زندگی سکسی فاطی (۴ و پایانی)

1396/09/23

…قسمت قبل

…رفتیم خونه محسی اینا مادرش رفته بود همراه داداش کوچیک محسی . توی اتاق محسی نشستیم ساعت 10 شب بود و اوج شلوغی اواکس اصلا دلم نمیخاست ان شم ولی محسی گفت ان شیم باهم دلم بد شور میزد ولی ان شدم تا محسی ان شده بود امین بهش پیوی داد نمیدونم کی محسی انبلاکش کرده بود من ک فقط گوشی محسیو نیگا میکردم؛ امین نوشته بود بچه ها گفتن کارم داشتی اومده بودی با لیدیت … محسی شروع کرد فحش بهش داد اون شکل خنده میذاشت و گفت چرا میفهشی ؟ پول کس فاطیتو میخای ؟ بیا در مغازه بگیر ازم و شکل خنده… ولی چ کسی داره فاطیت تپل و بدون مو تنگ اووووف…
وایییییی دنیا دور سرم چرخید اول محسی فک کرد داره فحش میده ولی امین شروع کرد گفت ک فاطیتو کردم اینقد پزشو نده. دیگه نزنش تو سر همه . ب دشمنت داد. نشونشم اینکه روی سینه راستش 1 خال مشکی داره اینو ک خوندم دیگه میخاستم منفجر بشم واقعا اون لحظه محسنم داشت منفجر میشد . امین ب همین قانع نشد و توی روم ب همه بکس گفت ک:( فاطیرو کردم، نشونشم خال رو سینشه. بچه ها محسن دیگه نمیتونه پز بده ک 3 ساله باهمن بدون خیانت).
من نمیدونم چرا اون لحظه بیهوش نشدم ولی شوک خیلی بدی بود و دهن و چشام باز مونده بود ک با مشت محکم محسی ب شکمم خوردم زمین و تموم بدنم درد گرفت جیغ زدم و گفتم میخام برم خونمون ولی اون دستمو کشید بردم انداختم توی ماشین و باز منو برد خونه بابا بزرگ و توی راه من گریه میکردم اون میزد توی دستو پام میگفت خفه هیچی نگو همینجا پرتت میدم زیر ماشین لهت میکنم .رفتیم خونه بابابزرگ توی همون اتاق بدون پنجره و پرتم کرد روی زمین ک دستم ب شدت کوبیده شد ب تخت و اومد سمتم چندتا با پا زد توی سرمو پهلوهام درد داشت واقعا . من جیغ میزدمو فحش میدادم ک با موهام بلندم کرد و تیشرتو شلوارم از تنم دراورد از اتاق پرت کرد بیرون جورابامم دراورد فقط با 1 شرت موندم سوتینمو هم خونه محسی دراورده بودم رفت بیرون کمی بعد با 1 چوب باریک اومد چوب انعطاف داشت و نوکشو توی دستش گرفتو ول کرد خیلی تکون خورد ، ترسیدم خیلی ترسیدم چشمامو بستمو جمع شدم گوشه دیوارو تخت ک شروع کرد و زد و زدو زد اینقد میسوخت و من جیغ میزدم ک از حال رفتم…
وقتی بیدار شدم خابونده بودم وسط تخت تخت ب شکم دستامو از دوطرف ب تخت با طناب وصل کرده بود پاهامم از زانو خم کرده بود ک کف پاهام ب طرف بالا بود و و از زانو تا مچ ب تخت طناب پیچ بودم ؛ موهام اذییتم میکرد نمیتونستم کامل ورشون دارم از روی صورتم ، پهلوهام درد میکرد و جا ب جای بدنم میسوخت کمی جیغو داد کردم فایده نداشت؛ نمیدونستم چ ساعتیه ، اتاق از بیرون نور نداشت ولی لامپ و مهتابی فضا رو روشنش کرده بود.
خیلی تکون خوردم و جیغ زدم تا خسته شدم حوصلم سر رفت دلم میخاست حالا ک اینجور بسته شدم بیاد از کون بکنه منو اخه سوراخ کونم هوا میخورد و حشریم میکرد پاهام از هم فاصله داشت ولی محسی مدت طولانی نیومد و من خاب رفتم دوباره .
با سوزش بدی روی کف پاهام بیدار شدم محسن داشت با همون چوب منو میزد لبامو گاز گرفتم و جیغ نزدم خیلی زد ولی من صدایی ازم درنیومد میدونستم داد بزنم یا هر حرفی عصبی تر میشه ، ولی شروع کرد روی کمرم زد شاید ده تا ، بازم صدام درنیومد . طنابای پامو باز کرد و همزمان نوک چوبو ب سوراخ کونم فشار میداد طنابا ک باز شد دستشو اورد طرفم ک برم گردونه خودمم خسته شده بودم خاستم برگردم اما یهو پشیمون شدو همونجور نگهم داشت با دست میزرد روی باسنم چند مین زد یکی اینور یکی اونور اما انگار اروم نشد ک با چوب زد درد داشت .خیلی. گریم گرفت اما صدام درنیومد.
برم گردوند دستام ضربدری شد و با دست چندتا اروم زد روی کسم کمی ب طرف بالای تخت کشیدم و پاهامو از هم باز کرد و بست ب پایه های تخت و 1 بالش گذاشت زیر کسم.
من از بچگی رویه سینه هام حساس بودم گاهی نوک سینمو ب لامپ اتاق ک داغ بود میزدم ک بسوزه و یا کبریت رو روشن میکردم روی نوک سینم خاموشش میکردم. خوشم میومد .لذت داشت درد جاهای حساس تنم. همیشه ارزو داشتم سکس خشن داشته باشم اما ن اینجور کتک بخورم مث فیلمها میخاستم .ولی حالا میدیدم ک خیلی درد داره و تحمل نداشتم دیگه. ولی خوب اینم ی جوریش بود دیگه با خودم گفتم ک حقمه نباید خیانت میکردم من با محسن بودم نباید خیانت میکردم … محسی 1 سیگار روشن کرد و روی خال روی سینم خاموشش کرد ایندفعه دادم رفت اسمون و گفت پاکش کردم واست خاله تخمیتو ک اگه کسی دید بفهمه صاحاب داری خیلی درد میومد جاش سیاه و خونی شده بود حتا نامرد رفت بیرون یکی از این بسته کوچیکای نمک ک با غذاهای اون دفعه گرفته بود اورد و ریخت روی زخم یکی هم ریخت توی کوسم.
توی این وضعیت دردناک یاد 1 خاطره از بچگیم افتادم وقتی 5 سالم بود پسر خالمو ختنه کرده بودن دامن قرمزپاش بود و دردش داشت منو دوتا دختر خالمم رفتیم اتاق طبقه بالا دامنامون زدیم بالا شرتامون کشیدیم پایین ی نمکدون نمک خالی کردیم روی کسام

ون میگفتیم ماهم ختنه کردیم تا 3 روز جیش میکردم میسوخت ولی ب مامانم نگفتم میترسیدم دعوام کنه …
ب محسی گفتم دشوویی دارم . گفت: تو گوهه خودت دستو پا بزن ولی من جیش داشتم چند ساعتی میشد. خاست بره بیرون ک داد زدم : ن ک خودت قدیسی. هرگز ب من خیانت نکردی .خوبه دوتا دوتا با جنده ها بودی. دیوثه لاشی. عصبی بودم محسیم عصبی شد برگشت نیگاش کردم ، گفتم چیه مگه دروغ ک زد توی دهنم پر دهنم شد خون و لبم تیر میکشید بعدا دیدم ک خیلی پاره شده گفت : هرزه من پسرم هرکاری کنم عیب نیست ولی تو نباید جنده میشدی یکی هم محکم محکم کوبید توی شکمم ک فک میکردم دلو رودم پاره شده باشه .جیشمم ریخت روی تخت پایین بالشی ک زیر کونم بود ب خاطر نمکه کمی میسوخت ولی قابل تحمل بود .ب خاطر همین افکار تخمیش بود ک هرگز ب ازدواج باهاش فکر نکردم .رفت بیرون زخم سینم درد میکرد ولی نوک سینه هام اومده بود جلو واقعا دلم سکس میخاست دلم میخاست محسی نوک سینه هامو بگیره بکشه و فشار بده ولی قلبمم از حرفش سوخت ک اینقد تفاوت میذاشت بین کار خودش با من .
کمی بعد برگشت با 1 بند کشی و سینه هامو از تهش باهاش بست ب هم ک کم کم رنگشون تیره شد … 1 کفگیر پلاستیکی از اشپزخونه اورده بود و میکوبد نوک سینه هام. درد لذت بخشی داشت ک منم و داد و بیداد میکردم ک عصبی بشه بیشتر بزنه خوشم میومد از این درد.
یکی محکم زد ک جیغ زدم عصبی تر شدو باهاش زد روی لبام و گردنم لبم خیلی درد اومد و بازم خون رو حس کردم. اشکم درومد ولی اصلا دلش نسوخت برام واقعا وحشی شده بود غیرتش خورد شده بود بهش حق میدادم و حق خودم میدونستم ک بیشترو بیشتر کتک بخورم خیانت کرده بودم. این دفعه با چوب میزد نوک سینه هام و با کفگیر میزد روی کسم. دیگه دردام زیاد شده بود و هیچ لذتی نمیبردم فقط بهش گفتم محسی جون مادرت بسه نمیتونم چوبو محکم کوبید روی شکمم ک سوختم و رفت بیرونو من اونقد گریه کردم ک خاب رفتم.
وقتی بیدار شدم تشنم بود خیلی هم دسشوویی داشتم ولی هرچی صدا زدم محسی نیومد خیلی گذشت نیومد باز جیش کردم ب خودم ولی خیلیم تشنم بود و دسشوویی 2 داشتم و ب زور نگه داشتم مخصوصا ب خاطر حرفش ناراحت بودم نمیخاستم بریزه.باز خاب رفتم . انگاری محسی منو گذاشته بودو رفته بود ک بمیرم.بیدار شدم حس کردم مدت زیادیه ک نیومده .خیلی سرد بود هوا منم لخت و گشنه تشنه.
وقتی اومد دیگه کلا بی حال بودم و داغونو تشنه ب زور گفتم اب. از بطری اب ریخت دهنم دستو پامو باز کرد تا در دسشوویی بردم رفتم کارمو کردم انگار دنیا مال من بود دردا کم شده بود نمیخاستم بیام بیرون اصلا هوا سرد سرد بود ولی هوای ازاد رو میخاستم تنفس کم ولی دادش درمیومد حوصله نداشتم تحملم تموم شده بود. اومدم بیرون کف پاهام میسوخت خیلی بغلم کرد و کمکم کرد راه برم بردم نشوندم پیش بخاری 1 غذا گرفته بود برام خیلی گشنم بود درد داشتم لبمو شسته بودم دردش بیشتر شده بود ولی مثه قحطیا همه غذارو خوردم.
همش داشت نیگام میکرد گفت چرا این کارو کردی توی چشاش نیگا کردم خیلی ناراحت بود 1 لحظه پشیمون شدم از کارم. گفتم من بهت خیانت نکردم .(نمیدونم این همه دروغ از کجا اومد و حتا فکرشم نکردم ک شاید امین فیلم یا عکسی ازم گرفته باشه فقط اون لحظه خاستم محسی رو اروم کنم و تا همیشه برا خودم نگهش دارم پس انکار کردم) گفتم من اصلا و ابدا ب امین دست هم ندادم دروغ گفته من فقط ترسیدم ک نمیتونم ثابت کنم چون نشونی داده اصلا شاید یکی دیگه گفته بهش ک من خال دارم ب هرحال ما دوست مشترک داریم دخترای زیادی سینه منو دیدن ( واس محسی گفته بودم توی دوران راهنمایی سینه خیلی از دخترارو نیگا کردم اونام مال منو دیدن دیدم) شادی پیچید توی صورتش ولی یهو باز ناراحت شد و گفت حیف ک اون سگ کونی مرده ک بیاد اعتراف کنه و ابروی ریخته شدمونو جمع کنه ترسیدم خیلی ترسیدم منظور محسی امین بود ک مرده محسی امینو کشته حالا چی؟ بیحال افتادم محسی بلندم کرد و اب زد ب صورتم دردم داشت دستش ب لبم خورد گفتم کشتیش؟ گفت ن دیوونه تصادف کرده حرومزاده… خوشحال شدم ک محسی نکشتش
ولی ناراحت شدم واسه امین . بهترین کس لیس دنیا بود با اینکه قسم خورده بودم ک خیانت نکنم دیگه هرگز ولی نمیخاستم بمیره حتا اگه ثابت میشد ک منو کرده…
محسی بهم گفت باید ثابت کنی ک اون روزی ک امین گفته تورو کرده تو پیشش نبودی.
گفتم از مامانم … پرید تو حرفم و گفت : خفه، ثابت کردن با دلیل و مدرک محکمه پسند پیش همه بکس اواکس…
)من خیلی خنگم و معروفم ب خنگی و پرتی و شوتی (همیشه هم سوتی زیاد میدم)توی موقع هایی ک باید حرف بزنمم هیچی ب ذهنم نمیرسه ولی حالا فکرم یهو ب کار افتاد … از محسی پرسیدم اصلا اون گفته چ روزی چ ساعتی و کجا منو کرده؟ شاید بشه دروغشو ایجور فاش کرد شاید اون لحظه اصلا پیش تو بوده باشم…
1 نگاهی بهم انداخت ک کمی غمگین بود، گفت داره کم کم باورم میشه توعه خنگول خیانت نکردی اون دشمنم

بود و تو عاشقم شایدی دروغ گفته واقعا… اووقت چ جور ب خاطر کتکایی ک زدمت خودمو ببخشم؟
پاشدمو گفتم: بزار ثابت کنیم ک من کاری نکردم اووقت فکری واس بخشیدنت میکنیم من ازت ناراحت نیستم حق داشتی حتا اگه میکشتی …یهو رنگ عوض کرد کبود شد گفت فاطی وای ب احوالت اگه اگه اگه 1% شک بمونه واسم ک اون عوضی تورو
دست زده اون کستو با تیره برق جر میدم و پاشد رفت گوشیامونو اورد ، توی این فاصله من ب کلفتی تیر برق فک میکردم و دوس داشتم ب جای تیر برق کیر محسی بره توی کسم تا تهه تهش…
اومد دستمو گرفت نشستیم رو زمین .گفت امین گفته 3 شنبه دوهفته پیش ساعت 3 بعد ظهر تا 5 با فاطی بودم توی خونه خودم و کردمش … ب وضوح تعجب کردم و محسی نمیدونم چ برداشتی از تعجبم کرد چیزی نگفت من فک میکردم همون جمعه رو بگه و حرفامو اماده کرده بودم حتا کمی قبل میخاستم بگم از مامانم بپرس ک جمعه صبح خونه بودم ک اگه محسی نمیپرید وسط حرفم سوتیه ناجوری داده بودم … محسی اومد روی پیام های منو محسی توی واتساپ ک اونروزی ک امین گفته بود منو کرده از شانس بده من من فرداش 1 کنفرانش داشتمو همش توی خونه بودمو محسی اینو قبول نمیکرد ک شاهدی نباشه من خیلی ناراحت شدم و خودمو ب موش مردگی زدم و زیر لب جوری ک محسی بشنوه گفتم خدایا خودت میدونی ک من کاری نکردم کمکم کن 1 جوری … محسی موهامو بوسید و گفت اب گرم کن روشنه چمدونتم گذاشتم برو دوش بگیر چایی هم هست درست کن بخور و منتظر باش تا من برگردم اگه کاری نکردی مطمعن باش میفهمم نگرانش نباش.محسی با ماشین رفت و من مگه میشد نگران نباشم وقتی ک خودم خوب میدونستم ب امین دادم… ب سرم زد فرار کنم ولی گفتم هرجا برم پیدام میکنه و اصن چ جوری از این روستا بدون کفش و تنها برم اژانسم نداشت اونجا بزار بمونم هرچ شد شده دیگه …رفتم حموم و لباس پوشیدم تنم درد میکرد ولی بیکار بودم چیزی نبود بکنم شروع کردم صورتمو ارایش کردم تصمیم گرفتم محصی اومد بهش بگم گوشیمو بده بزنگم مامانم … شب محسی اومد ساعت 9 بود خوشحال بود. جلوش پا شدم ک جلوی پام افتاد زمین سجده کرد دوتا پامو بوسید گفت بیا بریم خانومم از چمدون 1 مانتو دراورد با شال داد دستم گفت سردت شده میریم کتتو از خونه میاریم کفشم نداشتم شلوار لی پوشیدمو مانتو شال و با دمپایی گشادای بابابزرگ مرحوم. رفتم تو ماشین اومد نشست اول گونمو بوسید گفت ماشالله ب خشگل خانم خودم دردش ب جونم و دستمو هم گرفتو میبوسید تا خونه. رفتیم در خونشون زنگ زد ب داداشش گفت 1 پلاستیک لباس اتاقمه بیارشون . کتمو پوتینامو شال کلاهم بود ک پوشیدمش و رفتیم 1 رستوران و من کلی غذا سفارس دادم و خوردم هیچی نمیگفت ولی فقط نیگام میکرد غمگین لبم بد جور پاره شده بود. بعدش رفتیم همون پارکه ک دیده بودمش با دختره .کمی بعد گوشیش رو دراورد 1 فیلم اورد پلی کرد .فیلمه چیزی زیادی نشون نمیداد گاهی تصویر محدثه زن امین گاهی تصویر چندتا از بکس اواکس بود ولی صداشونو میشنیدم ک رفته بودن تسلیت ک کمی بعد صدای نیلوفر یکی از دخترای اواکس رو شنیدم ک با جیغ جیغ میگفت ؛ محدثه جون امین ای اخریا گفته ک با یکی از دخترای پاکه اواکس بوده ما همه فک کردیم دروغه اخه بی افه دختره دشمنه امین بوده حالا تو بگو امین روز سه شنبه دو هفته پیش کجا بوده اول همه چی ساکت بود بعد تصویر محدثه بود ک یهو دوباره دوربین گرفته شد پایین ک گفت 3 شنبه هفته پیش تولد پسرمون بود و امین از صبح تا شب با من بوده .دروغ بوده …همه بچه ها صلوات فرستادن و من چنان جیغ جیغ میکردم پایین بالا پریدم گفتم خدایا شکرت ک خودمم باورم شده بود ک من نکردم و دروغ بوده اما خوب ب خودم گفتم :ازش جستی ملخک …
محسی نیگام میکردو میخندید ،نشستم پیشش بوسیدمش گفتم من ب اقامون وفادارم اون حتما از 1 کسی از دخترا شنیده سینم خال داشته تا اینو گفتم محسی اتیشی پاشد و گفت بمون میام. رفت سمت دکه اونطرف پارکو من ب این فکر میکردم ک امین حتما اون 3 شنبه رو گفته ک اگه زنش شنید ب زنش بگه دروغ گفتم ک دشمنم شکسته شه من ک پیش تو توی تولد بودم…( ترسوی بزدل گوه تو روح و قلبش کس لیس من چرا مردی؟…حسای ضدو نقیص بهش داشتم اون موقع )… محسی اومد با 1 سیگار و 1 چایی داغ دستش چایی رو داد دستم و شکلات واسم پوست کند ، عاشق چایی داغ توی هوای سردم ، خودش نشست سیگار کشید ، داشتم چایی میخوردم ک پاشد جلوم وایساد اول تعظیم کرد. و بعد زیپ سویشرتشو کشید پایین دوتا دکمه ژاکتشو باز کرد و ته سیگارشو گذاشت روی سینش . شوک شدمو دهنم باز موند گفت : دونه دونه کتکارو هم تلافی میکنم… پاشدم 1 قدم رفتم جلوش چنان جیغی زدم ک ماشینای خیابون بوق میزدن گریم گرفت.
گفتم محسی حق نداری عشق منو اذییت کنی من ازت ناراحت نیستم و دیدم محسیه مغرور من گریه کرد . بغلم کردو رفتیم توی ماشین.
بهش گفتم خونه بابابزرگ نمیام دیگه بدم میاد از اونجا .گفت :میریم خونه فرزاد رفتیم خونه فرزادو کلید خونه بابابزرگ رو با سووییچ ماشین داد ب فرزاد. گفت تو برو اونجا منو خانمم اینجا. بیچاره بی هیچ حرفی گفت خوش باشید ولباس پوشید رفت…

محسی گوشیمو بهم داد اولین کاری ک کردم زنگیدم لیلا و با هر س شون حرف زدم گفتن مامانت کچلمون کرده گفتم الان میزنگم واسم کلی کادو بیارید شماره کارت گرفتم ک پول بفرستم از طرفم سوغاتی بخرن برا مامانم و محسیم ب مامان زنگیدم کلی قربون صدقش رفتم گفتم چندروز دیگه میام فدات همش حرم بودم ولی دوروز اخرو میرم بازار … بعد از تماس محسی اومد پیشم دستو پامو میبوسید سرشو میذاشت روی بدنم و فقط میگفت غلط کردم فاط. و من دوس نداشتم ایجور باشه محسی رو تو اوج خاستم همیشه گفتم ب شرطی میبخشمت ک دیگه حرفشو نزنی و فراموش کنی.
گفت باشه و لباسامون دراوردیم و رفتیم روی تخت فرزاد ک بخابیم من کلی خسته خاب بودم ولی محسی تازه راست کرده بود
بهش گفتم از جلو یکن منو امشب مال خودت کن.مثل همیشه اخم کرد گفت ن ولی کیرشو میمالید ب کس خیسم و دو بار ارضام کرد و منم کیرشو لای سینه هام گذاشتم وهمونجا ابشو ریخت. بدون بوس و نوازش و کوتاه بود ولی جون واسم نمونده بود تا فردا ظهر خابیدیم ک من پاشدم محسی پیتزا سفارش داده بود دوشم گرفته بود منم رفتم حمام صورتم همش ارایش پخش شده از دیروز بود ، کلی خودمو شستم و حوله نداشتم لخت اومدم بیرون پیش بخاری ک محسی اومد از پشت چسبوند کیر سفتشو ب کونم خم شدم ک محسی بکنه اما برم گردوند ی بالش گذاشت کنار بخاری کونمو گذاشت روش و خودش نشست جلوم اول اومد لبامو بوسید چندتا بعد گوشمو من ک فوری خیس کردم تا ب گردنم رسید سینه هامو میمالید و لب میگرفت ک پر چشماش شد اشک گفت میشکونم دستامو ک بدنتو ایجور کرده لباتو ایجور کرده گفتم خفه شو وسط سکس. دیگه بس کن عصبیم کردی. خندیدو گفت: جنده حشریه خودم. و ادامه داد جای جایی ک کتک زده بودو بوسید و بوسید و حتا روی کوسمو بوسید ی حال عجیبی شدم محسی هرگز لبشو روی کسم نمیذاشت ولی دیدم کامل نشست وسط پاهام و با دستاش لای کوسمو باز کرد و بدون نگاه کردن بهم دهنشو گذاشت روی کسم مثل امین یا حتا نگار بلد نبود، ولی همین ک زبون میزد واسم اخر لذت بود همه کسمو لیس زد ک از بس لذت بردم زودی اومدم.
بی حال شدم و مانتومو اورد با شالم پوشیدم و دراز کشیدم پیش بخاری و پیتزا اورد میذاشت دهنم و حرف میزد میگفت از این ب بعد میشم سگت. بردت. اصلا میشم کس لیس درجه یکت. تو فقط بگو چ جور بلیسم بزار چندتا فیلم ببینم باد بگیرم اینقد کستو میخورم ک اب تو تنت نمونه و من با حرفاش حشری تر از قبل شدم و ایندفعه بدون غرور همه 3 سال گذشته دستشو گرفتم گذاشتم زیر مانتوم زیر کسم…گفت جوووون زدی بالا؟ گفتم :ارررررره میخاااامممم، گفت چی میخای؟ گفتم کیر تورو محسیم ، محسیم من جنده توام بیا بکنممممممممم با لباس اومد روم مانتورو ک پوشیده بودم دراورد شالو ک بسته بودم موهامو خشک کنه باز کرد موهامو انداخت رو سینه هام ، گفتم محسی با دستت ضربه اروم بزن رو سینه هام. و اون اروم اروم میزد و نوکشو میک میزد لباشو گرفتم و زبونمو کردم توی دهنش و میک میزد ژاکتشو کشیدم بالا ک زود درش اورد و دستم روی کمربندش بود ک خودش زودی باز کرد شلوارو شرتو باهم دراورد کیرش راست راست بود خاستم بخورم نذاشت رفت جلوی کسم مالیدش از اول تا اخر کسم خیلی خیس شده بودم و وقتی کیر بهش میخورد میلرزیدم دستامو گذاشتم پشت کمرشو بغلش کردم و فشار میدادم سمت خودم ک کیرش بره توی کوسم ولی نمیذاشت. زورشو نداشنم دستامو بردم طرف پایین کمرشو باسنش و گفتم محس جون فاطی دارم میمیرم واسش؛ اما از روم پاشد و 69 شد گفت بخورش ؛ تخمامم بخور حال کنم نفس.
با لذت خوردم واسش اونم کسمو لیس میزد و با لباش چوچولمو میک میزد داشتم کیرشو میمکیدم ک ارضا شد انگار خیلی تو کف بود هیچوقت ایجور نبود دیر میومد، ب هر حال من نیومده بودم گفتم بخاب خابیدو و من با کس نشستم روی صورتش گفتم زبون بکن توش با دستتم چوچولمو بمال ک بیام ولی نمیومدم و عصبی شدم گفت عصبی نشو گفتم تو اومدی و الان دیگه دلت نمیخاد منو ببینی میدونم…
ولی منو ارضا کن ،عصبیم ارومم کن ،اونم برم گردوند و خودش اومد روم لبمو بوسید و سینه هامو گرفت و زودی رفت پایین و سرشو کرد لای کسم و چوچولمو گاز گرفت و بعد اونقد میک زد شاید 3 مین ک من اومدم و بیحال بیحال شدم …
بعد از این ماجراها تا 4 سال منو محسی با هم بودیم مثل گذشته من همونجور با دایی بودم ب ندرت و محسن با دخترای دیگه واسه تنوع هرچند یک بار ک من دیگه کارش نداشتم و قبول کرده بودم ک اون ک قرار نیست شوهرم باشه و خودمو راضی کرده بودم ب هر حال زور ک نمیشد جلوشو گرفت.
تا اینکه بعد از 4 سال بود ک 1 چند ماهی یکی از دوستای محسن از ترکیه بهش زنگ میزد و میگفت بیا اینجا توی شرکت ما و محسی بلاخره تصمیم گرفت ک بره و رفت بعد از کلی گریه های من ولی اون خوشحال بود ک تصمیم درستی واسه ایندش گرفته منم ک نمیتونستم کاری کنم ک نره…
رفت من تنها شدم و با کلاسای مختلف خودمو سرگرم کردم .محسی خیلی کم زنگ میزد خیلی کم شاید هفته ای یادو هفته ای 1 بار .
بعد از 3ماه 1 روز از کلاس برمیگشتم ک 1 پسر 28 یا29 ساله 1 کارت بهم دادو رفت. عینکی بود قد بلند و صورت تمیز چشمای گنده موهای سیخ دستای زخیم خوشم اومد ازش لات بود کمی .اصلا قصد نداشتم بزنگم یا همیشه هرکسی شماره میداد پرت میدادم اما نمیدونم چ شد اینو گذاشتم کیفم ولی بعد از 9 روز خونه بابابزرگم بودم حوصلم سر رفته بود ک زنگ زدم بهش و گفت خیلی منتظرم بوده گفت عادت نداره ب کسی شماره بده و فقط از من خوشش اومده . متاهل بود ولی گفت مجرده من میدونستم دروغ میگه 1 حسی بهم میگفت .اما باهاش دوست شدم فعلا تا 1 ماه تلفنی. هر شب 4 یا 5 ساعت حرف میزدیم و من براش غزل حافظ میخوندم اون صدای خوبی داشت منو ب وجد میاورد ک هرلحظه باهاش بحرفم بر عکس صدای محسی ک همیشه ارامش دهنده بودو منو خاب میکرد .
کم کم توی راه تمام کلاسام میومدو میرسوندم اکثرا ماشینشو نمیاورد پیاده همه شهرو رفتیم باهم و قدم زدیم برعکس محسی ک فقط با ماشین میبردم ایور اور و تنبل بود…
خیلی با احساس بود اسمش احسان و همیشه میخندید و ورزش کار بود راستش زورش خیلی زیاد بود و وقتی شوخی شوخی قهر میکردم باهاش دستمو چنان میکشید پرت میشدم توی سینش ولی تکون نمیخورد.عاشق این قدرتش بودم.
6 ماه باهم بودیم هر روز هرروز باهم توی خیابونا دیگه همه شهرو دور زده بودیم حتا توی کوچه خودمون .هر لحظه بهش میگفتم دلم تنگ شده چند مین بعد در خونمون بود حتا چندین بار ساعت بعد از 12 شب با اینکه خونش از خونمون دور بود میرسوند خودشو .با احسان فقط عاشقونه داشتم حسایی ک با هیچکس نداشتم بهم میگفت فاطیم .چیزی ک کسی بهم نگفت هیچوقت.تا اینکه 1 روز زنش بهم زنگ زد و فحش داد گفتم چرا فحش میدی اگه راست میگی جوری باش واسه شوهرت ک نره سراغ دخترای دیگه گفتم کمکت میکنم و بهت میگم چ جور باش ک شوهرت جذبت باشه و منو فراموش کنه وگرنه من نشدم 1 دختر دیگه پیدا میکنه …اما اون خیلی احمق بودو فقط فحش داد گفت شوهرمو ول کن و من کلی گریه کردم ولی ولش کردم حتا زنگ ک زد گوشیرو دادم مامانم گفتم مامان بهش بگو اگه دخترمو میخای بیا خاسگاری اگه ریگی ب کفشت نیست و خطمو شکوندمو و تا 4 ماه از خونه بیرون نرفتم ولی همه درو همسایه مامانم فامیل میگفتن 1 پسری هرروزو شب سر کوچست و من میدونستم احسانه.
دپرس بودم همش خونه بودم هیچ جا نمیرفتم یا همه دوستام قطع رابطه بودم خیلی میومدن ولی تحویلشون نمیگرفتم تا اینکه یهویی 3 تا خاستگار واسم اومد و من همرو رد کردم از طریق معرفی فامیل و دوستان اومده بودن خودمو ندیده اومده بودن.ولی خدایی ب دلایل منطقی مثل تفاهم فرهنگی یا اخلاقی دینی … ولی بعد از چند ماه ی پسری اومد ک همه باهاش موافق بودن و منم هیچ ایرادی نشد ازش بگیرم و دیگه وقته شوهرم بود و نامزد کردیم و با خودم گفتم دیگه متاهلم با هیچکس جز شوهرم نه .حتا خودارضایی هم نمیکردم اما صادق نامزدم اصلا ب من توجهی نداشت و حس میکردم دوستم نداره و چند بار پرسیدم ازش، جوابی نداد. فقط جلوی بقیه باهام حرف میزد . منم بیخیالش شدم و باهاش کاری نداشتم ک 1 روز خونشون رفتم مامانش اومده بود سراغم و منو گذاشت پیش صادقو خودش رفت خرید . صادق رفت حمام از من فرار میکرد میفهمیدم.رفتم اتاقش نشستم ک گوشیش زنگ زد برداشتم ولی نحرفیدم ک صدای 1 دختر ناز بود میگفت صادقم جواب بده چرا ساکتی ، قطع کردمش و مادر صادق ک برگشت صادقم از حمام درومد اومد لباس بپوشه رفتم بیرون . بهش علاقه پیدا نکرده بودم اصلنم ناراحت نبودم فقط فکر میکردم ک منطقش اینه ک من 6 ماه با همسر 1 زن دوست بودم پس حقمه 6 ماه 1 دختر با همسرم دوست باشه …1 دفعه صادق صدام زد گفت بیا رفتم توی اتاق ک درو بست اخماش تو هم بود یقمو گرفت چسبوندم ب در دستگیره در رفت تو پهلوم ولی اون عصبی بود گفت ب چ حقی گوشیمو جواب دادی دختره فضول حق نداری تو کارام دخالت کنی تورو مادر پدرم ب زور برام انتخاب کردن و ازت میخوام فعلا تا موقعیت جداییمون جور بشه هیچی نگی و من کس دیگه ای رو دوست دارم خیلی استرس داشت و جملاتشو قطع میکرد و حرف میزد …اروم دستش رو برداشتم از روی یقم و گفتم باشه هرچ زودتر تمومش کن ف نکن ادم حسابت کردم بیلیاقت تو رو هم بقیه ب من تحمیل کردن وگرنه محل سگ نمیدم ب امثال تو و ب خاطر اینکه پهلومو کوبیدی ب دستگیره در و با دست محکم زدم توی صورتش و گفتم نوش جون. و برگشتم ک برم ک با دستش برم گردوندو گفت زدی باشه تلافی کردی باشه ولی فک نکن چون میخایم جدا شیم اجازه میدم هرکاری خاستی کنی تا وقتی اسم من روته حق نداری کج بری و اسم منو پدرمو خراب کنی… خیلی عصبی شدمو 1 سیلی جانانه دیگه زدمش و داد زدم من مث تو هرزه نیستم بیشرف تو ابروت کجا بوده دیوث…مات مونده بودو کیفمو شال و مانتومو برداشتم با مادرش روبوسی خدافظی کردم رفتم خونمون .
شبش اومدن با پدرو مادرش و گفتن اشتی کنین .رفتیم تو اتاق سرشو انداخت پایین و ناراحت بود گفت معذرت ولی کمکم کن گفتم حقت بود زدم ولی کمکت میکنم ب عشقت برسی گفت تو خیلی خوبی ب کسی نگفتی؟ گفتم ن دلیلی ندارم گفت پ تو هیچ نمیخاد کنی خودم درستش میکنم. گفتم ب شرطی ک توهم ابرو منو نبری و نگی مشکل از من بوده گفت ن سارا ک برگرده همه چی درست میشه …و رفتیم بیرون.
چند روزی گذشت و مامانم خاست بره مشهد با مادر بزرگمو خاله هامو زن داییم و من چون مثلا نامزد داشتم مامانم ب صادق زنگ زد ک بیا این مدت رو بمون پیش فاطی .البته شب نامزدیمون بابای صادق صیغه محرمیت خونده بود . وقتی مسافرا رفتن ب صادق زنگ زدم گفتم نمیخاد بیای ما ک مال هم نیستیم از خداش بود گفت باشه پس کی پیشت میاد گفتم میرم خونه داییم. اونم زنگ زد ب داییم و مطمعن شد پیش اونم…
1 هفته پیش دایی جونم بودم تمام این 1 هفته حس روزی رو داشتم ک با امین بودم.احساس میکردم چون اسم صادق ب عنوان نامزد رومه الان دارم خیانت میکنم همیشه حرام اندر حرام خوشمزه تره و سکسایی ک با دایی داشتم خیلی بهم میچسبید دیگه کیرشو براش میخوردم هردفعه و اونو مجبور میکردم کسمو بخوره دقیقا تو اتاق روی میز کامپیوترش عین سکسی ک با امین داشتم رو با دایی کردم ولی فقط و فقط سکس شب اخر ک فرداش مامانم اینا میومدن روانیم میکرد ک اون سکس اولین سکس من توی حمام بود .
من از صبح خونه دایی بودم و تنها و کتاب میخوندم عصری برا شام ماکارانی درست کردم ک دایی بیاد با هم بخوریم و رفتم دوش بگیرم ک لخت بودم ک یهو در زدن دایی بود گفت منم بیام تو گفتم بیا نفسی زود اومدی گفت: خاستم امشب دوبار بکنمت فردا دیگه نمیشه لباساشو دراورد لخت شد و اومد زیر دوش ب من چسبید من داشتم موهامو میشستم ک بلندیش رو کوتاه تر کرده بودم تا روی باسنم و کمیش رفته بود توی کونم دراوردم ک دایی گفت دوست داری فاطی همزمان با دو نفر باشی؟ گفتم اره این فانتزیمه ک 1 کیر تو کونم یکی تو کسم باشه اما هنوز دخترم ک …
گفت ایراد نداره الان واست 1 کیر جور میکنم تو کونت باشه خودمم کستو میخورم واست ک حال کنی گفتم وای بیغیرت شدی رفت کیو میخای بیاری ک یکی اروم زد توی بازوم گفت کیر پلاستیکی . گفتم اهان…
رفت کنار در حمام و خم شد از زمین پشت در ک باز گذاشته بود 1 دونه میله پلاستیکی ک سرش گرد بود و مقداری انعطاف داشت یعنی زیاد سفت نبود اورد. گفتم ؛ واو چ باحاله. بلند بود تقریبا اگه نصفشو میکردیم توی کونم میشد خم بشه بقیش بره توی کسم ولی حیف و صد حیف ک من پرده داشتم . ب هرحال سرشو تف زد و من خم شدم موهای خیسم کنار تنم افتاد پایین و دایی گفت صحنه خیلی زیبایی هستش و با دست ب کون خیسم میزد و من از درد کمی ک داشت لذت میبردم و اوممممم اوممممم میگفتم ک اروم اروم اون مثلا کیر پلاستیکی رو فرو میکرد توی کونم اینقدر اروم بود ک نفهمیدم چقدش رو فرو کرده فقط لذت داشت برام و بس .
وقتی خوب فرو کرد بقیش رو اویزون گذاشت و دوباره با دست میزد ب کونم چپو راست و این منو دیوونه میکرد و با داد میگفتم دایی تورو خدا بکن دیگه ک کیر پلاستیکی رو گرفت و توی کونم عقب جلو میکرد و این طرفش رو از پشت میزد ب کوسم و خودم با دست گرفتم میمالیدم ب کسم ک اونو تا جایی ک تونست فرو کرد توی کونم و کمرمو گرفت راستم کرد و بردم زیر دوش پامو بلند کرد گذاشت روی لوله اب و دوشو بست و خودش نشست زیر کسم و با 1 دستش کیر پلاستیکی رو عقب جلو میکرد با 1 دست پامو گرفت بود و با زبونش ب کسم لیس میزد و میک میزد اخ ک چ لذتی داشت واسم وقتی حس میکردم اون کیرو تو کونم و زبونش رو توی کوسم و اینقد آااااه های بلند کشیدم ک دایی هم دیگه داد میزد میگفت جووووون جررررت میدم جنده خودمییی ابتو میخام بخورم صدا توی حمام میپیچید و بیشتر لذت داشت من فقط لذت میبردم و نمیومدم. دایی بدون اینکه بهش حتا دست بزنم با لیسیدن کسم ارضا شد و کمی اب زد ب کیرش.من گفتم خستم از حمام رفتیم بیرون و روی کاناپه دراز کشیدم با 1 حوله فقط روی موهام بهش گفتم باید بیاری منو بیا اینجا ک گفت حالا میام… رفت و با جارو برقی اومد مونده بودم ک میخاد چ کنه روشنش کردو و جاروشو از میله جدا کرد و میله رو گذاشت روی چوچولم واووووووووو میخاستم بمیرم اینقد کیف داشت و خودش زبونش رو میکرد توی سوراخمو میلیسید و کناره های کسمو با لباش میکشید اینقد حال داد ک زودی ارضا شدم و گفتم بسه جارو رو خاموش کرد و اومد کیر پلاستیکی رو هم از کونم کشید بیرون .ولی بهم ی حس بدی داد نمیدونم چرا شاید چون ارضا شده بودم بدم اومد از اون کشیده شدنه پلاستیک توی کونم .
شب بغلش خابیدم و صبح هم یه بار از کون منو کرد خشک خشک خودم نمیخاستم و اجازه ندادم منو بیاره فقط خاستم ارضا ش و بعدش رفتم خونمون… عصر فردای اون روز لیلا دوستم اومد خونمون و بهم گفت محسی برگشته… حسی بهش نداشتم دیگه نامرد رو فراموش کرده بودم نمیخاستم باز وابسته اش بشم راستش یعد از تجربه عاطفی با احسان دیگه رابطه با محسی واسم قشنگ نبود حس میکردم فقط رابطه سکسی و حیوانی داشتم با محسی و از طرفی هم صادق رو چی میکردم فعلا نمیشد حتا محسی رو دید. ولی چندین بار اومد کوچمون و کلی لیلا رو فرستاد و توی این مدت یک ماه میشد ک سارا عشق صادق اومده بود و من نفهمیدم چی شد 1 شب مامان صادق اومدو با مامانم حرف زد مامانم

م ک من چند روزی بود انگشترو لوازم کادویی ک واسم خریده بودن ب مامان داده بودم رو داد ب مامان صادق و نامزدی ب هم خورده بود واقعا نفهمیدم چی ب هم گفتن واسمم مهم نبود ک بدونم . ولی راضی بودم . لیلا ک باز اومد قبول کردم ک برم ببینمش. راستش دلم برا سکس باهاش تنگ شده بود و خاستم ی فرصت دیگه ب دوتامون بدم شاید شد تا ابد باهم بمونیم.
بهش گفتم میام دیدنت گفت ب مامانت بگو میری خونه لیلا شبم نمیای گفتم عجب پرروییه ولی با لیلا هماهنگ کردم اومد سراغم گفتم چرا اومدی دیگه گفت خوب منم میخام بیام باشم ک مامانت زنگ زد پیش هم باشیم و خندید . واسم عجیب شد ماجرا ولی با لیلا رفتیم سر قرار سوار ماشینش شدم ک محسی و 1 پسری بودن نمیشناختمش محسی از صندلی جلو برگشت و رفتم توی بغلش و بوسیدیم همو 1 لب طولانیم گرفت و حرکت کرتیم. گفتم کسی معرفی کنه ک لیلا گفت ایرج بی افه منه گفتم مبارکه رفتیم خونه بابابزرگ محسی .

با محسی ک تنها شدم 1 لحظه گفتم از اینجا بدم میاد محسی گفت رنگش کردم وسایلشم جدیدن بیا تابستونم هست گرمه بیا دیگه.
رفتیم تو لیلا و ایرج مشغول لب گرفتن بودن گفتم خجالت بکشین برید اتاق محسی گفت بزار راحت باشن بیا بغلم 1 ساله ندیدمت و پرتم کرد روی کاناپه ء جدیدی ک قبلا نبود و لیلا و ایرج روش نشسته بودن چسبیدم ب لیلا و محسی کنارم نشست و شروع کرد خوردن لبام.
من همیشه حشریم ولی اصلا خوشم نمیومد جلو ایجرج ک اولین دفعه تو عمرم میبینمش گفتم نمیخام محسی بریم اتاق بدم میاد اینجور. قبول نکرد گفت بیخیال دیگه گفتم چت شده تو ؟تو ک خیلی غیرتی بودی دیوث شدیه؟ فک کردم الان میزنه تو دهنم ولی خندید گفت واسه ناموسم غیرتی میشم ن توعه جنده تو جنده منی و امشب میگامت میخام پیش لیلا دوست جندت و ایرج دوست خودم بگامت کیفش بیشتره
نیگا ب لیلا کردم سرشو انداخت پایین گفت من نمیدونستم ایجور شده محسن فک کردم هنوز میخادت عاشقته پاشدم ک برم محسی دستمو گرفت. گفتم: ولم کن نمیخام ببینمت میخام برم .گفت؛ تا فردا صبح اینجا جاته و با دست کیرشو نشونم داد…
گفتم باشه ولی بریم اتاق گفت باشه و رفتیم اتاقی ک چند روز توش زندانی بودم تخت کثیفه نبودش ولی چندتا بالش و دوتا پتو بود ک محسی پتو رو پهن میکرد و گفت 100% لخت شو و بیا لختم کن دیگه . لباسامو دراوردم و کش موهام باز کردم بافتشون شل بود خودش باز میشد از هم میدونستم محسی موهام دوست داره تا دید گفت چرا زدی موهاتو کونی ؟ گفتم موخوره داشت کمیش کوتاه کردم …رفتم جلوش پامو بلند کردم و لبشو بوسیدم گفتم دلم تنگت شد محکم ب خودش چسبوندم گفت خیلی نامردی ک فراموشم کردی گفتم حقت بود نبودت خوب و اروم اروم تیشرتشو زدم بالا و خودش تندی دراوردش.سرمو گذاشتم روی سینشو دکمه شلوارشو باز کردم و کمربندشو و شل کردمو شلوارشو با شورتش یهو کشیدم پایین ک کیر شق شدش مث فنر پریدو دوتاییمون خندیدیم شروع کردم سرشو لیس زدن و زبون توی سوراخ یک سانتی کیرش کردمو و با دستام تخماشو میمالیدم و اروم اروم همه کیرشو فرو کردم توی دهنم و قشنگ واسش خوردم و ساک زدم و اون موهامو نوازش میکرد.
چند مین خوردم ک دستامو گرفت بلندم کرد توی چشمام نیگا کرد گفت هنوز دختری گفتم وای خوب اره
برم گردوند تف زد ب سوراخ کونمو سینه هامو از پشت توی دستاش گرفت و کیرش فرو کرد توی کونم کمی خشک بود و درد داشت ولی من میخاستم تا ابد کیر محسی تو کونم باشه و کامل خم شدم تا بکنه وای محسی اینقد تند تند کونمو کرد ک ابم اومد و کوسم خیس شده بود ولی محسی نمیومد خسته شده بودم دلم میخاست از کس بهش بدم با خودم گفتم کاش بهش میگفتم دختر نیستم تا کسمو بکنه بدجور حشرم زده بود بالا محسیم نمیومد خیلی طولانی شده بود میدونستم حتما چیزی زده ب کیرش خسته شدم یهو از دستش در رفتم خیلی یهویی بود 1 لحظه میخاست بیوفته ک رفتم جلوش و چسبیدم بهش و کیرشو گذاشتم روی کسم و گفتم بکن خندید و صورتمو بوسید و گفت بمونه واس شب عروسیت ولی خابوندم زمین پامو باز کردو کیرشو گرفت و سرشو اینقد مالید ب چوچولم ک ارضا شدم بازم با اه و داد بلند ک ایرج توی حال داد زد جووووون بگاااا بدش محسن و محسنم با دستش کیرشو مالید و ابشو ریخت روی چوچولم ک خودم زودی پاکش کردمافتاد روم هلش دادم روی زمین دیگه دلم نمیخاست فعلا اصلا کلا دیگه بهش حس نداشتم از دل برود هر انکه از دیده برفت بود همش وابستگی بود و ب خاطر سکس رابطمون. لباس پوشیدم و رفتم بیرون ببینم لیلا و ایرج چ میکنن ک دیدم دارن خوراکی میخوردن نشستم پیششون ولی از نگاه های ایرج خوشم نمیومد ک گفت نوووششش هیچی نگفتم. کمی بعد محسی اومد نشست و فیلم دیدیم تا ده شب ک ایرجو لیلا شروع کردن ب لب گرفتنو دستمالی کردن همیدیگه ک منم داشتم گرم میشدم گفتم محسی بریم بخابیم اومد دستمو گرفت رفتیم اتاق بدون اینکه اجازه بدم محسی کاری کنه از گردنش اویزون شدمو لباشو گردنشو خوردم.
اونم سینه هام تو مشتش بودو با من همکاری میکرد.فکری ک از عصر توی ذهنم بود رو ازش پرسیدم؛ لیلا ایرجو اوردی ک 4 تایی سکس کنیم؟ گفت ن والا این دوتا از بس من زنگ میزدم و یا میرفتم پیش لیلا ک با تو بحرفه راضی شی، باهم دوست شدن و گفتن ما مکان نداریم مارروهم ببر امروز.منم قبول کردم اصلا همچی چیزی نی ک تو فک میکی و من خیالم راحت شد … رفتیم دراز کشیدیم و محسی از این 10 ماهی ک نبود میگفت و میگفت سخت بوده میگفت خودش واس خودش جق میزده میگفت دلش تنگ من شده و منم کمی اشک ریختم ک محسی شروع کرد خاطرات اون روزای زندانی بودن منو گفت گفت دوست داره ب خاطر اون کتکا الان اینقدر کسمو واسم بلیسه ک تو کتابا بنویسن …منم پررو پررو شلوارو شرتمو سریع دراوردم و خیلی تند با کس نشستم روی صورت محسی گفتم باشه قبوله بخورش بخورش و توی کسم بلند خندید و انگشت کرد توی کوسم ک یهو بلند شدم فک کردم پردمو زد ولی چیزی نبود گفت ببخشید حواسم نبود بشین تا بخورم اما من شوک شدم

و دراز کشیدم سر پتو ک محسی 69 اومد روی کسم و تف انداخت و شروع کرد کسمو خوردن بهش گفتم محسی ک قرص و چی خورده بود اما من چرا خیلی داغ بودم نمیدونم
میک بزن و کوچولو کوچولو گاز بگیر همین کارو کرد واسم و کلی کیرو کس همو خوردیم ک بلند شد و دراز کشید گفت بیا با سینه هام رفتم و کیرشو گذاشتم بین سینه هام خودش گرفت و مالید 2 مین ابش اومد اینقدر تند مالید و من با عصبانیت گفتم من ارضا نشدم خندیدو گفت باشه عزیزم اروم باش و دراز کشیدم پیشش ک با انگشت اشاره و وسط و تف زده بودشون چوچولمو اینقدر مالید ک ارضا شدم اونقد بیحال و جون ک زودی خابیدیم تا صبح…
اون شب اخرین باری ک با محسی بودم راستش من میخاستم شوهر کنم خاسگار خوبی ک مطابق معیارهام بود اومده بود و مطمعن بودم فقط جوادو واسه ادامه زندگیم میخام و بس . خانواده هامون هم فرهنگ و در یک سطح هست و اخلاق و افکارش شبیه خودمه و هیکلش 20 ورزشکاری 4 شونه و وای وای وای چشم و ابروی مشکی مشکی مشکی قد بلند و وقتی برای اولین بار کیرشو دیدم فهمیدم همون چیزیه ک میخام…

پارسال همین موقع ها اذر 95 بود ک اومدن خاسگاریم و 1 هفته ای عقد کردیم اصلا نفهمیدم چی شد و 2 روز بعد از عقد جواد منو برد خونشون و بعد از اینکه کاملا حشریم کرد … فردای بعد از عقد من نامه سلامت از دکتر زنان گرفتم پرده حلقوی ارتجاعی گفت خیلی کم خون میاد و درد زیادی داری گفت رحم کوچیکی داری ک اگه الت شوهرت بزرگ باشه خیلی اذییتی و باید بیای کمی از واژنتو واست بزرگ کنم …
جواد بعد ازخاسگاری همون شب شمارمو گرفت از خاهرش و گفت من میدونم تو دیگه زنه منی .خیلی هول بود
بعدها فهمیدم جواد 6 ماه1 دوست دختر داشته ک 1 زن شوهر دار بوده ولی سکس نداشتن باهم ولی خیلی چیزا بلد بود ازش یاد گرفته بود …و رابطه هم با دوست دختر دیگش داشته ک چیزی درموردش نمیگفت .و من ایمان اوردم ایه قران ک میگه وسابقون سابقون یعنی زنو شوهر 100% مثل هم زن پاک مرد پاک میگیره مرد پاک زن پاک و کسی ک توی گذشتش کاری کرده همسرشم مث اون کارو کرده و هرگز بعد از عقد حتا با نگاهم ب همسرم خیانت نکردم .
دوروز بعد از عقد بود ک توی اتاق جواد بودیم سر پا بغل هم من اون عصر ارزو کردم ای کاش هرگز رابطه ای یا دوست پسری نداشته بودم ک الان واسه همسرم دست نخورده باشم و لذت این رابطه هزار برابر باشه. و از ترس اینکه حتا دستش بهم بخوره دستام بلرزه تنم بلرزه بترسم ازش . ولی این اصلا امکان نداشت خیلی هم ب شدت حشری بودم و منتظر بودم کیرشو ببینم و توی کسم حسش کنن … (البته روز قبل از عقد توی اتاق خودم اومد حرف بزنیم جواد خابید روم سنگینیشو دوست داشتم و از روی لباس کلفتی و بزرگی کیرشو حس کردم.)گفت فاطی میخام برم سر اصل مطلب و شروع کرد لباسامو دراوردن لختم ک کرد و میخاست لبو گردن رو شروع کنه ک منو استرس گرفت گفتم لطفا اذییتم نکن باشه گفت اروم باش اگه تو نخای .گفتم میخام میخام میخام و بوسیدمش تند تند. من بیشتر میخاستم فقط میترسیدم .کسم خیس خیس بود دراز کشیدم و اومد روی تنم گفتم درار لباساتو من قبلا عکسای بالاتنه لختشو دیده بودم مو نداشت قبلا زده بود. ولی الان سینش مو داشت این منو خوشحال کرد و با موهای سینش بازی میکردم شلوارشو کند و دستمو برد گذاشت روی کیرش ک دیدم ن کلفتیش معمولیه و قدش حدود 17 یا 18 سانت و خیلی خوبه رنگشم سیاه و تخمای صورتی کم رنگ رفت پایین بدنم گفت میخام کستو ببینم و لاشو باز کرد و دست میزد من خیس بودم خجالت کشیدم و دست گذاشتم روی چشمام ک بلند خندید گفتم اروم بیرون میشنون … گفت تو خیسی من راستم الان وقتشه عروسم شی بقیه عشق بازیا بمونه واسه اخر شب و خم شد و سر کیرشو تظیم کرد روی کوسم … دختر عمم مث من حلقوی ارتجاعی بود گفت خیلی اذییت شدم گفت ب شوهرت بگو 1 دفعه کیرشو کنه تو کست تا پردت پاره ش ولی من نگفتم من دوست داشتم توی سکس اولم درد بکشم مخصوصا زیر کیر شوهرم و جواد اروم اروم کیرشو میفرستاد تو و من بالشارو چنگ میزدم و لبامو گاز میگرفتم از درد …
فقط سر کیرشو فرستاده بود تو ک دیگه تحمل نداشتم نفسم بند اومده بودو خیلی اذییت بودم و گفتم در بیار .
دراورد از درد ب خودم میپیچیدم گریم گرفته بود ک جواد بغلم کرد و ارومم کرد … همون موقع بود ک دیگه فهمیدم میتونم روز ب روز بیشتر عاشق جوادم بشم .اافکار اخلاق و رفتارش دقیقا همونی ک من میخاستم.
چند روز بعد دوباره اومد منو برد خونشون و کسی نبود رفتیم اتاقش لباسامو دراورد بغلم کرد میبوسیدم و هی میگفت توی گوشم عاشقتم خونه زندگیم عاشقتم خانومم میخامت نور چشمم گرمیه خونم منم حال میکردم از حرفاش و شل شده بودم. شرت سوتین قرمز پوشیده بودم اما جواد اینقد داغ بود ک چیزی نمیدید فقط میخاست بکنه منو. نیم ساعتی باهام ور رفت از گوشام و لبام و گردنم گاز میگرفت میلیسید میبوسیدم و سوتینو اروم درش اورد سینه هامو اروم و ناز مثه 1 بچه میمکید و میمالید و من اه اه اه میکشیدم و لذت میبردم .دستاشو میکشید ب کل بدنم پهلو هام پاهام میدونست چ جور منو حشری کنه پاهامو میبوسید انگشتامو دهنش میکرد خیس میکرد وای لذت بخش بود خیس خیس بودم شرتمم خیس بود(الانم کسم با یاد اوری اون روز خیس شده ) و لباساشو دراورد و من روی زانوهام نیم خیز شدم دستمو گذاشتم روی تخماشو و سر کیرشو کردم دهنم و واسش خوردم خیلی حال میکرد و 1 جوری میشد و میگفت جوووننن بخووور .کمی خوردم واسش و بدون اینکه ادا دربیارم دوبار حالم بد شد عق زدم.بعد خابوندم زمین سر کیرشو گرفت مالید ب تمام کسم چند بار و من باز از درد ترسیدمو خودمو جمع کردم ولی خابید روی تنمو لبامو بوسید گفت؛ خانومم میخامت اروم باش تو میخای مال من باشی اره؟ با اشاره سر گفتم اره .گفت پس شل کن نفسیم من اروم اروم شل شدمو دلمو زدم ب دریا ک جواد اروم اروم سر کیرشو میمالید ب سوراخ کسم و زره زره فشار میداد .حس میکردم سر کیرش واسه کس من خیلی کلفته از دردش کبود شده بودم و اون میخاست بکنه. وقتی دید حالم بده گفت اروم باش نفسی نمیکنم فقط بزار لای پات باشم اروم شم و چند مین لاپایی زدو و
ارضا شد و خیال منم راحت شد ک بلاخره شوهرمو ارضا کردم.
جواد کارش شباست 1 شب هست خونه 1 شب نیست .اون شب رفت سر کار ولی صبح ک اومد اومد سراغ من گفت بریم خونه ما کسی نی پیش من بخواب چون منم شب قبل نخابیده بودم و تا صبح پیام دادیه بودیم ب هم گفتم میریم باهم میخابیم خوب.
من بدون شرت سوتین لباس پوشیدم 1 کمی ارایشم کردم و رفتیم خونشون گفت تو دراز بکش توی اتاق من 1 دوش 5 مینی بگیرم بیام ممه هاتو بخورم و لبخند زد و رفت حمام.تخت جواد 1 نفره من توی اتاق 1 پتو انداختم روی تخت و پالتو و شلوارمو دراوردم کلاهمو توی راهه اتاق دراوره بودم و لخت رفتم روی تخت 1 پتو دیگه هم انداختم روی خودمو و مثلا خابیدم … ولی تا جواد بیاد اینقد ب اینکه زودی بیاد ممه هامو بخوره فک کردم ک کسم خیس شد (نامرد عادتشه خیلی وقتها از چند ساعت یا دقیقه قبل میگه ک میخام چ کارت کنم و من خیس میشم تا بیاد ) وقتی اومد فقط 1 حوله کوچیک دور باسنش بود و زیر چشمی میدیدمش موهاشو اول با 1 حوله دیگه بعد سشوار خشک کرد بعد هموجور وایساید جلوی ایینه منم دیگه طاقت نداشتم پاشدم پتو انداختم کنار و رفتم از پشت بغلش کردم دستامو گذاشتم روی سینه هاش و بهش چسبیدم ک خاستم حولشو بردارم خودش انداختش و کسمو میمالیدم ب کونش میگفتم تو کونیه منی و غرق خنده شده بود از این شوخی ک گفت 26 سال از کونم محافظت کردم ک حالا خانومم بیاد واسم افتتحاهش کنه .دیگه ساکت شدیم و من گردنشو میبوسیدمو میلیسیدم لاله گوشاشو میبوسیدم و کوچولو گاز میگرفتم دست میکشیدم ب سینه هاش و بعد روی کمرش و باز روی سینه هاش ک برگشت و لبای داغشو گذاشت روی لبم و پیچ خوردیم منو چسبوند ب دیوار و گردنمو با دندوناش گرفت ک من دستام روی سینشو شکمش بود باز لبامو میبوسید و میمکید و کامل بهم چسبید و توی گوشم گفت ازم نترس کاریت ندارم فقط میخایم لذت ببریم منم باور کردم .دستمو گرفت بردم روی تخت درازم کرد پاهام از تخت اویزون بوددراز کشید رومو کیرشو حس میکردم روی کسم داغ بود سینه هام اروم اروم دونه دونه میخورد و با دستاش نوکشو میگرفت و میمیالیدشون اینقد حشری شده بودم ک بلند اه میکشیدم .و کمی روی من تکون تکون خورد ک کیرش رفت لای کسم از بالا تا پایین ن ک بره تو و شکافشو پر کرد. و عقب جلو کرد کمی ولی من سفت گرفته بودم اجازه نمیدادم بره تو دستامو گرفت بلندم کرد و پتو رو پهن کرد وسط اتاق و منو خابوند روش و ایندفعه محکم تر سینه هامو مالید و من دیگه واقعا داغ کرده بودم.ارومی گفت فاطی شل کن کمی فقط بمالم منم پاهامو کامل باز کردم گفتم تو نکنی فقط خیلی اذییتم. درصورتی ک از خدام بود ک خیلی زود بزنه تو و اونم بعد از اینکه کمی کیرشو مالید از اول تا اخر کسمو و کیرش رو خوب با اب کسم خیس کرد خیلی یهویی کیرشو زد توی کوسم ک چشمام از درد سیاهی رفت و نفسم بند اومد و کیرشو سفت با کسم چسبیده بودم نمیذاشتم تکون بخوره و با ناخونم بازوهاشو زخم کرده بودم ک گردنمو بوسید و توی گوشم گفت عروسم ببخشید ولی بهترین کارو کردم اخه جور دیگه بیشتر اذییت میشدی و من فقط تونستم بگم هوووومممم.شرو کرد اروم اروم باز لبامو چند لحظه میک زد و کل گردنمو زبون زد و نوک دوتا سینمو با دستاش گرفته بودو با زبونش لیس میزد هردوتارو و ارمو با لحن دلجویی گفت؛ تموم شد خانومی دیگه درد نداری اروم باش یواشی شل کن. ولی من تا چند مین نتونستم شل کنم کیرش توی کسم داشت اتیشم میزد ک وقتی دراورد سرش کمی خونی شده بود شاید ب اندازه دو قطره و با دستمال کس منو پاک کرد اندازه 1 قطره خونی بود و من درد داشتم فقط جوادم همیجور موند تا کیرش خابید .
بعد از اون تا 4 روز پیشش نیومدم همش بهونه میاوردم ک نمیشه هرروز بیام خونتون و از این حرفها ک بعد از 4 روز خودش اومد خونه ما مامانمم رفت خونه مادر بزرگم ک تنها باشیم و جواد هم گفت ازت دلخورم منم گفتم خوب تحمل درد ندارم اقایییم گفت پ دلت تنگ نشد یعنی من اینقد بدم ک فک میکنی واسه سکس باهات ازدواج کردم بیمعرفت؟ پریدم روی پاش و گفتم تنگ شد خیلی شد و پیشونیمو محکم و طولانی بوسید و گفت تا تو نخای من دستمم بهت نمیزنم .من ب خانومم تجاوز نمیکنم ک. فقط درمورد زدن پرده توی تمام سایتا نوشته بود یهو بزنید ک درد کمتری داشته باشه خانومیتون. من ک نمیتونستم تا اخر زندگی نزنم پردتو نفسم .دیگه ام حق نداری خودتو ازم دریغ کنی و از دیدنت محروم هرقتی سکس نحاستی رک بگو .و من با بوسیدن لباش گفتم باشه .اونقد لباشو بوسیدمو بوسیدم تا ک محکم گرفتشون و دیگه ول نکرد و هی خوردو خورد زبونمو فرستادم توی دهنش و میک میزد ک یهو گفت دیدی تقصیر خودته حالا پسرمون بیدار شده. منم ک خیس بودم گفتم ببین حوصله ندارم یک راست برو سر اصل مطلب میخام لذت ببرم خندید و گفت ای جونم میخای؟گفتم میخاااامممم گفت چی میخای؟ گفتم حرف بد نزنو با مشت زدم توی بازوش. لباسامو خودم دراوردم و لباسای جوادم دراوردم و منتطر 1 سکس با لذت شدم ولی وقتی ک سر کیرشو کرد توی کسم از دفعه قبل چندین برابر بیشتر سوختم و داغ شد کسم و اونقدر دردم داشت ک اشکام درومد . جوادم کیرشو دراورد و با دست میمالید کسمو . مجبور شدم واسه اینکه کیرش نخابه با دست و تف براش جق زدم و از اون ب بعد تا چند هفته با روغن زیتون براش میمالیدم یا میذاشتم کیرشو لای سینم و گاهی اونم برام با انگشت میمالید کسمو و تا اینکه رفتیم پیش دکتر ک دوتامونو معاینه کرد و گفت مشکلی ندارید فقط هردفعه توی ارتباط کمی از الت رو فرو کنید و بزارید بمونه و رابطه بعدی مقدارشو بیشتر کنید تا اروم اروم واژن پزیرای الت باشه( اعصابم خراب شد اصن ب کیر ک نمیگن الت میگن کیییییرررر ب این جوجو خشگله هم میگن کس . کس. کس . واژن چیه ؟کیه اصنگ نمیدونم این دکترا با این کلماتشون) …
منو جوادم یک ساله تقریبا میشه گفت هرروز 1 بار گاهی روزی دوبار سکس داریم ولی هنوز گاهی اونقدر درد دارم ک سکس رو ادامه نمیدیم …

3 ساله ک شهوانی رو پیگیرم ولی همین چند روز اخیر عضو شدم.چندین بار هم بهترین سکسمو ک لذت بخش ترین بود با امین رو نوشتم ولی نفرستادم. تا اینکه دیگه این چند روز همه زندگیه سکسیمو تا موقعی ک پردم زده شد رو نوشتم واستون. یکی از سکسای منو همسرمو هم توی 1 داستان دیگه نوشتم ک اگه سکس جالب بازم برامون پیش اومد مینویسم . امیدوارم لذت برده باشین
دوستون دارم
فاطی

نوشته: Fatijan


👍 3
👎 7
8790 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

665547
2017-12-14 21:30:36 +0330 +0330

نخوندم. . . . . .
حیف وقت. . . . حیف کامنت. . . . حیف اینترنت. . . . . اوق. . . .

1 ❤️

665579
2017-12-14 22:37:39 +0330 +0330

این داستانای فاطی مثل سریالای تخمی ترکی میمونه
زود زود میسازن و میدن بیرون
بشین مثل آدم یه داستان خوب بنویس به جا این همه کسشر ، هرچند تو ننویسی بهتره

0 ❤️

665583
2017-12-14 22:48:01 +0330 +0330

در کل جالب بود و امیدوارم با جواد خوشبخت باشی و دیگه خیانت نکنید به همدیگه

0 ❤️

665592
2017-12-14 23:13:26 +0330 +0330

الان داشتم فکرمیکردم داستانهای چند سال پیش کجا و الان کجا، بجای اینکه داستانهاپیشرفت کنه انقدر چرت شده که …!!!

0 ❤️

665600
2017-12-15 00:15:39 +0330 +0330

به حرمت كس و كونايي ك دادي ك يه لطفي كن به جامعه ي حشريت ديگه ننويس

0 ❤️

665618
2017-12-15 09:17:00 +0330 +0330

کیر کفتار تو کون داییت

0 ❤️

665622
2017-12-15 09:42:09 +0330 +0330

یعنی فقط دلم به اون شوهرت میسوزه که باید همبستر زنی بشه که اندازه موهای سرش مفعول بوده و داده.

0 ❤️

665651
2017-12-15 20:31:48 +0330 +0330

داستان زندگی ات از جواد به این طرف خوشم اومد. قلم نگارش خوبی داری،بازم بنویس.

0 ❤️

665653
2017-12-15 20:58:07 +0330 +0330

قسمت اول داستانت خیلی جذاب بود .
اما با عقده (محسی گفتن) همه رو هدر دادی.
در ضمن نتونستم این قسمت رو بخونم .
ااونقدر (محسی محسی)نوشته بودی.
آخه این چه اداءیه؟؟میخوای اسم رو خلاصه کنی؟؟
خوب این که خلاصه نشد !!محسن رو محسی بنویسی!!!تعداد حروف که همون چهار حرفه!
بیچاره بدبخت یه جا از دستت در رفت بنویسی محسی!!!نوشته بودی محسن!!!

1 ❤️

665694
2017-12-16 01:33:31 +0330 +0330

میخای بگی خیلی تنگی، من دختر سیزده ساله از کس کردم ،کلا اندازخگه میرم بود ولی هیچ وقت ندیدم کسی از کس بکنی انقدر دردش بیاد،

0 ❤️

665695
2017-12-16 01:35:44 +0330 +0330

ناموسن وقتی داشت کنکت میزد محسن، و چوب میکرد تو کونتو اینا دوس داشتی بکننتت، داعشم انقد کتک نخورده ،تو چقد حشری که تو اون لحظه فکر دادن بوپچدی

0 ❤️

665726
2017-12-16 07:19:57 +0330 +0330

داستانتو چون زیاد بود یه خط در میون خوندمو یه چی فهمیدم
انگیزه ای که امین واسه کردن دوس دختر دشمنش داشت بهترین سکسو واست ساخت حتی با اینکه کیرشم کوچیک بود
نتیجه اینکه نفرت قوی تر از عشقه

0 ❤️

665843
2017-12-17 10:17:01 +0330 +0330

یکساله داستان های این سایت ومیخونم زن به این حشری بودن ندیدم !!بعضی جاهاروخوب تعریف کرده بودی ولی در رابطه بامحسی خاک برسرت وقتی بهت میگفت توجنده ایی وروت غیرت نداشت بازم سکس میکردی آدم اینقدرجنده ام هم نوبره والا!!روی بازیگرهای پورن وسفیدکردی فاطی جنده دست مریزاد

0 ❤️

772230
2019-06-07 22:28:24 +0430 +0430
NA

جنده ی کی بودی تو؟

0 ❤️