زندایی سمج من

1390/02/03

سلام بر همه من مهرشادم و دبی زندگی میکنم الان چند وقته این سایتا دیدم و خیلی رابطه سکسی دارم می خوام همه رو براتون تعریف کنم نمی خوام دروغ بگم چون دلیلی نداره

من 28 سالمه یه سری واسه عروسی دختر خالم اومدم تهران من کارم دبی و زیاد ایران نیستم ولی هر چند ماه یکبار میام خلاصه ما اومدیم تهران و همه اومدن بازدیدم من 190 قدمه و خیلی خوشکلم همه دخترای فامیل تو کفمند خونه هاله من سمت خیابان الهیه تهرانه رفتیم اونجا خونه همسایه شونم گرفته بودن که یه دختر شاه کس داشتن که بعد داستان اونم واستون میگم

من قبل از اینکه برم دبی همش تو کف زنداییم بودم اما اون خیلی مذهبیه و به هیچ عنوان بهم را نمی داد خلاصه فامیل دور هم بودند تا اینکه شب شد من رفتم تو آشپزخونه چایی بریزم که دیدم زنداییم داره چایی میریزه گفت مهرشاد چایی می خوای گفتم می ریزم گفت من کع دارم میریزم واسه تو هم میریزم تشکر کردمو گفتم زندایی چه خبر گفت خبرا پیش تو گفتم نه بابا ما همش به کاریم پدرمون در اومده گفت نمی خوای زن بگیری گفتم آخه کی زنشو به ما میده خندید گفت شیطون شدی چایی و ریختو گفت بریم منم اومدم بیرون زندایی من قدش 160 تقریبا 60 کیلو و هیکل خیلی باهالی داره داشت میرفت بیرون که من گفتم سینیو بدین من ببرم که سینی داد به من داشت از در میرفت بیرون که من آروم خودمو نزدیکش کردم که یه شلوار مشکی پوشیده بود با پیراهن معمولی که برگشت و یه اخمی بهم کردو رفت منو بگو گفتم عجب خریتی کردم

اومدم بیرون نشستم که زندایم دیگه بهم نگاه نمیکرد داییم گفت به به عروس خانمم اومدن ما چطوری این چایی و بخوریم که من سریع گفتم زندایی زحمتشا کشیدن من فقط آوردم بیرون که دیدم بازم زنداییم محلم نذاشت منم گفتم بفرمایین سرد میشه

تو دلم گفتم عجب خریتی کردم خلاصه چایی و با هر در به دری بود خوردم بعد خاله فریبام که تقریبا یه 40 سالی داره گفت مهرشاد من عصر میخوام با زنداییت برم بیرون خرید مارو میبری که بابام گفت آخه این سوال داره بله منم گفتم من خستم میخوابم و هر وقت خواستین بریم صدام بزنین منم اومدم اتاق دخترخالم که داشت با نامزدش حرف میزد گفتم مزاحم نیستم اومدم چمدونمو بردارم گفت برو اتاق مهسا بخواب اون دختر خاله ذومیمه 19 سالشه رفتم خوابیدم و همش به فکر کار اشتباهی که کردم بودم

خواب بودم که خاله فریبام صدام زد گفت مهرشاد جان بریم گفتم الان حاضر میشم لباساما پوشیدمو آماده شدم مهسا گفت منم بیام گفتم نمیدونم به خاله فریبا بگو اینو بگم خاله فریبای من خیلی مقتدره همه ازش میترسن و تو خانواده ما هیچ کس رو حرفش حرف نمیزنه بعد اومد به خالم گفت که اونم گفت زود آماده شو زندایی من اهل اصفهانه تهرانم زیاد بلد نیست خالم به من گفت تا ما آماده میشیم برو ماشینا ببر بیرون من ماشینمونو آوردم بیرون داشتم آهنگ فرزاد فرزین گوش میدادم که اومدن من خیلی صدام خوبه و بعضی وقتا تو خونه برای همه می خونم خالم اومد جلو و زنداییمو مهسا عقب نشستند.

من تو آیینه عقب یه لحظه که تابلو نشه زنداییمو نگاه کردم که اون خیلی ناراحت به من نگاه کرد خلاصه ما تو این ترافیک مزخرف تهران دور میزدیم تا به فروشگاه رسیدیم همه پیاده شدند خالم بهم گفت برو ماشینا یه جایی پارک کن و همینجا بمون تا ما بیایم منم گفتم چشم .

تقریبا 1ساعت گذشته بود که منم داشتم با گوشیم بازی میکردم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم دیدم زنداییمه که گفت من از خاله جدا شدمو نمیدونم کجام خلاصه با ادرسایی که داد بعد 15 دقیقه پیداش کردمو زنگ زدم خالم که نگران نباشند اونم گفت ما تا چند دقیقه دیگه میایم زنداییم ترسیده بود اساسی بعد از چند دقیقه سکوت گفتم می خواین بریم یه چیزی بگیرم بخورین گفت لازم نیست که من گفتم به خدا زندایی اتفاقی بود من نمی خواستم اینطوری بشه که گفت من روی تو یه حساب دیگه ای باز کرده بودم همه رو خراب کردی منم نمیدونستم چی بگم که اون گفت من شوهر دارم این کارام گناهه و از این حرفا منم سرما انداخته بودم پایینا هیچی نمی گفتم

خلاصه عذرخواهی کردمو ساکت شد محیط ماشین … یه لحظه زنداییم گفت مهرشاد تو با این موقعیتت چرا ازدواج نمیکونی که من گفتم من زیاد خوشم نمیاد که خندید و گفت عادت میکنی که منم پرو شدمو گفتم الان شما از دایی راضی هستین که گفت خوب بد نیست باید گذروند آخه زنداییمو اینا زیاد وضع مالیشو مثل ما نیست در حد متوسطند

خلاصه گفتم شما کسیو سراغ دارین که گفت این همه دختر تو فامیل هست که واست می میرن یکیشونا انتخاب کن که گفتم من از اونا خوشم نمیاد که خالم در و باز کرد من رفتم خونه

شب عروسی فرا رسید من تیپ زدمو با کلاس با ماشینمون رفتیم زنداییمو داییم با من اومدم من تو ماشین فقط زنداییمو دید میزدم اونم دیگه ناراحت نبود و تبسم کوتاهی بهم کرد عروسی مختلط بود داخل باغ که زنداییم رفت اونطرف لباساشا درآورد من که باورم نمیشد یه لباس صورتی که وسطش یه چاک داشت و بالاشم دو تا بند روی شونش افتاده بود وقتی می خواست بشینه پاهای سفیدش پیدا بود

همه می رقصیدن و منم تو کف زنداییم بودم که دیدم پاهاشو جمع کردم بهم گفت بسه اینقدر چشم چرونی نکن برو یکم برقص که من گفتم با کی کسی نیست تنهایی برقصم گفت تو برو کسشم میاد من تعجب کردم من فوق العاده رقصم خوبه من شروع کردم به رقصیدن که دیدم زنداییم دست داییمو گرفته میخواد برقصه شروع کردن به رفصیدن یه چیزیم بگم خالم قبلش رو کرد به داییمو گفت پاشو یکم با زنت برقص که من این جریانو نمیدونستم خلاصه داییم یه کم رقصید تا این که گوشیش زنگ خورد و رفت من بودما زنداییم وای باورتون نمیشه من داشتم دیوانه نمیشدم به زنداییم گفتم چقدر خوشکل میرخصی گفت بهتر از تونیست یه چیزیم بگم فامیل ما همه با هم راحتن و در مواقعی که همدیگرو میبینن زنو مردا با هم دست میدن و روسریم سرشون نمیکنن حتی زنداییم عادت کرده با شوهرخاله هام دست بده این یه رسمه

من داشتم با زنداییم میرقصیدم که یه لحظه همه اومدن و شروع به جیغ زدن کردن تعداد زیاد شد و منم داشتم با زنداییم میرقصیدم که دیدم عروس داماد امدن خیلی شلوغ شد من داشتم با زنداییم میرقصیدم که همه هلم دادن منم خوردم به زنداییم تقریبا 30 ثانیه ای چسبیدم بهش و بخاطر اینکه نیفتم کمر زنداییمو گرفتم که تا اومدم بلند بشم دستم به سینه هاشو بعدم آروم به گردنش خورد که یهو دیدم زنداییم هیچی نگفتو به من رو کردو گفت چیزیت که نشد گفتم چرا اینه وحشیا اینجوری کردن گفت عروس و داماد اومدن

بعد از اینکه به خودم اومدم دیدم الان بهترین فرصت برای حال کردن با زنداییم چون می دیدم کلش داغه و من که نمی تونستن بکنمش ولی حداقل باهاش یکم حال میکردم خلاصه آروم آروم خودمو میمالوندم به کونش و اونم اصلان حواسش نبود که آروم خودمو چسبوندم بهش کیرم تقریبا داشت منفجر میشد زنداییم فهمید گفت چیکار میکنی گفتم خیلی شلوغه چیکار کنم گفت یکم برو عقب گفتم نیمتونم گفت حداقل خودتو اینقدر نچسبون بهم که گفتم سعی میکنم

فوق العاده شلوغ بود تو این باغ یه حالت سن مانند بود بزرگ که خواننده گفت یه سولپرایز دارم و در لحظه ای که عروس و داماد وسط بودن و حدود 100 نفری وسط می چرخیدن چراغها خاموش شد و رقص نور روشن منو بگو گفتم الان وقتشه تا می تونستم کیرمو بردم سمت کون زنداییم که دیدم میگه برقص یکم گفتم به خدا جا ندارم که دیدم برگشتو با آهنگ سوسن خانوم خودشو تکون میداد منم آروم چسبیدم بهش و به بهونه رقص منم میرقصیدم کیرم می ماملید بهش اونم جیغ میزد مثل همه که دوباره برگشت و کونشا به من کرد و می چرخوند منم کیرمو میمالیدم بهش …وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی

جا همتون خالی یه لحظه یه فکری به سرم زد تو اون تاریکی یه لحظه زنداییم نرقصید و خسته شد و شروع به دست زدن کرد منم از چاک لباسش آروم دستمو بردم زیر لباسش که مثل اینکه خوشکش بزنه برگشت و گفت چیکار میکونی که من گفتم هیچی برگرد الان تابلو میشیم که زنداییمم عصبانی برگشت و آروم میگفت نکن مهرشاد زشته میبینن منم گفتم زندایی به خدا دوست دارم چند ساله تو کفتم گفت بابا من شوهر دارم منم گفتم منم دوست دارم و دستما برده بودم لای پاش که گفت نکن حالا حالم بد میشه گفتم منم همینا میخوام که گفت اگه دستو در نیاری جیغ میزنم که گفتم جیغم بزنی همه فکر میکنن که واسه عروسی بدبخت نه راهه پس داشت نه راهه پیش خلاصه دستمو می مالیدم به کونش تقریبا یه 5 دقیقه ای حال کردم خیلی شلوغ بود حتی یه دخترام که کنار ما ایستاده بود فهمیده بود اما من نمی شناختمش ولی میدید و به من می خندید اینو بگم اگه تو کف زنداییم نبودم همونجا میکردمش خلاصه تو این فکر بودم که زنداییم گفدت مهرشاد بسه به داییت میگما گفتم چیو اینکه عزیزمی دوست دارم میگفت واسه این کارا دوستم داری گفتم منم مثه دایی منم میخوام باهات حال کنم که گفت دیونه نمیشه منم گفتم بخدا میشه فقط یه بار بخدا دیگم نمیخوام دید هیچ راه حلی نداره که گفت حالا بس کن تورو خدا منم گفتم تا قول ندی ول نمیکنم چند دقیقه هیچی نگفتو بهد کونشا فشار دادم گفت نکن دردم میاد باشه قول میدم بجونه داییت بعد گفتم بگو جونه بابات گفت به یه شرط که کسی نفهمه منم گفتم خیالت راحت فکرشو نمیکردم زنداییم قبول کنه به خودم گفتم الان گیر افتاده و بعد از خلاصی از دست من بیچارم میکنه تو همین فکر بودم که گفتم منکه میدونم بهم نمیده بزار حالا باهاش حال کنم که یه لحظه چراغا روشنو خاموش شد که دیدم اون دختری که منو دید میزد دختر همسایه خالمه همونا که خونشونا داده بودن واسه مهمونا خالم خندید و گفت عجب عروسیه باحالیه منم گفتم توهم دندت میخاره که گفت چه جورم که بعد داستانشو واستون میگم خلاصه دوباره چراغها خاموش شد منم دوباره دستمو کردم لاپای زنداییم که اون دیگه هیچی نمیگفت فقط می ترسسیدو بهم میگفت کهرشاد توروخدا کسی نبینه منم میگفتم خیالت راحت کونشو میمالیدم وای چه حالی میداد دیگه مست مست بودم آروم آروم کیرمو چسبوندم بهش بعد دیدم واقعا حالش بد شده از رو شرتش دستمو گذاشتم رو کسش دیدم وای خیس خیسه گفتم چه خبر زندایی گفت تقصیر تو بیچارم کردی وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی چه حالی میداد داشت آبم میومد از رو شرت کسشو می مالیدم و خیلی باحال بود که زنداییم عینه یه دختره رام شده تو بغل من خودشو ول کرده بود و هر چند ثانیه یه بار اوف اوف میکردو جیغ میزد

داشتم حال میکردم که نگین دختر همسایه خالم فقط به من می خندید می خواستم یکمم برم بمالمش ترسیدم زنداییم بفهمه آب از کوس زنداییم مثه دریا راه افتاده بود و هی کونشا به من می مالید سینه هاشو مالیدم خودشو هی عقب و جلو میکرد تا اینکه دیدم یهو شل شد و فهمیدم ارضا شده دستشو گذاشت رو دستمو گفت بسمه دیگه جان مهرشاد حالم بده میخوام برم دستشویی اروم رفتم جلو یه بوسش کردم که گفت خیلی با حالی تا حالا اینقدر حالم بد نشده بود بعدم گفت پدر سوخته پدرتا در میارم حالا به زنداییت ور میری منم گفتم ای نامرد ارضا شدی همینا می خواستی خندید و گفت بزار برم الان وضغیت قرمزه منم گفتم زود بیا تا چراغارا روشن نکردن خندید و گفت چشم …

خلاصه زنداییم رفتو منم رفتم تو کف نگین گفت کجا رفت گفتم نمیدونم رفت دستشویی خندید و گفت پدرشو در آوردی گفتم تو هم بدت نمیاد گفت تا کی باشه گفتم این شاخ شمشاد گفت توکه الان کیستا داری گفتم به پاتو نمیرسه گفت امرن من کجا اون کجا گفتم بر منکرش لعنت گفت رقصتم بد نیست گفتم میترسم زنداییم بیاد وگرنه باهات میرقصیدم خندید و گفت وقت زیاد خلاصه داشتیم همینطور حرف میزدیم که من دیدم از آخر سالن زنداییم داره میاد بهش گفتم اومد فعلا کاری نداری گفت نه خوش باشی …

یادم رفت بگم زنداییم 33 سالشه و واقعا یه شاه کس رفتم طرفش اومد نشست روی میز منم نشستم کنارش گفت تو چرا منو دوست داری گفتم آخه خیلی وقته میخوام بگم اما روم نمیشد بهم گفت تو مگه دوست دختر نداری گفتم نه بابا ذوست دختر کیه گفت داری دروغ میگی گفت به جان زندایی ندارم گفت اگه از رابطه منو تو کسی بفهمه چی منم گفتم نترس نمیزارم کسی بفهمه …

یه لحظه ساکت شد و گفت من بهت قول دادم ولی بازم میخوام فکر کنم منم گفتم بیا بریم برقصیم ولش کن اونم قبول کرد تا شلوغ بود سن رفتیم به رقص منم به تنها چیزی که فکر نمیکردم رقص دستم همش تو کوس و کون زنداییم بود اینقدر مالوندمش که شاید دو سه بار ارضا شد وقت شام شد همه رفتن سر میز سرو سرویس شام منم به خاطر اینکه تابلو بازی نشه رفتم و خودم تنها نشستم یه گوشه و شام خوردم تقریبا عروسی داشت تمام میشد که داییم اومد گفت مهرشاد برو به زنداییت بگو بیاد میخوایم بریم گفتم کجا گفت بریم کارامونا بکنیم بریم اصفهان منو بگو چرتم پاره شد گفتم چرا به این زودی گفت واسه فردا صبح بلیط گرفتم به خودم گفتم مردشور این شانس مارو ببرن حالا که بخت و اقبال نظر به ما کرده دایی جون تو بزن تو برجک ما اه گندت بزننننننننننننننننننننننننننننننننننن

شب که داشتیم میرفتیم خونه به مخم زد که بحث شمالو رو کنمو آخه زنداییم خیلی از ویلای ما تو رامسر خوشش میاد و وقتی میخواد بره شمال عقل از سرش میپره خلاصه تو ماشین ما که شاسی بلندم هست تقریبا بیشتریا تو ماشین ما بودن مخصوصا خاله فریبا بحث شروع کردمو زنداییمم قند تو کونشو آلاسکا شده بود که مامانما خاله فریبا موافقت کردند اما داییم گفت من باید برم اداره و نمیزارن من نباشم باسد حتما شنبه سرکار باشم که خاله فریبام گفت اگه شیدا میخواد بیاد مشکلی نداره ( یعنی زنداییم ) که داییم گفت مزاحمت میشه که خاله فریبا گفت تاج سرماست خودم حواسم بهش هست داداش نترس آقا منو بگو داشتم منفجر میشدم از خوشحالی آهنگ فرزاد فرزین را گذاشتمو تو ماشین جیغ میزدم که خالم گفت چرا اینجوری میکنی دیونه شدی حورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

رسیدیم خونه دم در دستشویی من میخواستم مسواک بزنم که زنداییم گفت مهرشاد خدا بگم چیکارت کنه که منم گفتم حالش دم آب بیشتر نه که یکی زد پشت گردنمو گفت برو گمشو پرو … شب داییم به حساب زنداییم رسید که اگه خواستم داستانشا میگم واستون منم که از کف دستی خوشم نمیاد همشو دیدمو با کیر شق رفتم خوابیدم اینم بگم متنفرم از جق زدن چون واقعا کار احمقانه ایه …

من جمعه داییم رسوندم ترمینالو و برگشتم خونه تا شب اینقدر با زن داییم لاس زدم و بعدش رفتم خوابیدم روز موعود فرا رسید و خاله فریبا و مامانمو بابام و زنداییم با من اومدن و مهسا و نگین دختر همسایه شونم با خالم با یه ماشین دیگه تو جاده همه خواب بودن من از تو آیینه جلو واسه بوس میفرستادم اونم با سرشو به نشانه تمسخر تکون میداد رسسیدیم بالاخره آخر شب ویلا منکه اینقدر خسته بودم که خوابیدم صبح پاشدم دیدم همه دارن میرن بیرون به من گفتن میای گفتم نه حالشو ندارم اومدم به زنداییم گفتم نرو گفت نمیشه تابلو باز میشه هر کاریش کردم آخرش رفت منم تو کف بودم از اون طرفم نگین تو کف منو زنداییم بود ظهر اومدن خونه دیدم زنداییم حالش خوب نیست به مامانم گفتم چیه گفت نمیدونم یهو حالش بد شد گفتم ای دهنت سرویس احتمالا پریود شده که خوشبختانه فهمیدم به ماهی دودی حساسیت داره خلاصه زنداییم رفت اتاق بالا خوابید بعداز ظهر همه داشتن میرفتن بیرون که مامانم به زنداییم گفت شما نمیاین که اون گفت نه حالم خوب نیست که مامانم به مهسا گفت تو میمونی که اون یه جوری به مامانم گفت که خالهههههههه من گفتم من یکم تو اینترنت کار دارم خواستین من می مونم که خالم گفت پس ماشینو میزاریم اگه حال زنداییت بد شد ببرش بیمارستان منم گفتم اوکی مامانم بهم گفت ما داریم میریم چالوس پیش دوست خالت شاید دیر وققت بیام خودت غذا بخر یادت نره ها منم گفتم چشم

خلاصه همه رفتنو من به آرزویی که چند سال بود می خواستم برسم نزدیک شده بودم رفتم در اتاق زنداییم که دیدم با مانتو خوابیده بود گفتم چیزی می خواین بیارم زندایی گفت تو نرفتی گفتم من موندم که مواظبتون باشم یه چیزی بگم من با چرت و پرتایی که بعضیا می نویسن که من یه شب با مامانم یا زنداییشون یا عمشون یه شب از کوس و کون میگم اصلا اعتقاد ندارم چون خواهی نخواهی هیچ وقت فامیل آدم تو این مسائل هر کیم میخواد باشه با آدم راحت نیست

خلاصه گفتم من موندم مواظب شما باشم گفت مواظبم باشی یا پدرمو در بیاری گفت واسم یکم آب بیار که من رفتم یه پارچ آب آوردمو توی راه گفتم الان بهترین فرصت داشتم میومدم جلوکه علکی پاما به یه چیزی گیر دادما بیشتر آبهارا ریختم رو لباس زنداییم که از جا پرید و اینقدر حرفه ای این کارا کردم که خودم انداختم زمینو چونمم عمدا زدم زمین که زنداییم گفت چیزیت نشد که گفتم نه لباست خیس شد گفت طوری نیست گفتم بیا بریم تو این اتاق مامانم لباس داره آوردمش تو اتاقا نشوندمش رو تخت یه تاپ و شلوارک که زیرش شرت و سوتین قایم کرده بودم درآوردمو گفتم بزار کمکت کنم که گفت نمیخواد منم به زور مانتوشا درآوردمو دیدم زیرش یه تاپ صورتی خوشکل پوشیده بود گفتم تاپتم در بیار خیس شده که گفت نکن مهرشاد زشته منم گفتم الان سرما میخوری خدایی عجب هیکلی داشت با زور تاپشا در آوردم شروع کردم از پشت گردنشو خوردن اول یکم مقاومت کرد ولی تا به لاله گوشش رسیدم دیگه شل شد بند سوتینشا از پشت بازکردمو دو تا سینشو گرفتم تو مشتمو گفتم شیدا جون حالا حالی بهت میدم که عمرا دایی بهت نداده که ساکت بود هیچی نمی گفت شروع کردن به خوردن سینه هاش که داشت به خودش می پیچید و ساکت بود و لبشا گاز میگرفت دستن بردم زیر دامن خیسشا آروم دستما گذاشتم روی شرتش و کسشا مالیدم که گفت مهرشاد تو رو خدا اونجا نه که گفتم اصل کاری اونجاست عزیزم دیگه تقریبا صداش دراومده بود آروم از زیر شرتش دستمو رسوندم به کسشو بعد یه کم بازی کردن آروم انگشتم کردم توش که یه جیغی زدو گفت آروممممممممممممممممممممممممممممممم م م م م م م م
گفتم چشم عزیز دلم دیگه رام شده بود اروم آروم دامنو شرتشو درآوردمو دیدم وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی عجب کو س توپی داره آروم با چوچولش بازی کردم شروع کردن به خوردن جیغ میزد مهرشاد تورو خدا بسمه دیگه بس مهرشاد دیونم کردی که بعد یک ربع آبش راه افتاده بود که کیر 16 سانتی خودمو درآوردمو گفتم زندایی نوبت شماست که میگفت من تا حالا واسه داییتم نخوردم که با التماس زور کردم تو دهنش که کم کم خوردو خوشش اومد منم اسپریو آماده کردم زدم بعدش به کیرم تا عمل کردن اسپری کوس زنداییم خوردمو بعدش کردم آروم آروم با کاندوم تو کوس خوشکلو تنگ زنداییم سفت منو فشار میداد میگفت مهرشاد چقدر کلفته منم گفتم قابل نداره تازه هنوز کلفت نشده میگفت توروخدا بلایی سرم نیاری گفتم نترس شروع کردم به تلمبه زدن من وقتی اسپری میزنم تقریبا 2 ساعتی کمرم توپ توپه هر کی باور نداره از خانما بیاد با هم سکس کنیم تا باورش بشه زندایی دو سه بار ارضا شد و هی میگفت مهرشاد تو چه کیری داری چه حالی میده بعده یک ربع گفتم بیا بشیین روش ببین چه کیفی میده اومد آروم نشست رو کیرم منم تلمبه میزدم میگفت بیرحم آروم میره تو دلم خانوما میفهمم من چی میگم سرخ شده بود میگفت کشتی منو دیوانه کنندس این کیرتو به حالت سگی خوابوندمشو از کس میکردمش که گفتم زندایی کون دادی که گفت نه توروخدا مهرشاد میگن خیلی درد داره منم گفتم اولش سخته بعد هزار تا حرف و کس وشعر کرم آوردمو زنداییم مهرشاد جان تورو خدا آروم بکنیا اروم آروم گذاشتم دمه کونش جیغ میزد میگفت ال صبح بهت کس میدم از عقب نکن اینقدر کردم تا نصفش رفت تو گفت اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

پاره شدم درش بیار منم آروم آروم کردم توش تا ته رفت شروع کردم به تلمبه زدن کون کوچولوش تکون میخورد گفت میکشمت پارم کردی خلاصه اینقدر تلمبه زدم که دیدم زنداییم داره اوف میکنه میگفت مهرشاد عجب کیری داری تا حالا اینقدر حال نیومدم که داشت آبم میومد که گفتم زندایی آب خوردن یادته می خواستی گفت خوب چیه که جیغ زدمو همه ریختم تو کونش گفتم ریختم تو کونت از اون آب مقوی تره خواسته بدم بخوری گفت چرت و پرت نگو بیشعور اینقدر عرق کردیم که تخت خیس شده بود باهم خوابیدیم رو تخت من لباشو خردم گفت خوش به حاله دوست دخترات عجب کیری داری حال اومدم تا آخر شب 3 -4 بار زنداییما کردم الانم تقریبا 8 ماهه وقتی میرم اصفهان یه خونه دوستامه میگیرمو زنداییمو میکنم خیلی حال میده خدا نصیبه شما هم بکنه دوستدار همتونم چون از نسل کورش هستینو آریایی به خودتون ببالین چون با تمدن ترین پر افتخارترین اقوام دنیایین بدرود تا بعد.

نوشته: مهرشاد


👍 0
👎 1
154133 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

277655
2011-04-23 12:41:51 +0430 +0430
NA

من 190 قدمه و خیلی خوشکلم همه دخترای فامیل تو کفمند
منم تو کفتم عزیزمممممممممممممممممممممممممممممم

0 ❤️

277656
2011-04-23 13:27:41 +0430 +0430
NA

داستان با حالی بود.داستان دختر همسلیه تونم بگو.ممنون

0 ❤️

277657
2011-04-23 13:36:18 +0430 +0430
NA

Man ke hal kardam damet garm

0 ❤️

277658
2011-04-23 13:42:22 +0430 +0430
NA

انصافا خیلی تحریک کننده…
درسته گفته بودی که واقعیته اما خوب باورش برام سخته دیگه!
زیادی هم از خودت تعریف کرده بودی … همه تو کفمم و این حرفا …

بعدش هم که ادامه بده . خوب بود!

0 ❤️

277659
2011-04-23 14:19:26 +0430 +0430
NA

من بعد از خوندن اين داستان نسبت به شخصيت آقاي مهرشاد نويسنده داستان، ارادت ويژه‌اي پيدا كردم. به همين دليل با تلاش فراوان و رايزني با ادمين شماره‌شو پيدا كردم و با ايشون مصاحبه‌اي ترتيب دادم. توصيه ميكنم اين مصاحبه رو حتماً بخونيد تا شما هم شيفته شخصيت اين مرد بزرگ بشيد!

مصاحبه فريجاب با استاد مهرشاد:

فريجاب: لطفاً خودتونو براي خواننده‌هاي ما معرفي كنيد.
مهرشاد: من 190 قدمه و خیلی خوشگلم. همه دخترای فامیل تو کفمند.
فريجاب: ميشه بيشتر توضيح بدين.
مهرشاد: ماشين ما شاسي بلندم هست! اینم بگم متنفرم از جق زدن چون واقعا کاراحمقانه‌ایه.
فريجاب: وقتي شما حرف ميزنين من خيلي تحت تأثير قرار ميگيرم. دليلش چي ميتونه باشه؟
مهرشاد: من خیلی صدام خوبه و بعضی وقتا تو خونه برای همه می خونم.
فريجاب: پس اهل هنر هم هستين. ديگه چه هنرايي دارين؟
مهرشاد: من فوق‌العاده رقصم خوبه.
فريجاب: شما اين همه انرژي رو از كجا ميارين؟ مواد مصرف ميكنين؟ معمولاً چي ميزنين؟
مهرشاد: من وقتی اسپری میزنم تقریبا 2 ساعتی کمرم توپ توپه.
فريجاب: يعني شما جدي جدي اسپري مي‌كشين؟!!
مهرشاد: نمي‌خوام دروغ بگم چون دليلي نداره.
فريجاب: بعضيا ميگن موقع سكس وقتي خانوما كير شما رو مي‌بينن مي‌زنن زير خنده! اما طرفداراتون باور نميكنن!
مهرشاد: هر کی باور نداره از خانما بیاد با هم سکس کنیم تا باورش بشه.
فريجاب: ولي زن‌دايي‌تون كه خيلي تعريف مي‌كرد.
مهرشاد: هی میگفت مهرشاد تو چه کیری داری چه حالی میده… کشتی منو دیوانه کنندس این کیرتو… خوش به حاله دوست دخترات عجب کیری داری حال اومدم…! هزار تا حرف و كس و شعر!!!
فريجاب: دوست داري با كسي سكس كني كه بين پاهاش بجاي كس يه كير 18 سانتي باشه؟
مهرشاد: شما کسیو سراغ دارین؟
فريجاب: شرمنده! رو من حساب نكن! اما این همه پسر تو شهواني هست که واست می‌میرن یکیشونو انتخاب کن.
مهرشاد: من از اونا خوشم نمیاد.
فريجاب: بگذريم! تو در سكس با زن‌داييت اصول اخلاقي و فرهنگي رو هم رعايت كردي؟
مهرشاد: من با چرت و پرتایی که بعضیا می نویسن که من یه شب با مامانم یا زنداییشون یا عمشون یه شب از کوس و کون میگم اصلا اعتقاد ندارم چون خواهی نخواهی هیچ وقت فامیل آدم تو این مسائل هر کیم میخواد باشه با آدم راحت نیست.
فريجاب: خوب پس به زن‌داييت چي گفتي؟
مهرشاد: گفتم زندایی کون دادی؟
فريجاب: راستي سكس با زن‌دايي چه حسي داره؟
مهرشاد: خدا نصيب شما هم بكنه.
فريجاب: چه پيامي براي پسرعمه‌هات داري؟ آخه مي‌دوني كه مامان تو ميشه زن‌دايي اونا! بهشون چي ميگي؟
مهرشاد: خيلي حال مي‌ده!
فريجاب: و حالا جمله آخر؛ اين تو و اينم طرفداراي تو.
مهرشاد: دوستدارهمتونم چون از نسل کورش هستین و آریایی. به خودتون ببالین چون با تمدن ترین پر افتخارترین اقوام دنیایین.

0 ❤️

277660
2011-04-23 15:20:10 +0430 +0430
NA

برو کونی !
مگه کونی که از خودت تعریف میکنی اینقد لاشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تن زنداییت شلوارک بود یا دامن ؟ ما که نفهمیدیم.

0 ❤️

277661
2011-04-23 16:42:24 +0430 +0430
NA

بي ناموس تو چيكار به كوروش داري برو داستانتو بنويس

0 ❤️

277662
2011-04-23 16:42:27 +0430 +0430
NA

مهرشاد کیرم تو کونت از دبی تا تهران

0 ❤️

277663
2011-04-23 17:01:02 +0430 +0430
NA

فریجاب و mr mehdibikas عاشقتونم با این نظراتون هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه =)) =))

0 ❤️

277664
2011-04-23 17:01:40 +0430 +0430
NA

مرسی فریجاب عالی بود
ایکاش با زندایی هم مصاحبه میکردی تا صداقت این انسان … برای همه روشن شه.
فریجاب حرفی برای گفتن باقی نزاشت
اما باید بگم خودتو به قوم آریا نبند که معلوم تخم و ترکه ی مغولی

0 ❤️

277665
2011-04-23 17:08:41 +0430 +0430

بقول بوشهری ها اب پیچک بود

0 ❤️

277666
2011-04-23 17:27:41 +0430 +0430
NA

بابا فريجاب دمت كرم حال كردم خواهر مادرشو كاهيدى
اخه بي ناموس زن داييت كردى بعد ميكى شما هم امتحان كنيد خيال كردى همه مثل تو بى ناموسن
‏2 ساعت سكس تا حالا نديدم
وجمله آخرم(خيلى بى ناموسى)

0 ❤️

277667
2011-04-23 17:29:35 +0430 +0430
NA

mr mehdibikas =)) شک نکن
ادمین جونه من این داستانا ماله خودته ؟ =))

0 ❤️

277668
2011-04-23 18:33:30 +0430 +0430
NA

very nice mehdi

0 ❤️

277669
2011-04-23 18:52:56 +0430 +0430
NA

بیشک میدانیم که اکثر داستان ها منتشر شده در سایت های گوناگون از عنصر خیال نشات گرفته است اما در عین حال که خود به این مسئله که داستان داستان است آگاهیم با این حساب باز نمی توان کشک را به جای داستان قالب کرد هر چند آن اتفاق اصلا رخ نداده باشد لذا مبرهم است که اصول و قواعد داستان نویسی باید رعایت گردد.

0 ❤️

277670
2011-04-23 19:19:10 +0430 +0430
NA

yek ahmagh عزیز باید بگویم نامتان با گفتارتان هیچ سنخیتی ندارن :d
=))

0 ❤️

277671
2011-04-23 21:09:33 +0430 +0430
NA

اینقدر کس شعر گفتی که خوابت برد وآخرش از دست در رفت

فریجاب حال دادی دمت گرم اخر مصاحبه بود

0 ❤️

277672
2011-04-24 00:28:21 +0430 +0430

با سلام من بهت خسته نباشید میگم هم نثر جالبی داری که ادمو شهوتی میکنه وهم خاطرات ادمو زنده
اره زندای کردم
ی واقعا چیز خوبیه منم تجربه

0 ❤️

277673
2011-04-24 01:29:57 +0430 +0430
NA

mr mehdibikas
باران نفس
famildur
Meghnatis1368
driveyourownass
دم همه‌تون گرم. خيلي باحالين

famildur عزيز
اول ميخواستم با زن‌داييش مصاحبه كنم اما گفت من اصلا كسي رو به اسم مهرشاد نمي‌شناسم!! ميزان صداقت اين انسان (به قول تو)  رو از خود داستانش ميشه فهميد. اول ميگه زن‌داييش مذهبيه. بعد ميگه با مردا دست ميده و توي عروسي مختلط لباساي سكسي ميپوشه و جلوي مردا ميرقصه و حتي با همين شاپسر كلي رقصيده! من نميدونم تعريف آدم مذهبي از ديد اين شازده چيه؟ اگر مذهبي نبود ديگه ميخواست چيكار كنه!! زنه داشته با شوهرش ميرقصيده موبايل يارو زنگ ميزنه ميره بعد اين شاپسر مياد 3 ساعت دستشو ميكنه تو كون زنه! جلوي اون همه آدم! تازه نگين هم ميبينه پس دليلي نداره ديگران نبينن! شوهره هم كه انگار تا آخر عروسي با موبايلش مشغوله و اينا هم خاطرشون جمعه كه يارو نمياد مچشونو بگيره! فكرشون بكن! توي يه همچين فضايي زنيكه ارضا هم شده!!! بابا طرف خيلي فضايي فكر ميكنه بخدا.
گذشته از اين من نميدونم چرا توي اين داستانا همه اصرار دارن بگن علاوه بر كس از كون هم كردن!!! اگر از جلو بسته باشه قبول! اما اونايي كه ميگن از جلو كردن محاله كه نگن آخرش از عقب هم كرديم!!! انگار كون براشون نوشابه‌ست كه بعد از جوجه كباب حتماً بايد بخورن!!!

0 ❤️

277674
2011-04-24 02:33:36 +0430 +0430
NA

فریجاب عزیز و دوست داشتنی. بازم مثل همیشه آخر تیکه بود. کلی روزم شاد شد به خدا. کلی خندیدم. باور کن میتونی یه طنز پرداز حرفه ای بشی به خدا. من که بهت خیلی ارادت پیدا کردم. اصلاًم با داستان بالا کاری ندارم. خودتو عشقه
دربست مخلصتیم

0 ❤️

277675
2011-04-24 03:55:41 +0430 +0430
NA

R-sexy عزيزم ارادتمندم. از صميم قلب خوشحالم كه تونستم روزتو شاد كنم

0 ❤️

277676
2011-04-24 04:11:29 +0430 +0430
NA

خیلی خوشحالم که برای اولین بار نوشتن این همه نظر دادین و جالب ترین نظرات را داشتم از دوستانی که کم لطفی کردن و ناسزاهایی را به من نسبت دادن میگم که ما خاک کف پاشونیم همین که منت گذاشتنو داستان مارو خوندن ممنون می خواین مصاحبه بکنیم مارهم در جریان بزارین قربان همه شما مهرشاد

0 ❤️

277678
2011-04-24 06:34:33 +0430 +0430
NA

وای خدا بعد خوندن محاصبه ی فریجاب مردم از خندهههههههههههههههههههه
خیلی باحال بود :))

0 ❤️

277679
2011-04-24 06:46:51 +0430 +0430
NA

ن بعد از خوندن اين داستان نسبت به شخصيت آقاي مهرشاد نويسنده داستان، ارادت ويژه‌اي پيدا كردم. به همين دليل با تلاش فراوان و رايزني با ادمين شماره‌شو پيدا كردم و با ايشون مصاحبه‌اي ترتيب دادم. توصيه ميكنم اين مصاحبه رو حتماً بخونيد تا شما هم شيفته شخصيت اين مرد بزرگ بشيد!

مصاحبه فريجاب با استاد مهرشاد:

فريجاب: لطفاً خودتونو براي خواننده‌هاي ما معرفي كنيد.
مهرشاد: من 190 قدمه و خیلی خوشگلم. همه دخترای فامیل تو کفمند.
فريجاب: ميشه بيشتر توضيح بدين.
مهرشاد: ماشين ما شاسي بلندم هست! اینم بگم متنفرم از جق زدن چون واقعا کاراحمقانه‌ایه.
فريجاب: وقتي شما حرف ميزنين من خيلي تحت تأثير قرار ميگيرم. دليلش چي ميتونه باشه؟
مهرشاد: من خیلی صدام خوبه و بعضی وقتا تو خونه برای همه می خونم.
فريجاب: پس اهل هنر هم هستين. ديگه چه هنرايي دارين؟
مهرشاد: من فوق‌العاده رقصم خوبه.
فريجاب: شما اين همه انرژي رو از كجا ميارين؟ مواد مصرف ميكنين؟ معمولاً چي ميزنين؟
مهرشاد: من وقتی اسپری میزنم تقریبا 2 ساعتی کمرم توپ توپه.
فريجاب: يعني شما جدي جدي اسپري مي‌كشين؟!!
مهرشاد: نمي‌خوام دروغ بگم چون دليلي نداره.
فريجاب: بعضيا ميگن موقع سكس وقتي خانوما كير شما رو مي‌بينن مي‌زنن زير خنده! اما طرفداراتون باور نميكنن!
مهرشاد: هر کی باور نداره از خانما بیاد با هم سکس کنیم تا باورش بشه.
فريجاب: ولي زن‌دايي‌تون كه خيلي تعريف مي‌كرد.
مهرشاد: هی میگفت مهرشاد تو چه کیری داری چه حالی میده… کشتی منو دیوانه کنندس این کیرتو… خوش به حاله دوست دخترات عجب کیری داری حال اومدم…! هزار تا حرف و كس و شعر!!!
فريجاب: دوست داري با كسي سكس كني كه بين پاهاش بجاي كس يه كير 18 سانتي باشه؟
مهرشاد: شما کسیو سراغ دارین؟
فريجاب: شرمنده! رو من حساب نكن! اما این همه پسر تو شهواني هست که واست می‌میرن یکیشونو انتخاب کن.
مهرشاد: من از اونا خوشم نمیاد.
فريجاب: بگذريم! تو در سكس با زن‌داييت اصول اخلاقي و فرهنگي رو هم رعايت كردي؟
مهرشاد: من با چرت و پرتایی که بعضیا می نویسن که من یه شب با مامانم یا زنداییشون یا عمشون یه شب از کوس و کون میگم اصلا اعتقاد ندارم چون خواهی نخواهی هیچ وقت فامیل آدم تو این مسائل هر کیم میخواد باشه با آدم راحت نیست.
فريجاب: خوب پس به زن‌داييت چي گفتي؟
مهرشاد: گفتم زندایی کون دادی؟
فريجاب: راستي سكس با زن‌دايي چه حسي داره؟
مهرشاد: خدا نصيب شما هم بكنه.
فريجاب: چه پيامي براي پسرعمه‌هات داري؟ آخه مي‌دوني كه مامان تو ميشه زن‌دايي اونا! بهشون چي ميگي؟
مهرشاد: خيلي حال مي‌ده!
فريجاب: و حالا جمله آخر؛ اين تو و اينم طرفداراي تو.
مهرشاد: دوستدارهمتونم چون از نسل کورش هستین و آریایی. به خودتون ببالین چون با تمدن ترین پر افتخارترین اقوام دنیایین.

فریجاب دمت گرم خیلی با حال بووود

0 ❤️

277680
2011-04-24 06:47:40 +0430 +0430
NA

مهرشاد انقد خوشحال نباش ما فقط میایم نظرارو میخونیم ههههههههههههههههههه =))
در ضمن دفعه اخرت باشه از این داستانا مینویسیا

0 ❤️

277681
2011-04-24 06:51:25 +0430 +0430
NA

با کوروش بزرگ هم کاری نداشته باش اینجا جایی نیست که بخوای اسم کوروشو بیاری جای ادم های زن باز شاید اما کوروش بزرگ نه

0 ❤️

277682
2011-04-24 07:51:35 +0430 +0430
NA

انگار كون براشون نوشابه‌ست كه بعد از جوجه كباب حتماً بايد بخورن!!!
ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
اینم خوب اومدی فریجاب =))

0 ❤️

277683
2011-04-24 08:16:50 +0430 +0430
NA

مهرشاد هرگوهي كه هستي ببين ازاون بالا تا اين پائين ازت تعريف كردن آخه كسكش ننويس كيرتوي دهنت ننويس كسكش كيرتو روح خانواده ات بااين رسم كارهايشان اول خالت بچه كوني

0 ❤️

277684
2011-04-24 08:35:20 +0430 +0430
NA

فریجاب ای ول ترکوندی وووو
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی باهال بووووووووووووووووووووووووووود

0 ❤️

277685
2011-04-24 11:49:31 +0430 +0430
NA

آموزش تهیه کس شعر
سرقت شده از دفتر افتخارات مهرشاد ک*
برای تهیه کس شعر ابتدا یک جوان جقی پیدا کرده مقداری از توهمات ذهنیش رو برداشته با مقدار متنابهی تراوشات یک ذهن بیمار مخلوط کرده و در همزن میریزیم سپس مقدار 100کیلو اعتماد به نفس برد پیت را با 50کیلو ارزوهای دست نیافتنی یک کودک شهرستانی به صورت جدا گانه مخلوط کرده و به مدت 30دقیقه در دمای 800درجه درون فر گذاشته میگذاریم تا بپزد. دوستان عزیز توجه داشته باشند که شما برای تهیه کس شعر حتما باید جایزه کیردن گلاب رو در ضمینه کون دادن دریافت کرده باشین. دوستان توجه داشته باشند که کس شعر ما الان پخته و موادش مخلوط شده شما میتونین اون رو با مقداری سرقت ادبی و مقدار متنابهی روی زیاد سرو کنید. امیدوارم لذت برده باشید تا برنامه بعد خدانگهدار

0 ❤️

277686
2011-04-24 12:25:53 +0430 +0430
NA

فریجاب یه حرف دیگه نداری بزنی حالللللللللللللللللللللللللللللللل میکنم خیلی با حال خندیدم فریجاب تو گزارشکر بشی خوب میشه شاید یکیم به تو داد

0 ❤️

277687
2011-04-24 16:31:35 +0430 +0430
NA

Salam.khoshhal misham dastaneto bekhonam.(pouya)

0 ❤️

277688
2011-04-24 16:50:14 +0430 +0430
NA

kheyli kiri booood bacheha nazaratooon aliyeeeeeeeeee

0 ❤️

277689
2011-04-24 16:51:06 +0430 +0430
NA

dastanet bahal bood vali u gofti kandom gozashte bodi bad chejoori abetoo rikhti too koone zandayet

0 ❤️

277690
2011-04-24 16:58:55 +0430 +0430
NA

فری جاب واقعا با مصاحبت حال کردم میگم حالا من دوست ندارم تو ذوق کسی بزنم ولی مهرشاد جون که حتما اسمت رستم ورلفعلیه فدات شم ادم وقتی میخواد خودشو بالا نشون بده ترور شخصیت نمیکنه همه حرفات نشان از کمبود کلی تو داشت خوب مینویسی ولی اغراق زیاد دیگه …

0 ❤️

277691
2011-04-24 17:03:27 +0430 +0430
NA

mehrshad asemani

اینو نگی که نمیگن لاله

تو ازاین داستانها ننویس پاچه خواریم نکن این جا آدم باهوش مثل فریجاب زیاده

بچه جون نظر دوستان و که میخونی خوشحال نشو، آبشو از خجالت. نصحتت میکنم چشتو پاک کون، به هیچ کس حتی غریبه نظر نداشته باش، کس بازی با جنایت فرق داره، حالا ما که میدونیم رن دایی رو نکردی اما اگه کرده بودی میتونستی بعد 120سال سر قبر داییت بری و یگی دایی جان شرمنده من زنت رو کردم.

هم ناموستو کردی هم زن شوهر دارو بعد میای اینجا از نظر بجه ها تشکر میکنی.

خیلی از دستت عصبانییم ما همش داریم به آدمین فحش میدیم اون وقت شما ها از پشت ما رو با خنجر میزنید.

این جا ایران زمینه بچه جون بزرگ شو

تا بزرگم نشودی، آدم باشو پای کوروش و داریوش و اردشیرو و… نیار وسط ،از چنگیز تون مایه بزار

0 ❤️

277692
2011-04-24 18:46:41 +0430 +0430
NA

فریجاب؛نظرت خیلی عالی بود.
البته از نویسنده به خاطر وقتی که گذاشته بود تشکر میکنم؛

0 ❤️

277693
2011-04-24 19:25:44 +0430 +0430
NA

baba damet garm khili mosahebat top bod faghat vase in oz shodam hano0z daram mikhandam.rasti aghaye nevisande dastanet takhayoli bod.va kambodhato jobran kardi .rasti dostan shart mibandam nevisande mazandaranie.chon daneshgah shomal miram.ona masalan be amoom ina migan amooshoon ke emkan nadare 1tehrani ino bege.

0 ❤️

277694
2011-04-24 19:41:35 +0430 +0430
NA

hamoon y khate aval ro khoondam tasmim gereftam biam nazara,o begam, kiram too kose khahar madaret. Madar jende to ke inghad khoshkeli va zanaye familetoon hame too kafetan chetor az daste pesaraye familetoon salem dar rafti ? hala ke inghad khoshkeli bia ye hali ham be ma bedei,

0 ❤️

277695
2011-04-24 19:59:10 +0430 +0430
NA

mehdi_e1361
anna-hastam
JALGHI
saeedtitan
ELLMAN
Mr.ok
fant0m
از همه اين دوستان كه نسبت به من و اون مصاحبه ابراز لطف كردن از صميم قلب تشكر ميكنم

0 ❤️

277696
2011-04-26 08:48:05 +0430 +0430
NA

فریجاب؛
نظراتت واقعا لیاقت تعریف رو داشت
ذهن خیلی بازی داری؛واقعا بهت تبریک میگم
خوشم اومد ازت دادا
میتونی یه مجری خوب بشی؛حتما شانستو امتحان کن

0 ❤️

277697
2011-05-13 14:00:18 +0430 +0430
NA

خيلي مزخرف و خالي بندي بود خدا شفات بده

0 ❤️

277698
2011-05-15 10:20:15 +0430 +0430
NA

سلام.دمت گرم فریجاب با این مصاحبت. فدات داداش. خیلی باحالی

0 ❤️

277700
2011-06-02 09:40:51 +0430 +0430
NA

دستت درد نکنه
عجب زندایی داری ها . میاری ما هم به فیض برسونی باهاش

0 ❤️

277701
2011-06-12 03:36:35 +0430 +0430
NA

farijab mosahebe kheyly bahal bood
koly khandidam
mosahebe az dastan bahal tar bood
kheyly be ma hal dady
mer30
tnx u

0 ❤️

277702
2011-12-16 07:58:41 +0330 +0330

دمت گرم… فریجاب…

0 ❤️

277703
2011-12-16 08:05:51 +0330 +0330

گفت من کع دارم میریزم…منظور “من که” دارم…
ما همش به کاریم…منظور پی کاریم بود…
منم سرما انداخته بودم پایینا…منظور “سرم رو انداخته بودم پایینو”…
واست می میرن یکیشونا انتخاب کن…منظور “میمیرن یکیشونو”…
چرا اینه وحشیا اینجوری کردن…منظور “چرا عینه وحشیا”…
خواننده گفت یه سولپرایز دارم…منظور “سورپرایز”…
گفتم توهم دندت میخاره…البته ما تو تهران میگیم" تنت میخاره"…
گفت توکه الان کیستا داری گفتم به پاتو نمیرسه…؟؟؟
داشتم میومدم جلوکه علکی پاما…منظور “الکی پامو”…
بعده یک ربع…منظور"بعد از"…

کس کش بی سواد پشته کوهی…
1.تو گه میخوری و به کس اون ننه معلوم الحالت میخندی که اسم"…"بزرگ رو میاری…
2.کیرم تو بینت…
3.کیرم تو بینت…
4.کیرم تو بینت…

0 ❤️

277704
2012-07-21 15:51:52 +0430 +0430

دمت گرم آقای فریجاب واقعا هنرمندی

0 ❤️

277705
2012-12-10 14:56:22 +0330 +0330
NA

کس کش زنداییت مزهبی بود بعد تو عروسی لباس دوبنده پوشیده بود کیر سردرت?

0 ❤️

277706
2013-02-03 17:31:18 +0330 +0330
NA

ای خدا لگدت کنه احمدی نجات بچه های مردم به چه روزی افتادن. ماشین شاسی بلند. کار تو دبی. ویلای شمال و… . اینا واسه خیلیا ارزو به حساب میاد ولی واسه این کس مشنگ عقده شده. فامیلاتو چرا به گا دادی همه شب کوری دارن بجز تو و زنداییت.

0 ❤️

277707
2014-08-05 07:11:23 +0430 +0430
NA

بابا پاشو جمع کن
زنداییت خیلی مذهبی اصلا به تو راه نمیداد؟؟؟
عروسی گرفیتن تو باغ اونم مخلوط؟/؟
نگینم که شمارو دید خندید و خوشش اومد داشتی زن داییتون میمالوندی
تاحالا تو عمرم همچین کسشعری نخونده بودم
پیشنهاد میکنم برو خودتو به دامپزشکی چیزی معرفی کن
یه لطفیم کن خفه شووووووووووو

0 ❤️

766419
2019-05-09 16:37:14 +0430 +0430

کیر تو لهجه ی اصفهانیت

0 ❤️

769403
2019-05-26 03:01:28 +0430 +0430

فریجاب .خیلی باحال نوشتی .از این مصاحبه بیشتر خوشم اومد تا از خود داستان

0 ❤️

980216
2024-04-18 15:13:06 +0330 +0330

خب من اصفهانم زندایی رو به من هم میتونی امانت بدی :))

0 ❤️