ريحانه و لای پا

1389/06/23

قرار بود به عيادت دختر عمم بريم كه كمرشو عمل كرده بود . منو دو تا از خواهرامو و مامانمو دختر خالم قرار شد كه بعد از ظهر بريم خونه دختر عمم . دختر عمم ي پسر داشت به نام مهران كه با زنش مشكل داشت و تو قهر به سر مي بردن .
مهران با علي پسر اون يكي عمم دوست صميمي بودن . خب كاملا مشخص بود كه علي همه چيزو در مورد سكسش با من به مهران گفته بود ولي من خبر نداشتم تااينكه اون روز رفتيم خونه دختر عمم و مهران هم اونجا بود . مهران روبروي من نشستهبودو بد جور به من نگاه عاشقونه مي كرد و تو چشماش ي نوري به چشم مي خورد .
من ي جورايي فهميده بودم كه مهران از ي چيزايي با خبر شده كه اين جور نگام مي كنه چون هيچ وقت اين طوري نبود . خب منم سرمو مينداختم پايين كه نگاش نكنم . گذشت تا دختر خالم كه دو سال از من كوچيكتر بودو خوب چيزيم بود ولي يكم لاغر بود به من گفت من دستشويي دارم . خب اون دفعه اولش بود كه ميومد اونجا و دستشويي رو بلد نبود . دستشويي تو راهرو پشتي بود كه من اونو بردم دستشويي رو نشونش دادم . داخل راهرو دستشويي و حمام و اتاق خواب بود كه كاملا از سالن و اشپزخونه وي اتاقديگه جدا مي شد .
دختر خالم رفت دستشويي و من ايستادم پشت در دستشويي كه اون بياد بيرونو من برم يكم جيش كنم كه ي هويي يكي از پشت بغلم كرد . كسي نبود جز مهران . اون دستاشو از روي دستام اوورده بودو توي هم قلاب كرده بود كه من هيچ حركتي نتونم بكنم . گفتم چيكار مي كني اقا مهران ولم كن . يعني چي اينكارا . خجالت بكش ولم كن .
داشتم همين طور قر ميزدم كه تو گوشم گفت علي همه چيزو بهم گفته پس زياد تلاش نكن . ي چند دقيقه اي هم با من باش . من كه تا اخرشو خونده بودم گفتم اخه…
گفت اخه نداره بيا بريم تو اتاق . دستاي منو گرفتو با خودش كشوند توي اتاق . منم كه از خدا خواسته دنبالش رفتم ولي مقاومتم مي كردم كه زيادم راحت نتونه منو ببره ولي اون زورش خوب بودو منو كشوند توي اتاق و درو گذاشت روي هم .
من اون روز ي مانتو ماشي رنگ ضخيم پوشيده بودم با ي شلوار لي سورمه اي تنگ . اونقدر تنگ بود كه احساس مي كردم هر لحظه از ناحيه باسن و رونام جر بخوره.
تا درو پيش كرد منو چسبوند به ديوار و بهم گفت اگه ميدونستم اين كاره اي اولين نفر بودم كه حالتو جا مياووردم ولي همش فكر مي كردم تو دختر خوبي هستي ولي انگار اشتباه مي كردم . اينو گفتو لباشو گذاشت روي لبامو شروع كرد به خوردن . منم لبو مي دادم و مثل هميشه چشمامو بسته بودم واقعا ماهرانه لبامو مي خورد زنش چه حالي مي كرده وقتي اون لباشو مي خورده . لباي كوچيك و غنچه اي منو مي مكيد و با كلي تف خيسش ميكرد . مثل هميشه صداي ملچ ملوچ لب دادنام تو اتاق پيچيده بود . هيچ مردي از لباي من نميگذشت چون واقعا خوردن داشت و منو مهران گرم لب دادن بوديم و اصلا حواسمون به اين نبود كه من مهمونمو فقط چند لحظه اومدم دستشويي . ولي حالا كارمون طول كشيده بودو همه مي گفتن ريحانه كجارفته و شايد ميومدن دنبالم . از همه مهمتر دختر خالم كه دستشويي بود چي ميشه . اون اصلا كجاست الان . به كلي همه چيزو فراموش كرده بوديم . ولي دختر خاله من از لاي در ما رو نگاه مي كرد و ناخوداگاه داشته كسشو از رو شلوار مي ماليده . خب وقتي رفتيم خونه خودش واسم تعريف كرد .
بگذريم . در حال لب دادن بوديم كه دستاي مهران رفت روي باسنم . يكم از رو مانتو كون منو ماليد و همين طور كه لبامو مي خورد مانتومو از عقب داد بالا و كون فشرده من كه تو شلوار افتاده بودو با دستاش گرفته بود و مي ماليد . اونقدر سريع و تند كونمو مي ماليد كه نشون مي داد واقعا حشري شده . با دو تا دستاش دوتا قمبولاي منو گرفته بودو چنگ مال مي كرد . كونم درست توي دستاش جا شده بود . درسته كه كون كوچيكي داشتم ولي هم قمبل بود هم خوشكل بود و كير هر مردي رو راست مي كرد.
منم در همين حين كير مهرانو از رو شلوارش گرفته بودمو مي ماليدم . خوب كيري داشت و هر لحظه كه مي گذشت سفت تر مي شدو و بيشتر قد مي كشيد . اين منو بيشتر نگراان مي كرد چون قرار بود توي كون من بره.
از لبام دست كشيد و ديگه رنگي به لبام نبود . بهم گفت وقت نداريم زياد با هم حال كنيم بايد بريم سر اصل كاري . اينو گفتو منو برد سمت ميز ارايش . منو برگردوندو خمم كرد روي ميز . مانتومو داد بالا و با چشماش اين كون خوشكلو ديد كه داره شلوارو پاره مي كنه . با دستاش قمبولامو گرفتو لاشو بوس كرد .
گفت عجب كوني داري حرف نداره واااااااايييي عجب كونيه اي جانم اي جانم . تا حالا كسي اينطوري از كونم نگفته بود . دستشو اوورد جلومو زيپ شلوارمو كشيد پايين . بالاي شلوارمو گرفتو مي خواست از كونم درش بياره ولي اونقدر تنگ بود كه به زور شلوارو با شرط تا پايين قمبولام كشيد پايين . كون خوشكلم ي بار ديگه رو نمايي شد . مهران شروع كرد همين طور ماچ كردن به كونم واقعا شيفته اين كون شده بود .
گفت حيف بكني توي اين كون . اين كونو فقط بايد ماچش كرد . واقعا دل بري مي كنه .
لاشو باز كردو شروع كرد به ليسيدن و من داشتم حال ميومدم واقعا اين كارو دوست دارم . مهران لاي كونمو ليس ميزد و من لذت مي بردم . از لذتم بود كه صداي ااااه اه اه اه اه اوووم اوي اوم اه اه اه اوم اوم اه اه اه … توي اتاق پيچيده بود .
بعضي اوقات قلقلكم ميشد و مي زدم زير خنده . اون لحظه واقعا لوس و ناز شده بودم . زمان داشت سپري مي شدو مهران بايد زود تمومش مي كرد وگرنه همه شك مي كردن . مهران بلند شدو شلوارشو كشيد پايين . از پشت بغلم كردو تو گوشم گفت فعلا مي ذارم لا پات خوشكل خانوم . تو ي فرصت ديگه ي حال حسابي بهت ميدم . اوكي؟ منم با صداي ارومو خوشكلم گفتم باشه .
مهران كيرشو گذاشت لاي پامو پاهامو چسبوند بهم .شروع كرد عقب و جلو كردن . كيرشو نديدم ولي كلفتيشو به خوبي لاي پام احساس مي كردم . شكمش مي خورد به قمبولامو اونارو مي لرزوند . واقعا لا پايي هم لذت خودشو داشت . چون من از كس نمي دادم ولي با اين كار كسمم در گير ميشد و منو تحريك ميكرد . همين طور كه كيرشو لاي پام حركت ميداد من داشتم ارضا مي شدم . بله من ارضا شدمو بدنم ي تكوني خوردو صداي اي اي اي اه اي … من بلند شد . مهران گفت اي جان دلم ي ماچ به لپم كرد و به كارش ادامه داد . كسم خيس شده بود و حركت كير مهرانو روون تر كرده بود .
همون موقع صداي اه كشيدن مهران هم بلند شدو چچون كيرش لي پام بود ابش پاشيد به ميز ارايش و يكمشم به رون من ماليد . تا ابش اومد منو سفت بغل كرده بودو فشارم ميداد . واقعا حال اون بيشتر از من جا اومده بود .
من رفتم توي سالن كه همه با هم داشتن منو نگا مي كردنو دختر خالم داشت مي خنديد . مهران هم اصلا از اتاق بيرون نيومد تا لحظه خداحافظي پيداش شد.
اون روز هم ي لذت خاصي داشت چون اگه كون مي دادم شايد به اون اندازه بهم حال نمي داد چون تا الان فهميدم كه نوازش و عشق بازي ي چيز ديگست كه شايد اكثر مردا بلد نيستن.
نظر يادتون نره . بگيد تا الان كدوم داستانو بيشتر دوست داشتيد
(ريحانه)


👍 1
👎 1
85275 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

266944
2010-09-15 04:54:24 +0430 +0430
NA

اینو بهت بگم از نظر من دختر ها که خاطرات دادنشون رو تعریف کنن بیشتر حال میده . تو فقط بنویس همه اش جالبه .اما اب منی رو بخور خیلی خاصیت داره به این حرفها گوش نده که میگن نجسه و ازین امل بازیها .اینو خلاصه بگم خیلی قوت داره. و سرشار از مواد نیرو زاست.

4 ❤️

266946
2010-09-17 05:15:49 +0430 +0430
NA

ایول بازم بده…

4 ❤️

266947
2010-09-17 16:57:50 +0430 +0430

kho0ob bo0od
bazam benevis

3 ❤️

266948
2010-09-18 02:21:15 +0430 +0430
NA

به دادن ادامه بده… از خانوم شدنت هم بنویس تو که به همه میدی … خانوم هم حتما تا الان شدی

3 ❤️

266949
2010-11-01 15:43:36 +0330 +0330
NA

salam mamnoon mano yade dost dokhtaram andakhti khobe edame bade

4 ❤️

266950
2010-12-17 18:40:22 +0330 +0330
NA

واقعا پرت و پلا بود
چاخان كامل

0 ❤️