ولی خودت تنظیمش کردی نشستی روش!
منم خوابیدم روت عقب جلو کردم،
و…
-دییییگه چی؟
+خب… ارضا شدم…،، داخلت
-وای وای آخ چیکار کردم…دیگه چی؟
+بعدش سرمو گذاشته بودم رو شکمت،تو هم دست میکشیدی ب موهام
ازم سوال کردی دوستم داری…
-تو چی گفتی.؟؟
+گفتم از خودم بیشتر!
.
.
.
-واقعا.؟؟
اومد سمتم بغلم کرد…
+واقعا دوست دارم… الان برو خونه یکم فکر کن…حق داری چیزی یادت نمیاد.
ولی مطمعنم اگه یادت بیاد… تو هم مثل من عاشق میشی!
.
صبحانه مفصلی خوردیم…در ماشینو واسم باز کرد…شمارمو گرفت.
رفتم سمت خونه با همون پیرهن سفید… همش حرفاش تو گوشم تکرار میشد…با چشای تار دیدمش بغلم کرد …
نوازشاش!
رسیدم خونه دوستم بهم پیام داد و…
دو سه ساعت ب دوستم توضیح دادم…خب اولش ناراحت شد بعدش گفت خوووشبخت بشی!
رفیقِ دیگه میفهمه… میفهمه…
نوشته: Yasi
سارینا یادت رفت بهش بگی ابم قطعه
کل داستانت مشروب،هوی یارو،ماشینت،پردت،دوستت،خوشبختشی
هنوز مستی برو خونه یکم فکر کن ۹ماه دیگه زایمان در ابو تعریف کن
تو باید پرچم دار کسشعر گفتن بشی
بابا مشروب خور
عربده کش
آخه اوسگول پلشت نصفه شبی توی بی خانواده با رفاقت کدوم گوری مشروب خوردید که بعدش توعه گنده گوز رفتی جلو در خونه پسره
جالبه اونم تنها بوده خونه و تو سرما و برف لخت اومده جلو در
بعدا تو رو کرد و عاشقت شد
شل مغز خودت یه بار بخون ببین چی نوشتی
قبلا پسرا مست میکردن میرفتن در خونه طرف با این تفاوت که دختره رو نمیکردن :) ناموسن بخاطر دوستت رفتی بخاطر کصت برگشتی؟ خخخخ بابا تو دیگه کی هستی
سها اسم داستان بعدیه،خسته ای چشمات خوب نمیبینه
عرق را خوردم و رفتم بگایم
نگاییدم ولی کص داد به گایم
آقام از بس ز کون کرده ننم مرد
په فحشاتون رو بدین لطفا به دایم
تخمی
یعنی واقعا یادت نمیاد که کونت گذاشت؟ البته هنوز بهت نگفته که دوستاش را هم خبر کرد و هیئتی کونت گذاشتن.
راستی مامانت این وسط چی بود که صداش کردی؟
رفاقت را ندانستی که چون است
دلم از این حماقت در فغون است
زمستان است و برف و سوز و سرما
سزاوارت همان کردن تو کون است
ها کوکا (clap)
یعنی همه اون شیشه مشروبا از پهنا تو کونت
کسشری بیش نبود
بد ب پسرا میگن تصورات موقع جغو ننویسید
میخای بدی روت نمیشه?
داستان خوبی بود ولی روح واقعیت نداشت…و مشکل هم داشت …ِ
اولا اگه دوستت بود تو جریان کاراش بودی نه اینکه دو روز بعد بهت بگه
دوما تورفتی ولی عقل میگه دوستت نمیزاشت تنها بری و باهات میومد
سوما کسی که گوشیشا جا میزاره زنگ میزنه به هزار نفر تا بیان بازش کنن .
بعدشم رو زمین سرد کسی نمیشینه…
پنجم این که کسی که مشروب میخوره اینقد دیگه از خود بیخود نمیشه که حتی فردا یادش نیاد چکار کرده …
معلومه مشروب نخوردی …
ولی داستان بدی نبود …
حالا اینجوریش مد شد یه مدت.بابا حالم از این کسخولا به هم میخوره