زن در اتوبوس چالوس

1390/06/21

کسی جرات داره بگه دروغ میگی کاملا راسته و همه ی حقیقت رو نوشتم
من فرزادم 20 سالمه دانشجوي نرم افزار هستم 3 ترم اولم رو تو رامسر خوندم و ماجرا از اين قرار شروع ميشه که من چون خيلي به رامسر ميرفتم و ميومدم باراننده به نام حسن آشنا شده بودم که حتي تو تابستون براش شاگردي ميکردم و باخيلي ها دوس ميشدم سرتون رو درد نيارم راستي يادم رفت بگم من بچه تبريزم
بله يه روز که ما ساعت 3 از تبريز به طرف چالوس سرويس داشيم من ساکهاي مسافرا رو گذاشتم و اومدم بالا نصف و نيمه خانوم بود و صندلي سومي يه خانومي بابچش بود همون اول که نگاش کردم خيلي ازش خوشم اومد خواستم برم هم بليط ها رو چک کنم و هم يه نگاهي به اون و بقيه مسافرا کنم بليط هاي صندلي هاي جلويي رو چک کردم و رسيدم به همون خانوم بليط رو وقتي مي خواستم بگيرم دستم بهش خورد واقعا اون خيلي ناز بود يه پسر هم حدودا 5-4 ساله داشت من رفتم و هي به بهانه ديدن اون ميرفتم عقب معمولا به صندلي هاي جلو چايي و …تعارف مي کنيم ولي اينبار من به اون اول تعارف کردم چايي نمي خواست و با اصرار من قبول کرد حدود ساعت 9بود نگه داشتيم واسه شام،شام رو خورديم و من تو اونجا خيلي باهاش عادي حرف ميزدم بعد اينکه شام رو خورديم رفتيم يه پمپ تا گازوئيل بزنيم بارون هم شروع کرده بود به بارش معمولا زدن گازوئل يه يک ربع طول ميکشه و بايد کسي هم که گازوئيل ميزنه وايسه تا کامل پرشه .من ديگه به کلي خيس شده بودم و وقتي تموم شد اومدم بالا مسافراي زيادي خوابيده بودن اون خانوم ديد خيلي خيس شدم صدام کرد منم رفتم ببينم چي ميگه گفت تو خيلي به مامحبت کردي بيا اين پتوي امین رو بکش روت تا سرما نخوري منم قبول نکردم که بااصرار اون که يه جمله هم گفت خيلي خوشم اومد گفت وقتي چايي ميدي من غريبه نيستم ولي الان غريبه شدم پتو رو کشيدم روم امین هم خوابيده بود تو بغلش گفتم ميتونم بشينم پيشتون و يکم صحبت کنيم گفت آره چرا که نه منم هم دلم گرفته هم اينکه صحبت کنيم تا راه به زودتر بگذره.

ساعت حدود 11 شب بود تا ساعت 12 باهم حرف زديم که منو شوفرمون حسن آقا صدا زد و منم رفتم ببينم چي ميگه که گفت نگه ميدارم برو آبجوش بگير ونگه داشت همين که نگه داشت من که پياده شدم اونم پياده شد ومن گفتم خودم ميگيرم شما پياده نشو گفت نه کارت دارم اومديم پايين فلاکس چايي رو دادم به گارسونه رفتم پيشه حسن آقا گفتم بفرما حسن آقا البته بگم باهاش خيلي صميمي بودم گفت رفتي تو نخ خانومه منم گفتم نه بابا اين چه حرفيه گفت عيب نداره اگه جورش کردي منم پايه هستم گفتم نه بابا من به خدا فکر اين نيستم ما راه افتاديم باز رفتم پيشه اون ولي اين بار باهم صميمي حرف ميزديم از همه چي البته به غير سکس تا اينکه گفت من رشت پياده ميشم منم حالم گرفت نگام کرد ديد حالم گرفت گفت ببخش ديگه، من واقعا خيلي حالم گرفت طوري که از پيشش رفتم عقب تو صندليهاي خالي دراز کشيديم حدود 20 دقيقه مونده بود به رشت برسیم يه 10دقيقه که دراز کشيده بودم رو صندليها ديدم داره صدام ميکنه رفتم گفتم بفرماييد طوري که بفهمه ازش ناراحتم گفت چرا اينطوري حرف ميزني بشين کارت دارم گفت بيا اين شمارم هر وقت خواستي بزنگ تا باهم درد و دل کنيم منم گفتم باشه رفتم جلو اينم بگم بارون هم شروع کرده بود باريدن به طور شديد به حسن آقا گفتم من رشت پياده ميشم بي زحمت فردا من و برگشت سرويس به تبريز از اينجا بردار اونم خنديد وفتي بالاخره مخش رو زدي گفتم نه بابا گفت پس بيا اين 50تومان لازمت ميشه گفتم مرسي رفتم پيشه خانومه و بهش گفتم که من ميخوام شما رو برسونم اونم خيلي اصرار کرد که نه و اينطوريه البته ميگم چرا اين تصميم و گرفتم بالاخره ما پياده شديم من زود يه دربست گرفتم تا اون و امین خيس نشk ولي تا خودم بگيرم خيس شده بودم.

بالاخره ما دربست گرفتيم و رفتيم جلوي خونشون من ساکهاشون رو از صندوق ماشين آوردم جلوي درشون وگفتم اگه امري نباشه من مرخص شم که يه نگاه چپي بهم کرد و عصباني شد گفت اولا خيسي دوما به هرکي اين همه محبت ميکردي حداقل يه چايي بهت نميداد منم گفتم آخه بده الان ساعت 2 شب هست گفت عيبي نداره بيا تو. بااصرارش رفتم تو …
خوب حالا از مرجان و از زندگيش بگم اون حدود 28 ساله بود و واقعا خوشگل بود اينو دارم جدي ميگم اهل رشت بود از همسرش به خاطره کارش که دکتر بود ميخواسته بره آلمان جدا شده بود اونم به خاطره اينکه يه مادر داشت که همسرش نمي خواسته اونو ببره ازهمدیگه جداشده بودن مرجان تک فرزند بوده و باهمسرش حدود 3سال تو تهران زندگي کردن و الان 3 ساله که طلاق گرفته و مادرش پارسال به رحمت خدا رفته و الان تو رشت با پسرش سامان زندگي ميکنه و رابطه خوبي با فاميلاش نداره …
رسيديم حونه يه حوله آورد و گفت ماله خدابيامرز همسرمه به همسرش ميگفت خدا بيامرز میگفت چون دیگه از ذهنم مرده اونطوری میگم منم خودمو خشک کردم با اون حوله بعد اونم برد تا امین رو رو تختش بذاره…منم با حوله خودم رو خشک می کردم اومد نشست پیشم روی مبلی که سه نفره بود بعد شروع کرد به گفتن داستان زندگیشو و خیلی باهم حرف زدم ولی من اصلا به فکر سکس نبودم تا موقعی که گفت میخوام بخوابم بهم فرزاد جان میگفت گفت میشه یه پتو بندازم زیرمون دوتایی تو حال بخوابیم منم یه نگاهی بهش کردم اونم فهمید که راضی نیستم بعد رفت پیش سامان تا بعد 5مین اومد رختهای منو پهن کرد و رفت تا پیشه سامان بخوابه منم رفتم جای خودم تا بخوابم حدود 15 دقیقه نشده بود که من کم کم داشت خوابم میبرد که یه لحظه دیدم پتوم کنار زده شد وشهلا باصدای آرومی گفت فرزاد جان توروخدا بذار پیشت بخوابم طوری گفت با اون صدای نازش که دلم براش سوخت گفتم باشه اومد زیر پتو باز کلی باهم حرف زدیم البته اینبار اون گفت تا حرفهای عاشقونه بزنیم داشتیم باهم حرف میزدیم که یه لحظه احساس کردم دستم رو کسی گرفت خیلی داغ بود و خیلی ناز منم دستش رو گرفتم خیلی باهم دیگه بادستامون ور رفتیم تا اینکه من آروم دستم رو بردم طرف کمرش و محکم بغلش کردم عقب کشید من ترسیدم که ناراحت شد ولی اون با بغض گفت فرزاد جان من عاشق این کارم خجالت می کشیدم بهت بگم بغلم کن ،ا همدیگه رو خیلی بغل کردیم تا اینکه یه لحظه پاشد و گفت فرزاد میخوام چند تا چیز بهت بگم وخواهشن خوب گوش کن منم گفتم چشم که با گفتن این حرفم اولین بوس رو از لپم گرفت و گفت قربونت بشم من منم گفتم خدا نکنه سهلا جان ،گفت فرزادمیدونی من الان 3ساله که باکسی رابطه نداشتم گفت به روح مادرم حتی به فکر اینم نبودم که باکسی دوس شم و به خدا به غیر همسرم کسی رو که نامحرم باهام باشه نبوسیدم ولی تو فرقی میکنی اولا در موقعیتی باهام آشنا شدی که من واقعا نیاز به یک همدرد داشم دوما من الان سه ساله باکسی همبستر نشدم باگفتن این حرفش من سرم رو انداختم پایین نمی خوام بگین داره واسه خودش نوشابه باز می کنه ولی جدی دارم میگم که این حرکتم باعث شد شهلا منو محکم بغل کنه ودیگه به حرفهاش ادامه نداد من تا اون موقع خوب مقاومت کرده بودم و جلوی شهوتم رو گرفته بودم ولی وقتی لبش رو گداشتم روی لبام و لبام رو داشت میخورد دیگه نتونستم دووم بیارم منم باهاش همراهی کردم اونقد لب هم دیگه رو خوردیم که هر ردومون واقعا تحریک شده بودیم من در حین خوردن لبش بعضی وقتها سینه هاش رو بادستم فشار میدادم اونم با این حرت ند آه کوتهی میکشید بعد از 10دقیقه من پیرهن مشکی که نگین دار بود از تنش در آوردم یه سوتین نارنجی داشت و از این سوتینا بود که پایین سوتین 10 سانتی اضافی بود بادستم از روی سوتین فشارشون میدادم بعد اونو از تنش در آوردم و بعد شروع کردم خوردن بهش گفتم راز بکش و منم روی اون درزا کشیدم طوری که کیرم به به کسش میخورد شروع کردم به خوردن سینه هاش حدود 5 دقیقه بود که داشتم میخوردمشون که احساس کردم یه چیزی میخواد فوران کنه وآبم رو رختم توی شرتم آخه نه اسپری زده بودم و نه …بعد این لخظه یکم سست شدم که شهلا گفت واااای به این زودی منم گفم دیگه اومد اونم رفت یه اسپری که لیدوکائین نام داشت آورد و گذاشت پیشش و گفت تو کارت رو انجام بده منم گفتم باشه یواش یواش از سینه هاش به طرف پایین اومدم و نافش رو میلیسیدم و یواش یواش میومدم پایین ه شلوار سیاه تنش بود از روی شلوار چند تا ماساژبهش دادم بعد آروم شلوار رو از پاش درآورم وای چی میدیدم شهلا یه شرتی پوشیده بود به رنگ سوتینش ولی توری بودخیلی حذاب بود من اولین باری بود که شورتی اون شکلی میدیدم چند لحظه سکوت کرم شهلا گفت که چی شد گفتم شورتت رو از کجا گرفتی گفت اینا 10 تا ست هستن به رنگهای مختلف از کیش گرفتمش من سرم رو گذاشتم روی شورت وای چه بوی خوبی داشت اونقد بو خوب بود که من چند دقیقه همونطوری روش موندم تا به حال اون بو رو حس نکرده بودم بعد آروم شرت رو از پاش در آوردم وای به چیزی که میدیدم باورم نمیشد اونقد تمیز بود که آدم فکر میکرد سهلا قبلا میدونست که قراره باهم سکس داشته باشیم خیلی خوشگل بود از حد زیاد خوشگل بود آروم لبم رو از بالابه پایین کشیدم چند بار این کار رو تکرار کردم با این کار شهلا داشت لذت میبرد بعد آروم لبم رو داخل کسش میبردم واین کارم باعث میشد تا صداش بلند شه و ناله های آرومی بکشه بعد از چند دقیقه بلند شد شهلا جلوم لخت بود ولی من هنوز لباسهایم رو در نیاورده بودم شهلا گفت صبر کن الان میام رفت اتاق سامان که ببینه بیدار که نشده بعد اومد و پیرهن من رو در آورد و بعد زیرپیراهن و بعد اومد پایین و روی زانوهاش نشست شلوار پارچه ای توسی من رو از پام بیرون کشید و بعد شرتم رو از پام بیرون آورد کیرم خیلی شق کرده بود آروم کیرم رو دستش گرفت و چند بار فشار داد بعد اسپری رو برداشت و اونو زد تخم های کیرم مکی سوزش داشت ولی وقتی کیرم رو گذاشت دهنش سوزش از یادم رفت شروع کردبه ساک زدن خیلی خوب ساک میزد واقعا لذت میبردم پس از چند دقیقه ساک زدن بلند شد و آروم نشست روی کیرم وقتی کیرم داخل کس شهلا شد فکرکردم کیرم داره میسوزه اونقد گرم بود که نگو ازش پرسیدم چرا این قدر گرمه و تنگ گفت اولا شدت تحریک شدنم زیاده دوما چند سالی میشه این کسم کیر ندیده آروم آروم فشار تمبه زدن رو بیشتر کردم وای چه لذتی داشت صدای تالاب تولوب همه جا رو فراگرفته بود خیلی تلمبه زدم کیرم و از کسش در می آوردم و دوباره میبردم تو پس از مدتی حس کردم آبم میخواد بیاد بهش گفتم آبم میخواد بیاددوست داشتم بریزی تو ولی …ولی در عوض این بریز همش رو تو دهنم،آروم کیرم ر آوردم و با چند تا فشار با دستم به کیرم آبم به کلی ریخت تو دهنش خیلی برام جذاب بود که چطوری می خوره و وتی هم میخورش آه و اوه میکرد و می
گفت همش ماله خودمه بعد از ریختن من اون گفت که وسطای کار ارضاءشده ولی من نفهمیدم بعد همدیگه رو بغل کردیم و حدود 4-5ساعتی همونطوری لخت بغل هم خوابیدیم من پاشدم ساعت حود 8صبح بود ولی هنوز شهلا خواب بود زود رفتم ببینم سامان بیدار شده یانه ولی اون هنوز خواب بود به خاطره اینکه ما بیشتر وقتها تو راه بودیم من کم خواب شده بودم رفتم سراغ آشپرخونه چایی و همه چی روگذاشتم و اومدم آروم کیرم و داخل کس شهلا کردم که بیدار ش و بوشم کرد منم گفتم سرکارخانوم پاشو لباساتو بپوش بیا صبحونه رو بخوریم …بعد از صبحونه سامان که بیدار شده بودبه شهلا گفت این کیه واونم گفت عمو هست و از این حرفها و به سامان گفت مامان جان صبحونت بخور و برو سره کامپیوتر بازی کن و بعد از اینکه اون رف اتاق من دیدم به سامان گفت تان نگفتم از اتاق بیرون نیا اومدم سراغم گفت میرم حمام صدا زدم بیا جاتون خالی تو حموم هم کلی حال کردیم منم ساعت 5از خونشون زدم بیرون و شمارش رو گرفتم حدود 1 ماه باهم بودیم ولی بعد از یه ماه بدبختی شانس من یه کوچولو حرفمون شد وگفت ازت 2روز قهرم و باهات بعد 2روز طوری آشتی میکنم که تو بزنگی و منم عمرا نمی زنگم معذرت بخوام از بدشانسی من گوشیم تو چالوس از دستم افتاد و دیگه باز نشد شمارش هم خفظ نبودم وتو سیمکارت هم نبود و به صورت احمقانه شمارش رو از دست دادم و اون هم هیچ وقت نزنگید امیدوارم بزنگه شرمنده سرتون رو درد آوردم…

نوشته: راننده اسکانیای مسافربری


👍 4
👎 4
165462 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

298345
2011-09-12 23:42:26 +0430 +0430
NA

برودر خونش کوس خول

0 ❤️

298346
2011-09-13 00:35:45 +0430 +0430

خوب حالا از مرجان و از زندگيش بگم اون حدود 28 ساله…

…پتوم کنار زده شد وشهلا باصدای آرومی گفت …

من که نفهمیدم اسمش مرجان بود یا شهلا!!!

1 ❤️

298347
2011-09-13 01:54:11 +0430 +0430
NA

واقعا مزخرف بود نتونستم تا آخر بخونم خیلی چرت و مسخره بودم حوصلمو جوری سر بردی نمیتونم ایراداتو بهت بگم بچه ها میان بهت میگن / یه اسپری که لیدوکائین نام داشت آورد =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) بازهم اسپری لیدوکائین به داستانا برگشت

0 ❤️

298348
2011-09-13 02:07:05 +0430 +0430
NA

1- اینچه راننده بد بختیه که مسیر 600-700 کیلومتری رو بدون شاگرد کار میکنه؟
2-نفهمیدیم شهلا کیه و مرجان چکارست.
3- به نظرم موقع کون دادن به راننده اتوبوس ها این تخیلات بهت القاء شده

0 ❤️

298349
2011-09-13 02:58:10 +0430 +0430
NA

بهار تو همش تو این سایت خوابیدی

تو هم کمتر خالی ببند

0 ❤️

298350
2011-09-13 05:05:23 +0430 +0430
NA

ببین بیچاره چقدر کیرکم گیرش میومده که به1 بچه کونی که زیرپای راننده ها بوده هم حاضربوده بده
آخه مادر قهوه پیاده شدی که چی؟نکنه علم غیب داشتی شوهر نداره و همراش تا خونش رفتی
فحش نمیدم فقط میگم همون اسکانیای مسافربری که دم دستته تو کونت تا شاید آدم بشی
این ادمهای لاشی که نمیخوان نظر بدن خیلی گوه میخورن میان 1-2-3 میکنن

0 ❤️

298351
2011-09-13 05:15:25 +0430 +0430
NA

تماما کس شعر بود و دیگر هیچ

0 ❤️

298352
2011-09-13 05:49:44 +0430 +0430
NA

عزیز عجب تصوری داری ها!!!

آخه کونده مرجان یا شهلا؟؟ یا سهلا؟؟ شایدم سهیلا هم داشته فیلم میگرفته 8} =)) 8}

بیشعور.

من جرات دارم و میگم تخمی نخیلی بود داستانت

0 ❤️

298353
2011-09-13 06:10:04 +0430 +0430
NA

خیلی چرت و هوای مزخرفی داشت
راستی من جرات دارم دروغ بود خب؟

0 ❤️

298354
2011-09-13 06:33:05 +0430 +0430
NA

از این کیریتر نمشد بنویسی کونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

298356
2011-09-13 06:58:06 +0430 +0430
NA

كيرم تو اين داستانت. وسط كردن شورتش نظر رو جلب كرده ؟ “چند لحظه سکوت کردم شهلا گفت که چی شد گفتم شورتت رو از کجا گرفتی”.
بدبخت با يه دست داستان مي نوشتي با يه دستت هم جق ميزدي؟ بهتره خاطرات كون دادن به راننده اتوبوست “حسن آقا” را بنويسي چون حداقل واقعيه.

0 ❤️

298357
2011-09-13 07:33:19 +0430 +0430
NA

تانصف خوندم
توروخداتابلودروغ
نگيدخواننده ضدحال ميخوره

0 ❤️

298358
2011-09-13 08:23:59 +0430 +0430
NA

هر چند بخاطر اتفاقی که برای تلفن موبایلت افتاد از دستش دادی ولی ازینکه زنی را بعد از سه چهار سال به ارگاسم رسوندی جالب بود. ولی این درسی برات شد که بعدها اگر تکه ای بتورت خورد شماره اش رو جای مطمئنی که فراموش نکنی یادداشت کنی.

0 ❤️

298359
2011-09-13 09:49:40 +0430 +0430

اسم دختره شهلا بود یا مرجان
اسم بچه چی اون رامین بود امین بود یا سامان
بازم سوتین نارنجی دیگه رنگ دیگه ای وجود نداره دوستان از الآن به فسفری گیر بدین
راستی دیگه هم نمیزارم کسی از زنا با اسکانیا جایی بره

0 ❤️

298360
2011-09-13 09:52:43 +0430 +0430
NA

شهلا یا سهلا یا مرجان بعدشم تو از کجا میدونستی این شوهر نداره بعد اون تو که میخواستی عین جنده ها ناز کنی چرا رفتی خونش بعد اون بچش امین بود یا سامان بعدشم کوس خول لیدوکائین بزنی آب سرد بخوره میسوزونه چه برسه برات ساک بزنن کس مشنگ بعدم بچه تورو شب قبل ندیده بود که گفت این کیه آخرشم من جراتشو دارم میگم دروغ بود تخمم نمیتونی بخوری کونی

0 ❤️

298361
2011-09-13 11:36:56 +0430 +0430
NA

واقعا که ترک خری هستی با این داستان نوشتنت.این همه غلط املایی داشتی تو دانشگوزم نیستی چه برسه به دانشجو

0 ❤️

298362
2011-09-13 12:02:49 +0430 +0430
NA

boro dar khonash

0 ❤️

298363
2011-09-13 15:27:13 +0430 +0430
NA

اسم پسرش هم یه جا امین بود یه جا دیگه شد سامان.

پسرش که بیدار میشه از خواب میگه این کیه مامانش میگه عمو هست مامانی که 3سال هیچکس بهش دست نزده بود پس جنده بوده .

0 ❤️

298364
2011-09-13 16:05:19 +0430 +0430
NA

کير 124 هزار پيغمبر مرسل و نا مرسل بخصوص هزقيال نبي تو کونت.کير منم تو گوشت .شايد اين طوري به خودت بياي و بفهمي چقدر کوس مغزي

0 ❤️

298365
2011-09-13 18:34:18 +0430 +0430
NA

حالا اون مرجان بود یا شهلا =)) =)) =))

0 ❤️

298366
2011-09-13 20:24:42 +0430 +0430

farzadan یه جا رزرو کن برا من مال منم تو گوشش دیگه جایی نموده من بچونم توش

ریدی تو قابلمه

0 ❤️

298367
2011-09-14 06:39:57 +0430 +0430
NA

کیر توی ناموس آدم دروغ گو

0 ❤️

298368
2011-09-14 06:57:07 +0430 +0430

کس خلی دیگه!!! راه خونش رو بلدی!!! نمیری!!!

0 ❤️

298369
2011-09-14 09:41:55 +0430 +0430
NA

هی من نمیخوام نظر بدم و وارد سایت شم ، نمیزارن که؟؟؟
جان مادرت مرجان اسمش بود شهلا بود سهلا بود؟؟؟؟
بعد اسم بچش امین بود ساسان بود یا … ؟؟؟
خب عزیزجان توکه بلد نیستی داستان بگی یا خلاصه خاطره بگی مگه کسی مجبورت کرده بیای تعریف کنی؟؟؟؟!!!
شاید همون حسن اقا راننده اتوبوس اسکانیای مسافر بری مجبورت کرده؟؟هان شیطون؟؟؟؟!!!

*** یه نصیهت به همه کسایی که میخوان داستان ، خاطره و … بگن خواهشا اول چند تا داستان بخونین بعد نظراتشونو بعد اگه بازم دلتون خواس حالا داستان و … بگین ****

0 ❤️

298370
2011-09-14 12:30:54 +0430 +0430
NA

من پیرهن مشکی که نگین دار بود از تنش در آوردم یه سوتین نارنجی داشت و از این سوتینا بود که پایین سوتین 10 سانتی اضافی بود

انشا یه بچه 7 ساله

(یه اسپری که لیدوکائین نام داشت )

اطلا عات در حد یه بچه راهنمایی

سامان؟ امیر؟ شهلا؟ مرجان؟

حافظه یه بچه جقی …
رک بت تگم ریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدی
خالی بند جقی

0 ❤️

298371
2011-09-14 12:34:09 +0430 +0430
NA

راستــــــــــــــــی … دروغ بود… حالا از کجای کیرم می خوای آویزون شی ؟

0 ❤️

298372
2011-09-14 14:44:03 +0430 +0430
NA

خوب حالا از مرجان و از زندگيش بگم اون حدود 28 ساله…

…پتوم کنار زده شد وشهلا باصدای آرومی گفت …

بيا اين پتوي امین رو بکش روت تا سرما نخوري
الان تو رشت با پسرش سامان زندگي ميکنه

دیگه ازین کس شعرا ننویس…X( X( X( X(

0 ❤️

298373
2011-09-14 17:25:36 +0430 +0430
NA

اسم پسره امین بود یا سامان؟

0 ❤️

298374
2011-09-14 17:38:22 +0430 +0430
NA

اسم پسره امین بود یا سامان؟
اسم جنده مرجان بود یا شهلا؟
بچه 4-5 ساله کامپیوتر بلده؟

0 ❤️

298375
2011-09-16 20:48:16 +0430 +0430
NA

وآبم رو رختم توی شرتم آخه نه اسپری زده بودم و نه …بعد این لخظه یکم سست شدم
بعد شرتم رو از پام بیرون آورد کیرم خیلی شق کرده بود آروم کیرم رو دستش گرفت و چند بار فشار داد بعد اسپری رو برداشت و اونو زد

اينم به سوتي هاي ديگه اضاف كنيد…كيري كه تازه آبش اومده چطور بدون مصرف چيزي سريع شق شده و در اون حالت كسي روي كير خيس اسپره ميزنه

كله كيري مجبوري كس بگي

0 ❤️

298376
2011-09-17 14:34:13 +0430 +0430

چقد این داستان واقعی بود…
بعد آروم لبم رو داخل کسش میبردم!!!
لبتو میردی داخل کسش؟!!!1
ببین میخوای اگه زنگ نزد یه سر برو جلوی خونش…

0 ❤️

298377
2011-09-18 12:57:51 +0430 +0430

کیر هرچی رشتیه تو تخیلت. خب احمق، لااقل یه بار داستانو دوباره بخون تا اسما رو اینقدر قاطی نکنی

0 ❤️

298378
2011-09-23 09:45:08 +0330 +0330
NA

مزخرفترین و بی مزه ترین و الکی ترین داستانی بود که تا حالا خونده بودم
به قول دوستان اسمش شهلا بود یا مرجان خدا میدونه
تابلو بود همه داستان دروغه
خاک تو سره عقده ایت بکنن…شما پیشگو هستی میدونستی شوهر نداره
واقعآ که دروغ تا کی؟؟؟

0 ❤️

298379
2011-09-29 09:45:02 +0330 +0330
NA

بابا ننویسید

0 ❤️

298380
2012-01-10 13:33:19 +0330 +0330
NA

اصلا تو کل زندگیت یه بارم سکس نداشتی همش تخیلات مغز ناقصت بود که نوشتی

0 ❤️

298381
2012-01-10 13:39:11 +0330 +0330
NA

راستی اضافه کنم زیاد جلق زدی مغزت اب شده از سر کیرت ریخته اگر مغز داشتی ای چرندو نمینوشتی

0 ❤️

298382
2012-01-18 18:17:56 +0330 +0330
NA

خاک بر سرت با این داستان نوشتنت،ما نفهمیدیم امین یا سامان.
نفهمیدیم مرجان با شهلا.
آدم اینقد بدبخت میشه.

0 ❤️

298383
2012-08-21 17:16:04 +0430 +0430
NA

کسکش اول داستان اسم پسر زنه امین بود بعد یهو شد سامان!؟!؟!

بعدشم اسم زنه مرجان بود یهو شهلا اومد پیشت خوابید؟؟؟

کیرم دهنت با داستانه چرتت…زنای رشتی ؟؟؟مادر قبه؟؟؟ ابجی و ننت با زن داداشات جندن

0 ❤️

298384
2012-08-21 17:25:16 +0430 +0430
NA

اولا با اتوبوس چالوس رفتی رشت کسکش؟؟؟

اول داستان اسم پسر زنه امین بود بعد یهو شد سامان!؟!؟!

بعدشم اسم زنه مرجان بود یهو شهلا اومد پیشت خوابید؟؟؟

کیرم دهنت با داستانه چرتت…زنای رشتی ؟؟؟مادر قبه؟؟؟ ابجی و ننت با زن داداشات جندن

0 ❤️

298386
2012-08-22 04:07:03 +0430 +0430
NA

اخه جقی کونی گه میخوری سواد نداری کوسه شر مینوسی

0 ❤️

298387
2012-08-22 07:23:20 +0430 +0430
NA

فحش بدم؟
امین شد سامان؟
من زود يه دربست گرفتم تا اون و امین خيس نشk ولي تا خودم بگيرم خيس شده بودم.

بعد از صبحونه سامان که بیدار شده بود

کس مغز !

0 ❤️

298388
2012-08-22 11:02:12 +0430 +0430

كس مشنگ اسم پسرش آخر سامان بود يا امين؟ اسم خودش مرجان بود يا شهلا؟ من كه خيلي سعي كردم بخونم اما توئه كون ناشوره كون تلق تلوقه كله سكسيه كير به دماغ انقد كس نثر گفتي كه نزاشتي بخونم.برج ايفل از عرض به درزت

0 ❤️

298389
2012-08-22 23:39:13 +0430 +0430
NA

کیرم تو مغزه جقیت بره لاشی خالی بند

0 ❤️

298390
2012-08-23 10:30:39 +0430 +0430
NA

مرتیکه لاشی این خزعبلات جیه سرهم کردی
مارو چی فرض نمودی خل مشنگ.احمق لیدوکائین زد به آلتت وبعدش واست ساک زد.توی الاغ نمیدونی دراین حالت دهان خود اون زنیکه جنده بی حس میشه وحتماً باید قبل از این کار محل رو با آب شست.
گفتی دانشجوی نرم افزاری واینقدربیسوادی؟
ای هرچی سخت افزاره تو نه بدتر ازماتحتت.الاااااااغ
اسکانیا مسیرترانزیت با همه مسافراش که نیمه و نیمه مردهستن حوالت
داستانت دروغ محض بود-جراتش رو داشتم بگم حالا بیا سرش رو بگیرگاومیش

0 ❤️

298391
2012-08-24 06:54:14 +0430 +0430
NA

من نفهمیدم اسمش شهلا بود یا مرجان؟؟؟؟
راستی اسم پسرش حالا چی شد؟؟؟ امین یا سامان؟؟؟؟

خیلی مزخرف بود داستانت…

0 ❤️

298393
2012-08-24 18:01:04 +0430 +0430
NA

inke kolan kos bod va azon khali bandia ke ranandeha dore ham daran

0 ❤️

298394
2013-02-21 01:40:13 +0330 +0330
NA

ینی فوش دادن به تو جراتم میخواد؟!!!
برو کونتو بده گوزو :D کم کس شر بگو

0 ❤️

298395
2014-10-31 03:17:57 +0330 +0330
NA

کم جق بزن دیوس مخت گوزیده الزایمر گرفتی اول مرجان بود بعد شد شهلا

0 ❤️

550862
2016-07-30 23:54:49 +0430 +0430

داستانت ساخته ذهن تخیلیت بود ? ی بچه 10.15 ساله حتما هستی چنبار اسم شخصیتا تو داستان عوض شد

0 ❤️

566853
2016-12-01 08:49:07 +0330 +0330

اخرش نفهميدم سامان بودپسرش ياامين

0 ❤️

763913
2019-04-26 13:06:19 +0430 +0430

داستانای این سایت خیلی مزخرف شده

0 ❤️

778292
2020-11-23 08:40:02 +0330 +0330

خاک برسرت کنن با این داستانت،با مرجان و شهلا بودی ؟😁

0 ❤️

817311
2021-06-27 02:31:20 +0430 +0430

گوه ميخوري ميگي دروغ نبود

0 ❤️

817312
2021-06-27 02:33:14 +0430 +0430

اون از مرجان كه شد شهلا و از امين كه شد سامان گوه ميخوري ميگي دروغ نبود كوني ملجوق

0 ❤️