زنده باد مامان (۱)

1395/08/17

با سلام خدمت همه دوستان گل شهوانی من پویانم با اجازتون میخواستم داستانی و براتون تعریف کنم که روند زندگی منو تغییر داد و زندگی یکنواختمو به یک زندگی پر از هیجانو شهوت تبدیل کرد اما قبلش یزارین یکم از خودمو خانوادم براتون بگم منتو یکی از شهرای شمالی کشور زندگی میکنم تویه خانواده 4 نفره یعنی منو داداشمو مامانمو بابام خودم همونطور که گفتم اسمم پویانه 23 سالمه دانشجوی رشته معماریم یه داداش کوچکتر از خودمم دارم که اسمش پوریاست 18 سالشه بابامم احمد آقا نگهبان یکی از این شرکتهای دولتی 53 سالشه و مامان عزیزم اسمش مهینه 45 سالشه یه زن زیبا و در حین حال خوش برخوردو مهربون با روابط عمومی بالا جوریه که به محض سلام و علیک با یکی باهاش رفیق میشه انگار ده ساله طرفو میشناسه مامان مهین تیپ امروزیم داره خیلی به خودش میرسه انواع مراقبتهای پوستیو انجام میده که همینم باعث میشه که خیلی جوونتر از اونی که هست به نظر بیاد اندام خیلی خوبیم داره قدش 178 وزن در حدود 80 کیلو و اون چیزی که مامانمو به یه زن جا افتاده خوش اندام تبدیل کرده پستونا و کونشه یه کون گنده ای داره که نگو اگه بخواییم اندازه بگیریم در حدوده سه وجب عرض کونشه پستوناشم که ماشالله سایزش 90 خیلیم خوبه زیاد آویزون نیست نوک پستوناشم اکثرا سیخه همیشه برا گرفتن سوتین با مامانم مکافات داشتیم اخه سایزش طوریه که تو هر سوتینی راحت نیست باید صد تا سوتین پروف میکرد تا دو تا بگیره بگذریم این جزییاتی که از بدن مامانم گفتم اصلا به هیچکدومش توجه نکرده بودم تا اینکه یه اتفاقی افتاد که نظر منو نسبت بهش جلب کرد بریم سر اصل داستان …من از وقتی که رفته بودم دانشگاه برا انجام کارای نقشه کشیم برا خودم یه لب تاپ خریده بودم که همیشه سر این لب تاب منو داداشم با هم جنگ داشتیم اصلا دوست نداشتم که به لب تابم دست بزنه اخه توش پر از فایلای شخصی بود از عکسای خودمو دوستدخترم گرفته تا فیلمای سوپر متنوع برا همینم ممنوع کرده بودم بهش دست بزنه ولی اون دیووس تا یر منو دور میدید میرفت سراغ لب تابم هرجوریم میخواستم مچشو بگیرم نمیشد .یه روز سر صبح داشتم تو خونه یه فیلم سینمایی اکشن دانلود میکردم که خیلی حجمش بالا بود و منم وقت نداشتم باید میرفتم دانشگاه از طرفی ترس اینو داشتم که پوریا به لب تابم دست بزنه برا همینم به مامانم گفتم مامان مهین من یه فیلم گزاشتم دانلود بشه مراقب باش که پوریا به لب تابم دست نزنه منو خودم میخوام برم دانشگاه .مامانم گفت باشه نمیزارم پاشو برو دانشگات خلاصه همینطوری که داشتم اماده میشدم برم یهو یه فکری به ذهنم رسید.تصمیم گرفتم وبکم لب تابو روشن کنم بزارم رو فیلم برداری حافظش وری بود که تا سه چار ساعت فیلم ضبط میکرد اینطوری اگه پوریا میخواست به لب تابم دست بزنه متوجه میشدم و مچشو میگرفت خلاصه وب کمو روشن کردمو گزاشتمش رو فیلمبرداری و از رو صفحه اصلیم ورش داشت که پویان نبینه با خنگ بازیهایم که ازش سراغ داشتم مطمن بودم که نمیفهمه وبکم داره فیلم میگیره خلاصه تمام کاراشو انجام دادمو از خونه زدم بیرون تا یکی دوساعت بعد که کلاسم تموم شد برگشتم خونه دیدم فقط مامانم خونست گفتم :سلام مامان مهین بقیه کجان ؟؟؟؟؟
مامانم :سلام عزیزم بابات که صبح رفت سر کار پوریام ده مین بعد تو رفت بیرون نمیدونم کجا رفت .گفتم :باشه مامانی من میرم یه چرت بخوابم خلاصه رفتم لب تابمو گرفتم با توجه به حرفای مامام که پوریا بعد من رفته بیرون دیگه فیلمی که ضبط کرده بودمو نگاه نکردم عوضش اون فیلمی که دانلود کردمو نگاه کردمو یه چرت خوابیدم تا نهار .نهارو هم منو مامان دو نفری خوردیمو اون رفت خونه خالم که یه کوچه بالاتر از ما بود منم رفتم تو اطاقم یهو یاد فیلمه افتادم گفتم بزا ببینه پوریا اومده سر وقت لب تاب یا نه خلاصه فیلمو پلی کردمو یکم که رفت جلو دیدم پوریا از خونه رفت بیرون نمیدونم چرا کرمم گرفته بود باقی فیلمو بازم ببینم نشستم به نگاه کردن چیزی خاصی نبود تو فیلم فقط در حمومون معلوم بود و مامانم که هر چند مین یه بار از جلو دوربین رد میشد دفعه اخری که از جلو دوربین رد شد دیگه بر نگشت فک کنم رفته بود تو ازاقش یکی دو دقیقه که گزشتم یهوووو دیدم واااااااااااااای مامانم لخت لخت از جلو دوربین رد شد یه لحظه هول کردم اخه تا حالا مامانمو اصلا لخت ندیده بودم چه پستونای گنده ای داشت چه کون گنده ای اینبار اومد جلو دوربین یه مکث فت هشت ثانیه ای کردو به لب تاب یه نگاهی انداخت تو دستشم یه جور پماد بود فک کنم دوباره رفت تو اطاق منم یه جوری شده بود انگار داغ شده بودم با اینکه میدونستم کارم اشتباه ولی باز دوستداشتم بیاد جلو دوربین همینطورم شد اومد که بره تو حموم حولشو دم حموم گزاشتو لباس زیراش گزاشت دمه در موقعی که داشت میرفت تو حموم یه چیزی توجهمو جلب کرد تو باسن مامانم اونجایی که خط باسنش شروع میشد یه چیزه سیاه رنگ دایره ای بود بعدشم رفت تو حموم هر جور فکر کردم بفهمم اون چیه چیزی دستگیرم نشد دیدن مامانم تو اون وضعیت خیلی داغم کرده بود هی فیلمو میزدم عقبو دوباره نگاه میکردم کم کم دستم رفت رو کیرمو شروع به جق زدن کردم انقدر زدم تا آبم اومد نمیدونم چرا انقدر ابم زیاد شده بود خیلی حال داده بود بهم.بعد یبکم استراحت پاشدم رفتم حموم ولی فکر اینکه اون چیزه سیاه رنگ در کون مامانم چی بود داشت دیوونم میکرد پس تصمیم گرفتم یه بار دیگه دوربین کار بزارم ببینم چی گیرم میاد چون دقیقا میدونستم مامانم چه روزایی میره حموم برا همینم لب تابو تو روز مورد نظر گزاشتم جلو در حمومو رفتم بیرون اونروز پوریام با من اومد بیرون بابام که صبح زود میرفت سر کار برا همین حدس میزدم که مامان بازم لخت بشه خلاصه پوریا رو فرستادم دنبال نخود سیاه و خودم برگشتم خونه رفتم خونه دیدم کسی نیست زنگ زدم به مامانم گفتم سلام مامان جون کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانم گفت :سلام عزیز دلم بیرون کار داشتم زنگ زدم به پوریا که باهم بریم خرید گفتم باشه زود برگردین خلاصه تلفن و که قطع کردم مستقیم رفتم سراغ لب تابو شروع کردم به دیدن فیلم نیمساعت که از فیلم گزشته بود دیدم مامان مهین اومد جلو در حموم (قلبم شروع کرد به تالاپ تلوپ )دست انداخت پیرهنشو دراورد یه سوتین مشکی تنش بود پستوناش داشت سوتینو جر میداد دستشو برد پشتشو بند سوتینو آزاد کرد پستوناش مثل فنر پریدن بیرون ووووووووووای چقدر گنده بودن مامان مهین دستشو برد زیر سینه هاشو یکم مالیدشون بعد شلوارشو و شرتشو با هم کشید پایین کیرم داشت میترکید با دیدن این صحنه ها یه دستی به کسش کشیدو از جلو دوربین رفت کنار یه دقبقه دیگه برگشت بازم همون یماده دستش بود یکم ازش برداشت مالید به دستشو بعد دستشو برد لای کونش متوجه نشدم داره چه کار میکنه بعد دیدم یه پلاستیک مشکی از رو زمین برداشت دست کرد توش و یه چیز مشکی ازش در اورد وااااااااااای خدای من این که کیر مصنوعیه مامان !!! مغزم داشت صوت میکشید یکم پماد به کیر مصنوعی مالیدو کیرمصنوعیو برد درکونش یا یکم فشار و تقلا کرد تو کونش بعد دیدم رفت سمت ۀشپزخونه یه ده مین بعد اومد بیرونو در حالی که کیر مصنوعی تو کونش بود رفت تو حموم بعدشم که از حموم اومد بیرونو لبسا پوشید رفت بیرون .وای با دیدن این فیلم داشتم میترکیدم از هووس یعنی مامان من واقعی حتی فکرشم نمیکردم فشار هووسم رفته بود رو صد دیگه اصلا عذاب وجدان نداشتم که مامانمو لخت ببینمو باهاش جق بزنم پس سریع کیرمو در اوردمو یه تف انداختم روشو شروع به جق زدن کردن کردم هنوز یه مین نشده بود که آبمو اومد اونم با چه فشاری نمیدونم جرا هر وقت به یاد مامانم جق میزدم انقدر زیاد تحریک میشدم پاشدم خودمو جمو جور کردم تا مامان اینا اومدن و نهار خوردیمو شبم که بابا اومد برام جالب بود که مامان چرا انقدر راحته اصلا به قیافش نشون نمیداد که اینکاره باشه نمیدونم فقط خود ارضایی میکرد یا با کس دیگه ایم سکس داشت دیگه تو خونه یک سره نگاهم به پستوناو کون مامانم بود لا اون وضعیم که اون میگشت واقع داشتم دیواننه میشدم باز جلو پوریا و بابام یکم مراعات میکرد ولی جلو من همیشه آزاد آزاد بود با چیزایی که دیده بودم کم کم داشتم به فکر سکس با مامان مهین میوفتادم اما چه جوری نمیدونم…

ادامه داستانو بعدا براتون مینویسم

نوشته: پویان


👍 11
👎 10
178607 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

563799
2016-11-07 22:19:44 +0330 +0330

احساس میکنم نویسنده این چرندیات یک نفره با ID مختلف میاد

همشون مثل هم غلط املایی دارن
همشون مثل هم دروغ و چرنده
همشون مثل هم سکس یهو جور میشه

2 ❤️

563808
2016-11-07 23:14:34 +0330 +0330

داداچ شجره نامتونم مینوشتی دیگه
دوست عزیزمatinnباهات کاملا موافقم خودم این کامنتو چند روز پیش گذاشتم ولی فکر میکنم این خود ادمینه ک داره کستان مینویسه

1 ❤️

563823
2016-11-08 02:25:21 +0330 +0330

به قول بچه ها فکر میکردیم نسلتون منقرض شده.بازم که پیداتون شد.

0 ❤️

563846
2016-11-08 07:56:41 +0330 +0330
NA

مضخرف بی مصرف افتضاح بی ارزش به درد نخور یکی از افتضاح ترین داستانایی که تا حالا خوندم

0 ❤️

563859
2016-11-08 09:52:28 +0330 +0330

خوب بود لطفا ادامه بده به حرف بقیه هم توجه نکن

1 ❤️

563870
2016-11-08 12:00:18 +0330 +0330

10 دقیقه با کیر مصنوعی تو کونش داشت اینور اونور میرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه چی بگو بگنجه (dash)

0 ❤️

563890
2016-11-08 18:10:35 +0330 +0330
NA

خیلی خوب بود با جزییات ادامه سکست رو بنویس
کیرم حسابی راست شد
منتظر بقیه ش هستم زودتر بنویس

0 ❤️

563923
2016-11-09 01:40:32 +0330 +0330

با نظر دوستمون Atinn موافقم ولی اینکه فکر کنیم نویسنده یه ادم کسخل و احمق هستش یه فرض کاملا اشتباهه ، درست ب متن داستانها و موضوعاتش دقت کنید .
تاکیید بر اینکه از چه منطقه ای از کشور داستان رو گذاشته اتفاقی نیست و هدفش کاملا ایجاد تنش و القای باورهای غلط و نادرستی ایه که متاسفانه در کشور ما وجود داره .
مثلا تو همین داستان خودشو یه شمالی معرفی میکنه و تم داستان رو هم کاملا با برنامه ریزی بیغیرتی انتخاب میکنه.
هرچند همه میدونیم که بچه های شمال و جنوب و شرق و غرب مملکت هیچ فرقی باهم ندارن و این کارها فقط برای ایجاد تفرقه و تنش بین اقوام هستش ، پس لطفا حواستون به بعضی داستانهای هدفدار اینچنینی باشه که خدایی نکرده نویسنده از اب گل الود ماهی نگیره و ب هدف کثیفش نرسهص

0 ❤️