زریوار

1397/01/05

بی هدف قدم میزدم ساعت از ۷گذشته بود.یه در بست گرفتم رفتم ترمینال،سوار اتوبوسی به مقصد یکی از شهرای مرزی …تو مسیر هزار و یک اتفاقی که ممکن بود بیافته رو مرور کردم…
هوای گرگ و میش کوفتی سیگار با سیگار روشن کردن و زر زدن و اعتراض مسافرا…اهههه انگار قراربود دیوونه شم،رسما بگا رفته بود تمرکزم. هندزفری رو چپوندم تو گوشم …
یکی دوساعت بعد دم خونه علی بودم.دو دل بودم ریسکش خیلی بالا بود اینکه ازین در که برم تو آیا سالم بیرون میام یا نه !؟آیا اصلا بیرون میام یا نه؟و هزار و یک فکر دهشتناک دیگه که خوره مغزم شده بود…علی پسر مرموزی بود هیچوقت کامل حرف نمیزد.یه جورایی محافظه کار بود،فقط چیزایی رو میگفت که ب جلو رفتن نقشه ش کمک میکرد.خنده م میگرفت وقتایی که میخواست با محبت نمایشی خرم کنه ،یکی دو بار تو کافه قرار گذاشته بودیم و هر بار چند ساعت رانندگی کرده بود فقط بخاطر اینکه منو ببینه!با اینکه همیشه نیمی از دیده ها و تقریبا 0% از شنیده ها رو باور میکنم،!اما از گول خوردن توسط این جونور لذت میبردم!قیافش داد میزد نرمال نیست ولی به خودم التماس میکردم با اینکه بَده بِده بره…!!
همیشه از بَدا خوشم میاد چون خودم بی قانونم بدجوری با چیزای نا متعارف حال میکنم.اون چند باری که دیدمش هر بار بیشتر مشتاق میشدم …
،علی با وجود تمام تُخسیش حریف من نبود،چند باری تو حرفامون درباره سکس شیشه گفته بود و هربار که میپرسیدم چی هست میگفت منظورش شیشه مشروبه.منم بحثو کش نمیدادم که نفهمه بو بردم.خوش ندارم طرفم بفهمه تیزم…چون اینجوری دیگه محتاط میشه و خودشو غلاف میکنه.باید نشون میدادم که یه کوسم که فقط کیر میخواد و پول. همینکارم کردم.اعتمادشو جلب کردم و با کمی چاشنی ناز،هر روز تشنه تر میشد .کار به جایی رسیده بود میلیونی کارت به کارت میکرد برام،بدون چشمداشتی! امان ازین مردا… هووف اگه ۱۰سال پیش به تورم خورده بود الان ۷ تا کفن پوسونده بودم،ولی خوشبختانه در حال حاضر یه احمق با تجربه بودم،با اینکه دلم وِل و مخم آکبند بود ،ولی به لطف خرده تجربیاتی که دارم همیشه بد سرم میاد ولی بدتر نه…اونم بخاطر شیطنت زیادیه خودمه…
زنگو زدم و زودی در باز شد!چه مشتاق.خخ تو دلم به سادگیش،خندیدم.ینی چه کوسخولیه این،که منه شوت تونسته بودم تا این حد سرشو گول بمالم…تو که رفتم تو حیاط محکم بغلم کرد و جوری بو میکشید تنمو ،گفتم الانه که تمومم کنه!!خخ کوسخول انگار تاحالا دخی ندیده بود،با اینکه زیاد خوشگل نیستم از نظر خودم.ولی علی دیوونه م بود انداممو میپرستید،.قد من۱۶۹وزنمم اون زمان۵۸ کیلو بود.قد علی هم۱۸۶وزنش۶۰کیلویی میشد تقریبا.تا منو برد تو،افتاد به جونم،فکر نمیکردم اینقد حشری باشه!!کوزکژ چه جنتلمنی بود بیرون و تو خلوت چه وحشی!!لباسامو یکی یکی جر داد . بدجور قاطی کرده بودم …داغی و استرس فیوزمو پرونده بود تو اون لحظه فقط به لذت فکر میکردم.اول لبامو به دندون کشید و زبونمو که مکید دیگه گُر گرفتم ضربانم بالا رفت سراغ گردنم،…آهم دیگه در اومد وقتی سینمو به دندون کشید مکیدنش آخخخ همون مدلی که دیوونم میکنه رو بلد بود دیوث نقطه ضعفمو چسبیده بود ول کن نبود یه چند دیقه دیگه اگه میمکید ،اومده بودم…پام خورد به کیرش از رو شلوار می مالیدمش و کم کم رفت پایین زبونش تو نافم بود و دستاش باسنمو می مالید اوووففف دیگه بی قراریم عود کرد با بی حالی جیغ زدم گفتم شورتمو درآر بخور جاکش دارم هار میشما زووود …جووونی گفت و شورتمو در آورد و افتاد به جون کوسم،آخخخ زبونش که خورد به چوچولم دیگه چیزی تا ارضا شدنم نمونده بود،جیغ میزدم و می مکید جیغ میزدم و زبون میکشید از سوراخ کونمو تا بالای کوسمو آخخخ که وارد بود لعنتی.حین خوردن کوسم،انگشتاش تو کوس و کونم بود ،کمتر از ۵ دیقه آبمو آورد.ارگاسم عمیقی شدم یه لحظه جیغ کشیدم.با لرزشم فهمید ارضا شدم رونمو می مکید و بعدش آبمو…
مگه کوتاه می اومد؟پرتش کردم رو کاناپه روبروی و افتادم به جون کیرش اوففف حسابی راست شده بود و رگاش برجسته وایییی این قرار بود جرم بده فکرش دیوونم میکرد با اینکه زیاد بلند نبود ولی کلفت بود و همین منو دیوونه میکرد حین ساک زدن چشمم به چلیم که پشت مبل قایم کرده بود افتاد…فهمیدم آقا نرمال نیست و تو دلم خنده شیطنت آمیزی نمودم چون این حالتش به جلو بردن نقشه م کمک میکرد…
کاندومو کشیدم رو کیرش نشستم روش . دستش دور پهلو هام بود .میدونستم حالا حالاها قرار نی ارضا شه نکبت…وقتایی که چت بود مطمئن بودم دیر ارضا میشه کمر فیل هم روش نصب بود دیگه گفتم لیلی ژون فاتحه دم و دسگاتو بخون که این تشنه تا خشکت نکنه نمیکشه بیرون .همینطورم شد!!زیر دلم درد داشت.چند پوزیشن ک رفتیم وحشی تر شد.بیس دیقه گذشته بود و دیگه داشتم کلافه میشدم …بعدِ دومین ارگاسمم،اونم آبش اومد پاشید رو سینه م…دو تایی ولو شدیم کف هال…قبل ازینکه فازش بپره ‌و به خودش بیاد پیشنهاد دادم یه چی بزنیم به امید اینکه کامل چِت کنه و نقشمو اجرا…
زودی رفت چند گرم گل و شیشه آورد منم از تو یخچال ودکا رو آوردم و دو تاگیلاس پر کردم… تقریبا نمایشی همراهیش کردم موقع مصرف…با اینکه از من بلند تر بود ،ولی آمادگی بدنیش نصف منم نبود،من هر روز قبل طلوع دو سرعتی تمرین میکردم و با مربیه عسیس تر از ژانم …دو سه بار در هفته تمرین کونگ فو …
،خلاصه.‌علی اومد که راند دو ترتیبمو بده‌…قبلش قرصای…رو که حل کرده بودم تو شرابش و دادم به خوردش .باورم نمیشد اینقد تمیز نقشه م جلو بره،ولی شد!
شرابو زد و منم یکی دو قلپ به سلامتیه کوسِ خولش رفتم بالا و بعدِ دومین ارضا شدنش نا نداشت پاشه همونجا از حال رفت…چِکِش کردم ،جدی جدی بیهوش شده بود!!تو کونم عروسی بود.باورم نمیشد اینقد خوب پیش بره…
پا شدم همه سوراخ سمبه های خونشو گشتم و هر چی مایه تیله داشت زدم به جیب …
نامردو ببیناااا اسلحه داشت!!!اونم نه یکی دوتا!!کلکشن اسلحه داشت !!همونجا ریدم به خودم از ترس .فهمیدم مثل همیشه یه کم زیادی خریت کردم،گفته بود قاچاقچیه باور نمیکردم اینقدام دیگه چیز مغز باشه،اگه لو میدادمش اعدام رو شاخش بود،اون از انبار شیشه ش!! اینم از ماسماسکاش!!اشهدمو خوندمو زودتر خودمو جمع کردمو با کوله پشتی غنیمتم زدم بیرون.قبل از رفتن نبضشو گرفتم.ضعیف بود ولی میزد…
به این دراکولایی که میخواست بعد چند بار خالی کردن آب کمرش توم،منو نعشه و بعدش خمار کنه و از شرم خلاص شه،ولی الان مثل موش جوم ولو شده بود ،تو دلم خندیدم ،با اینکه احساس میکردم کارم نامردیه،ولی باید میفهمید اونقدام زرنگ نیست
بدم میاد و نفرت دارم ازینکه منو ساده فرض کنن ولی به لطف ظاهر مظلوم و بازیگر بودنم،تقریبا همه منو کوسخول میپنداشتن!!و این آزارم میداد،البته اصراری نداشتم و ندارم که ثابت کنم زرنگم.ولی از پسرای شرور و سمج خوشممم میاد،خوراک بازیهامن…علی هم خودش منو پیدا کرد و تور کرد…اوایل اصراری نداشتم که بازیش بدم…تو دلم حس ترحم دارم به همه مردا،ولی اینننن یکی خودش غیر مستقیم ،با حرفاش با کاراش التماسم میکرد نیشش بزنم،و زدم.!..
نزدیکای ۵صبح بود که زدم بیرون
با دو ازونجا دور شدم و از فکر اینکه چه حالگیری بشه وقتی به هوش بیاد و بفهمه چی به چیه،نیشخندی رو لبم بود و تو دلم قهقهه میزدم
چند روزی اونجا موندم و قاطی مسافرای تابستونیه «زریوار»تو چادر میخوابیدم شبا اونجا یکی از بکرترین مناظری که تو عمرم دیدم بود.‌…با اینکه پولِ بهترین هتل اونجا ،تو کیفم بود،ولی ساده سفر کردن ترجیح همیشگیمه…
خیره به الماس رو فندکِ طلایی،سیگارمو روشن کردم و تو دلم به این همه تجمل گرایی پسری به حماقت و سادگی علی خندیدم
هنوزم هر وقت بخوام حال و هوامو عوض کنم یه راست میرم اونجا…

نوشته: begard


👍 13
👎 3
2310 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

678954
2018-03-25 20:32:59 +0430 +0430

ب قول یکی از بچه ها به به چ داستان زیبااایی

0 ❤️

678973
2018-03-25 21:03:57 +0430 +0430

دست بالای دست بسیار است حواست باشه!!

0 ❤️

678974
2018-03-25 21:05:23 +0430 +0430

واقعا باهوشی یه قاچاقچی رو که هم پول زیاد داره هم اسلحه رو با خودت دشمن کردی که برای پیدا کردنت جایزه بزاره خود پلیس براش پیدات میکنه تحویلش میده وقتی دستو پا بسته بهش تقدیمت کردن اونوقت میفهمی زرنگی زیادم چیز خوبی نیست…

0 ❤️

679004
2018-03-25 22:55:30 +0430 +0430

بێگه رد گیان،اونی که تو تورش کردی یحتمل مامور اطلاعات بوده نه قاچاقچی. قاچاقچی سلاحشو تو خونه نگه نمیداره،اونم جوریکه تو باعجله و در حالیکه میترسی و استرس داری اونو پیداش کنی.
فقط یه فروشنده مواد مخدر که از طرف اداره اطلاعات تامین میشه (که تعدادشون تو شهرهای کرد نشین مخصوصا مریوان و بانه کم نیست)جرات داره اسلحه و شیشه تو خونه نگهداره اونم به مقدار زیاد.
راستی توریستها دقیقا کجای زریبار قاطی هم توی چادر میخوابند؟

0 ❤️

679014
2018-03-26 00:31:44 +0430 +0430
NA

بیگرد… چه اسم آشنایی داری… اسم دختری که تو زندگیم خیلی بازیم داد اما هنوز براش احترام قائلم…البته اسمم علی نیس…امیدوارم تو نباشی که به این روزا افتادی… بیگرد من دروغ گو بود.بازیگری ماهر بود… کارگردانی قهار… بازی دهنده ایی بزرگ…با یک اسم و زندگیه کاملا ساختگی…اما نه تا این حد نامرد…امیدوارم که تو نباشی
t:foad3232

0 ❤️

679042
2018-03-26 05:57:52 +0430 +0430

حالی که تو کردی رو مرغ زیر خروس نمیکنه برو خوش باش

0 ❤️

679098
2018-03-26 13:48:50 +0430 +0430

دوستان مرسی از همگی…
شاه ایکس ادعای زرنگی ندارم گردنم از مو نازک تر خخ ولی اگه تونست منو به چنگ بیاره ناز شصتش…
پیام باید عرض کنم این دوستمون تقریبا بی سواد بود و آی کیوش هم از شانس من در حد جلبک بود.اوایل هم از رو سوتی هاش و حتی ادبیاتش فهمیدم راحت میشه تورش کرد.خرده پا بود…خخ راجبه زریوار هم اگه خواستی بیای بگو تا بگم چجوری میشه مختلط خوابید تو چادر تو اون قطعه از بهشت…

0 ❤️

679101
2018-03-26 13:59:33 +0430 +0430

لُرد فواد.شاید من باشم خخ…
خارج از شوخی من با هر کی مثل خودش میکنم تا !

1 ❤️

679127
2018-03-26 18:30:23 +0430 +0430

سره ل بانه یش به منیش به هوش که

0 ❤️

679140
2018-03-26 20:45:30 +0430 +0430

پس نوش جونت حالا که اینطوره.
آره،دستش بهت نمیرسه،مریوان کجا،ترکیه کجا.امیدوارم زودتر ازونجا خلاص شی و خودتو تو اروپا یا آمریکا ببینی.اون خراب شده هم جای زندگی نیست.
خخخ فکر کن من بیام مریوان و زریوار و تو چادر بخوابم، اما برام عجیبه ملت قاطی تو چادر بخوابند،لابد تو اون پارکینگ بزرگه چادر میزنن.خیلی ساله اونجارو ندیدم،اما هنوز متر به مترش تو خاطرم مونده.هم زریوار، هم خود شهر.
بازم بنوبس،مادام خاطرات مربوط به اون مناطقه،مشتاقم بخونم.

0 ❤️

679665
2018-03-30 10:00:21 +0430 +0430

داستان جالبی بود . مخصوصا تم تقریبا جناییش .

البته اینو بگم چون من خودم با چندین و چندتا ساقی و مواد فروش و معتمد و آشپزخونه دار رفیقم و برنامه زیاد داریم باهم احتمالا طرفت باباش اینکاره بوده نه خودش چون این دسته از آدما هیچوقت وقت و پولشونو صرف دختر یا بهتر بگم کوس نمیکنن چون اینقد جاکش دور و ورشون زیاده و از هر رنگ و مدلی براشون میارن که اصلا فکر تور کردن هم نمیفتن . خیالتم راحت اون پسره بعد از بیدار شدن به خودش ریده که چجور جواب باباجونشو بده و اکثرا هم سوسول هستن .

در مورد زریوار هم که دوستان گفتن توریستا میان کجاش بگم دقیقا جا داره و دوسه ا پارکینگ هست که مردم میان و تازه خیلیاشونم همونجا کنار ماشینشون یا رو چمنا اتراق میکنن و چادر هم میزنن و همونجا هم میخوابن . به خاطر امنیتی بودن زیاد مریوان (نمیدونم مریوان رو چقدر میشناسید ولی نصف مریوان قاچاق فروش هستن و نصفشون هم سپاهی) سپاه امنیت خیلی زیادی رو برای مسافرا تامین میکنه

مرسی بهگرد

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها