زن دايى محجبه

1390/05/25

من احسانم،22 سالمه با قد 185 سانتيمتر و وزن 84 كيلوگرم پوست سفيد و كم مويى و از نظر خانوم ها چهره ى دلنشينى دارم وكيرم در حالت شق كامل به 18 سانتي ميرسه. اين داستان كاملا واقعى در سن 19 سالگى براى من اتفاق افتاده و من سعى كردم با تمام جذابيت بنويسمش و يه خورده هم كه شده خواننده رو به فكر فرو ببرم. من دانشجو هستم،يه زن داييم داره واسه كارشناسى ارشد ميخونه كه اسمش هستى و 26 سالشه و قدش حدود 170سانتيمتره. يه زن دايى ديگم اسمش رها و24 سالشه و قدش حدود 175 سانتيمتره.

من براى رفتن به دانشگاه يه مسير 70 كيلومتري رو بايد طي كنم تا به شهري برسم كه خونه ى خانواده رها اونجاست و توى اون دانشگاه هم هستى درس ميخونه و از اونجايى كه داييام به من خيلى اعتماد دارن و من هم از بچگى با اونا بزرگ شدم و خيلي بهم نزديكيم و دوستشون دارم،يه روز كه داشتم ميرفتم دانشگاه شوهر هستي(داييم) كه ديگه درسش تموم شده بود و ليسانسشو گرفته بود ازم خواست هستي رو هم با خودم ببرم دانشگاه چون من يه 206 دارم،از طرفه ديگه رها هم كه چند هفته اي بود مامانشو نديده بود،از داييم خواست كه اجازه بده با من بياد،داييم هم قبول كرد و راه افتاديم.ارديبهشت ماه بود،توى اين مسير هفتاد كيلومترى طبيعت سرسبزي وجود داره و پر از درختها و گل هاي قشنگه كه باغ هاي بزرگى هم توش وجود داره كه با ديوار كاملا از ساير زمين ها جدا شده و در داره.

خُب… ما توي جاده داشتيم با هم صحبت ميكرديم كه من آروم آروم رفتم سمت مسائل جنسى(چون ما تقريبا با هم راحتيم توى اين مسائل) و گفتم كه همونطور كه خودتون ميدونيد ما جوونا فشارهاي زيادي تحمل ميكنيم كه به گناه نيافتيم،من هم ديگه واقعا تحمل ندارم، واسه همين اگه توي فاميلتون زني رو ميشناسيد كه از شوهرش طلاق گرفته و يا اينكه شوهرش رو از دست داده و مطمئنه،بهم معرفى كنيد تا يه عقد موقت باهاش بكنم تا زماني كه فرصت واسه ى ازدواج دائمم فراهم بشه(آخه نميخواستم زناكار بشم)،يه خورده راجع به اين موضوع با هم صحبت كرديم كه هستى كه جلو نشسته بود گفت: سرعتو كم كن! گفتم چرا گفت:همين كه گفتم، سرعتو كه كم كردم،يهو فرمون رو از زير دستم پيچوند و رفتيم تو جاده خاكى گفتم چيكار دارى ميكني، گفت:مگه سكس نميخواستى،گفتم:خوب آره ولي كجا گفت: ته اين جاده ميخوره به يه باغ،فقط برو و ديگه سؤال نكن تا برسيم بهش. حالا ديگه فهميده بودم ميخواد چيكار كنه ولي فقط از رها ميترسيدم! چون رها كلى ترسيده بود و همش به هستى ميگفت چيكار ميخواى بكنى،به خاطر اينكه رها يه زن محجبه بود و سعي ميكرد هميشه چادر سرش باشه و تا اونجايى كه من ديده بودم،هميشه نمازشو ميخوند.توى راه داشتم با خودم فكر ميكردم يعني رها روميشه بكنم!آخه راستشو بخواين هر دو شون واقعا زيبا بودن(چون داييام خيلى خوش سليقن) ولى رها يه چيزه ديگه بود و هميشه كه از پيشش رد ميشدم يه بوى خاصى رو حس ميكردم كه شبيه هيچ عطرى نبود، به خاطر اينكه بوى تن خود رها بود.توى همين فكرها بودم كه ديدم داريم به يه باغ بزرگ نزديك ميشيم،آره خودش بود.از هستى پرسيدم اين باغ كيه؟ گفت مال بابامه البته با يكى شريكه! رسيديم به درباغ وازماشين پياده شديم.نگرانى تو چهره ى زيبا و معصوم رها موج ميزد،نميدونستم چه جورى آرومش كنم چون فكر ميكردم تقصير منه كه اون ايجورى ناراحته.ساعت 11 ظهر بود و هوا صاف صاف بود و هرچند لحظه يكبار باد خنكى مي وزيد.هستى كليد در باغ رو از زيرعلفهاي جلوى در، درآورد و در رو باز كرد.(برام يه خورده جالب بود كه كليد رو چه جايى مخفى كرده بودن).خلاصه ماشين رو بردم تو و پياده شدم؛ حالا من بودم با دو تا زن دايى و يه آلونك!كه يكيشون داشت واسه يه كير ميمرد و يكى ديگه دو دل بود ونميدونست چيكار كنه، كه آيا 1- كس بده 2- كون بده 3- تماشا كنه 4- گزينه 1و2 5- هيچكدام (المپيادى شد!).

من جلوى ماشين ايستاده بودم و زن داييام درست رو به روى من، طورى كه درست پشت سر اونا كلبه(كپر.آلونك)بود.قدم قدم به طرفشون نزديك شدم و همين طور كه داشتم ميرفتم طوى بغل هستى،چشام تو چشاى رها بود و احساس كردم رها حس تازه اى بهش دست داده.يه جور خاصى بهم نگاه ميكرد ولى هيچ چى نگفت و من هم در حالى كه هستى رو بغل كرده بودم و ازش لب ميگرفتم بردمش توى كلبه. يه تخت بزرگ چوبى گوشه ى كلبه بود، هستى رو گذاشتم روى تخت و مقنعه(چون مثلا ميخواستيم بريم دانشگاه) رو از سرش درآوردم و موهاى طلايى رنگ شده ى هستى اوفتاد بيرون.بعد خونسردى خودم رو حفظ كردم و آروم دكمه هاى مانتوشو باز كردم ولى دستم ميلرزيد.راستش اولين بارم بود كه داشتم همچين كارى رو ميكردم اون هم با زن داييم!مانتوشو كه داشتم درمى آوردم يه تاب صورتى اون زير معلوم بود بعد اون رو هم درآوردم و يه سوتين(كرست) قرمز با جنس نرمى رو ديدم و از روش سينه هاى خوش فرم هستى رو تو دستام گرفتم و كمى مالوندم ولى سوتين رو در نياوردم، رفتم سراغ شلوارش كه يه شلوار لى(جين) بود، با كمى دردسر شلوار تنگشو رو هم درآوردمو بعد كرستشرو باز كردم وسينه هاشو ديدم، همون جورى كه فكر ميكردم بود.خوش فرم وسفيد طورى كه رگهاشو زير پوستش كاملا مى ديدم.عين يكى از عكس هاى سكسى بود كه داشتم.(اينو هم بگم كه بيش از 3000 عكس سكسى با كيفيت بسيار بالا تا اندازه 2مگا بايت دارم،كه حتى ميشه اونقدر زوم كرد تا ريشه ى موهاى بدن رو به صورت واضح ديد،يا اينكه در داخل مجراى مهبل به گردش پرداخت!تازه غيراز فيلم وعكسهاي سكسيه ديگه،كه همه رو هم خودم از اينترنت دانلود كردم).شروع كردم به ليس زدن از لب تا نافش رو ليسيدم،مزه ى خوبى داشت تا اينكه رسيدم به كسش. شرتش خيس شده بود و يه بوى سكسى ازش ميومد. شرتش رو خيلى آروم درآوردم و اول يه خورده بو كردم بعد لبام رو گذاشتم رو لباش البته لباي كسش. يه 5 دقيقه داشتم ليس ميزدم كه فهميدم داره ارضا ميشه بعد يه جيغ بلند زد و ارضا شد.ولى من هنوز تمام لباسام تنم بود. من همين طور داشتم ميخردمش كه ديدم هستى يكدفعه عين وحشى ها بلند شد و به سرعت لباسامو درآورد كه دكمه ى شلوارم كنده شد.شرتم رو كه كشيد پايين يه چند لحظه زل زد بهش، من هم يه نگاهى به كيرم انداختم ديدم كه به بالاترين درجه ى راست شدن دراومده از اونجايى كه چند روزقبلش موهاى اون ناحيه رو زده بوم،كيرم بزرگتربه نظر ميرسيد.هستى با يه حرص و ولعى كيرم كرد تو دهنش. آخ كه چه حالى داشت! لباى بزرگشو روى كيرم به خوبى احساس ميكردم. يه 2 دقيقه اى برام ساك زد كه گفتم بسه ميخوام واسه اولين بار آبم رو بريزم توى كست! گفت باشه ولى معلوم بود كه هنوز دوست داره بخوره، خوابوندمش و پاهاشو دادم بالا( به صورت هفتى) ارتفاع تخت طورى بود كه من،كه پاهام ايستاده روى زمين بود،كيرم درست روبه روى كس هستى قرار ميگرفت. كيرم رو خيلى خيلى آروم كردم توى كسش كه راحت باز شد و آروم شروع به تلمبه زدن كردم،ميخواستم با تمام وجود داخل كسش رو حس كنم. گرم بود وخيس، واى كه چه حالى ميداد،آه ه آه ه آرومى رو لبام بود،چشمام رو يه چند لحظه اى ميبستم و دوباره باز ميكردم، دوست داشتم همين جورى يه چند ساعتى كيرم رو همونجا بذارم و آروم تلمبه بزم،ولي بايد به فكر هستى هم ميبودم.هستى كه آه ه ه ه و اوه ه ه هش بلند شده بود گفت دارى چيكار ميكنى ميخوام با تمام قدرت تلمبه بزنى و صداى خوردن كيرت به رحمم رو بشنوم و لذتش رو حس كنم.يواش يواش سرعتمو زياد كردم كه ديدم داره آبم مياد،گفتم:داره مياد چيكارش كنم،گفت:همين جا تو كسم بريزش-لذتش به همينه كه داغيش رو حس كنم. من هم كه ديگه وقتى واسه سؤال پرسيدن نداشتم، همشو ريختم تو كسش و ارضا شدم ولى تلمبه زدن رو متوقف نكردم و ادامه دادم تا هستي هم يه جيغ زد و براى باردوم ارضا شد.

همين جورى كه كيرم داخل كسش بود خودمو انداختم روش و ازش لب ميگرفتم كه يه دست گرمى رو روى كمرم حس كردم. برگشتم ديدم…واى چه صحنه اى بود،فكرشو بكنين… رها لخت لخت ايستاده بود.موهايى سياه و بلند و لَخت داشت، اَبروهاى هشتى و سياه، چشمهاى سياه و زيبا، دماغى باريك و لبهايى قرمز و پرخون،پوستى سفيد سفيد بدون يك مو با سينه هاى سفت و اندازه ى متوسط. منى كه تا حالا رها رو يا با چادر ديده بودم يا توى خونشون با يه لباسهايى كه تنش رو كامل ميپوشوند،ديگه نميدونستم چيكار كنم يا چى بگم. از وقتى كه با هستى شروع كرده بودم به حال كردن يه جورايى رها رو يادم رفته بود. ولى دوباره با ديدن اين صحنه اون فكرهاى گيج كننده در مورد رها اومد توى ذهنم. اما ايندفعه زياد لازم نبود فكركنم، چون رها خودشو انداخت توى بغلم و شروع كرد به گريه كردن،انگار دنيا رو بهم داده بودن از يه ور كيرم توي كس هستي از يه ور ديگه رها لخت توي بغلم، سعى كردم آرومش كنم، كه شروع كرد به صحبت كردن و گفت: از وقتى اومدم توى خانواده ى شما و شدم زن دايت اون روزى كه تو رو ديدم احساس ميكردم اشتباه كردم كه شدم زنِ دايت، و همش به خودم ميگفتم كاشكى قبل از دايت تو رو ميديدم چون خيلى دوست دارم، دوست داشتن تو،2ساله كه ديوونم كرده، الان هم هر چقدر خواستم جلوى خودم رو بگيرم، نتونستم.نگاه تو چشام كرد و از ته دل گفت احسان دوست دارم. اشك تو چشام جمع شده بود.كيرم رو از توي كس هستى كه داشت با خودش ور ميرفت درآوردم و رها رو قشنگ نشوندم رو پاهام و كيرم چسبيده بود به كسش ولى نكردم تو. بهش گفتم:عزيزم من هم دوست دارم. از همون اول حس تو رو داشتم و از ديدن چهره ى زيبات واقعا لذت ميبردم ولى دوست نداشتم به داييم خيانت كنم اما حالا كه حست رو ميدونم تا وقتى كه ازدواج كنم سعى ميكنم كنارت بمونم ولى ديگه همون طور كه خودت ميدونى كارازكار گذشته و بهتر از اين نميشه، رها گفت: ازت ممنونم، آره ميدونم اما همين هم بهتراز نبودن كامله.خوابوندمش و رفتم لاى پاش. واااااااااااااى كسش چه بويى داشت، چقدر تمييز بود،دوست داشتم گازش بگيرم يا اينكه بخورمش. ديگه بهتر از اين نميشد.عجب كُسى بود.اگر ميخواستم نمره بدم به هستى 16 ولى به رها 20 ميدادم. معلوم بود كه خيلى خيلى به خودش ميرسه.خلاصه كلى از سر تا پاهاشو ليسيدم،بعد كيرمو كردم تو دهنش، گفت: اين چه مزه اى! گفتم آخه توى كس هستى بوده.لبخندى زدو گفت: بيا حالا آمادس. بكن تو كسم ولى آروم بكن دوست دارم كيرت رو با تمام وجودم حس كنم. اينجا بود كه فهميدم از اين نظر هم با هم تفاهم داريم.

اونقدر تلمبه زدم تا رها ارضا شد و آبشو با شدت ريخت روم. واااي اينم خيلى حال داد. همينجور كه داشتم تلمبه ميزدم بهش گفتم اين همون چيزي بود كه دوست داشتم ولى يادم نبود كه بهت بگم.رها ارضا شده بود ولى من هنوز داشتم تلمبه ميزدم تا دوباره ارضا بشم. واسه همين جيغ رها بلند شده بود و مدام ميگفت بسه مُردم.داشت آبم ميومد كه ازش پرسيدم چيكارش كنم، گفت: دوست دارم بريزي تو كسم ولي نه بعدا دردسر ميشه،بريزش رو سينه هام . من هم ريختم رو سينه هاش و بعد بغلش كردمو ازش حسابي لب گرفتم و يه نگاهى به هستى انداختم ديدم دستش تو كسش،انگار خوابش برده بود.كيرمو از توى كس رها درآوردم و وسط هستى و رها روى تخت ولو شدم و دست چپم رو گذاشتم روى كس هستى و دست راستم رو گذاشتم روى كس رها و خيلى آروم مالوندم تا اينكه احساس ضعف كردم. بلند شدم ساعت رو نگاه كردم ديدم ساعته يكه.از توى لباسهاى كنده شده ى كنار تخت يه شرت كردم پام و رفتم بيرون و چندتا ميوه چيدم و با آبى كه از زير درختها توى جوى رد ميشد شستم و آوردم داخل كلبه كه ديدم هستى افتاده روى رها و داره ازش لب ميگيره، صداى منو كه فهميدن برگشتن و زدن زير خنده.گفتم: چيه، به چى ميخندين.هستى گفت: اين چيه كردى پات، يه نگاه انداختم ديدم شرت رها رو پوشيدم. سه تايى باهم خنديديم و شرت رو كندم و راحت نشستم كنار زن داييام و ميوه پوست كندم و چند تايى با هم خورديم،بعد ميوه ها رو مالوندم به كس هردوشون و شروع كردم به ليسيدن كه هستى ازم خواست از كون بكنمش، من گفتم نه ممنون نميخوام درد بكشي،گفت: داييت چند بارى منو از كون كرده حالا ديگه گشادم، نترس راحت ميره تو.من هم كه بدم نميومد امتحان كنم،روى زانوهام، روى تخت ايستادم و هستى هم چهار دستو پا ايستاد. يكم با انگشتم روى سوراخ كونش كار كردم بعد كيرمو كردم تو كه با يكم زور رفت تو كه متوجه شدم داييم قبلا اين اتوبان دو طرفه رو افتتاح كرده.اولش هستى ميگفت سوختم-سوز ميزنه ولى يكم كه گذشت فهميدم كه داره حال ميكنه اونقدر ادامه دادم تا هستى با صداى بلند جيغ ميزد ولى من همچنان ادامه ميدادم تا آبم اومد و همشو ريختم تو كونش ولى ايندفعه خيلى طول كشيد و دلم براى هستى ميسوخت ولى درس عبرتى شد براش كه ديگه نگه از كون بكن. هستى از درد به خودش ميپيچيد گذاشتيمش به حال خودش بعد منو رها رفتيم پيش حوضى كه كنار پمپ آب بود يه شنايى كرديم و يه بار ديگه از كس رها رو كردم. چند دقيقه بعد از ارضا شدن رها گفت: دستشويى دارم، گفتم: شماره 1 يا 2،گفت:1،گفتم: پس بريزش روم، اولش يه خورده تعجب كرد بعد قبول كرد و كمكش كردم تا بره روى ديواره ى حوض.من هم توى حوض بودم. در حالى كه داشت با اون صورت زيباش ميخنديد شاشيد رو سينم كه تا كيرم كه توى آب بود رفت. گفت:آخيش راحت شدم.بعد خودمو شستم و رها رو بغل كردم و بردم توى كلبه كه ديدم هستى حالش بهتر شده و داره لباس ميپوشه. هستى گفت: نامرد اينجورى بايد ميكرديم.گفتم: خودت خواستى بهت گفتم كيرم كلفته دردت مياد ولي قبول نكردى.به هستى و رها كمك كردم تا لباسهاشون رو بپوشن.اونها هم لباسهاى منو كردن تنم، بعد ازهردوشون تشكر كردم و راه اوفتاديم به طرف خونه و مثلا كلاسمون تموم شده و داريم ميام خونه. بعدا احساس كردم كه داييم يه چيزهايى در مورد رها كه نرفته پيشه مامانش فهميده ولى رها يه جورى ماست ماليش كرد كه داييم نفهمه. بعد از اون موقع كه يكسالى ازش ميگذره 4،5 بار ديگه با هستى توى همون باغ سكس داشتم ولى با رها كه خيلى خوشكل تره،هنوز فرصتش پيش نيومده، ولى هروقت ميرم خونه داييم و داييم نيست يه نيمه حالى با رها ميكنم ولى به كردن از كس يا كون نميرسه. به اميد اينكه همه ى جوون ها بتونن با همسر شرعى خودشون سكس داشته باشن و از بالاترين لذت دنيايى محروم نشن به خاطر اينكه وقتى عاشق كسى باشى و بعد باهاش سكس بكنى واقعا منى كه تا حالا تجربه نكردم ميدونم كه خيلى بهتره.

نوشته: احسان


👍 1
👎 0
141907 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

293952
2011-08-16 22:37:12 +0430 +0430
NA

سوم.

0 ❤️

293953
2011-08-16 22:41:48 +0430 +0430
NA

کس شعری بیش نیست…

0 ❤️

293954
2011-08-17 00:44:01 +0430 +0430
NA

هه بازم همون توهم و آرزوی آقایون =))
خیانت بود ولی خوندم چون هم تخیلتو نوشتی و هم معلومه بدجور تو کف زن داییاتی بدبخت . برو بگو زن دایت شبا بهت املا بگه

0 ❤️

293955
2011-08-17 01:02:52 +0430 +0430
NA

adam too ye saat chand bar mitoone erza she
man ke in hame nemitoonam

0 ❤️

293956
2011-08-17 02:06:49 +0430 +0430
NA

باز هم نمیخونم

0 ❤️

293957
2011-08-17 02:22:58 +0430 +0430
NA

داستان كه واقعي نبود…

ولي در مورد ارضا شدن به طبيعت طرف بر مي گرده… ممكنه يه نفر تو يه ساعت حتي 2-3 بر ارضا بشه… من خودم تجربه 5 بار ارضاي پي در پي طي 2-3 ساعت رو دارم… آخه طبعم گرمه… ولي در عوض اونقدر آدمو خسته مي كنه كه يه 24 ساعت بايد بخوابه…

=======================
همه تونو دوس دارم فرزندان ايران زمين…

0 ❤️

293958
2011-08-17 03:44:31 +0430 +0430
NA

بترس از خدا
گناه كردي زنا كردي
بعدش هم اون نوشتي
بي غيرت خجالت بكش

0 ❤️

293959
2011-08-17 04:28:22 +0430 +0430
NA

ممد بقال خوارتو گایید با این داستانه تخمیت.5-6 خط خوندم کیری بود.
3000 تا عکس خودت دان کردی؟خیلی حال میکنی الان؟
اقای ادمین خان کونده،بیا وظیفتو انجام بده یه کون بپرون این حال کنه
عمه جنده این تخیلش هم کیریه.بی صفته بی ناموس

0 ❤️

293960
2011-08-17 04:51:05 +0430 +0430
NA

bad bod che jaleb meymun nazar dade

0 ❤️

293961
2011-08-17 05:32:34 +0430 +0430
NA

جالب بود با دوتاش …

0 ❤️

293962
2011-08-17 08:11:32 +0430 +0430
NA

اخه ادم احمق دلت میخواد فحش بشنوی از کل داستان فقط همون شاشیدنش راست بود خواهشن تفکرات تخمیتو بزا واسه کف دستیات کووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون

0 ❤️

293963
2011-08-17 09:39:00 +0430 +0430
NA

یکروزم زنت میشاشه رو داییهات البته
بعد از اینکه دایهات کردشون …هههههههه

0 ❤️

293965
2011-08-17 11:59:18 +0430 +0430
NA

تنها فرقی که با بقیه کس خل ها داشتی تو املاء بهتری داشتی ولی در بقیه موارد از اونا کله پوکتر و شومپت تر و کس خول تر و اصلا اُستوروم آقزوآ

0 ❤️

293967
2011-08-17 14:18:38 +0430 +0430
NA

اصلأ نخوندم،طولانی بود

شاشغال میمون همه کسته
بوزینه کون قرمز
=)) =))
هی کون قرمز ، اره با توأم،خودتو نزن به خرییت
دو دقیقه برو توخیابون بازداشتت میکنن
میپرسی چرا؟!!
خب راه بندون میشه
بازم چرا؟؟!!
از درخت که اویزون میشی فکر میکنن چراغ قرمزه
=)) =)‎) =))
دو دقیقه بیا سر خیابون (مواظب باش خیابون نره تو کونت:دی)
چراغ راهنمایی و رانندگی خراب شده
ازش اویزون شو
فقط هر 145 ثانیه کونتو بچرخون به شمال جنوب شرق
=)) =)) =))
کون سرخ

0 ❤️

293968
2011-08-17 16:02:26 +0430 +0430
NA

خوش تیپ قد بلند خوش هیکل.این جالب بود که توهم دو نفره زدی.مواظب باش موتور نسوزونی.اینکه گفتی زن دائیه محجبه همه باور کردن.چرا توی توهماتون فقط از فامیل استفاده میکنید؟تو که 206 داری چرا عرضه نداری غریبه رو ببری.بیخیال .و یهو ساعت زنگ زد و من بیدار شدم.حالا من بودم و یه شورت کثیف و رختخواب کثیف.و زن دایی ها هم نبودن که توی شستن کمکم کنن.شب کم بخور ماهی و سردی هم نخور عزیزم

0 ❤️

293969
2011-08-17 16:16:04 +0430 +0430
NA

…و از خواب بیدار شدم.حالا من بودم و یه شورت کثیف و رختخواب کثیف.زن دائی ها هم نبودن که توی شستن کمکم کنن.اخه خوش تیپ قد بلند خوش هیکل تو که 206 داری برو تو خیابون یکی رو سوار کن برو حالشو ببر.گفتم یکی رو ببر اخه دو تا زیادیت میکنه و شاید موتور بسوزونیا.لطفآ بیخیال زن های شوهر دار بشوید و در توهمات هم از انها استفاده نکنید…

0 ❤️

293970
2011-08-17 16:22:06 +0430 +0430
NA

خیلی تخمی تخیلی بود
معلومه تاحالاسکس نداشتی

0 ❤️

293971
2011-08-17 20:32:39 +0430 +0430
NA

خيلي باحال بود نيم ساعت داشتم ميخنديدم =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) زن داييت شاشيده روت؟ =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) ميخواي منم بيام برينم روت؟ =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) كس كشا ميان جمله سكسي بنويسن جك مينويسن =)) =)) =)) =)) =)) =)) حالا خدايي بي شوخي شاشيده روت؟خيلي حال داد دمت گرم =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))

0 ❤️

293972
2011-08-17 21:23:23 +0430 +0430
NA

اخههههههه کوس ننه .تو که بلد نیستی گوه می خوری زر می زنی.کیر پدر پسر شجاع به صورت عمودی تو سوراخ کون مامانت

0 ❤️

293973
2011-08-18 08:05:07 +0430 +0430
NA

جقتونو زدید ایرادم میگیرید کمرجقیا…خوب خوارکسه نخون کسی که زورت نکرده

0 ❤️

293974
2011-08-18 08:07:14 +0430 +0430
NA

eival kardi noshe jonet

0 ❤️

293975
2011-08-18 08:09:43 +0430 +0430
NA

amin kire haj zanbore asal be samte ofoghi forghoni to kose kharet

0 ❤️

293976
2011-08-18 09:16:23 +0430 +0430
NA

با شمام كه فكر ميكني 3000 عكس ميشه 2مگ آقا احسان منظورش اينه كه بعضي از عكس ها حجمش حتي به 2 مگابايت هم ميرسه يعني كيفيتش بسيار بالاست، حالا فهميدي كس نديده!

0 ❤️

293977
2011-08-18 11:02:20 +0430 +0430
NA

(|:
از سفر اومدم تا سایتو باز کردم بازم یه داستان تخمی دیگه عجب ضد حالی
ساراحق داره میگه میمون

0 ❤️

293978
2011-08-18 14:40:41 +0430 +0430
NA

چخین … چخین… چخین چخین … چخین . به قول بجه های خوزستان چخین خیلی خیلی هم چخین

مادر هر چی دروغ و توهم و گاییدی

0 ❤️

293979
2011-08-20 19:39:19 +0430 +0430
NA

khafe shabnam
toro too goore oon nemikhaboonan
oono ham too goore to nemikhaboonan
pas zer zer nakon

0 ❤️

293980
2011-08-20 19:42:09 +0430 +0430
NA

kos khol man ba mobilam ax migiram
har axesh 2MB
doorbinesham 5mp
hala oomadi migi 3000 ta ax daram har koodoom 2mb?
afarin be to
vaghan afarin
to zoroee
to khare interneto gaeedi
vaghan afarin

0 ❤️

293981
2011-09-22 14:33:27 +0330 +0330
NA

khejalatam khobe vala be ja in ke vpn bekhari zert zert yebar eyne adam boro pol bede kos bezam

0 ❤️

293982
2011-10-12 09:18:30 +0330 +0330
NA

تو چیکار داری همش ضد حال می زنی داستانتا بخون و برو پی کارت پیه زورت اومده زن دایی نشدی که پسر خواهر شوهرت کس وکونتا یکی کنه

0 ❤️

293983
2011-10-12 09:26:03 +0330 +0330
NA

چیکار دارین دل بچه مردما میشکننین

0 ❤️

293984
2012-02-04 19:10:57 +0330 +0330

خاک تو سر داییت و خودت و زن داییییت

0 ❤️

293985
2012-03-02 11:13:04 +0330 +0330
NA

:))
=))
تا حالا تو عمرم اینقدر نخندیده بودم :))))
چی مصرف می کنی که اینقدر توهم میزنی ؟؟؟:))
تازه با داییهات انقدر صمیمی بودی نمی خواستی بهشون خیانت کنی این بود نتیجش،اگر که ازشون کینه به دل داشتی چیکار می کردی :)))
عذر خواهی می کنم که اینقدر می خندم دست خودم نیست :))

0 ❤️

293986
2012-04-08 08:25:12 +0430 +0430
NA

خدا وكيلي يه كاري بكنيد بچه ها نيان اينجا(قابل توجه مديران سايت)بابا طرف 15-16 سالشه مياد اعصاب ملتو كيري ميكنن.اه اه

0 ❤️

293987
2013-12-30 08:09:44 +0330 +0330
NA

خب بریم مستقیم سر اصل مطلب که اقای ملجوقیان
کیر اسب خاندان رستم هفت خان و کیر اسب زورو و کیر خر همسایه دیوار به دیوارتون از پهنا تو کون دهن کوس خواهر مادر ادم دروغگوی عوضیت لاشی مطمئن باش بچه خواهرت زن تورو از کون به هفت طریقه سامورایی میگادت ع و ض ی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها