زن و خواهر کارفرما (1)

1393/12/06

با سلام این خاطره برمیگرده به همین چند ماه پیش من یه حسابدارم و با شرکتای زیادی کار میکنم چون شهر ما کوچیکه زود جا می افتی ، یروز صبح گوشیم زنگ خورد و یه آقایی که خودشو مدیرعامل یه شرکت معرفی میکرد ازم خواست برم دفترش منم قبول کردم. از اونجا که دفترش پایین شهر بود و شرکتش کوچیک نمیخواستم قبول کنم ولی ادب حکم کرد برم پیشش اونجا بپیچونمش خلاصه وقتی از در رفتم تو دیدم جوووون دوتا خانم خوش هیکل رو فرم یکیشون پشت سیستم بود اون یکی کنارش نشسته بودن ، خودمو معرفی کردم دفتر مدیرو بهم نشون دادن تو دلم گفتم اینجارو قبول میکنم ،بماند که رفتم داخل مدیر یه آدم کس باز 7 خط بود شروع کرد به کس وشعر گفتن تا اینکه رسید به این که اون خانم پشت سیستم خواهرمه و کناریشم زنمه و میخوام شما این 2 تارو از لحاظ حسابداری راه بندازی … .

من قبول کردم بصورت پاره وقت هفته ای 2 روز برم کار مدیریت مالیشو انجام بدم . خوب تا اینجاش کس وشعر بود میخواستم با محیط اشنا بشین الکیم فوش نده کون پاره.

خلاصه حدود 1 ماه گذشت دیدم هر دوتای اینا بصورت جداگانه میخوارن وقتی با زنه تنها میشدم همش از شوهر جاکشش میگفت که شبا دیر میادو رفیق بازو ازین حرفاست که یروز که خیلی دلش پر بود بصورت کاملا اتفاقی من دستمو گذاشتم رو دستش گفتم نگران نباش حل میشه یه نگاه کرد و چیزی نگفت ، آقا من اون روز هوس سکس کرده بودم شدید و از وانجا که تو شهرای کوچیک بخوای دوست دخترتو بکنی باید چند روز کونتو پاره کنی و بعد جا ومکانو و … گفتم برم رو مخ این شاید راه اومد ، خلاصه همینطور که داشتم بهش آموزش میدادم وقتی دستش رو موس بود منم به بهانه نشون دادن روی سیستم دستمو میزاشتم روی دستش دیدم کم کم داره بهم نزدیک میشه هوا داشت تاریک میشد گفتم مهندس کجاست اونم گفت امشب نمیاد رفته سر پروژه شهرستان منم بهش گفتم پس درو قفل کن هوا تاریک شده اینجا محله خوبی نیست اونم بلند شد قفل کرد و برگشت دیدم صندلیشو چسبوند به صندلی من جوری که پاهامون بهم چسبید ازون فاصله میتونستم گرمای وجودشو حس کنم و دیگه اصلا نمیفهمیدم دارم چی میگم بلند شدم برم دستشویی از کیفم اسپری برداشتم رفتم زدم و برگشتم کنارش. دیدم داره گردنشو تکون میده گفتم چیزی شده گقت آره درد میکنه خلاصه منم پرو پرو دستمو بردم پشت گردنش شروع کردم به ماساژ دادن اونم شروع کرد به تعارفای تخمی که نمیخواد و ازین حرفا منم کم کم دستمو بردم زیر شالش دیدم حرکتی نمیکنه پروتر شدم شروع کردم به ماساژ 2 دستی شونهاش یهو دیدم یه آه ه ه ناز کشید منم همونجوری دستمو رسوندم به سینهاش آخ نگو سینهای سایز 85 سفید حالت دار آقا از بالاهم رفتم تو لبش اونم شده بود برده من و فقط سوکت وحال میکرد. بلندش کردم رو اپن آشپزخونه دفتر خمش کردم مانتورو زدم بالا لبمو چسبوندم به کمرش یواش یواش رفتم بالا اونم دکمه های مانتو رو باز کرد در اوردم تاپو و سوتینم پشت سرش تو یه حرکت پیراهن خودمم درآوردم بدنامون چسبید بهم شروع کردم به خوردن گردنش دست انداختم دکمه شلوارشو باز کردم با شرت تا زانو دادمش پایین ، شلوار و شرت خودمم همینطور خمش کردم کیرمو گذاشتم توکس سفید تپولو خیسش ، آخخخخ شروع کردم یواش یواش به عقب جلو کردن اونم با همین ریتم خودشو میداد عقب تر یهو بخودم آمدم دیدم جوووون چه باسن نازی با اون قوس کمر که آدمو دیونه میکنه جلومه آقا انگشت انداختم روی سوراخ باسنش باهاش بازی کردم ، اونم هیچی جز آه و اوه نمیگفت کم کم سوراخشو باز کردم آمدم نشستم رو صندلی تو همون حالت اونم نشست رو پام بلندش کردم کیرمو با سوراخ کونش تنظیم کردم و یواش یواش نشست روش یخورده داشت درد میکشید ولی معلوم بود آقای مدیر راهشو باز کرده بود ، دیگه یه چالاپ چلوپی راه افتاده بود که هرکی از جلو در رد میشد صداشو میشنید آقا دم اسپری گرم حدود 20 مین کردمش و کل آبمو تو سوراخش خالی کردم . بعدشم خیلی طبیعی بلند شدیم نوبتی رفتیم دستشویی و برگشتیم سر آموزش.

خلاصه گذشت تا هفته بعد که تایم آبجی مهندس بود این آبجی خانم یه دختر متاهل لاغر اندام خوش برو رو بود که تو حرفاش شنیده بودم شوهرش کریس میزنه اون روز که رفتم دیدم یجور خاصی با من برخورد کرد اصلا خیلی رسمی و انگار که از من دلخوره خلاصه منم گرفتم به تخمم و رفتیم سر آموزش که یهو دیدم برگشت تو صورتم نگاه کرد و گفت میدونی تو دفتر ما دوربین داره…

ادامه دارد


👍 3
👎 1
124613 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

454385
2015-02-25 16:17:51 +0330 +0330
NA

onam tahdidet kard, majbor shodi onam bokoni, bagiasham begam ya abet omad

1 ❤️

454386
2015-02-25 16:18:12 +0330 +0330
NA

Noooshe kirt asisam

1 ❤️

454387
2015-02-25 17:15:11 +0330 +0330
NA

azin shansa kam paida mishe …khoshbehalettt

0 ❤️

454388
2015-02-25 18:04:55 +0330 +0330
NA

“شده بود برده من و فقط سوکت وحال میکرد”
مطمئنی سوکت RJ45 نبوده ؟
ماذا ، هذا ، فازا ؟
What the FAZ ?
جغیِ مجلوق سرورای سیسکو تو کونت .
کمتر کریس بزن !!!
کریس آنجل تو کونت !

0 ❤️

454390
2015-02-26 04:39:53 +0330 +0330
NA

اين شركت فقط همين دو اتاق داشت اتاقهاي ديگه هم ميرفتي احتمالا خواهرزاده مدير برادرزاده اش دختر عمه اش و كل دختراي فاميلشون بودن اونا رو هم ميگائيدي.جلقتو كه زدي بيا منم كونت بذارم

0 ❤️

454391
2015-02-26 08:16:06 +0330 +0330
NA

من نمیدونم چرا هرکی داستان میزاره کس پیشونی هس.یکیو میکنه اونیکی میفهمه تهدید میکنه که باید منم بکنی.طبق معمول قهرمان داستان هم که خوشتیپ و کیرکلفت و. بکن .چه برسر ملت اومده.مواد مخدر صنعتی پدر مردمو دراورده.والله ما میخواستیم دروغ بگیم چهارپنج بار مرورش میکردیم که گند نزنیم.فکر کنم شماها یبار هم نمیخونید داستانهای خودتونو.همه با هم دعا میکنیم برای شفای دوستان متوهم.

0 ❤️

454392
2015-02-26 14:03:41 +0330 +0330
NA

اولش میگی شهرتون کوچیکه. بعدش از بالاشهر پایین شهر حرف میزنی؟ والا اکثرا شهرای کوچیک همه جاش یجورن زیاد بالا پایین ندارن مثل تهران. کم خالی ببند

0 ❤️

454393
2015-02-26 17:42:46 +0330 +0330
NA

لاشی دهاتی … کون پاره خودتی و هفت جد و آبادت …

0 ❤️

584885
2017-03-21 08:58:03 +0330 +0330

وااایییی دوربین داره… 😢

0 ❤️