روز موعود

1393/12/25

بلاخره وقتش رسیده بود…بعد اون همه انتظار…بعد دوسال…بلاخره موقیعتش پیش اومده بود که باهم یه جا تنها باشیم ازم قول گرفته بود زیاد جلو نریم…نمیخواست یعنی…اما میدونستم اگه یکم داغش کنم نمیتونه مقاومت کنه…بحث دوسال باهم بودنه…دوسال دس تو دس بودن…لب تو لب بودن…اما بدون سکس… بهش گفته بودم قصدم ازدواج نیستو این یکم شرایطو سخت کرده بو واسش…حق میدادم… امروز فقط به اون میخوام فک کنم…خیلی وقته به همچین روزی فک میکنم…حسرتشو میخورم…نیم ساعت دیگه میرسه بنظرم…خوب میدونم چجوری شروع کنم…صد دفعه تاحالا باهم تعریفش کردیم…لحظه به لحظه شو…تصورش کردم…تا از در اومد میگیرمش تو بغلم لب میذارم رو لباش…آرومو داغ…یواش یواش داغو مستش میکنم…فشارش میدم… کمرشو میمالم…دکمه ی مانتوشو باز میکنم …همونجوری که لبام رولباشه هلش میدم تا تو اتاق‍‍‍‍‍ … روی مبل…بوسه هامو از لباش مییارم رو صورتش… گونه هاش…لاله ی گوششو با زبونم میلیسم… یواشو با حوصله گردنشو میخورمو تو همون حال مانتو و روسریشو درمیارم.صدای نفساش که داره عمیق میشه رو خیلی دوس دارم…آروم آروم گردنشو مک میزمنو میام پایین…میخوام تاپشو دربیارم اما مقاومت میکنه…یکم از سینه هاش معلومه از یقش…شروع میکنم مک زدن…کم کم شل میشه و آروم تاپشو درمیارم…بالا تنه ی لختش… شروع میکنم از دلش بوسیدن… زبون میکشم دور نافش پهلوهاشو گاز میگیرم از رو شیطنت…دستم میره پشتش…بین شونه هاش… قفل سوتینشو باز میکنم…سینه هاشو نگاه میکنم با علاقه شروع میکنم به مکیدن…نوکشو میکشم تو دهنمو محکم مک میزنم…رو سینه هاش خیلی حساسه…صدای آهوناله ش میره هوا…منم با دقت میخورمش…لیس میزنم….یه سینه ش که کامل خیس شد میرم سراغ اونیکیو اینو با دستم میمالونم…زبون میزنم به نوک سینه هاش…هاله ی قهوه ای دور نوکشو میبوسم…یواش یواش دستم میره پایین… بین پاهاش…شلوارشو درمیارم…دیگه داغ تر از اینه که جلومو بگیره…میخواد اما نمیتونه…پاهاشو میدم بالا…از مچ پاش شروع میکنم به بوسیدن…میام بالاتر روناشو محکم مک میزم… گاز میگیرم…از نرمیشون لذت میبرم…صورتمو میمالم بهشون… پاهاشو باز میکنم از هم…شرتشو که خیس شده درش میارم…زبونمو میکشم روی اون غنچه ی داغی که لای پاهاشه…شروع میکنم به مکیدنش…لیسیدنش…داغو خیسه…ناله کردنش میره هوا…منم محکم تر مک میزنم… لبه هاشو میبوسم …نوک زبونمو میکنم توش…باسنشو ناز میکنم هم زمان…سرمو میگیره تو دستاش فشارم میده به خودش…تا میتونم دیوونه ش میکنم با مکیدن…لیس زدن …بوسیدن…لیس میزنم اون وسطو…زبون میزنم به کلیتوریوسش…بلند آه میکشه…کم کم داره آماده میشه بنظرم…پاهاشو میدم بالا تر که باسنش معلوم شه…آروم آروم میبوسمش… اگه عجله کنم ممکنه نذاره… باید آروم برم جلو…برش میگردونم…به شکم میخوابونمش …از بین شونه هاش مک میزنم تا پایین…باسنشو تو دستام فشار میدم…هیچ جاشو خشک نمیذارم…از هم بازش میکنم تا سوراخ باسنش معلوم شه…زبونمو میزنم بهش…خیسش میکنم…باید آماده بشه…آهو ناله ش دیوونم میکنه… دیگه طاقت ندارم… شلوار خودمو درمیارم …دراز میکشم روش…خودمو فشار میدم بهش…دستمو میبرم لای پاهاش…میمالونم اونجارو که شهوتش کم نشه آلتمو رو سوراخ باسنش تنظیم میکنم…میخوام نگاهش کنم موقع فرو کردن…سرشو برمیگردونم لباشو میبوسمو زل میزنم تو چشماش… چشماش… قشنگ ترین چیزام تو این دنیا…چشمایی که میدونم تو حالت عادی این کارو نمیخوان…چشمایی که از اعتمادشون سو استفاده کردم… با صدای اس ام اس به خودم میام. “ده دیقه دیگه میرسم آقاهه” تصویر چشماش از جلوم کنار نمیرفت…فک میکردم به کاری که میخواستم بکنم…به سکسی که پیش روم بود…دودل شدم از کاری که میخوام باهاش بکنم…عزیز تر از این حرفا بود…عزیز تر از این بود که واسه ی شهوت بخوامش…ازم قول گرفته بود و فکر اینکه داغش کنمو توی اون مستی هوس که اختیار خودشو نداره کاریو بکنم که میخوام…حتی وقتی قول دادم بهشم یه لحظه نمیخواستم رو قولم وایسم…این فکرا با سرعت میومد تو ذهنم… سکس یه نیازه… پس اونم واسه رفع نیاز میخوای؟؟ من عاشقشم… سکس اینجوری نمود عشق نیس… خودش قبول کرد بیاد اینجا… .بعد اینکه غیر مستقیم بهش فهموندی اگه نیاد رابطه تون تمومه… یه عمره منتظرم عشق بازی کنم باهاش… بازی شاید اما عشق… فقط میاد…ممکنه به سکس نکشه… خودت میدونی میکشه… سکس عشقمونو بیشتر میکنه… وقتی که اونم بخواد… کلنجار میرفتم با خودم…میخواستم چیزاییو ثابت کنم به خودم که میدونستم وجود نداره…از همون اولی که گفتم بیاد خونه…وادرش کردم که بیاد…وقتی قول گرفت ازم…تو تموم اون لحظه ها به فکر سکس بودم… الان تو تصوراتم…هر بوسه …هرکاری که بهش فک میکردم فقط واسه اینه که راضی بشه واسه سکس… حالم از خودم بهم میخورد …عشقم بود…هیش کسو بیشتر از اون نمیخواستم…سکس باهاش مث یه رویا بود…همش شهوت نبود…اما اینکه با چه نیتی کشونده بودمش اینجا…میدونستم مقاومت نمیکنه اما اگه میکرد چیکار میکردم…وقتی داغ میشدم دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم…حتی شده به زور باهاش میخوابیدم… این فکرا لحظه به لحظه اوج میگرفت…تا چن دیقه دیگه میرسید…پشیمون شدم از اینکه میاد…سکس اینجوریو نمیخواستم اما میدونستم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم…فقط کافیه ببینمشو تموم…دیگه عقلم کار نکنه که کنترل کنم خودمو… راه حلی که اومد تو ذهنم… هیشوقت فک نمیکردم تو این موقعیت این کارو انجام بدم…فقط به خاطر اون…بخاطر چشماش… . . رفتم تو دستشویی…تو آینه نگاهکردم به خودم…روزیو که اون همه منتظرش بودیو داری خراب میکنی…انگاریه چیزی بهم گفت تازه داری درستش میکنی… شلوارمو دراوردم…آلتمو گرفتم تو دستم… همیشه وقتی میخواستم این کارو بکنم کاملا راست بود…همیشه داشتم از شهوت دیوونه میشدم…همیشه بدم میومد تو آینه نگاه کنم…اما اینبار شهوت نبود…زل زدم تو آینه…دستمو عقب جلو کردم…همیشه با شهوتو گناه…اینبار با انزجار از شهوت…بدون گناه… تند تر… حرفای یکی از رفیقای دختر بازم که داشت خودشو توجیه میکرد اومد تو ذهنم.” گناه جلق زدن از دختر کردن خیلی بیشتره…تو رساله نوشته…باورت نمیشه برو بخون” خندم گرفته بود از اینکه حمدم حفظ نبود…اما از تو رساله گشته بود اینو پیدا کرده بود… . . تند تر عقب جلو میکردم… . . یاد حرف یکی از بچه های متدین تر افتادم"بنظرم آدم احمقه که زِنا کنه وقتی میتونه راحت کار حلال انجام بده…میتونه صیغه ی یه ساعتش کنی…خودتم خطبه شو بخونی…اکثرنم گفتن اجازه پدر نمیخواد…اینجوری کار حلال میکنیو خدام ازت راضیه” بلند میخندیدم از این که آدم چجوری توجیه میکنه بعضی چیزارو…صد رحمت به شعوره الاغ…پس کار حروم با یه “قَبِلتُ” حلال میشه… . تند تر عقب جلو میکردم… . یه ذره حس شهوت نداشتم…اما باید اینکارو میکردم…یاد یه بیت شعر افتادم… ”تنهاییه در جمع در تنهای تنهایی…با گریه و صابون و خون و تو…خود ارضایی… دل خسته از گنجشک ها و حوض نقاشی…رنگ سفیدت را با روی بوم میپاشی…” چه معنیه جالبی گرفته بود الان… همون موقع بود که ارضا شدم…تو آینه نگاه کردم… اولین بار بود که بعد اینکار حس خوبی داشتم… اولین بار بود که حس گناه خفم نمیکرد اولین باری بود که موقع اینکار شهوت خفم نکرده بود…تو حالت عادی خواسته بودم صدای زنگ در اومد…خودمو تمیز کردمو آیفونو زدم…صدای ذوق زدهش اومد “سلام آقاهههههه” " سلام خانوووم" کشیدمش تو بغلم…از رو علاقه… لبامو چسبوندم رو پیشونیش…اما از رو عشق… اشکی که گوشه ی چشمم بودو با روسریش پاک کردم… “خوبی خوشگله من؟” “اوهوووم” اونم تعجب کرده بود از این برخورد آروم من انگار…اما یه لبخند محویو میدیدم تو صورتش… “بفرمایید بشینین تا من یچیزی واسه جیگرم بیارم…راحت پیدا کردی آدرسو…” . . . روز با بغل کردنای محکمو بوسه های عاشقانه گذشت…با شوخی کردنو خندیدنا…جای هیش حسرتی نداشت…دوس داشتم اگه سکسی داشتیم…اونم بخواد وقتی هنوز داغ نشده…دوس دارم از قبل واسش نقشه نکشیده باشم…دوس دارم نخوام زیر قولی بزنم…دوس داشتم وقتی تو چشماش نگاه میکنم احساس گناه نکنم کاری به این چرتو پرتا که گناه خود ارضایی بیشتره…صیغه ی یه ساعته حلاله و… ندارم…هیشوقت کار به ثوابو گناه نداشتم…با وجدان خودم طرف بودم…خودمو نمیتونستم گول بزنم… فقط میدونم اگه تمام زندگیمم گناه باشه… اگه خدایی اون بالا باشه… من واسه این یه کارم پیشش رو سفیدم…

نوشته: گرگ خسته


👍 0
👎 0
19890 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

456070
2015-03-16 18:50:46 +0330 +0330

Ha-Burn اول !!!

0 ❤️

456072
2015-03-17 16:21:53 +0330 +0330
NA

خيلي عالي بود واقعا عالي بود ادامه بده i-m_so_happy

0 ❤️

456074
2015-03-17 17:30:30 +0330 +0330
NA

بعد از مدتی میخوام نظر بدم واقعا زیبا بود لذت بردم از ته دل. لایک

0 ❤️

456075
2015-03-18 05:21:58 +0330 +0330
NA

خیلی عالی بود.واقعا کیف کردم.خسته نباشی. ادامه بده.بازم بنویس.تنها داستان سکسی بود که خوندم و اخرش احساس خوبی داشتم.اون بیت شعر هم خیلی قشنگ بود.دست مریزاد

0 ❤️

456076
2015-03-18 14:00:03 +0330 +0330

خدا اجرت بده با برنامه نکردیش

0 ❤️

456077
2015-03-24 08:51:25 +0430 +0430
NA

کُجای لَحظه هامی تو که هَرجا رو بگی گَشتَم
به جای زندگی کَردَن پی دیوونگی گَشتَم پی دیوونگی گَشتَم
نَگو دل کَندَن آسونه که مَن اَصلاً نمیتونَم
اَگه حالَم رو میپُرسی جوابش رو نمیدونَم جَوابش رو نمیدونَم
کُجای زندگیمی تو که مَن میگَردَم و نیستی
یه روزی مُطمَئن بودَم پای حَرفات وای میستی پای حَرفات وای میستی
تو هَر جا رو بگی گَشتَم که شایَد باز پیدا شی
به عشقت زنده موندَم کاش هَنوزَم عاشقَم باشی
هَنوزَم عاشقَم باشی هَنوزَم عاشقَم باشی
مَن اَز وَقتی گُمت کَردُم شَب و روزَم زمستونه
هَوای هَر جا صاف باشه هَوای خونه بارونه هَوای خونه بارونه
مَن اَز وَقتی گُمت کَردُم تَمام رویاهام گُم شُد
تو اَز چی میدونی اَز اونی که قصَش حَرف مَردُم شُد
کُجای زندگیمی تو که مَن میگَردَم و نیستی
یه روزی مُطمَئن بودَم پای حَرفات وای میستی پای حَرفات وای میستی
تو هَر جا رو بگی گَشتَم که شایَد باز پیدا شی
به عشقت زنده موندَم کاش هَنوزَم عاشقَم باشی
هَنوزَم عاشقَم باشی هَنوزَم عاشقَم باشی
کُجای زندگیمی تو که مَن میگَردَم و نیستی
یه روزی مُطمَئن بودَم پای حَرفات وای میستی پای حَرفات وای میستی
تو هَر جا رو بگی گَشتَم که شایَد باز پیدا شی
به عشقت زنده موندَم کاش هَنوزَم عاشقَم باشی
هَنوزَم عاشقَم باشی هَنوزَم عاشقَم باشی

0 ❤️

456078
2015-03-24 08:51:58 +0430 +0430
NA

fogholade booooooooooooooooooooooooooooood

0 ❤️

456079
2015-05-04 16:26:34 +0430 +0430

بله بالاخره یه داستان قشنگ و خوب خوندیم.آفرین هم به عشقت هم به مرامت i-m_so_happy

0 ❤️