تم داستان لز !!!
آخرای پاییز ۹۴ بود مثل همیشه فندکو برداشتم هندزفری تو گوشم رفتم به سمت در خونه … آهنگای همیشگی:(صبح زود ، صبح بخیر به زور و خمیازه ، برگا ریختنو بیریخت شدن تو فصلی تازه…) که یکدفعه با باز شدن درب آسانسور به خودم اومدم و به سمت دانشگاه راه افتادم . اسم من میناست و ۲۰ سالمه و دانشجوی هنر هستم … فصل پاییز با هوای سرد و دلگیرش هر آدمی رو وسوسه به سیگار میکنه حالا چه برسه ما دانشجو های هنر(معمولا هنری ها همه سیگارین).سوار ماشین شدم و همینطور ک موزیک تو گوشم پلی بود چشم به پاکت سیگار راننده افتاد و بهش گفتم اشکال نداره تو ماشینتون سیگار بکشم !؟ راننده با کمی مکس گفت : حیف نیس دختر ؟! ولی اگه میخوای راحت باش و منم با شنیدن این حرف سیگارمو از کیفم دراورم و شروع به کشیدن کردم … ۱۰ دقیقه ای طول کشید تا به دانشگاه برسم . پیاده شدم ک دیدم گوشیم داره زنگ میخوره هنزفری رو دراوردم د جواب دادم . دوستم الناز بود گفت دیدمت از ماشین پیاده شدی واستا اومدم …
-سلام عزیزم +سلام الناز جون چطوری ؟! و…
از اونجایی که تا شروع شدن کلاسمون ۱ ساعت فرصت داشتیم رفتیم اطراف دانشگاه و مشغول کشیدن سیگار شدیم و باهم حرف میزدیم …
الناز : آجی مامانم دیشب رفت کاناداا پیش داییم تا هم بهش سری بزنه هم یه ذره حال و هواش عوض شه … +به سلامتی الناااز کی میاد حالا ؟! -یک هفته ای میمونه …
سرگرم صحبت شدیم که دیدیم ۵ دقیقه دیگه کلاس داریم و دهنمون بوی بد سیگار میده…
الناز گفت:آجی امرووز من کلاس نمیرم حال و حوصله ندارم … منم ک دیدم خیلی سیگار کشیدیم گفتم باشه نریم بیخیال …
سوار ماشین الناز شدیم و رفتیم سفره خونه و صبحانه خوردیمو قلیون کشیدیم …
در حال دور زدن و آهنگ گوش دادن بودیم ک الناز گفت بریم خونه ما کسی نیست.
(الناز با مامانش تنها زندگی میکنن،بچه طلاقه)
وقتی رسیدیم خونشون کلید رو بهم داد و گفت برو بالا منم ماشینو میزارم پارک و میام …
در خونرو باز کردم و رفتم تو اتاق الناز که لباسامو در بیارم راحت باشم …
تلوزیونو روشن کردم که زنگ در خورد…
الناز اومد و رفت سمت اتاقش که لباس عوض کنه .
بعد ۲ دقیقه اومد و گفت نوشیدنی چی میخوری مینا ؟!
گفتم بیا الان چیزی نمیخورم … گفت ۲.۳ بطری آبجو تو یخچال هست بیارم ؟!
گفتم باشه بیار … ۲تا لیوان یخ و ۲ تا بطری آورد و نشست کنارم گفت مینا فیلم ببینیم ؟!
گفتم اوکی … یه فیلم گذاشت به اسم شرایط ایرانی که این فیلم راجب ۲ دختر لزبین هستش و تمام فراز و نشیب ها و سختی ها در جامعه ی تنگ نظر ما …
هر ۲۰ دقیقه الناز پیکارو پر میکرد و میخوردیم ۴.۵ بار پر کرد که من سرم داغ شده بود و سرگیجه داشتم که بهش گفتم من دیگه نمیخورم … خودشم گرم بود و قبول کرد … وسط فیلم بود که دیدم الناز سرشو گذاشت رو پاهام و با دستاش شروع کرد موهامو نوازش دادن…جفتمون مست بودیم و منم چیزی نگفتم که دیدم دستشو آورد پایین و گذاشت لای سینه هام که واقعا داغ بود . بهش گفتم الناز حالت چطوره ؟! چه خبر ؟! خندید و بلند شد اومد نشست رو مبل رو پاهام . بهش گفتم الی من الان حالم بده بالا میارماااا زوود پاشو.
دستمو از پشت گرفت و گذاشت توی شلوارش از روی شورت اوجاشو با دستای من میمالوند و فیلمو نگاه میکرد… منم که دیگه از مستی داغ کرده بودم خوشم اومد … بعد ۱۰ مین پاشد تلویزینو خاموش کرد و سرشو گذاشت لای پام و شلوار و شورتمو باهم کشید پایین و شروع کرد لیس زدن … بدجووور بالا بودم اصلا حواسم نبود … فقط لذت … بعد از یه مدتی کم کم انگشتشو میکرد تو و حرفای عاشقانه میزد بهم … رو ابرااا بودم که یکدفعه دیدم الناز لخت شده و به حالت قیچی کسشو به کسم میماله … داشتیم از شدت لذت بیهوش میشدیم . جالبیش این بود که جفتمونم شیو کرده بودیم و حس خوبی داشت . با اصرار الناز منم لخت شدمو باهم رفتیم سمت اتاق مامانش که تخت ۲ نفره داشت همو لیس میزدیمو بغل میکردیم تا اینکه هنگام لیسیدن کسم یه دفه یه لرز خفیف افتاد تو تنم و ارضا شدم من … النازم سرمو به طرف کسش فشار میداد و منم ب ناچار زبون میزدم تا اینکه اونم ارضا شد و از شدت مستی خوابمون برد …
ممنون از وقتی که واسه خوندن میزارید .

نوشته: Mina.Rap