ریحانه و شام عروسی

1389/07/04

عروسی دعوت بودیم و من از اتفاقی که قرار بود واسم بیفته بی خبر بودم؛اتفاقی که شاید واسه کمتر کسی میافتاد ولی چون خودم خواستم اتفاق افتادنش زیادم جای تعجب نداشت؛من جلوی اینه ایستاده بودم و صورتمو ارایش میکردم واقعا زیبا شده بودم و خوردنی؛ی بلوز کوتاه پوشیده بودمو ی شرت و جلوی اینه بودم که بعد از ارایش لباس واسه عروسی بپوشم؛همون موقع خواهرم اومد توی اتاقو گفت به به عجب مالی شدی؛اومد پشتم ایستاد و زد روی قمبلمو گفت امشب مواظب خودت باش ریحانه خانوم که کار دست خودت ندی؛اینو گفت و هر دو خندیدیم؛گفتم نگران نباش مواظبم؛واسه عروسی هم ی بلوز دامن سر هم چسبون پوشیدم که بدنم خوب توش افتاده بود مخصوصا کون خوشکلم خوب قمبل شده بود!
خب سوار ماشین شدیمو رفتیم به سمت تالار؛تو راه به سکسایی که داشتم فکر میکردم و توی ماشین هوس ی سکس دیگه کرده بودم؛کلا هر وقت به خودم میرسیدم خودم تحریک میشدم و هوس سکس میکردم؛توی ماشینم همین حسو داشتم؛خب رسیدیم به تالار و رفتیم داخل؛واقعا دخترای نازی تو تالار بود دخترای خیلی بهتر و کردنی تر از من؛پیش خودم فکر میکردم که کدوم از این دخترا مثل من سکس داشته؛بزن و برقص تموم شدو موقع شام شد؛شامی که با شام بقیه فرق داشت؛داشتیم میرفتیم واسه شام که تلفنم زنگ زد؛دوستم بود؛همه رفتنو من تو همون سالن با دوستم حرف میزدمو قدم میزدم؛ی چند باری ی پسر خوشکلی که از کارکنان تالار بود با سینی سالاد که دستش بود رد شد و بدجور بمن نگاه میکرد؛همون طور که قدم میزدمو حرف میزدم رفتم پشت پرده که اخر تالار کشیده شده بود؛پشت پرده هم میز های شام اضافی رو گذاشته بودن!
صدای سینی رو شنیدم که روی میز گذاشته شد برگشتم نگاه کردم دیدم همون پسرست که اومده پشت پرده؛جا خوردمو با دوستم خداحافظی کردم؛پسر اومد جلو و سلام کرد و گفت دوست داری امشب با هم باشیم؟ منم که هم هوس کرده بودم هم از پسر خوشم اومده بود بدم نمیومد سکس داشته باشم ولی بهش گفتم مزاحم نشو و اومدم که برم بیرون که دستمو گرفت و گفت فقط یکم پشیمون نمیشی؛گفتم اخه اینجا؟گفت هیچکس نمیفهمه؛خیلی دلم میخواست ولی بیشتر از این نمیتونستم ناز کنم!
راضی شدم ولی گفتم فقط یکم؛اون لباشو اوورد جلو و گذاشت روی لبام؛لبایی که رژ صورتی روش بودو تا دلتون بخواد چرب و براق؛شروع کردیم به لب گرفتن ازهم دیگه؛من بخور اون بخور؛منو کشید تو بغلشو دستاشو قفل کرد دور کمرم؛منم کیرشو از رو شلوار گرفتم میمالیدمش؛بنظر کیر چاق و چله ای داشت چون بیشتر چاق میشد تا اینکه قد بکشه؛دور لبام پر از رژ لب شده بودو رو لبام داشت پاک میشد؛لبای ابدار و صدا دار؛زبونمو با لباش می گرفتو میکشید تو دهنش؛کلی اب دهن رد و بدل میشد؛جیگرم داشت حال میومد؛
زیپ لباسمو از پایین گردن باز کرد تا پایین کمرم؛دستامو از تو لباس در اوورد و لباسو تا بالای کونم کشید پایین؛بیشتر از این پایین نرفت چون کمرم تنگ میشد و خفت کونم بود؛ممه هام افتادن بیرونو اون امونشون نداد؛شروع کرد به مالیدن؛واقعا حال میداد؛نوک ممه هامو کرد تو دهنشو میمکید منم همچنان کیرشو میمالیدم که ی هویی ابش اومد و ریخت تو شرتش؛ی اه بلندی کشید و تکیه داد به میز؛منم همینطور نگاش میکردم که دیدم عصبی شد و شلوارشو در اوورد؛شرتشو کشید پایین؛دیدم کلی اب ازش رفته؛منو گرفتو نشوند دو زانو جلوی خودش؛کیرشو چسبوند به لبامو گفت یالا بخور؛منم کیرشو با اب منی که سرش بود کردم تو دهنمو شروع کردم به خوردن
سرشو خوب خوردمو هرچی اب بهش بود پاک کردم؛فقط سرشو میخوردم که با دستاش سرمو گرفتو فشار داد جلو؛کیرش کامل رفت تو دهنم؛دیگه خودش داشت سرمو جلو عقب میبرد و من با دستام روناشو گرفته بودم؛صدای اووم اووم نفسهام شنیده میشد؛داشتم خفه میشدم ولی اون سرعت حرکتشو زیاد کرده بود؛با دستم مقاومت میکردم ولی فایده ای نداشت؛ابش نمیومد و من دیگه نمیتونستم نفس بکشم؛لبام بی حس شده بودن تا اینکه کیرشو از دهنم کشید بیرون و بهم گفت زبونتو بیار بیرون؛تا اووردم ابش اومدو ریخت روی لبامو زبونم؛یکمشم ریخت روی ممه هام؛ابشو با هزار بدبختی قورت دادم؛داشت حالم بهم میخورد؛دوباره کیرشو کرد تو دهنمو گفت تمیزش کن؛یکم دیگه سر کیرشو خوردم تا تمیز شد
بلندم کرد خمم کرد روی میز؛انگار هنوز ارضا نشده بود؛میخواست منو بکنه؛دامنمو کشید بالا؛گفتم مگه هنوز میخوای؟ گفت معلومه که میخوام؛دامنم چون تنگ بود بالا نمیومد؛ولی به زور تا زیر کونم کشید بالا؛شرتمو کشید ی طرف کونم؛اومد کیرشو بذار رو سوراخم که ی نفر صداش کرد؛منو ول کردو هل هلکی شلوارشو پوشید و بهم گفت از اون طرف زود برو بیرون؛سینی و برداشت و رفت؛منم لباسمو پوشیدمو زود رفتم بیرون؛اون شب دیگه شام نخوردم؛چون ی کیر با سسش خورده بودم دیگه اشتها نداشتم؛اون شب که ندادم ولی ی شام نه چندان خوشمزه خوردم!
نظر یادتون نره؛بهترین داستانمو انتخاب کنید
(ریحانه)


👍 0
👎 1
55990 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

267244
2010-09-26 14:22:01 +0330 +0330
NA

خوب بود ریحانه ولی تو یک پا جنده ی تلفن داری پی ام بگذاری ؟ Shentiaspirit2

5 ❤️

267246
2011-11-01 05:15:27 +0330 +0330
NA

خوش به حال اون پسره اگه هر وقت هوس کردی بهم پی ام بزار

0 ❤️

267247
2012-08-14 15:22:49 +0430 +0430
NA

اخه اوشکول تو بلد نیستی غلط میکنی مینویسی اخه دیوث پسر مگه زر{ماتیک} میزنه

0 ❤️

536583
2016-04-08 11:15:54 +0430 +0430

ای کیر اسب آبی اندر تخیُلِت جقی

0 ❤️

921955
2023-04-05 04:44:39 +0330 +0330

حداقل ۱۲ سال پیش این داستان و خوندم بعد سالها دوباره خوندنش جذاب بود

0 ❤️