رویای عاشقی

1391/04/22

هنوز هم دوستش داشتم … هنوز هم دوست داشتم که هیچی نداشته باشم و اونو داشته باشم … آره هنوز هم رد پای عشقش روی قلبم معلوم بود . چطور ممکن بود ؟ چطور می تونستم که تمام حیام رو از یاد ببرم و دروازه ای از زیبایی های دخترونمو نشونش بدم ؟ . با این که این وضعیتو دوست نداشتم ولی نمی تونستم دست رد به سینه ی عشقم بزنم .داغ گرم و شهوتی توی دستاش بودم … می خواستم بمیرم …


پنج فروردین ماه سال 91 بود سر کلاس معارف … خسته کننده بی خیال . خیره به لب های معلم . تصویر بود صدایی نبود بعد از یک مدت تصویر هم رفت . من در یک رویای عاشقانه فرو رفته بودم . هنوز هم چشمای اون پسرو یادمه که سرش رو پایین انداخته بود و جرئت نداشت به چشم هام نگاه کنه . انگار که نه انگار همین دیروز بود . بی چاره با اون مو های سیاه و نا مرتبش چنان توی چهار راه جلو من پریده بود که داشتم سکته می کردم ! مثل اینکه این حرف ها رو حفظ کرده باشه تند تند شروع کرد به حرف زدن کرد و خیلی سریع چند عبارت گفت به شکل " فر می خ بیا پار بغل درسه بینمت" . من که در حیرت مونده بودم و هیچی از حرف هاشو نفهمیدم لب خندی روی لبام شکل گرفت و نگاهمو بالا تر برم تا بتونم این پسر قد بلند با مو های نا میزون شلوار پارچه ای مدرسه و پیراهن مردونه رو ببینم . نمی دونم چرا ته دلم یک جوری احساس می کردم که می لرزید و مثل این بود که چیزی توی قفسه سینم می خواست بیرون بیاد نمی دونم شاید به خاطر ترس از دیده شدن سر کوچه مدرسه بود با نفس های بریده گفتم چی ؟ پسر شمرده شمرده تر گفت “فردا می خوام بیای پارک بغل مدرسه ببینمت ”.نمی دونم شاید … شاید اگه قبلا تجربه ای داشتم عین احمق ها اونجا واینمیستادم تا نازنین دستمو بگیره و با لبخندی که انگار از این گوشش تا اون گوش دیگرش امتداد داره تو صورتم بی صدا بخنده . پسره ی بی چاره … چند باری دیده بودمش که می اومد و سر کوچه ما می نشست . چند باری هم توی سوپر مارکت دیده بودمش . نگو … این … نمی دونم این پسر فرقی با بقیه داره یا نه . هنوز وقتی دستاش کنار پاش می لرزید رو یادمه … اگه اون دست ها منو بغل می کرد … من سرم رو روی سینه هاش می گذاشتم اون آروم آروم دستشو روی کمرم می کشید …
خانوم صادقی ! انگار یک سطل آب و یخ رو سرم خالی کردن
"شیلا صادقی با شمام حواست به من هست دارم اسمتو می خونم ! “رشته افکارم پاره شد … با من و من کردن دهنم رو باز کردم و گفتم ب ب بله خخ خانوم حاضریم !
معلم معارف که عینک گندهش تقریبا نوک بینیش بود از بالای عینک موشکافانه منو برانداز کرد و گفت : نه بابا !‌حاضری ؟
کلاس مثل بمب منفجر شد . چقدر از این معلم بدم میومد . دوست داشتم داداشم اینو به زور می خوابوندش روی تخت و اونو آزار جنسی می داد . آ خ آ خ … رویای محال ! و رویای خیلی های دیگه
نازنین از پشتم بازومو گرفت و در گوشم گفت اگه منم با یه همچین جیگری قرار داشتم اصلا مدرسه نمیو مدم !
با تشر گفتم گمشو. بدو گمشو برو حال ندارم .
دیدم که معلم داره بهم اشاره می کنه که بیام جلوی کلاس بشینم . حالا دو کلمه حرف زدیم این جنده خانوم هم فقط مارو می بینه !
پاشدم یه نگاه به نازنین کردم که یعنی دارم برات . کیفمو برداشتم و به سمت جلو حرکت کردم . رسیدم به جلویی ترین نیمکت جایی که الناز نشسته بود . نمی دونم هر دفعه که این دخترو می دیدم و توی چشم هام نگاه می کرد مثل این بود که موقع پایین رفتن از پله ها یک پله رو جا بگذاری . دلم همون جور می ریخت . از نظر من که به طور واقع بینانه در مورد هم جنس هام نظر می دادم الناز زیبا ترین دختری بود که از نزدیک دیده بودم . چشم های سبز . پوستی برنزه تا حد کمی سبزه . مو های طلایی که همیشه یه تیکه از سمت راست مقنعش روی چشم هاش می افتاد . اندام و بدن بسیار عالی . مثل من لاغر مردنی نبود . قد بلند .بدنی کشیده زیبا و متناسب داشت . سینه هایی که از زیر مقنعه برجستگی هاش معلوم بود . روی گونه هاش رنگ صورتی کم رنگ و حشری کننده ای بود که صورتشو جذاب تر می کرد .و اصلا سنش به یه دختر چهارم دبیرستانی نمی خورد . بعد از این که عین هر دفعه که میدیدمش شکه شدم .خودمو زدم به اون راه و کنارش نشستم . دیدم خیلی با کلاس این پاشو روی پای دیگش گذاشت و همون طور دستش لای پاش موند و حواسشو به معلم داد . نمی دونم هر چند دقیقه یکبار نا خدا گاه به لای پاهاش و دستی که اونجا بود نگاه می کردم . معلم شروع کرد . در این درس ما باید … تصویر و صدا با هم دوباره قطع شد . دوباره توی رویا رفتم ولی اینبار عاشقانه نبود . بسیار محرک و جذاب . الناز توی کلاس خالی ایستاده بود دونه دونه دکمه های مانتوشو تا نصف باز می کرد . مقنعش رو در آورد مو های طلایی رنگشو از شونه سمت راستش روی مانتوی مدرسه و روی شونش انداخت . گوشه لب صورتی رنگ و زیباشو گاز گرفت . دستشو توی مانتو کرد و یکی از سینه هاشو در آورد . زیر لب گفت عزیزم بیا جلو تر …
درد ضربه ای که به پاشنه ی پام خورد رشته افکارمو باز هم پاره کرد . هیچ صدایی نمی اومد برگشتم و الناز رو نگاه کردم . یکی از ابرو هاشو به طرز شیطنت آمیزی بالا برد . منو نگاه کرد . گفتم نکنه فهمیده باشه توی چه فکری هستم . به طرز عجیبی اون یکی ابرو شو هم بالا برد . این نشون دهنده چی می تونست باشه ؟ چقدر عجیب بود هیچ صدایی نمی اومد توی کلاس . چقدر قیافش شبیه کسایی شده بود که می خواستن هشدار بدن ! . سریع برگشتم دیدم کل کلاس دارن منو نگاه می کنن .
پای تخته معلم به من زل زده بود . بعد معلم شروع به جیغ و داد کرد .” خانوم صادقی دو ساعته می گم از روی درس بخون اصلا حواست نیست . اینجوری که نمی شه برو بیرون زنگ بزن اولیات بیان دنبالت . "
کیفمو برداشتم . معمولا با اخراج از کلاس میونه ی خوبی دارم . پاشدم. تا دم دفتر مدرسه داشتم قدم می زدم نمی دونم چرا بغض گلوم رو گرفته بود . نزدیک های دفتر مدرسه شدم . پشت در وایسادم صدای گفتگو رو می شنیدم . "بله بله ما در جریان زندگی فاطمه هستیم " درسته .این صدا صدای خانوم ناظم زیبا و جذاب ما بود . توی دنیا بعد از مامانم این زن رو توی خانوم ها بیشتر از همه دوست داشتم . بعد صدای مردی اومد “من همسرم چند سالی هست که فوت کردن . من و فاطمه به سختی کنار اومدیم من دنبال کسی می گردم که بتونه در حق فاطمه مادری کنه . هرچند شما که در حقش کم نمی گذارید” داشت جالب می شد مرده داشت سر صحبت رو باز می کرد . فکری به سرم زد . محکم به در کوبیدم و در باز شد . جفتشون از جا پریدن . مرده جلوی ناظم ما نشسته بود خانوم سهیلی هم یکم از مو های جلوش معلوم بود و صورتش صورتی رنگ شده بود . مرده هم شیک و کت شلوار نشسته بود . قبل از اینکه مواخذه بشم گفتم خانوم ما اصلا حالمون خوب نیست .معلم معارف گفت ما رو بفرستین بریم خونمون. خانوم سهیلی هم گفت باشه بیرون منتظر بمون در هم ببند تا بیام . هر چقدر سعی کردم چیزی بشنوم انگار که نه انگار دیوار موش دارد ! هیچ صدایی نمی شنیدم . بعد در باز شد و اون آقا بیرون رفت . من رفتم تو . گفت صبر کن صادقی یه زنگ بزنم خونتون .دو دقیقه صدای بوق شنید . گفت احتمالا خونه هستن من خودم می رسونمت تا خونه . کوچتون همین پایینیه دیگه آره ؟ گفتم بله خانوم . قیافم یک جور شیطون شده بود و داشتم سر و وضع خانوم سهیلی رو بررسی می کردم که یهو گفت چیه . سرحال شدی ؟ گفتم نه خانوم حالمون بده . گفت پس به چی نگاه می کنی ؟ دوباره سر تا پاشو نگاه کردم . چشمای کشیده . ابرو های نازک پوستی سفید . موهای مشکی براق (که قبلا تو زمین والیبال دیده بودم ) عینک سکسی . سینه های پر و سر بالا . قد بلند .کمر باریک . گفتم خانوم بزنم به تخته خیلی خوشگل میشین هر دفعه . یه نگاه چپ چپ کرد و گفت . برو برو گمشو مسخره بازی در نیار چاپلوس برو توی پارکینگ معلم ها تا در دفترو قفل کنم بیام . رفتم دم ماشین وایسادم یه رب با این کوله پشتی سنگین و مزخرف وایستادم تا بلاخره اومد . چادر دور خودش پیچیده بود . اومد سوار ماشینش شدیم . راه افتدیم به سمت خونه . خونه ی ما توی یک خیابان دو طرفه بود به خانوم سهیلی گفتم خانوم نمی خواد دور بزنین من می رم . گفت باشه زنگو بزن اگه کسی نبود برگرد بریم مدرسه . از خیابون رد شدم تا رسیدم اون ور رفتم جلوی اف اف و الکی زنگ در رو فشار دادم و خودم هم جلوی در وایستادم . کلید رو وارد کردم و الکی گفتم باز کن . کلید رو چرخوندم و در باز شد برگشتم و براش دست تکون دادم اونم رفت . دوییدم تا بالا پله ها رو دو تا یکی می رفتم . رسیدم دیدم کفش های مامان بابا هنوز تو جا کفشیه ! . آروم کلید انداختم و بی سرو صدا در رو باز کردم . پاورچین پاورچین خودمو به حال رسوندم . یه صدای جیغ زنونه بلند از اتاق مامان بابا اومد . داشتم سکته می کردم .دویدم سمت اتاقشون در رو باز کردم و یکی از سکسی ترین صحنه های عمرمو دیدم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام به دوستان خوب شهوانی
من نویسنده ی این داستان یک پسر هستم . تعجب هم نکنید . 18 سالمه . این داستان همش از خیالات من حاصل شده .من اینجا دروغی ندارم . من توانایی دارم و دارم یک رمان سکسی می نویسم . نمیام عین این بچه جقی ها دو خط داستان بنویسم که خودمو گنده معرفی کنم و با هزارتا دروغ و آرزو های سکسی خودم فحش های به جا و به حق شما کاربران رو به جون بخرم . من از همین الان می گم باز هم تکرار می کنم این داستان کاملا تخیلی هست . فصل فصل می نویسم . این داستان حول چهار شخصیت سکسی داستان 1- شیلا شخص اول داستان 2- الناز هم کلاسی زیبای شهلا 3- نازنین دوست جون جونی شهلا 5- و پسری که هنوز اسمشو نبردم می چرخه بعد که داستان کامل شد اونو با اجازه ی ادمین محترم به صورت پی دی اف در اختیار شما قرار می دم
سعی کردم غلط املایی نداشته باشم . دوستانی که فکر می کنند داستان سکسی باید 4 خط باشه حتما به سایت های سکس استوری سر بزنید و ببینید که چقدر زیباو طولانی می نویسن . اونی که شما فکر می کنی اسمش هست خاطره سکسی نه داستان !
سعی کردم محیط رو خوب آماده کنم تا به قسمت های سکسی داستان برسیم . هر گونه پند نصیحت و نظری رو قبول می کنم . من شیوه جدیدی روی توی داستان نویسی سکسی دارم میارم . پس اگر خوشتون نیومد توی نظر ها بگین که ننویسم دیگه . فحش هم اگه خواستین بدین ولی به جا و منصفانه چون من واقعا صادقانه دار ممی نویسم
اگه خوشتون هم اومد بگین که ادامه ی داستان رو بنویسم . سعی می کنم توی نظر هایی که می دین هم جواب بدم در هر صورت ادامه داستان دست شماست و به نظر شما بستگی داره . من نه عقده داستان نویسی دارم نه عقده سکس و دختر که بیام این این کس مشنگا این داستان های مزخرف جقولا رو بنویسم که حشرتون بخوابه چون توی مدرسه همه می گفتن که خوب می نویسی اومدم اینجا یه رمان سکسی رو شروع کنیم . توی کامنت ها با نام ramtinvahshi جواب می دم
ممنون که وقت گذاشتینو خوندین و قربون تک تک بچه های گل شهوانی برم

نوشته: ramtinvahshi


👍 0
👎 0
22428 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

324738
2012-07-12 13:59:38 +0430 +0430

چی بگم بهت؟سر کارمون گذاشتی؟

0 ❤️

324739
2012-07-12 14:03:36 +0430 +0430
NA

khili khub bod tanx

0 ❤️

324740
2012-07-12 14:07:46 +0430 +0430
NA

دادا صحنه های سکسیش خیلی کم بود .کیرم تکون نخورد.ولی در کل خسته نباشی بیشتر کار کن.تو چرا از زبون خودت نمینویسی؟؟؟؟تو نمیتونی حس یه دختر رو داشته باشی و بفهمی اون تو سکس چه حالی داره .ایندفعه از زبون خودت بنویس

0 ❤️

324741
2012-07-12 14:38:23 +0430 +0430
NA

حداقل خوبه گفتی خیالی این کارت خیلی خوبه قوه تخیلتم خوبه منتظرم بنویسی

0 ❤️

324742
2012-07-12 20:07:19 +0430 +0430
NA

تخیلاتت قوی نیست اما قلمت بد نیست. دقیقاً مثه پاورقی های مجلات داخلی ، البته سکسی!
تفسیر و تشبیهاتت مورد نداره اما زندگی واقعی شبهاتی با چیزایی که گفتی نداره… حتی اگه آخرشم اون توضیحاتو درمورد تخیلی بودن داستان نمیدادی کاملاً مشخص بود ساختگیه، با این کارت فقط آمار فُحشها رو آوردی پایین…

0 ❤️

324743
2012-07-12 20:19:56 +0430 +0430

به عنوان یه مقدمه و پیش زمینه خوب بود هرچند خیلی از این شاخه به اون شاخه پریدی واشخاص زیادی رو درگیر ماجرا کردی شاید به خاطر اینکه شخصیتهای اصلی داستان رو معرفی کنی اینجور شروع شده ولی میتونستی با کمی صبر و صرف وقت بیشتر کم کم وبه اقتضای زمان افراد رو معرفی کنی
متوجه منظورم شدی , البته اینو بگم که داستان نویسی خیلی دشوارتر از خاطره نوشتنه , شاید به واسطه اینکه صرفا داری یه موضوع غیر واقعی رو مینویسی دست و بالت باز تر باشه وراحتتر به داستان شاخ وبرگ بدی ولی اینو بدون که همین کار هم مستلزم داشتن ذهنی فعال و تخیلی قویه وبا توجه به روندی که انتخاب کردی ( نوشتن از زبان جنس مخالف ) باید شش دانگ حواستو جمع کنی که کار خوبی از اب دربیاد سعی کن توی هر قسمت بجز شخصیت اول داستان افراد زیادی رو وارد ماجرا نکنی تا هم داستانت سریالی باشه وهم بتونی تو هر قسمت یه نتیجه کلی بگیری و به اصطلاح هر بخش شرح یک واقعه بشه که دیگه تو قسمت بعدی نیاز نباشه دوباره کل داستان رو نبش قبر کرد.
امیدوارم موفق باشی و یک کار تحسین برانگیز رو از خودت بجا بذاری

0 ❤️

324744
2012-07-12 20:47:38 +0430 +0430

راستی موضوعی رو که فراموش کردم اینکه در حالی که خودت میگی داستانت واقعی نیست ولی باید نکاتی رو هم رعایت کنی وبه اصطلاح سوتی ندی تو همون پاراگراف اول دوتا سوتی دادی : یکی اینکه مدارس تا14 فروردین تعطیله پس چطور روز 5 فروردین سر کلاس بودی و دومی هم اینکه فکر نکنم در حال حاضر کلاس چهارم دبیرستان داشته باشن چون زمان ما تا کلاس سوم بود وبعدش پیشش دانشگاهی البته مطمین نیستم شاید دوباره هم مثل سابق شده باشه 4 سال

0 ❤️

324745
2012-07-12 21:07:30 +0430 +0430
NA

حداقل یکم بیشترمینوشتی ببینیم چی توچنته داری پسر؟
تاهمینجاشم که نوشته بودی خیلی گنگ ومبهم بودوحداقل من یکی یکم گیج شدم.
امیدوارم ادامش بهترباشه.
راستی فکرنمیکنی اگه ازدید1پسرمینوشتی بهتربود؟
بهرحال منتظرادامهءداستان هستیم.
اول کاری هم خوب نیست آدم اینقدادعاداشته باشه آقای رومن رولان

0 ❤️

324746
2012-07-13 03:17:14 +0430 +0430

سلام ramtinvahshi عزیز …

در ابتدای داستان و شروع قصه طوری به خواننده القا میشه که نویسنده مونث نیست و مذکره ولی با ادامه داستان خواننده متوجه میشه که تم داستان در مورد لز باید باشه .

بعضی صحنه ها از دید یه لزبین زیادی غلو کردی مخصوصا در مورد همکلاسی میز جلو بقیه جاها خوب پیش رفتی .

سعی کن حتما در هر قسمت سکس رو هم در نظر بگیری چون اینجا شهوانیه .

در ضمن با مطالبی که تو پاراگراف آخر نوشتی انتظار خواننده رو از خودت خیلی بالا بردی .

من خودم دو داستان از زبان زن نوشتم ، سکس پارتنر خوب و سکس سیاسی ، پیشنهاد میکنم یه سر بهشون بزنی .

0 ❤️

324747
2012-07-13 04:03:03 +0430 +0430

با حرفهای مملی تا حد زیادی موافقم. داستان نویسی با خاطره نویسی خیلی فرق میکنه، چون خاطره اتفاق افتاده ست ولی داستان از تخیل بوجود میاد. وقتی شخصیت زیادی وارد داستان میکنی باید واسه هرکدومشون توصیف و تعریف جداگانه داشته باشی و بتونی به خواننده خوب پرزنتشون کنی. تا اینجا، کارت بد نبود خوب و حرفه ای نوشتی و نگارشت خیلی خوب بود به طوری که در بدو خوندن حس میکردم که کار یکی از نویسندگان قدیمی سایته. ولی به نکات ریز مثل همون تشکیل کلاس تو 5فروردین سال 91 واینکه دیگه کلاس چهارم دبیرستان تشکیل نمیشه باید بیشتر دقت کنی. اگه هنوز ادامه داستان رو ننوشتی بهتره یه مقدار تجدید نظر در چگونه شکل گیریش بدی. به نظر میرسه که خیلی تحت تأثیر نقدها و کامنتهایی که بچه ها پای داستانها میذارن قرار گرفتی. همونطور که به پریچهر گفتم به تو هم میگم که کاری به بقیه نداشته باش و کار خودت رو انجام بده. البته نقدهای سازند رو مد نظر قرار بده ولی اگه میخوای نظر همه رو تامین کنی دیگه از قالب خودت در میای. پس خودت باش و بذار که مخاطب جذب نوشتنت بشه. این تو هستی که باید خواننده رو با خودت همراه کنی نه اینکه همراه خواننده بشی…

0 ❤️

324748
2012-07-13 05:01:39 +0430 +0430
NA

بد نبود گرچه خیلی کوتاه بود و یکم تو جریان داستان قاطی کرده بودی گیج شدم و جای بدی این قسمتو تموم کردی تا سکس داستان ننویسی نمیشه نظر داد که داستان سکسی خوبی بوده یا نه ولی از نظر توصیفی بد نبود بیشتر کار کن و اگه دوست داری نمره خوب بگیری بیشتر روش وقت بزار به نظرم خوب نبود که هدف خودتو تو این قسمت مشخص کردی اگه این قسمت سکس میزاشتی و قشنگ به نقطه جذاب میرسوندیش و در آخر میگفتی ادامه دارد نمره خوبی میگرفتی و حتما منتظر ادامه بودیم به هر حال ادامه بده ببینیم قسمت بعدیش چطوره

0 ❤️

324749
2012-07-13 16:30:09 +0430 +0430
NA

خیلی کم بود سعی کن شاخ و برگ بیشتری به داستانت بدی
در کل خوب بود منتظر ادامه داستانت هستم

0 ❤️

324750
2012-07-14 08:32:05 +0430 +0430
NA

خوشم اومممممممممممممد مخصوصا این ک یه دختر هم میتونه عاشق پسر باشه هم ب دختر نظر داشته باشه :p
دختریم دیگه :p
بازم بنویس پر و بال زیادی بهش بده صحنه های سکسیشم زیاد کن ک دوستان غرنزنن :8)

0 ❤️

324753
2012-07-14 18:59:42 +0430 +0430
NA

خیلی‌ خوب زمینه سازی کردی ، مثل یه رمان نویس ایرانی‌
هم رمان مینویسم ، هم بیش از ۱۰۰ رمانه ایرانی‌ خوندم
.
.
.
دوستانه عزیزم
پیش دانشگاهی شده چهارم دبیرستان
و اینکه کلاس‌های پیش دانشگاهی یا همون چهارم از ۵ فروردین شروع می‌شه (مدارس غیر انتفاعی)

0 ❤️

324754
2012-07-14 20:21:29 +0430 +0430

فعلا ادامه‌شو بنویس . . . . . . . . . . .
نمیدونم این سبک و شیوه‌ای که ادعا میکنی ابداع کردی کجای این داستان در پیتیت بود ولی یک قطعه داستان نصف و نیمه رو اینجا آوردی بدون اینکه حتی موضوع اصلی داستان مشخص بشه که کی هستی؟ کجا هستی؟ وضعیتت چطوره؟ دوستات کیا هستن؟ خودت چه شکلی هستی میخوای ما نظر بدیم که ادامه بدی یا ندی؟ این چیزی که نوشتی شاید خودت فکر میکنی که طولانی بود ولی از نظر من خیلی کوتاه بود و اگه میخوای ادامه بدی قسمتهای بعدیشو هر کدوم سه برابر این قسمت بنویس. روان نوشتی ولی کاملا مشخص بود که داستانت تخیلیه و میشه گفت تخمی تخیلییه. این قسمتش رو نفهمیدم که تو مدرسه دخترونه یک دختری بخواد خارج از وقت به خونه برگرده ناظم با ماشین میرسونش؟ شاید کسی برام توضیح بده تا من بفهمم.
تخیلاتت هم دخترونه نبود. یعنی زیادی تخیلی بود. فعلا تا اینجای داستانت اصلا حال نکردم و بهت نمره خوبی نمیتونم بدم. تا قسمتهای بعدیش چی باشه. فحش هم نمیدم چون تموم نشده. فقط میگم که کله کیری ادامه‌شو بذار ببینم چی میخوای بنویسی. دیگه هم توضیح نده، توضیحاتت از خود داستانت طولانی تر بود.

0 ❤️