روزی که من زن شدم با نفسم

1393/04/11

سحرهستم 26سالمه …خاطره ی که میخوام براتون بنویسم کاملاواقعی ونه توهم نه فانتزی…چون اغلب دوستانی که خاطره های اینجارامیخونندزیرش فوش میدندکه این دوروغ ونمیدونم چراحرف کسی راباورنمیکنند
سالهابود.ه همیشه دلم یه عشق میخواست که حسابی باهاش حال کنم کسی که دوستش داشته باشم وبهش حس قوی داشته باشم چون نظرم اینه که ادم تاکسی رادوست نداشته باشه نمیتونه باهاش یه رابطه ی خوب برقرارکنه…
تابه این سنی که رسیدم چندتایی دوست پسرداشتم که گاهی وقتهاباهاشون بودم البته هیچ وقت نتونستم هیچ لذتی ببرم…چون شایدفقط اونابه فکرخودشون بودندکه حالشون ببرند…اواخرسال 91بودکه توی محل کارم بایکی آشناشدم یه پسرخوشگل باچشمهای فوق العاد ه زیباودلفریب…پسرخیلی خوبی بودونزدیک یک ماهی باهم ارتباط تلفنی داشتیم یک شب که باهم صحبت میکردیم من به خاطراونکه اونشب خیلی ناراحت بودم بهش گفتم کاش الان بودی وبغلم میکردی وتوبغلت گریه میکردم …به محض اینکه من این حرف زدم شروع کردبه دلداریم وگفت اگه بودم بغلت میکردم وآرام آرام نوازشت میکردم تامیخوابیدی …وبعددیگه سرحرفمون شروع شدودیگه…
فردای اون روز منو خونه شون دعوت کردو از اونجایی که من خواسته بودم ازش که بهم بگه چه رنگ لباس و چه رنگ ارایشی دوست داره …اون روز یه لباس سکسی قرمز با آرایش غلیظ با سایه ی آبی براش کردم …روز عجیبی بود دلهره ی بدی داشتم بعد از اینکه آماده شدم خودم توی ادکلن سکسی که داشتم غرق کردم ورفتم …وقتی که رسیدم برام یه اب میوه اورد و جلوم نشست و غرق تماشام شد و و و عشق توی چشماش میدیدم …چشماش برق میزداومد روی کاناپه کنارم نشست و بغلم کردآروم دستاش روی بازوهام میکشید و نگاهم میکرد…من که عاشق چشماش بودم درازکشیدم توی بغلش تاچشماش از رو به رو ببینم…اونم لبهاش روچشمام گذاشت واروم بوسید…وشروع کردم به بوسهای اروم و پی درپی …از چشمام تا گردنم …به گردنم که رسیدبوسه هاش تندتر کرد و زبونشم به کمک اورد…خیلی قشنگ وبااحساس گردنم زبون میزدوبوس میکرد…دیگه از خود بی خودشده بودم …صداش زدم وبهش گفتم لبات میخوام عشقم ووولباهاش گذاشت روی لبهام وشروع کردیم شاید ده دقیقه ی بودکه لب میگرفتیم دستاش اروم روی بدنم میکشید و لمس میکردداشتم دیونه میشدم واقعامزه ی لذت داشتم میفهمیدم …همون طورکه بغلش بودم بلندم کردوبردم توی اتاق خواب وباهم افتادیم روی تختخواب …لباسام درآوردوخیلی بااحساس وعاشقانه به بدنم نگاه کرد…چشماش مست بود…مست ازوجودمن اینومیتونستم بفهمم…شکمم وبوسیدبازبونش آروم رفت به سمت کسم …همون طورکه اروم زبون میزداطراف کسم رارسیدبه وسطش پاهام بازکردوشروع به لیس زدن کردداشتم میمردم ازلذت …خیلی قشنگ وسکسی میخوردم…اونقدرکه من هی اروم اروم پاهام بازمیکردم وازش میخواستم منوبکنه…
یادم رفت بگم من تااون موقعه سکس از جلو نداشتم وپرده ام حفظ کرده بودم…
عشقم بکنم …خواهش میکنم سرش بذارروی کسم…فقط یه بارمردم …باالتماس خواهش میکردم…اونم که کیرخوشگل 20سانتیش راست شده بودوسفت گذاشت دم کسم وهل داد…یه چندباری که زدیه کمی احساس دردداشتم وسوزش…ولی یه کمی که جلورفت دردازبین رفت اروم میکردم …داشتم جون میدادم زیرعشقم…همه ی بدنم خیس عرق شده بودلذت داشتم میفهمیدم واقعاکه خیلی قشنگ میکردم…شایدنیم ساعتی گذشته بودوهنوزروی هم بودیم تاعشقم به اوج رسیدومن داشت صدامیکردتواون لحظه منم به اوج رسیدم وباهم ارضاشدیم سریع کیرخوشگلش ازمن کشیدبیرون وآبش ریخت روی شکمم ودرازکشیدروی من وغرق بوسم کردمنم سفت بغلش کردم وچشمام بستم …وباعشقم بعدازیه سکس عاشقانه همون طورکه روی هم بودیم خوابمون برد…
من باعشقم خاطرات قشنگی توی سکس داریم دوست داشتیدتابازم براتون بنویسم

نوشته: سحر


👍 1
👎 0
57645 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

425453
2014-07-02 09:57:53 +0430 +0430
NA

نوش جونت!

0 ❤️

425454
2014-07-02 11:24:18 +0430 +0430
NA

ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺎﻫﻢ ﺑﻜﻨﻴﻢ biggrin

0 ❤️

425456
2014-07-02 18:27:14 +0430 +0430
NA

خیلی کس شر بود توکه پردهتو حفظ گرده بودی چطور ازت خون نیومد حداقل خودت بیار متنتو میخوندی بعد سیو میکردی

0 ❤️

425457
2014-07-02 19:14:45 +0430 +0430
NA

ای کیر تو مغز کیر جعوت دهاتی…

0 ❤️

425458
2014-07-02 21:48:12 +0430 +0430

biggrin اوخ جونم ای ہمہ پسر ایجا ہس اگہ بازم خواستے بکنیمت بگو داستانشم بنویس بعدہ سکسمون

0 ❤️

425459
2014-07-03 02:13:05 +0430 +0430
NA

اخرش نگفتی ازدواج کردین یانه؟
ولی ازنظرسبک نگارش خوب واحساسی بود یکم بیشترتمرین کنی تاثیرگذاری متنت بیشترمیشه

0 ❤️

425460
2014-07-03 07:01:09 +0430 +0430
NA

خوب بود خوش بگذره بهت در تمام عمر…

0 ❤️

425461
2014-07-03 09:55:14 +0430 +0430
NA

تو داستان های چند روز اخیر به نظرم از بقیه بهتر بود و واقع گرایانه تر و احساسی و سالم تر از سکس محارم و… بود. تشکر برای زحمتی که کشیدی.

0 ❤️

425463
2014-07-03 16:46:36 +0430 +0430

دیگه دوستان فحش دادن من نمیدم

0 ❤️

425464
2014-07-04 02:44:08 +0430 +0430
NA

آری گیرینف در حالی که هنوز در تخت خواب است فرمود:
نظری ندارم… خیلی ساده بود…

0 ❤️

425465
2014-07-04 05:22:36 +0430 +0430
NA

باهات موافقم آری گرینف good

0 ❤️

425466
2014-07-04 10:01:29 +0430 +0430
NA

حلقوى بوده
:-D
:-D
:-D
:-D

0 ❤️

425467
2014-07-05 00:31:54 +0430 +0430
NA

خانم اخه این نامردی دیگه!منم دوست دارم بکنمت،از جلو که پرده نداری؟ازپشت چنان می کنمت که دلت نیاد ازروی کیرم بلند شی!راستی حالا که پرده نداری اوضاع روبراهه؟اولین سکس ومراسم پرده برداری!خیلی حشری تشریف دارید.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها