سلام دوستان من آرش هستم بچه کرج و ساکن اصفهان قدم 198 و وزنم 88 کیلو موهام بور و سفید پوستم هیکل بدی ندارم داستان نویس خوبی نیستم به بزرگی خودتون ببخشید از زمانی که خودمو شناختم همش سرم تو کتاب و درس خوندن بود به هیچ کاری به جز مطالعه علاقه نداشتم حتی خانوادم هم از این کار من نگران بودن .
من و خواهرم تو یه دانشگاه بودیم !
از اونجایی که خانواده من نگران این موضوع بودن که من دچار افسردگی نشم با خواهرم صحبت کرده بودن که پنهونی از من یکی از دوستاشو با من آشنا کنه تا یه کم از این حالو هوای درس بیرون بیام چون نزدیک به سن ازدواج هم بودم یه نقشه هایی واسه من تو سرشون بود .
پدر من وضع مالیش خوبه چاپخونه داره واصلا ما هر کدوممون یه ماشین داریم یه چند روزی خواهرم با ماشین خودش نمی اومد دانشگاه با من می اومد بهش که میگفتم چرا با ماشین خودت نمیای میگفت حال و حوصله رانندگی ندارم خلاصه سه روزی بود که با من می اومد و با هم بر میگشتیم خونه.
یه روز وقتی کلاس من تموم شد بهش اس دادم من دارم میرم تو خودت بیا خونه سری به من زنگ زد گفت نه امروز وایس تا با هم بریم میخوام منو تا چهار باغ ببری(یه محله با کلاس تو اصفهان) خلاصه موندنی شدم داشتم داخل ماشین سرمو گذاشتم به صندلی داشتم چرت میزدم صدای تق تق شنیدم نگاه کردم دیدم خواهرمه در باز کرد سوار بشه که در عقب ماشینم باز شد یه دختر دیگه همراش بود خواهرم شروع به معرفی کرد
آرش داداشم اینم رویا خانوم دوست و هم کلاسیم وقتی نگاش کردم 10ثانیه پلک نزدم واقعا دختر زیبایی بو قد بلند سفید خوش استیل و یه مهربونی خاصی تو چشاش بود سلام علیکی با هم کردیم و راه افتادم هوا گرم بود خواهرم پشنهاد یه کافی شاپ رو داد من هم بر خلاف میلم قبول کردم آشنایی من و رویا از اینجا شروع شد اون روز چند ساعتی رو با هم بودیم سه تایی تا رویا رو بردیم در خونشون (خانه اصفهان یکی دیگه از محله های اصفهانه) رسوندیم تو راه برگشتن خواهرم خیلی از رویا تعریف کرد من هم از این گوش میشنیدم و از اون گوش بیرون میکردم اصلا واسم مهم نبود که چه جور آدمیه .!
تو خونه خواهرم و مادرم خیلی پچ پچ میکردن و میخندیدن منم توجه نمیکردم فردا که کلاسم تموم شد و میخواستم بیام پیش ماشین دیدم رویا کنار ماشین من ایستاده انگار که منتظر من باشه وقتی رسیدم پیش ماشید یه سلام علیک و رویا سراغ خواهرم (بیتا) ببخشید که اول خواهرم رو معرفی نکردم گرفت بهش گفتم که شاید سر کلاس باشه رویا گفت من گوشی همرام نیست میشه شما یه زنگ بهش بزنی منم به بیتا زنگ زدم هنوز سر کلاس بود و گفت کلاس من یه ساعت دیگه طول میکشه شما برید گفتم ما : اره شما زحمت بکش رویا رو برسون کمی منمن کردم ولی روم نشد بگم نه سوار شدیم اومد جلو نشست سر صحبت رو وا کرد وایساد از بیتا تعریف کردن من زیاد نگاه تو صورت رویا نمیکردم تو همین حین بهم گفت که آرش از من خوشت نمیاد اگه مزاحمم منو پیاده کن تا دربست بگیرم برم این واژه ازم خوشت نمیاد! واسم غریبه بود ولی بهش گفتم که این چه حرفیه خلاصه منم سر حرفو باز کردم تاخونه رویا 20 مین بیشتر نبود یه جورایی خوشم از لحن وتعریفاش اومد و چون دیگه مشغول به صحبت کردن شدیم منم هی کشش دادم راستشو بگم داشت ازش خوشم می اومد رویا گفت اگه دست داری فردا با هم یه قراری بزاریم قرار فردا رو با هم گذاشتیم که بریم بیرون یه دوری بزنیم شب همش به فکر رویا بودم خیلی ازش خوشم اومده بود شبو تا صبح گذروندم فردا صبح از خونه زدم بیرون به کسی درباره قرار با رویا چیزی نگفتم ترسیدم که نیاد ضایع شم رفتم سر کوچشون یه اس دادم بعد از 5 مین اومد بیرون از سر کوچه که پیداش شد الله اکبر این رویا بود یا پری دریایی مانتو کوتاه کرم اندامی! شلوار لی تنگ و نزدیک تر که اومد ارایش ملایم ولی خیلی ماهرانه فکر نمیکردم این اون رویایی باشه که من دیروز دیدم فکر میکردم دارم رویا (خواب)میبینم اومد سوار ماشین شد و دستشو دراز کرد که با من دست بده منم که اصلا تو اون لحضه اختیار دستم با خودم نبود باهاش دست دادم و حرکت کردیم تو راه اول اون شروع به صحبت کردن کرد و از خودش و خانوادش واسم گفت زیاد توجه ای به حرفاش نداشتم فقط تو نخ زیبایش بودم بودم البته اینو بگم ندید بدید نبودم ولی رویا بد روم اثر گذاشته بود رفتیم به سمت کوه صفه جای قشنگیه رویا شروع به درد دل کرد از اولش که یه کم با هم صمیمی شدیم قرار شد صادق باشیم اول اون شروع کرد .
رویا: من نمیخوام رابطمون با دروغ شروع بشه میخوام یه واقعییت رو بهت بگم آرش من 1 سال پیش یه ازدواج ناموفق داشتم که به 4 ماه نکشید از هم جدا شدیم من با پسر خالم به اجبار مادرم ازدواج کردم ولی چون دوستش نداشتم از هم جدا شدیم اگه با این موضوع مشکل داری بهم بگو اشکالی نداره؟
منم شکه شدم ولی یه کم از احساسم نسبت بهش کم نشد بهش گفتم که مگه جنایت کردی اشکالی نداره خلاصه با هم صمیمی تر شدیم یه دوساعتی با هم بودیم تا یواش یواش داشتیم بلند میشدیم که رویا بهم گفت که خیلی باهام احساس راحتی میکنه انگار من همون کسی هستم که اون میخواسته .
سوار ماشین شدیم ماشین من ماکسیما دنده اتومات بود وقتی حرکت کردم دستشو گذاشت رو دستم وفشار داد یه عرق سردی به بدنم نشست و سر جام خشکم زد منم دستشو گرفتم رفتیم به سمت خونه رویا رسوندمش و برگشتم خونه یه چند روزی با هم تلفنی در ارتباط بودیم خیلی رابطمون گرم شده بود رویا بهم گفت یه خواهر داره که شهرستان زندگی میکنه یه روز غروب بهم زنگ زد که یه چند روزی نمیتونیم همو ببینیم گفتم چرا گفت میخوایم خانوادگی بریم خونه خواهرم خیلی حالم گرفته شد گفتم اگه میتونی نرو بهونه بیار که درس دارم نمیتونم بیام گفت که باشه خودم از خدامه خلاصه تلفنو قطع کرد 2باره بهم زنگ زد که نمیرم قرار شد اونا برن منم برم خونه خالم با هم قرار گذاشتیم بریم بیرون یه دوری بزنیم بعد من ببرمش خونه خالش طبق معمول رفتیم بیرون خیلی رابطه ما بهتر شده بود و منم خیلی با اون راحت تر بودم حرفامون گرم تر و احساسمون شدیدتر تقریبا دوتامون 2 آتیشه بودیم وقتی چرخامونو زدیم خواستم برسونمش خونه خالش بهم گفت یه سری بریم خونه من یه کتاب واسه فردا بردارم که تا خونه نیام رفتیم در خونشون رویا پیاده شد تا دم در رفت دوباره برگشت پیش من گفت بیا بریم تو یه قهوه بخور اولش ترسدم گفتم مطمعنی کسی خونه نیست گفت آره ولی من میرم تو کسی نبود اس میدم بیا .
رویا رفت بعد از 2 مین اس داد در بازه بیا تو.
دلم داشت میلرزید یه احساس خاصی داشتم تقریبا میشه گفت ترس بود تا پشت در رفتم دو دل بودم برم یا نه در باز بود رفتم تو کسی نبود از تو حیاط صدا کردم رویا کجایی گفت بیا تو من اینجام وارد خونه که شدم کسی اونجا نبود خونه قشنگ رومانتیکی داشتن یه راحتی جلو تلوزیون بود رفتم و نشستم رویا رو صدا کردم گفت بشین الان میام ریموت تلوزیون رو برداشتم تا روشنش کنم در اتاق رویا کنار 2 متر با تلوزیون فاصله داشت یعنی روبه روی من دستمو دراز کردم تا تلوزیونو روشن کنم صدای در اتاق خواب اومد داشت باز میشد یواش یواش رویا اومد بیرون من خشکم زده بو از اون صحنه که جلو چشام بود رویا یه شلوارک با یه تاپ صورتی کرده بود تنش اومد پیش من گفت خجالت نکش عزیزم بهم میاد خدایشم بهش می اومد یعنی خیلی خوش استیل بود اومد کنار من نشست بهش گفتم کی میشه تو مال من شی گفت من مال توام آرشم به هم نزدیکتر شدیم سرشو گذاشت رو شونه های من انگار تا حالا به کسی اینقدر نزدیک نشده بود منم دستمو انداختم پشت کمرشو بازوشو گرفتم شاید حرارت بدنش 2 برابر من بود تقریبا ساکت بودیم رویا سرشو بلند کرد و صورتشو اورد به سمت من نمیدونم کی لب تو لب شدیم لبای رویا از هر شیرینی شیرین تر بود زبونشو میزد به نوک زبونم و هی به هم نزدیک تر میشدیم یه دفعه دستشو گذاشت روی سینه من منو خوابوند روی راحتی و افتاد روی من همدیگرو محکم گرفته بودیم و تو یه حالو هوای دیگه …
نمیدونستم چکار میکنم اصلا اون لحضه هارو حاضر نبودم با هیچ چیز عوض کنم دست خودم نبود دستمو بردم واسه سینه هاس وقتی سینشو کرفتم یه تکون عجیبی خورد انگار که با این کارم شهوتشو بیشتر کردم لب تو لب شروع به مالیدن سینه هاش کردم بلند شد و تاپشو در اوورد یه سوتین ناز قرمز مشکی داشت رویا بهم گفت عزیزم توام لباساتو در بیار کار از پذیرایی به اتاق خواب کشید اونجا وقتی لخت شدن رویارو میدیدم داشتم دیونه میشدم هر دومون لباسامونو در اوردیم با شرت روی یه تخت خواب دو نفره شروع به عشق بازی کردیم سینه های رویا سفت سرپا اصلا یه زره هم افتاده نبون انگار تمام شهوتش نوک سینه هاش بود از من خواست نوک سینه هاشو بخورم وقتی نوک سینش میخوردم دست رویا وسط موهای من بود وموهامو میکشید یواش یواش صدای رویا در اومد و شروع به ااااااوووووهههههههه اوییی کردن منم خیلی از این صدا لذت میبردم و بیشتر سینه هاشو میک میزدم رویا سر منو گرفت و به سمت خودش کشید دوباره لب تو لب شدیم که یه دفه حس کردم یه چیزی داره کیرمو لمس میکنه رویا کیرمو گرفته بود نگاهش که کردم گفت جووووون از روز اول میخواستم بخورمت دوستت دارم آرش منم توی او حس و حال گفتم منم دوست دارم …
رویا بر عکس نشست روی شکمم وشورت منو در اوورد موهای رویا بلند ریخته بود دورش من نمیدیدم چکار میکنه سرمو گذاشتم روی بالش یه لحضه احساس کردم کیرم داغ شد رویا دشت برام ساک میزد یه جوری ساک میزد که انگار دیگه به یه همچین چیزی نمیرسه میگت این بستنی مال خودمه منم گفتم بخور بستنیتو تا آب نشده رویا شورتش پاش بود منم یواش یواش شورت رویارو در اووردم و رویارو خوابوندم روی تخت این اون لحضه فراموش نشدنی واسه هر دومون بود وقتی شروع به لیس زدن چوچولش کردم رنگش عوض شد چنان اهههههههههههه میکشید که نگو یه چند لحضه ای فقط این کارو میکردم که رویا گفت آرش جان عزیزم من حاضرم از جلو برو قبلا گفتم رویا دختر نبود به خاطر همین از جلو ازاد بود منم از خدا خواسته …
رویا پاهاشو باز کرد شهوتش خیلی بالا بود لای کسش خیس خیس بود منم کیرمو خیس کردم اصلا خیسشم که نمیکردم احتیاج نبود یواش یواش گذاشتم توی کسش و شرو به فشار دادن کردم خیلی تنگ بود کمر منو گرفته بود که زیاد فشار نیارم یهو رویا کمر منو ول کرد و کناره های تخت رو محکم گرفت و شروع به آخ واوخخخخخخخخخخخ کردن کرد میگفت ترو خدا یواش اگه دوستم داری یواش کیر من یه مقدارکی زیاد بزرگه یه چند باری عقب جلوکردم تا جا باز کنه بعه که واسش عادی شد گفت برو عزیزم تند تر منم شروع به تلمبه زدن کردم سینه هاشو فشار میدادم و تلمبه میزدم دو تامون تو فضا سیر میکردیم و رویا اهههههه میکشید من خیلی کمرم سفت بود رویا ارضاء شد و منم چند لحضله بعد از رویا ارضاء شدم کشیدم بیرون وریختم توی یه پارچه شل شدم و افتادم کار رویا بعد رفتیم با هم یه دوش گرفتیم و بعدش بردمش خونه خالش جالبه که از اون روز به بد دیگه هیچ وقت رویا رو ندیدم هر چی زنگو اس دادم جوابمو نداد تا در خونشونم رفتم پیداش نکردم از بیتا آمارشو گرفتم اونم بالحنی ناراحت کننده گفت از دانشکده ما رفته خیلی حالم گرفته شد دنبال رویارو گرفتم فهمیدم او هم به من نارو زده هم به خواهرم اون ازدواج کرده بود وبا پرویز زندگی میکرد دروغ گفته بود که جدا شده اون روزم من خونه خودش رفته بودم خانواده ای در کار نبود یعنی داشت ولی اونجا نبودن من از اون روز فهمیدم آدم واسه شهوت چه کارایی میکنه من خودم ادم علیه سلامی نیستم ولی هر کاری رو سر جاش انجام میدم رویا منو به خودش تو او چند روز وابسته کرده بود ولی بازم خوب شد اون رابطه تموم شد شرمنده اگه این خاطره من جالب نبود و وقتتونو گرفت.
نوشته: آرش
چي بگم قسمت اينه كه امشب با كيرخوابيده بخوابيم. آخه مردك اينوسط قد و وزن شما چه ربطي بداستان تخميت داشت. وقتي يه چيزي تو داستان مينويسند كه ربطي داشته باشد… اون ماكسيماي اوتومات باسرعت نور تو كونت كه يادت باشن چيز بيربط ننويس.پفيوز برو جلقتو بزن حالشو ببر چرا داري توهماي بيربطتو بخورد ما ميدي؟آشغال كله ديگه ننويس كه حالم داره كم كم بد ميشه ميخوام بيم جرت بدم ديگه با اين لاطائلاتت وقت مردمو نگيري…
خوب بود…
نگارش ساده و به واقعیت نزدیک
ناراحت چی هستی ؟خودش اومده دل بری کرده حال داده بهت بی دردسر و رفته
بی خیال…
یه مقدارکی کیرم تو دهنت.
توضیحات اضافی زیاد داشت.
طرف جنده هم بود،خودش گفت بکن،
اینروزها همه سوتین صورتی میپوشن شما چطور؟؟
تقریبا به واقعیت نزدیک بود ولی کیرم از پهنا تو دهنت.کله کیری.
:hat:
ببین کلاس ،داشتنی هست نه گذاشتنی.انگار ما همه دختریم و تو قرار مخ مارو بزنی که از همون اول داستان تا آخرش هی واسمون کلاس میزاشتی و خودتو هی ساده وسالم نشون میدادی تا بهت جذب بشیم .
نگارشكي-كيركي
آخه تيره برق خودت ميگي خاطرت قشنگ نبود پس كرم 7سر داشتي اومدي نوشتيش؟!
بر خلاف ميلت رفتين كافي شاپ؟
چيه؟ترسيدي خرجت زياد شه؟
ترسيدي تا دسته بره بهت؟
اون ماكسيماي “دنده اتوماتت” تو كون مباركت
كيره كرم آسكاريس تو گوشو حلقو بينيت!
نگارشت واقعا كيري بود
ولي موضوع داستانت خوب بود،خيلي جا داشت بهتر توضيح بدي
ولي اگه بخوايم نتيجه گيري كنيم ميفهميم كه ريدي به يه داستان قشنگ:-)
خیلی زرزده بودی.حوصله نداشتم کامل بخونمش.
خودت خسته نشدی ایقدکسشعرگفتی؟
آقا یک تیم بسکتبال بزنین برین NBA هر کدوم 3 متر قدتونه دیگه
ریدم به قبر بابات که: “اصلاً هرکدوممون یک ماشین داریم” این اصلاً گفتنت! منو گاییده
کود عقده
تا همین جا زر زدن تن لشتو تحمل کردم
تخمی تخیلی بود دیگه ننویس. . . . . . . . . . . . .
عزیزم چرا میری تو اعصاب ما؟ مگه مریضی؟ این همه جفنگیات بافتی که آخرش بگی تمام این ماجرای چند روزه فقط واسه یک فقره کوس دادن بود؟ یعنی میشه باور کرد که یک دختری چندین روز برات نقشه کشیده بود که فقط یک روز بهت کوس بده بعدش بزنه به چاک؟ حالا این به کنار، اون خواهرت که با مامانت پچ پچ میکردن رفته بودن برات این خانم جنده رو درست کرده بودن (اصطلاحاً میگن کوس کشی) که باهات آشنا کنن!!! این رو چطوری توجیح میکنی؟ پس نتیجه میگیریم که همش چاخان بود و زاییدهی تراوشات جلقولانه خودت بوده. بگذریم کم جلق بزن همیشه بزن. کلا یه جورایی داستانت کیری بود یا به قول دوستمون “مهندس گل پسر”، کیرکی بود. میتونستی بهتر بنویسی، نگارشت جالب نبود. خودتو خیلی مظلوم نشون داده بودی. چهار چرخ ماکسیما تو حلقت دیگه اینجوری ننویس کله کیری.
با ١٩٨ قد حداقل بايد صد کيلو وزن داشته باشى تا هيکلت معمولى با شه. حالا يعنى جنابعالى خيلى بيريخت تشيف دارى. درازه بيقواره که ميگن شمايى. تا اينجاشو بيشتر نخوندم تا بعد
کیر قورباغه ی دانمارکی تو تمام سوراخای جدو اباد هرچی کونیه خود بزرگ بینه
برج میلاد با اون عزمتش راس راس تو کس بابات
اگه گیرت بیارم کیر هرچی عرب تو کونت میکنم
لاشی اگه بازم بیای اینجا کسشر بگی ننه ی جنده ی نداشدتو به عزای سگ میشونم. کیر فهم ؟؟
با این اوصاف من یه نظری دارم !!! که نویسنده های گرامی هر کدوم واسه خودشون داف و مانکن هستن، با این همه زیبایی بابا برید مدل بشید، این روزام که نون تو مدلینگ هست …
یه جوری خودتونو توصیف میکنید که طرف … بیخیال ادامه بدبد… موفق باشید بالاخره آدم باید از یه جا شروع کنه…
آخه دروغگو ، كس كش ، كس مشنگ ، كونده ، پاره ، پتياره ، جنده ، قهبه ، كس مغز ، كس دماغ ، كس دراز ، و…
جان اون پدر خاركسده ي نداشتت اين قدر اينجا كس شعر ننويس كوني .
سگ بشاشه تو اون استخرى كه توش شنا ميكنى اين كار به براق شدن موهاى طلايت و لطافتت پوست سفيدت كمك ميكنه
ابتو ریختی توی پارچه؟این مدلیشو دیگه ندیده بودم
خب پژمان کفتار پیر مثل اینکه یکی بلندقد تر ازتو هم پیدا شد. حالا دیگه با خیال راحت میتونی بگی که قدت چقدره. ولی فکر کنم این یارو با 198 قد و موی بور، یه عینک ته استکانی هم بزنه و یه مقدار هم زبونش رو بده بیرون خیلی راحت بشه تجسمش کرد. طفلک پدر و مادرش وقتی دیدن چند وقت دیگه کارش به جایی میرسه که خودش رو انگشت کنه و فرار کنه به فکر این افتادن که یه نفرو واسش جور کنن و خواهرش هم که الحق به وظیفه ی خانوادگی خودش خوب عمل کرد…
ببین با چه دکترایی شدیم 70ملیون این دفعه فحش ندادم دفعه دیگه بنیویسی مادرتو آره…
اگه شوهر داشته پس دیگه چطوری تنگ بوده? ابجیتم نمیدونست که دوستش شوهر داره?کیر تو مغزت.ننویس
سلام به همه :دی
من ماه هاست که به این سایت رفت و امد دارم ولی عضو نمیشدم! ولی هروز میومدم با دوستا نظرای تکاورجون رو میخوندیم و کلا نشاط میرفت:دی
چند وقت هم هست که ورژن شعرش هم اضافه شده :دی
عضو شدم بگم تکاور یه دونه ای :دی کلا ترکیدیم از دستت :دی
برو بابا با این داستان کیریت…
اه اه مرده شور خودتو ماکسیما دنده اتوماتیکتو با هم ببره…
Man ba takavarjoon movafegham,negareshetam ke dar kol tokhmi takhayoli bud,tavahom zadi khafan,mokhetam ke guz pich shode…nanevisi sangin tari
ای کسکش مادر جنده. حالمو هم زدی با این فخر فروشیت.
حاضرم قسم بخورم حتی ی بارم کس ندیدی.
همین ی بار فقط اومد به این شاخ شمشاد داد و رفت.
رو پیشونی ما نوشته عبدلکسقرنه ! ! وسط ترم دانشگاهشو ول دادو رفت ؟
خونشونو به ی روزه فروختند و رفتند؟
اصلا اب شدند و رفتند لا سوراخ زمین؟
تو پول نداری فرغون بخری سوار شی … ماگسیمای دنده اتومات !!! بابا یه دوری هم بده ما بزنیم.
اصلا برا چی به این یکدفعه ای غیبشون زد؟ مگه کونت گذاشته بودند؟
کون پشم کس مغز .
ریدم تو چراغای ماکسیمات.
ننویس مادر جنده. وگرنه میام خواهرتو چنان میگایم که راه خونتونو گم کنه…
داستان سکسی بود یا تور اصفهان گردی؟
تو که همش سرت تو کتاب بوده این همه غلط املایی چیه داری؟
علم ثابت کرده که اگه نظرکوتاه باشه ولی کوبنده مخاطب بیشتری جلب میکنه پس:
کیر۱۹۸سانتیم در راستای قائم داخل کس ننت
عزیز جان ناراحت نباش به تخمت که رفته اومده داده و رفته
منو یاد یه داستان قدیمی انداخت:
یه رشتیه دانشجو بوده و تو خوابگاه دانشگاه همه هم اطاقی هاش ترک بودن
این ترک ها همش جوک رشتی میگفتنو این بدبختو مسخره میکردن و تا این میخواست جوک ترکی بگه میگفتن اینو قبلاشنیدن و خنده دار نیستو نمیزاشتن تعریف کنه
تا اینکه یه بار رشتیه میگه: یکروز یه رشتیه میره خونه خدا (هم اطاقیاش میگن ایول بقیشو بگو) می زنه زیر گریه می گه: خدایا چرا مردی؟ حقش نبود تو بمیری
یکی میزنه پشتش تا رشتیه بر میگرده میبینه طرف رشتی نیست ترکه
من برام جای سوال داره که وقتی تو حواست نبود و اینا , چه جوری فهمیدی که مامان و خواهرت پچ پچ می کنن :)))
با مشخصاتی که دادی , ادم یاد پسرهای المپیادی می افته :)) بعدش اون موقع رویا خوشگله برات نقشه کشیده بود ؟؟ :))))
وای خیلی خندیدم =))
kiri