رهایی از خستگی

1396/01/27

از خواب پریدم و دیدم که کنارم مثل فرشته ها خوابیده رفتم یه لیوان اب خوردم و دوباره برگشتم خوابیدم صبح که از خواب بیدار شدم دیدم مثل همیشه زود تر از من بیدار شده از جام بلند شدم و به سمت دست شویی حرکت کردم دست وصورتم رو شستم و اومدم لباس تنم کردم وقتی سر میز صبحونه رسیدم همه چی اماده بود ازش یه لب گرفتم و شروع کردیم به صبحونه خوردن بعد از صبحونه حاضر شدم و ازش خداحافظی کردم و رفتم و سواز ماشینم شدم و به سمت شرکت حرکت کردم وقتی بهم زنگ زد که بپرسه برای ناهار میرم خونه یا نه
-ببشید عزیزم . امروز یکم کار زیاد داریم باید پرونده ها رو مرتب کنم
-باشه عزیزم برات یه شام عالی درست میکنم تا خستگیت در بره
-مرسی عزیزم دوست دارم

  • منم دوست دارم شب میبینمت
    از شدت کار و به هم ریختگی پرونده ها کلافه شده بودم . به باکلن شرکت رفتم سیگاری روشن کردم و ازش کام گرفتم . وقتی سیگار کشیدنم تموم شد دوباره سر کارم برگشتم . اون رو همه چیز نامرتب بود و اعصابم رو خراب میکرد حتی منشی که با ناز و عشوه اومده بود تا برای چند ساعت مرخصی بگیره . اعصابم خورد شده بود و اصلا حوصله هیچ کس رو نداشتم انقدر سر گرم کارم شده بودم که ساعت از دستم در رفته بود به ساعت نگاه کردم و دیدم که وقت رفتنه از پشت میز بلند شدم و به سمت ماشین حرکت کردم . از این بدتر هم نمیتونست بشه که موقع رفتن توی راه خونه تصادف کردم و عصبانی تر شدم وقتی ماشین رو پارک کرد
    م و به سمت در رفتم از داخل هیچ صدایی نمیومد وقتی در رو باز کردم همه جا تاریک بود و از اشپز خونه نور کمی به چشم میخورد وقتی به سمت نور رفتم یه میز شام فوق العاده با تمام تضعین ها زیبایی دیدم هنون لحظه سلام کردم و از لباش بوسیدم هیچ چیز نمیتونست اون روز اون لحظه منو انقدر خوشحال کنه با کلی تشکر و قربون صدقه رفتم شام رو خوردیم و من بعد شام جلوی تلوزیون نشستم و داشتم سریال مورد علاقه مو میدیدم که دیدم کنارم واستاده با یه تاپ قرمز که خوشگلی اون رو چند برابر میکرد اومد رو پا هام نشست و ازم چند دقیقه ای لب گرفت و در همون لحظه دکمه های لباسم رو باز کرد و پیرهنم رو
    در اورد هر دو لباسامونو کندیم روی کاناپه خوابوندمش و شروع کردم به خوردن کسش تا جایی که ناله میکرد و میگفت
    -زود باش دیگه طاقت ندارم . زود باش دیگه منو بکن
    -چشم عزیزم این همش برای توئه امشب بهت یه حال حسابی میدم
    بعد این که کسش رو خوردم حدود سی ثانیه برای من ساک زد تا کیرم خیس بشه بعد رو کاناپه به حالت داگی برش گردوندم و اروم سر کیرم رو کردم تو و یواش یواش داشتم تلمبه میزدم
    -اره بکن منو عشقم میخوام با تموم وجودم حسش کنم اره بکن بکن من مال تو ام
    کیرم رو بیرون اوردم و خوابیدم روی کاناپه و اون اومد روی من دیگه به اوج لذت رسیده بودیم و صدای خوردن بدن من به رونش کل خونه رو برداشته بود حالت ها مو چند بار عوض کردیم و در حال تلمبه زدن بودم که فهمیدم داره میاد
    شدت تلنبه رو بیشتر کردم و ابم رو با فشار داخل کسش ریختم و در اون لحظه هر دومون ارضا شدیم
    -عزیزم چقدر گرم بودی . سوزوندی منو
    کمی کنار هم نشستیم و بعد رفتیم حموم همدیگه رو شستیم تو حموم هم کمی شیطنت کردیم و هر دو خسته به طرف تخت رفتیم که وقت خواب بهش گفتم
    -بهترین سکسی بود که تا حالا داشتم
    از لباش بوسیدم و هر دو خوابیدیم

نوشته: MRE 17


👍 5
👎 8
3540 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

589850
2017-04-16 20:43:29 +0430 +0430

تضعین؟؟؟؟؟؟؟؟ اون شرکتی که تو رئیسشی رو من آتیش میزنم با‌ همون شمع های سر میزتون!
من نور خونه کم باشه و نور! به غذام نرسه از گلوم پایین نمیره! شما با نور شمع میبینی چی میخوری اصلا؟ مو توش باشه چی؟! اه…
چراغارو روشن کن از این به بعد، بعد عملیات افتخار امیز خود ارضاییت رو ادامه بده!

2 ❤️

589857
2017-04-16 20:49:11 +0430 +0430

وات؟

این چی بود دیگه

0 ❤️

589866
2017-04-16 20:55:55 +0430 +0430

بکس اذیتش نکنید

از مدله دیکته ایه داستان نویسیش و ایضا کمبود حواس (غلط دیکته ای های فجیع) و علاقه به فضای تاریک ماریک خونه کاشونه + اووووون کووووووه پرونده هایی که تا سقف چیده شده بودن مشخصه که این بابا اون زیرمیرا تو بایگانی شرکت مشغول به کاره

شغل طاقت فرسایی داره بش حق بدین

مو درکت موکونوم کوکا
خسته نباشی ?

خودتو که هیچی داستانتم نه ولی کدبانوی خونتو بدجور دوس داشتم ؛ آدم زن اینجوری داشته باشه واقعا خستگیش در میره…

3 ❤️

589868
2017-04-16 20:57:36 +0430 +0430

چیمن دیسلایک کن دروغ میگه… بد هم نوشته چون برای تایپ فقط از یه دستش تونسته بهره بگیره ?

0 ❤️

589873
2017-04-16 21:06:54 +0430 +0430

تخمی بود
ولی چون چیز خاصی نداشت کاریت ندارم :)

2 ❤️

589874
2017-04-16 21:08:41 +0430 +0430
NA

ﺍﻻﻥ ﻛﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺘﻮ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺣﻴﻦ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ؟
ﺍﻳﻨﻢ ﺷﺪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﺸﻚ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺮ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﺧﺮﻃﻮﻡ ﭘﺮ ﺍﺑﻪ ﻓﻴﻞ ﺗﻮ ﻛﻴﻮﻧﺖ

1 ❤️

589931
2017-04-17 01:02:23 +0430 +0430

من مستر فاکرو لایک میکنم…
بس که این بشر باحاله…

2 ❤️

589976
2017-04-17 06:46:47 +0430 +0430

سامی جان مشکلات زندگی ?

0 ❤️

589994
2017-04-17 07:50:47 +0430 +0430

شمع و اینا مخصوصا وارمر با عطر سیب یا شکلات عاولیهههه سامی جان :)
اما موقع غذا باید نور به غذام خوب برسه… مثلا شب شام پارک ببریم هم همین مشکل رو دارم، نور گوشی رو میندازم رو غذام! عادتمه دگ… ?
سامی پیشنهادت به مازیار خان لاییییک… خخخ

0 ❤️

590053
2017-04-17 18:27:59 +0430 +0430

سامی دیگه دست من نیس
این زندگی سرش به این گُندگی ?
مشکلات تاثیر خودشو رو دست و دهن و کمر و باسن آدم میذاره ?
هیدن از آزادی مشروطت لذت ببر ?

0 ❤️

590109
2017-04-17 20:30:55 +0430 +0430

جهت معاشرت شبانه از دبی کسی نیس ؟ :(

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها