از خواب پریدم و دیدم که کنارم مثل فرشته ها خوابیده رفتم یه لیوان اب خوردم و دوباره برگشتم خوابیدم صبح که از خواب بیدار شدم دیدم مثل همیشه زود تر از من بیدار شده از جام بلند شدم و به سمت دست شویی حرکت کردم دست وصورتم رو شستم و اومدم لباس تنم کردم وقتی سر میز صبحونه رسیدم همه چی اماده بود ازش یه لب گرفتم و شروع کردیم به صبحونه خوردن بعد از صبحونه حاضر شدم و ازش خداحافظی کردم و رفتم و سواز ماشینم شدم و به سمت شرکت حرکت کردم وقتی بهم زنگ زد که بپرسه برای ناهار میرم خونه یا نه
-ببشید عزیزم . امروز یکم کار زیاد داریم باید پرونده ها رو مرتب کنم
-باشه عزیزم برات یه شام عالی درست میکنم تا خستگیت در بره
-مرسی عزیزم دوست دارم
نوشته: MRE 17
بکس اذیتش نکنید
از مدله دیکته ایه داستان نویسیش و ایضا کمبود حواس (غلط دیکته ای های فجیع) و علاقه به فضای تاریک ماریک خونه کاشونه + اووووون کووووووه پرونده هایی که تا سقف چیده شده بودن مشخصه که این بابا اون زیرمیرا تو بایگانی شرکت مشغول به کاره
شغل طاقت فرسایی داره بش حق بدین
مو درکت موکونوم کوکا
خسته نباشی ?
خودتو که هیچی داستانتم نه ولی کدبانوی خونتو بدجور دوس داشتم ؛ آدم زن اینجوری داشته باشه واقعا خستگیش در میره…
چیمن دیسلایک کن دروغ میگه… بد هم نوشته چون برای تایپ فقط از یه دستش تونسته بهره بگیره ?
تخمی بود
ولی چون چیز خاصی نداشت کاریت ندارم :)
ﺍﻻﻥ ﻛﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺘﻮ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺣﻴﻦ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ؟
ﺍﻳﻨﻢ ﺷﺪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﺸﻚ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺮ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﺧﺮﻃﻮﻡ ﭘﺮ ﺍﺑﻪ ﻓﻴﻞ ﺗﻮ ﻛﻴﻮﻧﺖ
من مستر فاکرو لایک میکنم…
بس که این بشر باحاله…
شمع و اینا مخصوصا وارمر با عطر سیب یا شکلات عاولیهههه سامی جان :)
اما موقع غذا باید نور به غذام خوب برسه… مثلا شب شام پارک ببریم هم همین مشکل رو دارم، نور گوشی رو میندازم رو غذام! عادتمه دگ… ?
سامی پیشنهادت به مازیار خان لاییییک… خخخ
سامی دیگه دست من نیس
این زندگی سرش به این گُندگی ?
مشکلات تاثیر خودشو رو دست و دهن و کمر و باسن آدم میذاره ?
هیدن از آزادی مشروطت لذت ببر ?
تضعین؟؟؟؟؟؟؟؟ اون شرکتی که تو رئیسشی رو من آتیش میزنم با همون شمع های سر میزتون!
من نور خونه کم باشه و نور! به غذام نرسه از گلوم پایین نمیره! شما با نور شمع میبینی چی میخوری اصلا؟ مو توش باشه چی؟! اه…
چراغارو روشن کن از این به بعد، بعد عملیات افتخار امیز خود ارضاییت رو ادامه بده!