زندگی رویا نیست، واقعیته (۱)

1396/02/13

از بس کار کرده بودم دیگه خسته شده بودم. ۳۰ سالم شده بود و هنوز مجرد. خانوادم فکر می کردن که من فراری از ازدواج یعنی خودم اینجوری برخورد کرده بودم ولی از دلم خبر نداشتن که چقدر تنهام. خریت خودم بود که اینجوری شده بود. همه دوستام ازدواج کرده بودند و دیگه ارتباطی با هم نداشتیم. من به نوعی تنها ترین ادم این پایتخت بودم که الکی می خندیدم. بهمن ماه شده بود و فکر مسافرت افتاد تو سرم واسه عید. یه تور ۷ روزه واسه جزیره مارماریس(یکی از جزیره های ترکیه) نوشتم. یه چند وقتی سر کیف بودم که یهو با خودم گفتم ای بابا تنهایی اونجا اصن بهم حال نمی‌ده. گذشت تا روز حرکت.
هواپیما بدون تاخیر ساعت ۱۲ شب به مقصد ازمیر بلند شد. همه گروهی اومده بودند و اکثرا خانوادگی(همراه پدر مادر همسر). ساعت ۳ تو فرودگاه ادنان ازمیر بودیم و از اونجا به همراه لیدر تور که منتظرمون بود سوار اتوبوس شدیم تا بریم مارماریس. ۴ ساعت خسته کننده تو اتوبوس کلافم کرده بود. بالاخره رسیدیم. هماهنگی ها تو هتل انجام شد و صبحانه رو خوردم و اتاقم تحویل گرفتم. بعد از تحویل سریع خودمو به بار رسوندم و یه اب جو گرفتم و شروع کردم به خوردن تازه خستگی داشت ارزش خودشو نشان می داد. تا قبل نهار فقط در حال خوردن بودم. واقا مثل قحطی زده ها می خوردم. یکی از بچه های تور که کمی اونورتر نشته بود بهم نزدیک شد و گفت سلام خوبی؟ گفتم اره تو خوبی؟ یهو جفتمون الکی خندیدیم. دستشو آورد جلو گفت من آرشم منم گفتم سامانم. کلی صحبت کردیم و رفتیم واسه نهار. ارش به همراه پدر و مادرش اومده بود اونم مثل من دنبال کسی بود که از تنهایی در بیاد.
بعد از نهار با هم هماهنگ کردیم ساعت ۵ بریم شهرو بگردیم. رفتیم و از این شهر که حتی سنگریزه هم پیدا نمی‌کردی لذت می بردیم و به فرهنگ و دولت خودمون حسرت می خوردیم که مگه ما چیمون کمتره. تو همین حال چشمم به مغازه تتو افتاد. بی معطلی رفتیم تو و بعد ۱۵ دقیقه بالاخره توانستیم یه متن پیدا کنم که بهم بخوره اما به صورت لاتین. Homo homini lupus . ( مرد گرگ نما). ارش تعجب کرد که بهت نمی‌خوره گرگ باشی. منم با خنده ای گفتم هنوز ماه کامل نشده.
این متنو روی بازوم تتو کردمو اومدیم هتل، از ارش جدا شدم و رفتم اتاقم و یکم استراحت کردم و واسه شام اومدم پایین شام و خودمو باز رفتم به سمت بار. سفارش وودکا دادم و داشتم با آهنگ حال می کردم ارش اومد و با هم قرار گذاشتیم فردا صبح بریم استخر. شب با تمام مستیشو زیاده رویم تمام شد.صبح طبق قرار رفتم استخر. اول رفتیم اب گرم. بعد رفتیم داخل محوطه واسه استخر. از اونجا که اب سرد بود من نرفتم و فقط دراز کشیدم. تو همین حال ۲ تا دختر با بیکینی اومدن سمت ستخر. وااایییی خدای من چی می‌بینم اندام هایش فوق العاده اصن نمی‌شد روشون هیچ عیبی بذاری. من که همینجوری مبهوت اینا بودم. اومد ردیف پشتی من دراز کشیدن. منم سریع بلند شدمو به سمت بار رفتم و یک کوکتل جین وودکا سفارش دادم و رفتم کنار دخترا نشستم. سلام کردمو اونام جوابمو دادن. من: از تهران اومدین؟
نه ما از انتالیا اومدیم اینجا.
خوب قبل از اونجا از کجا اومدین؟
جفتشون خندیدنو گفتن تهران.
عه چه جالب منم از تهران اومدم. از کجای تهران؟
جنت آباد
نه مگه داریم!! یعنی بچه محلیم بابا شانسو نگاه
دوباره خندیدن.
ارش بهمون ملحق شد با قیافه متعجب سلام کرد. معلوم بود که کلی هنگ کرده که تو این فرصت من چجوری با اینا جور شدم.
اسمه یکیشون ایدا بود به یه بدن بی نقص. باسنش بقدری بزرگ بود که با اون بیکینی دیوونم کرده بود. کمرش باریک و چند تتو رو بدنش خود نمایی می کرد. منو جذب خودش کرده بود.
اون یکیو سمیرا بود اونم بدنش عالی بود ولی به ایدا نمی‌رسید. با هم دختر خاله بودند و پدر و مادر ایدا هم اومده بودند باهاشون.
ساعت ۹ شب هماهنگ کردیم با هم که جلو بار همو می‌بینیم. ساعت ۹ شد و منو ارش بدجوری منتظر بودیم که اومدن. نشستیم و ایدا از همون اول استرس باباشو داشت که مجبور شدیم بریم بار تو محوطه هتل. در حال خوردن بودیم یا به نوعی در حال مست کردن ایدا اینا بودم. من مشروب واسم عادی بود و ظرفیتم خیلی بالا بود یعنی حالا حالا ها از خود بی خود نمی‌شم. ایدا تو بغل من نشسته بود و داشتیم همینجوری مشروب می خوردیم و حرف می زدیم. که ارش مثل یه خروس بی محل پرید وسط و گفت بریم لب ساحل پیاده روی و از اونور بریم دیسکو. من هنگ کردم از حرف آرش چون گند زده بود به نقشم. بالاجبار بقیه قبول کردمو رفتیم نزدیک ۲ ساعت قدم زدیم و هر چی دیسکو بار بود رفتیم تو و رقصیدیم. دیگه مستی ایدا و سمیرا پریده بود که باز آقا ارش گند زد و گفت بچه ها نظرتون چیه بریم اتاق سامان اونجا بگیمو بخندیم خسته شدیم دیگه.
که آیدا نه گذاشت نه برداشت یهو گفت ما نمی‌دیدم از الان بگم، ما جنده نیستیم.
من هنگ کردمو تو دلم گفتم ای مادرتو گاییدم آرش با این لفظت.
رفتم آیدارو بغل کردمو گفتم این حرفا چیه ما فقط دوستیم همین. میخوایم خوش باشیم با هم کی از سکس حرف زد.
اصن من می گم الان که بار هتل بستست. اگه بریم بیرون بار هزینه مشروب خیلی گرونه. پس بریم یه شیشه وودکا بخریم و بریم لب ساحل بشینیمو بخوریمو حرف بزنیم. ایدا کلی خوشحال شدو گفت من پایه ام. سمیرا و آرشم قبول کردن. با کلی زحمت یه سوپر مارکت پیدا کردیم و یه شیشه استانبول گرفتم و تو همین حال که دخترا حواسشون نبود به ارش گفتم از الان دیگه دهنتو ببند تا من درستش کنم همه چیو اونم گفت باشه هر چی تو میگی.
تمام لوازم مورد نیاز گرفتم و رفتیم سمت ساحل یه جا نزدیک هتل پیدا کردمو نشستیم. منم شروع کردن به ریختن. اولیو خوردن و سیگار کشیدیم دومیرم خوردیم و اومدم سومیو بریزم که ارش و سمیرا گفتن سامان ما نیستیم. نمیتونیم مثل تو بخوریم. ایدا واسه اینکه کم نیاره گفت من باهاتم گفتم باشه و خوردیم. دوباره اومدم بریزم که گفت سامان من بسمه نمی تونم مستم بریم دیگه. منم که دیگه اخرای شیشه بود همشو سر کشیدم و راه افتادیم سمت هتل . ایدا که داشت تلو تلو می خورد به زور آوردمش هتل که تو لابی گفت سامان بریم اتاق تو. گفتم باشه همگی رفتیم سمت اتاق من که طبقه ۲ بود. تا در باز کردم اول آرشو سمیرا رفتن تو ولو شدن رو تخت. ( اتاق یک تخته بود) منو آیدام رفتیم تو که یه چیزی منو شوکه کرد. ایدا داشت لباساشو در می اورد. تمام لباساشو جلو ما درآوردو در حمام باز کردو رفت تو. من که هنوز هنگ بودم درو باز کرد و گفت سامان نمیای تو که گفتم چرا عزیزم. منم لباسامو درآوردمو رفتم تو. اوووووف. یه جفت سینه های سفت سر بالا که حدود ۷۰ ۷۵ بود. بدن برنزه با یه شکم بدون چربی. کسش تمیز تمیز بود. من تو همین حال بودم که اومد لباشو گذاشت رو لبامو شروع کرد به خوردن منم همراهیش می کردم و یه دستم تو موهاش بودو یه دستم رو کونش که بقدری بزرگ بود که من تا حالا ندیده بودم. اروم اروم رفت پایینو گفت فقط می خوام بخورم واست. من هیچی نگفتم چون می دونستم چرت می گه. شرتم که هنوز پام بودو دراوردو زبونشو از زیر تخمام تا سر کیرم کشید منم تو اوج لذت بودم ولی کیرم هنوز کامل سیخ نشده بود. اروم شروع کرد به خوردن کیرمو می‌کرد تو دهنش در میاورد منم دستمو گذاشتم رو سرشو فشار می‌دادم که بیشتر بخوره .
کشیدمش بالا بهش گفتم برو تو وان دراز بکش چون منم می خام کستو بخورم.
گفت جوووووووووننننن اوووووف حسابی داغ کرده بخورش.
درازش کردمو شروع کردم با زبونم چوچولشو خوردن حسابی اهو ناله می کرد. زبونمو می کشیدم تو شیار کسش و گه گاهی می کردم تو سوراخش که پر آب شده بود. دستمو گذاشتم رو کسشو انگشتمو اروم فرو کردم تو دیدم چیزی نمیگه فهمیدم که پرده نداره. دیگه شروع کردم انگشتمو عقب جلو کردن دیگه دیوونه شده بود از شهوت. سرمو اوردم بالا گفتم که بلند شو رو زانو بشین. گفت می خوای داگی بشینم؟ که با خنده گفتم بلدیا. نشستو کونشو حسابی داد عقب جوری که کسش از لای پاش زده بود بیرون. کیرمو اروم کشیدم لای کسشو سرش کردم تو اروم همشو تو کسش جا دادم که یه اخخخخخخ کشیدو منم شروع کردم به تلمبه زدن هیچی نمی گفت فقط اروم اه می کشیدو چشاشو بسته بود. منم با تمام قدرت کیرمو تو کسش فشار می دادم. اااخخخخخخخ کونش تو دستام بودو چنگ می زدم بهشونو می‌زدم در کونشو می‌گفتم جونننن چه کونی داری توله سگ. زانوهاش خسته شده بود دیگه. بلندش کردمو دستاشو گذاشت رو دیوار و کونشو داد عقب. منم دوباره شروع کردم. کمرم انگار حسی نداشت تا الان باید ارضا می شدم ولی خبری نبود تو همین فکر یهو ارش در حمومو باز کرد اومد تو که ایدا تو همین حال نشست منم باهاش نشستم و اونم اومده بود روم. که گفتم هویی چته بابا یواش. خندیدو گفت ایدا سمیرا می خواد بره میگه بیا بیرون.
گفتم باشه بابا تو برو الان میاییم. ایدا گفت که بهتره بریم منم که هنوز ارضا نشده بودم گفتم اینو چیکارش کنم که خندیدو گفت بریم اتاق ما اونجا راحت‌تریم.
سریع دوش گرفتیمو اومدیم بیرون که تابلو بود سمیرا به ارش نداده. گفت که بریم من خوابم میاد . گفتم ساعت چنده مگه؟ ساعت ۴ من دارم بیهوش می شم. گفتم باشه بریم. گفت تو کجا؟ گفتم منو آیدام امشب با هم می خوابیم. آرشم که معلوم بود حسابی ضایع شده گفت من نمیام شما راحت باشید.
اماده شدیمو رفتیم ط۵ اتاق ایدا اینا که دقیقا اتاق پدر و مادرش ۲ تا اتاق انورتر بود. رفتیم تو اتاق و ایدا گفت که سامان فقط باید ۶ بری ممکنه بابام بیاد . باشه میرم عزیزم نترس. لباشو بوسیدمو با هم افتادیم رو تختش که یهو سمیرا اهه گفتو ما هم خندیدیم. لباساشونو دراوردنو منم که داشتم لذت می بردم از دیدن بدنای لختشون.
ایدا اومد تو بغلم زیر لحاف و سمیرام رو تخت خودش ولو شد.
شروع کردم به خوردن ایدا اروم رفتم پایین و با تموم لذت کسشو می خوردم و سینه هایش تو دستم بود . پاهاشو داد بالا و من راحتتر سوراخش و می خوردم دوباره حسابی شهوتی شده بود . اومدم روشو کیرمو کشیدم لای کسش و کردمش تو. شروع کردیم به لب گرفتنو منم داشتم تلمبه می زدم. دیگه اصن حواسمون به سمیرا نبود. تو همین حال یهو سمیرا اومد سمت ایدا شروع کرد به خوردن سینهاش. کیرمو دراوردمو اومدم عقب . شروع کردن از هم لب گرفتنو با کس همدیگه ور رفتن. دست سمیرا اومد عقب و کیرمو گرفت کشید جلو.
شروع کرد سریع به خوردن کیرم منم دیگه دیوونه شده بودم. محکم میک می‌زد جوری که داشت پوست کیرمو بلند می کرد. لبامو گذاشتم رو لبای ایدا و سمیرام ک داشت حسابی می خورد. دیگه رو هوا بودم که ایدا گفت سامان سمیرا پرده داره ولی از کون داده قبلا. الان می خواد. سمیرا و نشوندم رو تخت و کیرمو دادم ایدا خورد و یکم کس و کون سمیرا و لیس زد و کیرم و گذاشتم رو سوراخ کون سمیرا. کونه سمیرا از ایدا خیلی کوچیکتر بود ولی سفیدتر و سفت‌تر . اروم اروم کیرمو فشار دادم تو سوراخش ک دیدم داره می‌ره تو معلوم بود خیلی داده. تمام کیرمو فشار دادم ک یهو اههههه بلند کشید و گفت سوختم . منم دیگه عقل از سرم پریده بود و حسابی تلمبه می‌زدم تو کونش حسابی ناله می کرد. اخخخخخخ دیگه داشتم به ارضا شدن نزدیک می شدم.
به ایدا گفتم می خوام با تو ارضا بشم که جاشو با سمیرا عوض کردو پاهاشو دادم بالا و کردم توشششش هنووززز داغه داغ بوووددد. سرعت تلمبه هامو به حدی زیاد کردم که تمام بدنش می ارزید دیگه ارضا شده بودو حال نداشت که ابم داشت میومد سریع درش اوردم و سر سمیرا و اوردم پایینو همشو ریختم تو دهنش. کیرم تو دهنش بود و داشت عق می‌زد و من کیرم و در نیاوردم تا تمام اب کیرمو قورت داد. ولو شدم رو تخت دیگه نا نداشتم سمیرا اومد روم افتاد ایدا کنارم . هیچکدوممون دیگه نا نداشتیم. بعد از ۱۵ دقیقه اونا خوابشون برده بود اروم سمیرا و از روم بلند کردمو لباسامو پوشیدم و از اتاق زدم بیرون. ساعت ۵.۳۰ صبح بود. رفتم تو اتاقمو دیدم ارش نیست ولو شدم رو تخت و یه سیگار روشن کردم و بعد خوابیدم.

ادامه…

من یکسال که داستانای دوستان عزیز دنبال می کنم مخصوصا شیوا. هیدن کفتار پیر سامی و بقیه دوستان. این اولین داستانم بود و ترجیح دادم که اولیو بر اساس واقعیت تعریف کنم امیدوارم خوب بوده باشه. در ضمن تمامی اسامی واقعی هستند.


👍 11
👎 3
2380 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

593534
2017-05-03 21:32:45 +0430 +0430

من داستانتو دوست داشتم داشتم داستانت روان و با حداقل غلط املایی و رئال بود تبریک میگم و لایکت میکنم امیدوارم موفق باشی

1 ❤️

593618
2017-05-04 08:45:30 +0430 +0430

دیس لایک خوردی فقط و فقط واسه اینکه اسم نویسنده رو ندیدم.
اسم نویسنده زیر داستان برام مهمه

?

0 ❤️

593630
2017-05-04 10:15:18 +0430 +0430

من واس همینه از ایران خارج نمیشم

0 ❤️

593807
2017-05-05 05:16:05 +0430 +0430

تورو ناموست دیگه داستان ننویس همون داستان دیگران و بخونی و جق تو بزنی واسه همه کافیه

0 ❤️

593912
2017-05-05 14:20:55 +0430 +0430

عالی بود، ادامه شو بنویس

0 ❤️