روح (۱)

1397/10/27

سحر بیا بیرون عمه اینا اومدن.
حوصله هیچ كسو نداشتم ، حتی خودم
دلم نمیخواست از تختم بیام بیرون ، پتو رو روی سرم كشیدم و زیر لب به زمین و زمان فحش میدادم.
مامانم دوباره همون جمله رو با صدای بلند تر تكرار كرد
با اكراه پتو رو كنار زدم و با صدای بلند گفتم باشه مامان ، الان میام.
صدای سلام علیك عمه فاطمه و مامان به گوشم رسید ، بعدش صدای بهاره دختر عمم، حوصله ی این اَنو اصلا نداشتم.
عمه فاطمه داد زد سحر كجایی؟ بیا بیرون عمه ، اون بساط احضار روحم بیار ببینیم اون طرف چه خبره.
٢ سال بود كه روح احضار میكردم ، اوایلش تفریحی بود ولی از وقتی بهنام تركم كرد بهترین راه فراموشی بهنام شده بود.
دوست پسرم بود ، عاشقش بودم و هستم بعد بهنام از همه مردا بدم میاد، همه كار براش كردم هرچی ازم خواست نه نگفتم با تمام وجودم دوستش داشتم ولی اون منو فقط برا سكس میخواست.
یه روز كه باهم تنها بودیم میخواست پردمو بزنه وقتی نزاشتم همینو بهونه كردو تركم كرد.
مقوای احضار روحو برداشتمو با بی میلی از اتاقم اومدم بیرون ، با خنده تصنعی سلام كردمو مقوا و نعلبكی احضار روحو گذاشتم روی میز.
بازم همون سوالای مسخره همیشگی شروع شد
خوب سحر خانم چند ترم دیگه از درست مونده؟ با همون لبخند زوركی گفتم ترم دیگه تموم میشه
دیگه برا خودت خانمی شدی كم كم باید به فكر ازدواج باشی ، داره دیر میشه
بعد اتمام سین جیم هاش و خوردن چایی گفت بدو اون مقوارو پهن كن ببینیم اون طرف چه خبره
مقوارو وسط حال پهن كردم و چهار زانو نشستم كنارش عمه فاطمه ، بهاره و مامانم هم اومدن دورش نشستند، بعد دو سال احضار دیگه حرفه ای شده بودم ، انگشتمو گذاشتم رو نعلبكی و گفتم آیا روحی اینجا هست، همون لحظه نعلبكی شروع به حركت كرد و رفت روی سلام
ما هم سلام كردیم
گفتم علی خودتی؟
رفت روی بله ، علی رابط من با دنیای ارواح بود ، چند ماه قبل از كات كردن با بهنام باهاش آشنا شدم
عمه گفت ازش بپرس تو چند سالگی مرده
بدون اینكه ازش بپرسم رفت روی ٣١
چجوری مردی؟
تصادف
زن و بچه هم داشتی؟
نه
دل عمه فاطمه براش سوخت آهی كشید و گفت آخی

علی قبلا برا من تعریف كرده بود كه یكیو میخواسته و قرار بوده برن خواستگاری كه عمرش كفاف نمیده ، همیشه میگفت من شبیه اونم.
دردو دل با علی شده بود مرحم غم هام، حرفاش آرومم میكرد ، خیلی شبها تا صبح باهاش دردو دل میكردم ، تو این یه سال همه چیز زندگی همو میدونستیم ، مثل دوتا دوست صمیمی شده بودیم.
عمه اینا تا شب خونه ما بودن وقتی رفتن منم دوباره رفتم تو اتاقم ، یاد بهنام افتادم دلم خیلی گرفته بود ، كاش تركم نمیكرد
گوشیمو برداشتمو عكسشو نگاه كردم ، نا خوداگاه اشك از چشمم اومد دلم خیلی براش تنگ شده بود بعد بهنام نتونستم با هیچ پسری دوست بشم ، انگار هیچكس به دلم نمیشست ، هیچكی بهنام نمیشد
تو تختم دراز كشیده بودم و به آخرین باری كه با بهنام تنها بودم فكر میكردم
تو بقلش دراز كشیده بودم ، چند وقت بود بهش شك كرده بودم تو راه خونشون وقتی خواستم گوشیشو چك كنم از دستم گرفتو گفت گوشی یه چیزه شخصیه، حدسم داشت به یقین تبدیل میشد ، خیلی از دستش دلخور بودم ولی وقتی شروع كرد به خوردن لبهام همه چیز یادم رفت انگار وارد یه دنیای دیگه میشدم ، بدون غم بدون استرس بدون درد بدون فكر آرومه آروم
لبهاش مُسَكنم بود
دستمو بردم پشت سرش محكم به خودم فشارش دادم
در گوشش گفتم قول بده هیچ وقت تنهام نذاری ، قول داد !!
كاش حداقل ١ هفته رو قولش میموند
اشكام شدید تر شد گوشیو بغل كردم و محكم به قلبم فشار دادم انقدرگریه كردم تا خوابم برد.

توی یه راهرو تاریك بودم ، با كنجكاوی جلو میرفتم سمت راستم یه در نیمه باز بود ، رفتم سمتش و بازش كردم ، اتاق خودم بود !!!
همون پرده صورتی همون میز همون تخت و رو تختی صورتی ، ولی خیلی مرتب بود
خبری از لباسهای بهم ریخته روی زمین و لوازم آرایشهای ریخته روی میز نبود رفتم داخل سمت تختم كه در پشت سرم محكم بسته شد، یه پسر جوون خوش تیپ قد بلند با موهای كوتاه جو گندمی جلوی در ایستاده بود
از ترس داشتم سكته میكردم ، داد زدم تو كی هستی ؟؟؟ از اتاق من گومشو بیرون، بدون توجه به فریادام اومد سمتم
تو صورتش هیچ حسی نبود
از ترس عقب عقب رفتم افتادم رو تخت، با تمام وجود جیغ میزدم مامانمو صدا میكردم ، به تخت كه رسید خودشو انداخت روم دو تا دستامو محكم گرفتو چسبوند به تخت لبهاشو بهم نزدیك كرد و گذاشت روی لبهام صورتمو به شدت تكون دادم تا لبهاش ازم جدا بشه رفت پایین و شروع كرد به خوردن گردنم
من فقط جیغ میزدم ، ولم كن آشغال ، مامااااان ، از اتاقم برو بیروووون
بی توجه به جیغهام گردنمو میخورد
كم كم متوجه شدم جیغ و داد فایده نداره
حس عجیبی بود ترس انزجار نفرت همراه با لذت
وقتی دید دیگه تقلا نمیكنم آروم دستامو ول كرد ، دستام بی حس شده بود
شروع كرد به مالیدن سینه هام روم به سمت دیوار بودو آروم اشك میریختم ، كاری از دستم بر نمیومد جز اشك ریختن و نفرین كردن
آروم لباسمو از تنم دراورد ، دیگه توان مقاومت نداشتم
سینه هامو از رو سوتین میمالیدو گردنمو میخورد ، خیلی محكم میك میزد حس میكردم الان گردنم كبود میشه
سوتین داد پایین و یكی از سینه هامو دراورد شروع كرد به خوردن ، ناخوداگاهی آهی از سر لذت كشیدم حس كردم كسم خیس شده دستشو از رو شلوار به كسم میمالید و سینه هامو میخورد از حس لذتی كه داشتم احساس گناه میكردم زبونشو رو نوك سینم بالا پایین میكرد و بعدش یه گاز ریز میگرفت درد لذت بخشی تو كل وجودم میپیچید با دستاش شكمو پهلوهامو لمس میكردو دستشو برد توی شلوارم و از كنار شرت خیسم به كسم رسید یكم كه كسمو مالید شلوارمو گرفت كه درش بیاره ، پاهامو بهم محكم كردم كه نتونه شلوارمو در بیاره اما با یه فشار تمام تلاشم نابود شد
شروع كرد به خوردن كشاله ی رونم زبونشو از رو شرت میكشید روی كسم ، آخ كه چه حس خوبی بود كسم داشت آتیش میگرفت گرما از كسم شروع میشدو به همه جای بدنم نفوذ میكرد ، نوك سینه هام بزرگ شده بودو گز گز میكرد ، قلبم تند میزد ،آه كشیدنم بیشتر حشرش میكرد ، كیرش داشت شلوارشو پاره میكرد شرتمو آروم از پام دراورد و زبونشو كشید رو كسم دلم میخواست كل كسمو بكنه تو دهنش دلم میخواست سرشو محكم به كسم فشار بدم اما كسمو ول كردو باز اومد سراغ سینه هام، خیلی حرفه ای بود سوتینمو با یه حركت سریع باز كردو بی رحمانه سینه هامو میخورد
بلند شدو لباساشو دراورد، كیرش خیلی بزرگ نبود اما خوش فرم بود ، آوردش سمتم ، دهنمو محكم بستمو رومو كردم به دیوار ، صورتمو گرفتو به سمت كیرش چرخوند وقتی دید نمیخورم یه سیلی محكم زد تو گوشم بی اختیار دوباره اشكم سرازیر شدو دهنم باز شد كیرشو فرو كرد تو دهنم و جلو عقب میكرد حالم داشت به هم میخورد اما مجبور بودم
كیرشو دراورد مالید به صورتو سینه هام و با دست كسمو میمالید دوباره صدای ناله هام بلند شد كیرشو گرفتم تو دستم و از سر لذت فشارش میدادم ، شروع به خوردن كسم كرد داشتم دیوونه میشدم شروع كردم به نفس نفس زدن ، زبونشو از پایین تا بالای كسم میكشید بعد روی چوچولم میچرخوندش، كل كسمو میكرد تو دهنش خیلی حرفه ای بود
در عرض چند دقیقه ارضا شدم كل بدنم شروع به لرزیدن كرد خودمو محكم كردمو زیر لب میگفتم بسه دیگه ، تورو خدا تمومش كن ، دیگه نمیتونم
بی تفاوت به كارش ادامه میداد زبونش مثل مار همه جای كسمو تست میكردو دستای مردونش سینه هامو فشار میداد برای بار دوم هم ارضا شدم كه كیرشو برد سمت كسم ، یكم به كسم مالیدشو با آب كسم خیسش كرد سرشو روی سوراخش تنظیم كرد كه داد زدم چیكار میكنی آشغال پرده دارم
برای اولین بار لبخند خشكی زدو با تمام قدرت كیرشو فرو كرد
دردو سوزش تمام بدنمو گرفت و همون لحظه از خواب پریدم تمام تنم عرق كرده بود ، نفس نفس میزدم دستای مشت شدم رو انقدر سفت گرفته بودم كه جای ناخونهام كف دستم مونده بود
بازم همون كابوس همیشگی ، تقریبا ٦ ماه بود كه این كابوسو میدیدم ، نمیدونم اون مرد كی بود قبلا ندیده بودمش، رفتم یه لیوان آب خوردمو برگشتم تو تختم.
صبح كه از خواب بیدار شدم مامانم گفت به به عروس خانوم بالاخره بیدار شدن.
با بی حوصلگی گفتم باز چی شده؟؟؟
هیچی برا سحر خوشگلم خواستگار پیدا شده ، اونم چه خواستگاری ، خوش تیپ و تحصیل كرده بیا عكسشو ببین
با اكراه رفتم سمت مامان ، گوشیو گرفت سمتم ، وقتی عكسو دیدم انگار آب سرد ریختن روم ، همون پسر توی خوابم بود…

اگه غلط املایی داشتم به بزرگی خودتون ببخشید
در صورت استقبال ادامه داستانو مینویسم
امیدوارم خوشتون بیاد

ادامه…

نوشته: @behnod


👍 39
👎 3
11055 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

742022
2019-01-17 21:36:59 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده لایک دو

0 ❤️

742052
2019-01-17 22:09:22 +0330 +0330

لااااایک
حتما ادامشو بنویس!

1 ❤️

742120
2019-01-18 02:02:19 +0330 +0330

برای اولین بار بهنود جان تو این سایت داره داستان و خاطرات سکسی رو بصورت درست پیش میبری،عالی بود بیصبرانه منتظر ادامه داستان یا خاطره زیبات هستیم :)

0 ❤️

742123
2019-01-18 02:20:40 +0330 +0330

روح؟مزخرفه.

0 ❤️

742132
2019-01-18 03:38:11 +0330 +0330

جذاب بود.لطفا ادامه بدین

0 ❤️

742161
2019-01-18 06:38:01 +0330 +0330

دوست عزیز کار با داستانت ندارم…

اما در خصوص احضار ارواح باید بگویم شما سخت در اشتباهی و اون روح نیست که باهاش در ارتباطی . ارواح بعد از جدا شدن از کالبد جسم سریعا به عالم برزخ یا عالم انتظار فرستاده میشوند و تحت هیچ شرایطی مگر آنهم شرایطی فوق العاده خاص نمی توانند به عالم دنیا بازگردند . .!!!

بی پرده و بدون حاشیه عرض کنم . شما دستخوش بازی اجنه قرار گرفته اید . راه رفته را بازگردید وادامه ندهید . چون عام جن و انس عالمی تفکیک شده است و اجازه دخول به هیچ کدام از طرفین از جانب پروردگار داده نشده.

اگر گرفتار جن یا اجنه بازیگوش شوید امکان سلب آرامش خود و خانواده شما بسیار است…

همین و بس والسلام…

1 ❤️

742187
2019-01-18 11:06:18 +0330 +0330

یکمی ساده و خودمونی، ولی جالب بود

0 ❤️

742188
2019-01-18 11:29:50 +0330 +0330

لطفا سریعتر ادامه اش رو بذارین علیرغم قشنگی عین نامردی جای حساسش قطعش کردی.

0 ❤️

742202
2019-01-18 13:10:27 +0330 +0330
NA

خدا بگم کارگردان فیلم احضار چیکار کنه…اینستا که پر شده از روح و این حرفااا…به شهوانی ام سرایت کرده…حالا ادد این موقع باس شما فاز روح میزدی؟؟

0 ❤️

742296
2019-01-18 21:50:59 +0330 +0330

ممنون از همه بابت نظرها ، قسمت دوم داستان ارسال شده امیدوارم ادمین عزیز لطف کنه و خارج از نوبت منتشر کنه :)

0 ❤️

742390
2019-01-19 10:03:12 +0330 +0330
NA

قشنگ بودش افرین بهت افرین

0 ❤️

742426
2019-01-19 12:57:50 +0330 +0330

ادامه بده لطفا

0 ❤️

743853
2019-01-26 17:38:56 +0330 +0330

عالی بود خیلی لذت بردم ادامه بده

0 ❤️

744268
2019-01-28 11:59:18 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده،لایک

0 ❤️