زندگی حسین (۱)

1395/02/28

سلام
اسم من حسین هست و 30 سالمه، ساکن و متولد شیرازم اما اصالتا شیرازی نیستم.
این داستان زندگی منه، شاید خوشتون بیاد، شاید بدتون بیاد، اما سعی میکنم بدون کم و کسر تعریفش کنم، اگه خیلی براتون مهمه از تمام ژانرهای سکس تو داستان زندگی من پیدا میکنید، بچه بازی، گی، سکس معمولی، کثیف، ضربدری، ام اف ام…
همه چیز خوب داشت پیش میرفت. من یه بچه سر به زیر بودم و اصلا چیزی از سکس نمیدونستم، حداکثرش این بود که حموم که میرفتم با تعجب تو آینه به بدن خودم نگاه میکردم.
کلاس چهارم ابتدایی بودم، فصل تابستون بود و اوج گرما رفته بودیم روستای سرسبز پدریمون و مطابق معمول از صبح با بچه های هم سن و سال و بزرگترمون بیرون از خونه بودیم. باغ های سرسبز.
یه روز ظهر که تنهایی رفته بودم بیرون و مگس توی روستا و اطرافش پر نمیزد. یکی از عمو زاده ها که اسمش محمود بود و البته چند سالی از من بزرگتر، یه دفعه سر و کله اش پیدا شد و گفت میای بریم باغ توت بخوریم؟
گفتم: چرا که نه
از خدام بود، حوصله ام سر رفته بود و دنبال یه نفر میگشتم که از تنهایی در بیام. تو راه گفت جرات داری شلوارتو جلو من بکشی پایین؟
گفتم این که کاری نداره، زود شلوارمو کشیدم پایین، بفرما اینم جرات میخواست؟
گفت: باید شرتت رو هم بکشی پایین.
یه کم دودل شدم، روم نمیشد، اما نباید کم میاوردم، شرتم رو هم یه کم کشیدم پایین.
چشماش برقی زد، قیافه اش تغییر کرد، انگار خون زیر پوست استخونیش دویده بود. دستش رو دراز کردم و کیرم رو گرفت، دستش که به کیرم خورد کیر من هم شق شد، البته واقعا بدون لذت جنسی، کاملا غریزی.

  • اینجا نمیشه بیا بریم پشت دیوار باغ
  • باشه
    خلاصه رفتیم اونجا بهم گفت دوباره شلوارتو بکش پایین، گفتم من که کشیدم پایین نوبت تو هست. اونم بدون معطلی شلوارشو تا زیر زانو کشید پایین و کیر نسبتا گنده و شقش از توی شرتش افتاد بیرون.
    تا حالا کیر شخص دیگه ای رو ندیده بودم، چند برابر بزرگتر از کیر من بود و دور و برش مو در اومده بود.
    -بهش دست بزن
    دستم رو دورش حلقه کردم، حالا به نظر خودم هم جالب میومد، دوست داشتم این بازی جدید رو خوشم میومد، اون هم داشت کیر کوچولوی من رو می مالید.
    شلوارم رو تا زیر زانو کشید پایین.
    -میخوام بکنمت
    یعنی چی
    -خوشت میاد، برگرد پشتت رو بکن به من
    من واقعا نمیدونستم کردن یعنی چی، اصلا تا حالا فعل کردن به گوشم نخورده بود. برگشتم، گفت مثل وقتی که نماز میخونی سجده کن، سجده کردم.
    من دیگه نمیدیدم اون چیکار میکنه، صدایی مثل تف انداختن اومد و حس کردم لای کونم خیس شد.
    اه چیکار کردی؟
    -هیچی کونت رو تفی کردم
    چرا؟
    -برای اینکه خشکه نمیشه، اینقدر حرف نزن میفهمی
    نوک کیرش رو گذاشته بود میون دوتا لپ کونم و داشت بالا و پایینش میکرد. یه حس عجیبی داشت، هر بار که کیرشون لای کونم بالا و پایین میکرد انگار دل من هری میریخت پایین، خوشم میومد، کیر خودم هم یه جور عجیبی شق شده بود، انگار داشت میترکید، اینقدر کیرشو لای کونم بالا و پایین کرد که آبش اومد و همشو ریخت لای لپ های کونم.
    وقتی برمیگشتیم خونه حس عجیبی داشتم، آبش که لای کونم مونده بود گرم بود، حس عجیبی که هیچ وقت قبلا تجربش نکرده بودم.
    رفتم خونه و توی دست شویی دستم رو به کونم کشیدم، یه چیز لجز و سفید بود که بوی وایتکس میداد.
    خلاصه تمام مدت اون تابستون دیگه بازی من و پسر عموم شده بود، اون منو میکرد و من لذت میبردم بدون اینکه بدونم این کار چیه.
    این شد شروع دادن های من البته به صورت لای پایی، تو اون تابستون با چند نفر دیگه هم دوست شدم و البته همشون هم منو همون مدلی کردن و آب های گرم و لزجشون رو میرختن لای کونم.
    تابستون که تموم شد انگار غصه دلمو گرفته بود، برگشتیم شیراز، مدرسه ها شروع شد.
    دیگه کسی نبود که اون کار را با من بکنه اما من دلم میخواست، پنجم ابتدایی بودم.
    سرگرمی جدیدی پیدا کرده بودم، حموم که میرفتم لیف رو لای کونم میمالیدم تا حدودی شبیه همون کار بود، و از شق شدن کیرم تعجب میکردم، احساس میکردم تو کونم باید دکمه ای باشه که شق شدن کیرم رو کنترل میکنه.
    این ماحراها تا سه سال ادامه داشت، تابستونا توی روستا حسابی کون میدادم، حالا دیگه میدونستم که دارم چیکار کنم، اما انگار وابسته اش شده بودم، وقتی هم بر میگشتیم شیراز تو حموم با خودم ور میرفتم، تو مدرسه راجع به جق زدن شنیده بودم، میخواستم امتحانش کنم، رفتم حموم کیرم و کلی صابون مالی کردم، دستم رو دورش حلقه کردم و شروع کردم به بالا و پایین کرد، حس عجیبی داشت، تا حالا فقط به نظرم مالیدن لیف لای کونم حال میداد، اما حالا به نظرم اینکار هم خیلی باحال بود، سرعت دستمو بیشتر کردم و یه دفعه انگار بدنم شل شد، همون آب لزجی که از پسر عموم محمود میومد از من هم ریخت ب
    یرون.
    بعد از اون روز یه بازی جدید پیدا کردم که به نظرم از دادن خیلی جالب تر بود، حتما روزی یه بار یا شاید هم بیشتر یه گوشه دنج پیدا میکردم و شروع میکردم به جق زدن.
    کم کم این فکر به سرم افتاد که حالا که من هم آبم میاد باید کون بکنم، اما کی رو؟
    بعد از یه کم فکر کردن یادم به دوست برادر کوچیکترم افتاد، اسمش مهدی بود، چهارم ابتدایی بود، حسابی تپل بود و سفید، خلاصه یه روز که همه رفته بودن از خونه بیرون رفتم تو کوچه و از شانس خوب من مهدی رو توی کوچه دیدم، یادم میاد که بهش گفتم تنهام میای سگا بازی کنیم؟ اونم که انگار دنبال فرصت میگشت اومد تا سگا بازی کنه.
    رفتیم توی خونه و دستگاه سگا رو وصل کردم به تلویزیون ، دسته بازی رو دادم به اون، نمیدونستم چه جوری سر صحبت رو باهاش باز کنم، خیلی ناشیانه دستم رو دراز کردم و کیر کوچیکش رو از روی شلوار گرفتم.
    -چیه؟ میخوای منو بکنی؟
    یه لحظه خشکم زد، این از کجا میدونست کردن چیه؟
    -قبلا هم اینکار رو کردم، اما باید بزاری هر وقت خواستم بیام با دستگاه سگا بازی کنم.
    انگار دنیا رو بهم دادن، طرف خودش اینکاره بود. خلاصه همونجور که بازی میکرد خوابوندمش روی فرش و شلوارشو کشیدم پایین و مثل پسرعموم یه تف گنده انداختم وسط لپ های کونش و کیرم رو لای درز کونش بالا و پایین کردم، خیلی بهم حال میداد، یه جور عجیبی بود تند و تند کیرم رو بالا و پایین کردم و یه دفعه حجم زیادی از آب رو خالی کردم لای کونش.
    سرگرمی جدید من شده بود کردن کون این آقا مهدی، کم کم چند تا بچه دیگه رو هم گول زدم و به همین طریق کردمشون، البته همه پسر.
    یه روز به فکرم زد که باید اینکار رو روی دخترها هم امتحان کنم، میدونستم که دخترها کیر ندارم و به اونجاشون میگن کس ولی واقعا نمیدونستم چه شکلیه.
    یه دختر توی فامیلمون بود به اسم محبوبه، اونم پنجم ابتدایی بود، اون رو در نظر گرفته بودم. یه شب که محبوبه و خانواده اش اومده بودن خونمون تصمیم گرفتم نقشمو عملی کنم.
    میدونستم که محبوبه دختر فضولیه و به همه جای خونه سرک میکشه، این بود که به بهونه درس خوندن رفتم توی اتاق خودم و در رو بستم و مثل یه عنکبوت یه گوشه نشستم تا طعمه ام خودش بیاد توی دام، خیلی طول نکشید که در اتاقم باز شد و محبوبه اومد تو.
    -درس میخونی؟
    آره
    -چی میخونی؟
    ریاضی
    خلاصه باهاش گرم صحبت شدم راجع به اینکه ریاضی ما خیلی سخته و این جور چیزها.
    محبوبه یه بلوز و دامن تا زیر زانوش پوشیده بود و زیرش شلوار نداشت، تمام مدتی که راجع به ریاضی باهاش حرف میزدم حواسم به پاهای سفید و ظریفش بود که خیلی خوشکلتر از پاهای پسرها بود.
    سر صحبت رو باز کردن برام خیلی سخت بود، نمیدونستم از کجا شروع کنم.
    چه لباس خوشکلی
    -بابام برام خریده
    چرا زیرش شلوار نپوشیدی؟
    -این بلوز دامن بلنده نباید زیرش چیزی پوشید
    یعنی شرت هم نپوشیدی؟
    -چرا پوشیدم
    کو ببینم
    محبوبه لباسشو زد بالا تا بالای نافش ، یه شرت صورتی ساده اما چسبون تنش بود، منم یه شلوار ورزشی تنم بود که حالا کیرم شق شده بود زیرش و از روی شلوار پیدا بود.
    -چرا زیر شلوارت قلمبه شده
    چیزی نیست، میخوای دست بزنی؟
    خودم دست محبوبه رو گرفتم و از روی شلوار گذاشتم روی کیرم. یه دفعه انگار برق بهم وصل کرده باشن، احساس کردم که قلبم افتاد روی فرش.
    تو از اینا نداری؟
    -نه
    داستم رو گذاشتم روی شرتش، بدون اینکه چیزی بگم شرتش رو کشیدم پایین.
    -نکن، چرا شرتمو کشیدی پایین
    میخوام ببینم چه شکلیه
    واقعا هم میخواستم ببینم چه شکلیه، شبیه کون بود فقط کوچیکتر.
    میخوای تو هم مال منو ببینی؟
    -آره
    کیرم رو در آوردم از توی شلوارم و گذاشتم کف دستش.
    تعجب رو توی چشماش میتونستم بخونم.
    -این چرا این شکلیه؟
    خب باید این شکلی باشه.
    همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه صدای پای یه نفر رو توی راه رو شنیدم. زود شلوارمو کشیدم بالا و نشستم پشت میزم که یعنی دارم درس میخونم.
    از اون به بعد دیگه هیچ وقت فرصت نشد که با محبوبه تنها بشم، یه جورایی حس کردم ازم فرار میکنه، و این شد یکی از بزرگترین حسرت های زندگیم.

نوشته: حسین


👍 5
👎 2
8822 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

541440
2016-05-17 21:44:10 +0430 +0430

کس گفتی اونم فراوون…اخه بچه چهارده ساله آبش کجا بود که حجم زیادی هم داشته باشی اخه لانتوری…

0 ❤️

541512
2016-05-18 11:50:53 +0430 +0430

شاش محبوبه دهنت با این داستانت.

0 ❤️

541528
2016-05-18 16:21:34 +0430 +0430

بی شرف بی ناموس حد اقل میخوای قصه کون دادناتو بنویسی اسم پاک اقا رو رو خودت نزار نفهمی هم یک حدی داره…

0 ❤️

541671
2016-05-19 14:49:41 +0430 +0430

ادامه بده دادا … جلب بودش (clap) (wanking)

0 ❤️