سلام
------------------------ بعضی چیزها را از ترس شناخته شدن و نابود شدن زندگی یک بچه نمی نویسم-----------------
دقیقا دو ساعت بعد از این اتفاق دارم می نویسم. امیدوارم با این روحیه ای که دارم با نوشتن این مطلب کارو بدتر نکرده باشم. اسم من رامبده. 24 سالم هست. تازه سرکار رفتم. یه زن برادر دارم که 26 سالشه. خیلی هیکلی (مخصوصا از نظر بالاتنه) و زیباست
6 سال زن برادرم هست. از اون یک بچه داره (کاش نداشت). دو سال پیش روبروی محوطه خانه ما یک پمپ گاز ساخته شد که هیچ وقت هم راه اندازی نشد. به همین دلیل یک نگهبان برای اون استخدام کرده بودن که شب از ساعت 19 تا 8 صبح به اتاقک پمپ گاز می امد. برادر من(خدا بگم نابودش کنه) خیلی از لحاظ سکس واسه زنش کم گذاشت، طوری بود که یه مدت زن برادرم به منم چشم بد داشت و اینو کامل متوجه شده بودم ولی خودمو هر بار گول می زدم.
یک سال متوجه یک رفتار مشکوک بین زن برادرم و نگهبان پمپ شدم ولی بعد از چند مدت که به سربازی رفتم (12ماه سرباز بودم) برام برطرف شد. تا اینکه سربازیم تموم شد و سرکار رفتم. دیروز ( یکی از روزها 91) از صبح که سرکار بودم و بعد از ظهرش به خانه نامزدم رفتم (2ماه نامزد کردم) تا شب ساعت 1 شب برگشتم که وقتی گوشی رو از توی ماشین برداشتم دیدم زن برادرم 8 بار تماس گرفته و دیگه زنگ نزدم تا اینکه نزدیک به خونه شدم و تماس گرفتم (پشت خطی بودم و بعد مجددا تماس گرفتم) ازش پرسیدم که چرا تماس گرفته. خیلی دستپاچه و حل بود. گفت::: تماس گرفتم تا چیز کنم. یه ظرف بیارم و از خونه شما نون ببرم (خونه شون دیوار به دیوار ماست). از اونجایی که فقط پدرم خونه بود و برادرم با خانواده ام رفته بودن خونه برادر دیگرم (زن برادرم با زن دیگه ی برادرم میونشون خوب نیست نرفته بود)||||| منم گفتم الان تازه خونم. بیا تا بهت نون بدم. با دست پاچگی نونا رو توی پلاستیک ریخت و برد. وقتی رفت من در حیاطو کلید کردم و برگشتم توی گاراژ که روکش ماشینو روش بگیرم که احساس کردم صدا پا میاد (از پیاده رو). حوصلم نشد از تو سوراخ در نگاه کردم دیدم یک نفر پرید پشت دکل برق، مطمئن شدم کاسه ای زیر نیم کاسس. مطمئنا صدای پام شنیده بود یا سایه ام زیر در معلوم بود. من از در شدم و از فاصله دور زیر درو نگاه مینداختم نا اینکه سایه ش رو دیدم که برگشت، وقتی برگشت مجددا از سوراخ در نگاه کردم و متوجه شدم که نگهبان است. برگشت توی اتاقکش.
دیگه ذهنم مشغول شده بود. فکر می کردم تصمیم به دزدی داره. ولی بیشتر فکرم مشغول به رفتار مشکوک 14 – 15 ماه پیشش با زن برادرم بود. گرمکن و کفشمو در آوردم. از زیر در نگاه کردم. خبری نشد. بعد از 20 دقیقه صدای در خونه دادشم اومد. و چندلحظه بعد صدای پای طرف بود که از جلوی خونه ما رد شد. من یقین داشتم که داره یه اتفاقایی میوفته. سریع از پشت درخت حیاطمون پریدم رو دیوار، دیدم بلــــــــــه، خانم دست نگهبانو کشید برد تو. داغ کرده بودم. فکرم کار نمی کرد. یک تیکه میله برداشتم و از خونه زدم بیرون و رفتم سمت در دیدم کار احمقانه ای دارم می کنم. سریع پریدم تو خونه و کلید دوم درب ساختمان داداشم رو برداشتم (همیشه ما یک کلید داشتیم البته درب ساختمون چون بابام براشون ساخته بود). و گوشمو گذاشتم تا مطمئن شم کسی توی راه پله نیست. کلید انداختم و رفتم تو. دیدم کفش نگهبانه نیست. کلید در خونه رو نداشتم. و با عصبانیت فقط به در نگاه می کردم. تا اینکه فکری به ذهنم رسید. پنجره اتاق خوا بچشون توی حیاط ما باز می شد. که کولر داشت. از تو پنجره نگاه کردم دیدم بچه خوابه و یکم باریکه نوری که از توی سالن اومده اتاقو روشن نگه داشته.
یک تیکه پارچه بین درز پنجره و کولر بود که باد خنک بیرون نیاد؛ اونو انداختم و آروم تیک چوب باریک رو دادم داخل و گیره پنجره رو انداختم. آروم پریدم توی اتاق. در اتاق بچه رو هم بی وجدان قفل کرده بود. با خودکار (قفل قدیمی که یک کلید یک تیغه ای و بلنده) تو سوراخ کلید کردم (مطمئن شدم که تو اتاق خواب برادرم هستند) و کلیدو انداختم رو پادری و کلید رو با پادری کشیم تو اتاق. آروم درو باز کردم و رفتم سمت در اتاق. باور کنید از استرس دیگه ادرارم دست خودم نبود. فکر می کردم هر ان خود ادراری پیدا می کنم.
رفتم سمت در که تو سوراخ کلید نگاه کنم دیدم نمیشه (درو کلید کرده بود و کلید توی قفل بود). گوشمو گذاشتم روی درب. داشت از درد جیغ می کشید و داد می زد ، احمد بیشتر. دارم میمیرم. احمد:::: خودت خواستیا… بعد از چند لحظه دادش رفت تو هوا، دیدم چاره ای نیست گوشی رو آروم زیر در گذاشتم تا حداقل بتونم صداشو ضبط کنم. و همین کارو هم کردم. زن برادرم گفت تو رو خدا کون نه، درش بیار. و اونم ول کن نبود و لامذهب می کرد. بعد از اینکه کارشون تموم شد. از همون راه رفتم تو اتاق بچه. بعد از این که خواست نگهبان برود، زن برادرم لخت رفت تو راه پله من سریع پریدم در اتاق خواب رو کلید کردم و کلید رو برداشتم. و از پشت در شروع به فیلم گرفتن کردم. فقط فیلم اینو تونستم بگیرم که احمد به بیرون رفت و زنبرادرم لخت بدرقه اش کرده بود.
همین که اومد تو خوشحال خوشحال بود. من رفتم پشت تلویزیون، هر کاری کرد درب اتاقش باز نشد. (از کلیه وقایع داشتم فیلم می گرفتم) در همین جا بود که پریدم بیرون و گفتم به به! از ترس داشت می مرد. گفت کجا بودی کثافت. داشتی چیکار می کردی. من گفتم داشتم فیلم کارای کثیفتو می گرفتم. گفت یعنی چی. رفتم یکی خوابوندم توی گوشش. گفتم کثافت آشغال تو نه تنها به برادرم بلکه به همه ما خیانت کردی. هنوز حرفم تموم نشده بود زد زیره گریه.
دست خودم نبود یکی دیگه زدم توی بینی عملی-ش. کثافت گفت::: به همه می گم که می خواستی به من تجاوز کنی. گفتم پس این فیلم ماله کیه!!!. زدم از خونه بیرون و الان هم دارم اینو واسه شما می نویسم.
دارم دیووووونه میشم.
نوشته: رامبد
زن من هم همین جوریی بود برو دادا به همه بگو تا اون جنده رو سنگسار کنند
کلیب بذار ببینیم اگه راست میگی
تازه اونمنیاز داشته مگه خودت مجرد بوی کون دخترای مردم نمیذاشتی من فحش نمیدم چون بی ادبی میشه ولی منطقی باش
اشتباه کردی اول باید نگهبان رو با یه میله خوشگل از کون اویزون میکردی و انقدر میزدیش که صدای سگ بده
دومین کار هم زن دادشت رو میپکوندی صورت براش نمیذاشتی تا درس عبرتی شود براش
الانم که داستان رو نوشتی معلوم نیستی چه کار کردی چون داستانا مرحله ای اپ میشه
خدا کنه به دوروش بالا انجام داده باشی
برو خودتو بکش راحت کن داشت کیر خریشو تو کون تنگ وتاریک زن داداشت میکرد و تو فقط نشستی فیلم گرفتی باید هردوشون رو بیهوش میکردی و میبستی و مینداختی داخل کوچه تا مردم سنگسارشون کنن باور کن اگه اینکارو میکردی تو فامیلتون یه جنده هم پیدا نمیشد داشت زن داداشتو میکرد و تو از ترس اینکه تورو نکنه ادرارت بند بود ای ترسو بیغیرت از ابروت میترسیدی گور بابای ابرو
حق هیچ کاری رو نداری.هرکسی بدنش مال خودشه میتونه ازش لذت ببره. مقصر اصلی داداش اخمخته که یه زن رو تشنه سکس گذاشته. تو هم هیچ کاری نکن چون بتو مربوط نیست. جنده بودن صد شرف داره به فیلم گرفتن تو از اون زن. تازه اینا رو گفتم اگه راست گفته باشی و اگه دروغ گفتی برو سرت توی جای اولت
به نظر من ؛ بهتره تو كار ديگران دخالت نكنى . اين مسئله مربوط به تو هيچكسى جز برادرت نميشه !
شايد برادرت دوست نداشته باشه كه تو براش رسوايي ببار بيارى ! شايد اين عمل با اطلاع يرادرت باشه و شايد برادرت يه مدت كيرش رو عمل كرده و به زنش گفته تو اين مدت به نگهبان كس بده … به هر حال دخالت تو ميتونه باعث سنگسار در نظام كثيف اسلامى بشه ! ميتونه زندگى يك بچه رو تحت تاثير قرار بده و تباه كنه ! كس دادن چيز مهمى نيست ! حالا چه كير داداشت چه كير حسن آقا لبو فروش ! ميره تو مياد بيرون آبش مياد تموم ميشه ! سكس چيز مهمى نيست مثل توالت كردنه ! برو دنبال كارت و فضولى نكن ، برادرت اگه خودش فهميد … خودش تصميم ميگيره … دخالت نكن … به اون بچه داداشت رحم كن ! اون بچه از ٢٥٠ گوشت كس زن داداشت مهمتره !
به نظر من ؛ بهتره تو كار ديگران دخالت نكنى . اين مسئله مربوط به تو و هيچكسى جز برادرت نميشه !
شايد برادرت دوست نداشته باشه كه تو براش رسوايي ببار بيارى ! شايد اين عمل با اطلاع يرادرت باشه و شايد برادرت يه مدت كيرش رو عمل كرده و به زنش گفته تو اين مدت به نگهبان كس بده … به هر حال دخالت تو ميتونه باعث سنگسار در نظام كثيف اسلامى بشه ! ميتونه زندگى يك بچه رو تحت تاثير قرار بده و تباه كنه ! كس دادن چيز مهمى نيست ! حالا چه كير داداشت چه كير حسن آقا لبو فروش ! ميره تو مياد بيرون آبش مياد تموم ميشه ! سكس چيز مهمى نيست مثل توالت كردنه ! برو دنبال كارت و فضولى نكن ، برادرت اگه خودش فهميد … خودش تصميم ميگيره … دخالت نكن … به اون بچه داداشت رحم كن ! اون بچه از ٢٥٠ گوشت كس زن داداشت مهمتره !
خدارو شکر که شماها قاضی نیستید والا روی هیتلرو سفید میکردید . بابا اگه شماها زن یه ادم دوزنه و کم محل (سکس)بودید هر شب روی سجاده تا صبح راز ونیاز میکردید واقعا که… جدا اینجا افغانستانه وشما طالبان هستید؟؟؟ از هرچی مرد متعصب وجبارو زور گو نفرت دارم
بزن نامردو رو لو بده فیلمشم بزار یوتیوب خودم واست لایک میزنم داداشتم ی زن بهتر میگیره کیر اسب تو سلولای خاکستری همه ی خیانت کارا
من کم داستانی رو باور میکنم…جدااز اینکه شاید خیالات باشه …اما مکان وشرایط محیط باجاییکه من می شناسم ونویسنده هم 90%در همون محله زندگی میکنه بطور ناشیانه خودت ولو دادی فقط خدا کنه مشخصاتت خیالی باشه چون با ده دقیقه اومدن تومحل می شناسمت…نتیجه اخلاقی همیشه انسانهایی که ادعای غیرت میکنن از همه بی غیرت ترن چون کار شما مطمینا به مراتب بدتر از خیانت…آفرین به زن داداشت وهزار آفرین به نگهبان که تو همچین جای وتوخونه مشترک تخم میکنن کس میدن و میکننننننننننننننن
:)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) آی بدو بیا جنده به شرط بنزین سوپر
:)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) جنده به شرط پمپ بنزین
006 اثری دیگر از رامبد باند
عملیات فیلم برداری
ببینم کسی این داستانو باور کرده؟
به نظر من نویسنده این داستان جیمز باند بوده :))
میدونم فکر کردن به اون صحنه داره از تو خردت میکنه ولی این موضوع تف سر بالاس هر کاری کنی خودتو خانوادت صدمه میبینید. یعنی گهو هر چه بیشتر هم بزنی بیشتر گندش در میاااد . من اگه جای تو بودم برای آبروی پدر و مادرم وبرادرم موضوع رو به کسی نمیگفتم .اون زن داداشه … جمع کن بترسونش .یه کاری بکن اون نگهبانه هم بذاره از اون محل بره تهدیدش کن.اینجوری زندگی برادر زادتم به هم نزدی.ولی اگه فکر میکنی کار زن داداشت از این حرفا گذشته بدون رو کردن این قضیه باعث طلاقشون شو. بگو فقط دیدیشون .یا یه همچین چیزی.نذار این دردی که الان فقط تو داری تحمل میکنی رو همه خانوادت بکشن.و برادر زادت تو جامعه دچار مشکل بشه الان کوچیکه نمیفهمه بزرگ بشه باعث سرشکستگیش میشه
یعنی ممکنه یه آدم اوسکووولی پیدا بشه که اینا رو باور کنه؟!بعد هم پند و اندرز و حکم صادر کردن!!خخخخخخخخخخخخخ :)))))
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد ٬طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیم
خاک تو سرت میگرفتی میکردی کوس مفت بدبخت نیاز داره هم نیازش رو برطرف میکردی هم حالت رو کردی بعدشم او نگهبان رو تهدید میکردی که فیلمت رو دارم میدم اعدامت کنن یا ناموست رو بیاری بکنم
خیلی تخمی تخیلی بود از بس که جق زدی مخت پر ازهوا شده