رویایی مثل ریحانه

1397/10/08

ساعت 7 صبح بود که رسیدیم ترمینال از اتوبوس پیاده شدم دنبال کیف و چمدانم بودم که خانومی تقریبا 30 ساله توجهم رو جلب کرد.مسافر همین اتوبوسی بود که الان ازش پیاده شدم؟پس چطور ندیده بودمش؟سوالاتی بود که از ذهنم گذشت.
کیف و چمدانم رو برداشتم کمی معطل کردم ببینم کسی باهاشه یا تنهاس که با برداشتن چمدان کوچیکش و تنها رفتنش مشخص شد تنهایی سفر کرده.
خیلی ریلکس انگار که دارم مسیر خودم رو میرم افتادم دنبالش،مانتو سبز رنگ نسبتا تنگی پوشیده بود که با هر گام کونش گردش خوشگلی میکرد قدش زیاد بلند نبود ولی تپل بود موهاشم شرابی بود خلاصه فاکتورهای مورد علاقه منو داشت،تا رسیدیم دم در ترمینال تاکسی ها بوق بوق کنان جلوی پامون میومدن و میرفتن، گوشامو تیز کردم دیدم محلی که میخواست تاکسی بگیره بره تقریبا در نزدیکی ماست لبخند خوشحالی زدم که هم مسیر هستیم.
با یک متر فاصله کنارش وایسادم، مسیرش رو به تاکسی گفت که وایساد تا سوار بشه منم رفتم نزدیک به خانومه گفتم دربست گرفتین؟پرسید چطور مگه؟گفتم اخه شنیدم مسیرمون یکیه گفتم منم با همین تاکسی بیام،گفت نه من دربست نگرفتم سریع به راننده گفت میشه صندوق عقب رو باز کنید و رفت به سمت صندوق منم پشت سرش رفتم کمکش کردم چمدانش رو گذاشت داخل،مال خودمم گذاشتم داخل،تشکر کرد و رفت صندلی پشت سوار شد میخواست در ماشین رو ببنده که در رو گرفتم و منم سوار شدم کنارش نشستم.
یکم که گذشت پرسیدم شما هم با اتوبوس شیراز اومدین؟گفت اره،گفتم من شیراز دانشجو هستم شما اهل شیراز هستین؟گفت اره خونه خواهرم اینجاس اومدم سر بزنم بهش،گفتم پس خواهرتون هم محلیه ایی ماست لبخندی زد گفت بله،کمی از خونگرمی شیرازی ها صحبت کردم(که واقعیت محضه(خودم شیرازی نیستم))و گفتم واقعا به شیراز و مردمش انس پیدا کردم پرسید کدوم دانشگاه درس میخونی؟گفتم پیام نور،جواب داد موفق باشی،استرس داشتم که متاهل باشه چیکار کنم خیلی خوشم ازش اومده بود طرز حرف زدنش،صورت خوشگلش گفتم هرطوری شده باید بفهمم شوهر داره یا نه(بنده معتقدم که دوستی با زن متاهل زشت ترین و کثیف کار دنیاس)تعارف کردم گفتم با خواهرتون و خانوادشون تشریف بیارین خونه ما شاید بتونم یکم از محبت های شیرازی ها رو جبران کنم،گفت مچکر لطف دارین شما.گفتم همسرتون سرکار بودن تنهایی اومدین؟گفت دو سالی میشه که طلاق گرفته،انگار دنیا رو دادن بهم فهمیدم مطلقه اس.
ادرس رو دقیق بلد بود مشخص بود زیاد اومده اینجا،نزدیک بود که برسیم شمارم رو نوشتم داخل یه برگه دادم بهش گفتم هرکاری داشتین در خدمتم با کمی مکث گرفت برگه رو گذاشت داخل کیفش.
کرایه دوتامون رو حساب کردم ازش خداحافظی کردم و اومدم سمت خونه ولی فکرم پیش اون گیر کرده بود.
بعد از حال و احوال و خوش امدگویی خانواده دوشی گرفتم و رفتم خوابیدم تا ظهر بعد از ناهار تا شب منتظرش بودم که خبری ازش بشه،همش به خودم میگفتم خب بیشعور چرا دنبالش نرفتی حداقل خونه خواهرش رو یاد بگیری،تو همین فکرا بودم که واسه گوشیم پیام اومد،شماره ناشناس پیام داده بود:سلام خوبی؟منم که دونستم خودشه نوشتم سلام مچکر شما؟نوشت یعنی تو شماره میدی منتظر نیستی بهت زنگ بزنه یا پیام بده؟نوشتم خیلی دیر اس داد دیگه داشتم ناامید میشدم،نوشت پس منتظر بودی،نوشتم مگه میشه منتظر ی دختر شیرازی نبود.
تا چند ساعتی فقط پیام میدادیم و حرف میزدیم،تو حرفاش میگفت از برخوردم و طرز لباس پوشیدنم خوشش اومده و دو سال قبل طلاق گرفته شوهرش یه زن دیگه داشته الان هم خواهرش حامله اس شوهرخواهرش صبح ها میره سرکار تا شب این اومده پیش خواهرش مواظبش باشه،قرار گذاشتم باهاش که ببینمش فرداش رفتم سرقرار دیگه هرروز کار ما شده بود دیدن همدیگه،بهم میگفت با اینکه ازم کوچیکتری اما حس خوبی دارم وقتی با تو هستم.
چند روزی گذشته بود دیگه راحت می بوسیدمش،شیفته بدن خوشگلش شده بودم یعنی دقیقا همونی بود که من میخواستم،بهم گفت شوهرم خواهرم میره سرکار تا شب نمیاد خونه خواهرمم قراره بستری بشه اون رفت بیمارستان یکی دو ساعت جیم میزنم بریم خونه خواهرم گفتم باشه.
روز موعود سر رسید،رفتم حموم موهای بدنم رو زدم، لباس تمیز و مرتب پوشیدم و رفتم دنبالش بیمارستان بعد رفتیم خونه،رسیدیم خونه شروع کردیم لب گرفتن اخ عجب حس خوبی داشت،مانتوش رو دراورد تاپ تنش بود شلوارش رو هم خودش دراورد منم لباسام دراوردم فقط شرت پام بود،دست بردم تاپش رو دراوردم و بعد سوتینش،وای چی میدیدم سینه ها و بدن بلوری داشت،
افتادم روش وسط دوتا پاش بودم شروع کردم خوردن سینه هاش،یکی رو میخوردم یکی رو می مالوندم گاهی بینش لبش رو هم میخوردم،کیرم راست شده بود از روی شرت میخورد به کسش،انگار بدنش تب داشت داغ داغ بود،موهای شرابی رنگش با بدن سفید خوشگلش خیلی جذابش کرده بود،نوک سینه هاش تقریبا صورتی رنگ بود،اومدم پایین تر شرتش رو دراوردم کسش سفید و بدون مو بود معلوم بود تازه اصلاحش کرده زبونم رو کشیدم روش خیس شده بود،تند تند کسش رو زبون میزدم صداش دراومده بود دیگه سرم رو فشار میداد میگفت میلاد کشتی منو،حال حسابی دادم به کسش، دراز کشیدم کنارش دیدم اومد نشست رو پام شرتم رو کشید پایین کیر سیخ شدم افتاد بیرون گرفتش دستش اروم چندتا زبون کشید رو سرش،میگفت گلوم خشک شده به زور یکم تف انداخت رو سر کیرم با دست میکشید روش،یکم با دست بالا پایین کرد بعد سرشو کرد تو دهنش اروم اروم مک میزد،درمیاورد دوباره میکرد تو دهنش،تا نصفه میکرد تو دهنش و ساک میزد برام خیلی حال میداد تو دنیا نبودم،خوابوندمش رو تخت تف انداختم سر کیرم گذاشتم دم کسش اروم کردم تو،تا نصف میکردم تو و درمیاوردم یواش یواش همینو تکرار میکردم که دیگه تا اخر کردم تو،کسش به شدت داغ بود و لیز،کسش نسبتا تنگ بود میچسبید کیرم،پاهاشو دادم بالا تند تند تلنبه میزدم و سینه هاش رو که داشت میلرزید گرفتم میمالوندم بعد از مدت ها کس خوبی داشتم میکردم،کیرمو دراوردم برش گردوندم حالت سگی گذاشتمش وای چ کونی داشت چندتا اروم زدم رو کونش،یکم کیرم رو روی چاک کونش کشیدم تف زدم سر کیرم گذاشتم تو کسش دوباره شروع کردم تلنبه زدن دوتا دستامو گذاشته بودم رو کونش و محکم تلنبه میزدم،کونش لرزش قشنگی داشت،دست بردم از زیر سینش رو گرفتم باهاش بازی کردم حس کردم داره ابم میاد دستامو دوباره گذاشتم رو کونش تند تند تلنبه میزدم قبل از این که ابم بیاد کیرمو دراوردم یکم با دست زدم تا ابم اومد ریختم رو کونش،همینجوری بی حس و حال خوابیدم روش،در گوشش گفتم مرسی ریحانه جان خیلی چسبید،
بلند شد دستمال کاغذی اورد اب کیر رو کونش پاک کردم لباس پوشید من بی حال افتاده بودم رو تخت که گفت بلند شو دیره میخوام برم بیمارستان،به زور بلند شدم لباسم رو پوشیدم بردمش بیمارستان و خودمم رفتم خونه.
سکس با زن بزرگتر از خودم یکی از فانتزی هام بود که به واقعیت دراومد.

نوشته: میلادم میلاد


👍 6
👎 9
26252 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

738222
2018-12-29 20:57:13 +0330 +0330

خانوم متاهل پي ام بده

1 ❤️

738253
2018-12-29 21:55:26 +0330 +0330

پیش پا افتاده و البته مزخرف

1 ❤️

738282
2018-12-30 00:54:29 +0330 +0330

فانتزی جالبی بود
زندگی مثه پوکر میمونه ، نیاز نی دست خوبی داشته باشی بُلُفِت خوب باشه بردی

توام که داریش…

0 ❤️

738300
2018-12-30 05:40:50 +0330 +0330

دیسلایک بخاطر اینکه وای چی می‌دیدیم داشت اما شربت نداشت

1 ❤️

738319
2018-12-30 09:25:12 +0330 +0330

مردم چ خوب زن مطلقه گیرشون میاد 😢

0 ❤️

738340
2018-12-30 12:50:48 +0330 +0330

چرا اینا شربت نخوردن؟؟؟؟ (dash) 😢

1 ❤️

738360
2018-12-30 17:59:24 +0330 +0330

این چرت و پرتا هر روز تو این سایت آپلوپ میشن؟؟

0 ❤️

738378
2018-12-30 20:39:23 +0330 +0330

یعنی تو ریختی رو کونش اونم پاسد رفت دستمال کاغدی آورد آب کیرت اونوقت از رو کونش نریخ حتما چسب هل زده بودی

0 ❤️

738475
2018-12-31 01:40:09 +0330 +0330

همیشه برام سوال بود که اینا که شبو روز میکنن چه دلیلی داره بیان سایت سکسی داستان بنویسن :/

1 ❤️

738551
2018-12-31 12:03:01 +0330 +0330

آخه اگه دانشجویی و اهل شیراز نبودی پس این خوش آمد گویی و حال و احوال پرسی خانواده و دوش توی خونه از کجا اومد،
تو که الکی می خوای بنویسی ننویس،پیام نور شیراز مسیرش فرعی می خوره،اتوبوس مخصوصی واسه رفت و آمد دارن،
حداقل از خودت در نیار

0 ❤️