رفیق پر برکت

1396/05/16

سلام به همه دوستای عزیز این اولین داستانمه کاملا هم واقعیه یکمم طولانیه و پر حاشیه امید وارم لذت ببرید اسم من مهرانه من یه پسره ۱۷ ساله قده ۱۷۰-۱۸۰ قیافم بد نیس ولی مثه بقیه دوستان برد پیت نیستم هیکلمم درشته و همچنان مثله دوستان سیکس پکم ندارم خلاصه بریم سراغه داستان
من یه رفیق دارم اسمش امینه همکلاسیم بود الان حدود ۸ ساله رفیقیم همه چیو ب هم میگیم و کلا راحتیم امینم قیافه خوبی داره اما من نمیدونم چرا همه دخترا جذبش میشن من الان برا شما تعریف کنم شما میگید کصشر میگم ولی خب حقیقته بگزریم امین یه زید داره به اسمه غزل ۱۳ سالشه ولی خوب همدیگرو دوس دارن به گفته ی خودشون قصده ازدواجم دارن امیر اینا یه تو یه مجتمع زندگی میکنن تو نزدیکه خونه ما هست پیاده ۴ دیقه راهه یه رپز ک رفته بودم خونشون زیدشو بهم نشون داد (تو همون مجتمع زندگی میکنه) قرار بود اونروز با هم برن سینما ولی چون دختره نمیتونست تنها بیاد با دوتا از دوستاش اومده بود ب همین علت امیر ب من گغت ک منم برم باهاش ک ضایع نباشه خلاصه رفتیم سینما و تموم شدو اینا گذشت تا امین با این دختره کات میکنه و با یکی ب نام نسترن دوس میشه این نسترن خانوم از اون دخترای شر بود بچه محله خلافه شهرم بود یعنی جای بده شهر زندگی میکرد این نسترن عاشقه امین میشه بابای نسترن معتاده و یه خواهرو و یه داداشم داره اسم خاهرش نسرین شاه کسه روزگاره خیییلیی خوبه و به پولدارا پا میده همشم تایلندو و ترکیه میره (جندگی پولش خوبه ???)امین این نسترنو فقط واسع پولو و سکس میخواست (پول دارم بودن یه جورایی ب لطفه خواهره) یه روز امیر زنگ میزنه ب من میگه اماده شو ک بریم بیرون با نسترن اینا دوستشم میاره عکسه منو داده بودن ب دوستش دوستشم گفته بوده ازش خوشم اومده و فلااان… منم تا شنیدم سرحال شدم چون اون دوستش خوشگل بود (تو عکسی ک نسترن واس امین فرستاده بود دیدم) لاغر بود ۵۰-۶۰ کیلو عینکی جذاب بود خلاصه چهارتایی قرار گزاشتیم سینما ک بعدا شدیم ۶ نفر چون رفیقمونم با زیدش اومد رفتیم سینما (تازه پوله سینمام اونا میدادن ???)من این دختره خوشگل و سفید ک اسمش مینا بودو دیدم واقعا خوشگل بود با هم دس دادیمو نشتستیم تا فیلم شروع شه یکم با هم صحبت کردیم دیدم امین ب نسترن اشاره میده ک برن اخره سینما حالا اونحا چ گهی خوردن خودشون میدونن خلاصه منم رفتیم بغله مینا نشستم با شناختی ک قبلا داشتم ب لطفه امین میدونستم تو کفه منه برا همین شجاع شدمو دستشو گرفتم دیدم اونم دستمو گرفت انگشتاشو چفت کردو سرشو گزاشت رو شونم سینمام تاریک بود و این بی پدرایی ک با چراغ قوه میومدن کارو خراب میکردن اونجا یکم دسته همو بوسیدیمو شمارشو گرفتم رفتیم چون داشت تاریک میشد اینام باس میرفتن خونع منو امیر اومدیمو واس هم تعریف کردیم ک چی شدو چی نشد یکی دو روز با این اکیپ بیرون میرفتیم
منو مینام اوکی شده بودیم بحثه سکسو تازه باز کرده بودم اونم چراغ سبز نشون داده بود منم تو کونم عروسی بود یه روز داشتم با کامپیوترم بازی میکردم دیدم مینا زنگ میزنه برداشتم دیدم میگه با امین بیاید خونع ما منم یه حسه خوب و تعجب داشتم بهش گفتم مگه چه خبره اونجا گفت بیا
مادرم اینا با مادره نسترن اینا رفتن مشروب بخورن منو نسترنو گزاشتن خونه تا دیر وقتم نمیان منم ب ثانیه نکشید زنگ زدم امین گفتم حاجی بپر بریمو اینا سریع رفتم پیشه امین اون کصکش هم کاندوم داشت هم اسپره یکم اسپره زدیمو کاندومارو برداشتو راه افتادیم تو راه خیلی حسه خوبی داشتم خلاصه رسیدیمو زنگو زدم مینا درو باز کردو منو امینم رفتیم تو دیدم مینا با یه لباس تقریبا سکسی و نسترنم ک هیچی اصن با یه نیم تنه ک نافش معلوم بود و یه دامن ک زیرش شرت نداشت چون پقتی رو ب روم نشست پاشو داد بالا کسشو دیدم راستی نسترن پرده نداشت دوس پسر قبلیش زده بود ولی مینا داشت خلاصه یکم حرف زدیمو امینم یکم دلقک بازی دراورد و با نسترن رفتن تو اتاق منو مینام جفتمون هم خجالت میکشیدیم و اماتور بودیم من یه فکری ب ذهنم رسید بلند شدم برقه اتاقو خاموش کردم تا خجالت نکشه تاثیرم داشت اروم بقلش کردم و لاله گوششو خوردم میک زدم چون شنیده بودم حشریش مبکنه (اماتور بودم دیگه شرمنده)بعد رفتم سراغه گردنش میک میزدمو میبوسیدم دیدم دیگ داره شل میشه کم کم یه کلمه هم حرف نمیزدیم امین اینام صداشون میومد تو اتاق بعد صورتشو با دستم موازیه صورتم کردم سرمو کج کردمو اروم لبمو گزاشتم رو لباش اون لبه پایینینو میک میزد ک کیرم راست شد بد جور شق کردم محکم لباشو میخوردم زبونشو کرد تو دهنم منم میک زدمش خیلی حال داد این حرکت مثه اینکه ب اونم حال میداد اخه دو سه بار تکرارش کرد رو مبل نشسته بودیم اروم سرشو گرفتم بردم عقب تا ب مبل تکیه بده بد اروم لباشه در می اوردم ک خودشم هم کاری میکرد گردنش بویه خوبه صابون میداد تازه از حموم اومده بود لباسشو در اوردم با یه سوتینه ابیه فیروزه ای جلوم بود داشتم بال در میاوردم خیلی صحنه ی قشنکی بود بعد از رو سوتین سینه هاشو مالیدم دیدم چشاشو بسته تو تاریکی زیاد چیزی معلوم نبود ولی نوره کمی از چراغه اشپز خونه میومد دوتا سینه ی ۷۰-۷۵ خوشکل خدایی میگم سینه هاش حرف نداشت عالی بودن نرم و با نوکه صورتیه سفت میک میزدم و همون طوری ک دوستام گفته بودن گازه کوچیکو و نرم میگرفتم اروم اروم اومدم پایین و دکمه های شلوارشو باز میکردم اونم دسته منو زد کنارو خوشدش شلوارشو در اورد میتونستم حس کنم استرس داره بعدش یه لبه سریع ازش گرفتم شرتو شلوارشو دادم پایین کصش خیس بود شرتشم خیس شده بود کصش یه بویه خاصی میداد خوش بو بود دستمو زود تر از زبونم گزاشتم روشو یکم مالیدم بعد شرو کردم ب خوردن اونم با یه صدای ضعیف ناله میکرد مزه ی شوری با تلخی قاتی بود ولی خوب میشد تحملش کرد همین تور ک زبونم میکردم دورش اون صداش بلند تر میشد انگار نقطه ضعفشو فهمیده بودم نم نم اومدم عقب تو اون نوره کم معلوم بود تو شوکه اخه یهو ولش کردم چشاشو باز کرده بود اروم با صدای شهوتی گفت چیزی شده؟
گفتم ن فقط… گفت چیه چی شده؟ گفتم پس من چی؟ دیدم میخنده میگه آخ راس میگی
بعد اومد جلوم زانو زد تو حالته ساک شلوارمو باز میکرد حسه خیلی خوبی داشتم کیرمم راسته راست شده بود اروم درش اورد یه ذره کرد تو دهنش گرم و خیس بود حال میداد بعد شرو کرد ساک زدن میکرد تو دهنش میچرخوند تخمامو با دستش نرمش میداد خیلی خوب بود
بعد دیدم داره سگی میشه گفتم چیکار میکنی؟ گفت میخای تا اخر همین کارو بکنی ک تازه دوهزاریم افتاد شلوارمو دادم پایین تر و تف زدم تو دستمو گزاشتم رو کونش نرم بود و گرم تو
سوراخش خیلی گرم بود شق درد گرفته بودم دیگه تف زدم تو سوارخشو انگشتمو کردم توش یه آخ گفتو منم شروع کردم گشاد کردن بعد ک خوب گشاد شد کیرمو با سوراخش میزون کردمو تا اومدم بکنم تو صدای در اومد قلبم اومد تا حلقم دیدم نسترن و امین لخت دارن میان بیرون برقو روشن کردنو میخندن منم یه دو سه تا فحشه اب دار دادم امینو و کیرم کردم تو کونه مینا دیدم داره داد میزنه با دست جلو دهنشو گرفتم یکم دیگه کردم تو با دستش میخواست نزاره بکنم اما دیگه دیر شده بود منم نم نم میاوردم بیرون و دوباره میکردم خیلی داغ بود بعد دیدم امین نسترنو خابونده وسطه حال و پاهاش رو شونشه و داره تو کصش تلمبه میزنه منم با دیدن این صحنه وحشی شدمو تا ته کردم تو کونه مینا یه جیغ زد گوشم سوت کشید یه پنج دیقه ای گذشت تا دیدم خودش داره عقب جلو میکنه و همکاری میکنه منم شرو کردم یریع تر تلمبه زدن ۱۰ زدم ابم داشت میومد ک نتونستم خودمو کنترل کنم نصفشو ریختم تو کونه مینا نصفشم ریخت رو فرش بعدشم افتادم رو زمین ساعتو دیدم ۲ساعت گزشته از اومدنه منو امیر
سریع جمو جور کردیمو زدیم ب چاک البته بازم سکس داشتیم اگه خوشتون اومده اونارو هم مینویسم بابته غلطا شرمنده.

نوشته: مهران ۶۶


👍 6
👎 11
1523 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

644089
2017-08-08 02:06:59 +0430 +0430

این بچه کونی های چهارده پونزده ساله تو این سایت چه گهی میخورن؟؟ دوست دخترش سیزده سالش بود؟؟؟؟؟!!! شاشیدم تو روح خمینی مادر ج*نده که نسلی که تربیت کرد کارش کشید به جندگی در سیزده سالگی… یه مشت بچه کونی شد حاصل آرمانهاش

1 ❤️

644099
2017-08-08 03:48:01 +0430 +0430

دوغتو بنوش…

0 ❤️

644104
2017-08-08 04:49:00 +0430 +0430

کُص نگو باو
دیسلایک

0 ❤️

644120
2017-08-08 06:19:39 +0430 +0430

یکی به من بگه الان این سه تا لایکی که تا الان خورده رو کی زده من برم مادرشونو ملاقات کنم بیام

1 ❤️

644122
2017-08-08 06:22:09 +0430 +0430

آقا آقاااااا یارو هفده سالشه دوست دخترشم سیزده. تازه قدشم صدو هفتاد هشتاااااد؟ خداوندا کل بچه های شهوانی رو ببخش و بیامرز غیر از این کسکش

0 ❤️