ساعت ده شب بود … میدونستم چون فردا تعطیله حسابی برنامه داریم باهم … کلی به خودم رسیدم پیرهن سفید قرمزی ای که عاشقش بود و پوشیدم موهامم طبق سلیقش بالا و دم اسبی بستم و چتریامم روی صورتم ریختم … ارایش غلیظ دوست نداشت انجام بدم حتی میگفت رژ هم نمیخواد بزنی بدون ارایش بیشتر میخوامت … ولی خودم دوس نداشتم و حداقل رژ و خط چشم رو میکشیدم …
ادکلن پلی صورتمیو زدم و رفتم تو اشپزخونه
…داشتم براش پیام مینوشتم کی میای عزیزم شامو گرم کنم هنوز سند نشده بود که پیام داد : امشب دیر میام با دوستام میرم بیرون …
عصبی گوشیو محکم کوبیدم رو اپنِ اشپزخونه …
زیاد از دوستاش اطلاعات نداشتم ولی میدونستم اکثرن مجردن و اهل دود و مشروب و دختربازی … …ترجیح داده شدن به دوستاش و اینکه نمیدونم الان با کیه و چیکار میکنه روحمو سوهان میکشید…وقتی باهاش ازدواج کردم عاشقش نبودم ولی دوسش داشتم و باخودم میگفتم این مرد همه ی زندگیته ازین به بعد …تا اخر عمرت باهاشی پس سعی کن بهترین باشی براش…
ساعت دو و نیم شده بود زنگ زدم بهش جواب نداد …پیام فرستاد نزدیکم دیگه داشت از تنهایی خوابم میگرفت ولی میترسیدم بخوابم تلوزیون و همه چراغارو روشن گذاشته بودم … رفتم غذاها رو گذاشتم تو یخچال حتما شام خورده بود دیگه … شربت مورد علاقشو درست کردم با اینکه هوا سرد بود ولی وقتی میومد خونه نوشیدنی خنک دوست داشت … داشتم تو لیوان میریختم که صدای باز کردن در اومد قلبم شروع کرد به کوبیدن تو سینم …نمیدونم چرا هیجان زده شدم با اینکه خیلی از دستش ناراحت بودم … نمیخواستم امشبو خراب کنم فردا حرف میزدم باهاش . با یه لبخند رفتم سمت در … داشت کفشاشو میزاشت تو جاکفشی سرشو اورد بالا نگام کرد گفت سلام عزیزم … چشماش قرمز بود دستشو گرفتم داغ بود …لبامو گذاشتم رو لباش وچندبار محکم و داغ بوسیدمش …بوی تند سیگار و یه بوی زننده ای که حدس زدم مشروب باشه اذیتم کرد …ازش جدا شدم …لیوان شربتو واسش بردم و بعد تشکرش روی کاناپه ولو شد
خیلی سرد و بی حال بود … با توجه به شیطنت عصرش توقع داشتم خیلی گرم تر برخورد کنه رفتم کنارش …
-خوش گذشت علیرضاجونم ؟
-اره …
-چقد دیر کردی خیلی دلم برات تنگ شد
-توهمین چند ساعت ؟
-همین چند ساعت هر یه دیقش صد ساعته واسه من وقتی پیشم نیستی …
-… سکوت کرد و هیچی نگفت
داشتم نگاش میکردم که بلند شد
-برم یه دوش بگیرم
عجیب بود واسم حالتش …
من لعنتی بازم دلم میخواستش ولی دیگه مطمن شدم امشب خبری نیست … تو فکر بودم که
با حوله اومد نشست کنارم …
دستمو گرفت و تو چشام نگاه کرد و گفت -ماه من کیه ؟
یکم سرحال تر شده بود ولی بازم بی حالی و چشمای قرمزش رو داشت …لبامو گذاشتم رو لباش بوسش کردم گردنشو بوس کردم و چند ثانیه مکیدم …از خودش جدام کرد نگاش کردم …
دستش رو گذاشت رو بند سو
تینم و گفت
-پس اجازه هست من خودم صبونمو بخورم ؟؟
سرم خیلی درد میکرد و حوصله ی نزدیکی رو نداشتم با این حال هیچی نگفتم و گذاشتم به کارش ادامه بده …
یه دستی و با سختی سوتینمو باز کرد و دستش رو رو کمرم حرکت داد … رو ارنج بلند شد و سرمو رو بالشت گذاشت … به پهلو روم خم شد …دستشو از زیر پیرهنم برد بالا و سینه هامو تو دستش گرفت و اروم فشار داد …
یکم اذیتم میکرد کاراش …خوابم میومد هنوز …
-علیرضا الان نه توروخدا
مظلوم نگام کرد و گفت -باشه عزیزم فقط یکم بخورمشون
همین که نوک زبون خیسش روگذاشت رو سینم خواب از سرم پرید …نوک سینمو بین لباش گرفت و فشار داد …دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش
الان اصلن تمایلی نداشتم …
اروم کیرشو گرفتم .نمیدونم چرا بدم اومد …انگار اولین بارم بود میدیدمش… داشت با سینه هام بازی میکرد که نگام کرد و نمیدونم چی دید که اخم کرد
و
گفت -چته ؟
-هیچی …
-چرا قیافت اینطوریه نمیخوای؟
-سرم درد میکنه
-منم حوصله ندارم …دیشب فهمیدم تا صبح بیدار بودی گفتم شاید دلت میخواسته …
جا خوردم من به خاطر چی ناراحت بودم و اون چی فکر میکرد …
رک بهش گفتم -تو دیشب مست بودی اره ؟؟
جاخورد ولی باز اخم کرد و گفت :چرت نگو
-دیشب وقتی بوسیدمت بوی سیگار و الکت اذیتم کرد …
عصبی تر داد زد گفت :مزخرف نگو…تو دیدی تا حالا من سیگار تو جیبم باشه …
مثه همیشه زود عصبانی شد و داد میزدکه من بترسم و ادامه ندم …
شلوارکشو دوباره پوشید … باخودم فکر کردم : همیشگی که نیست … بهتره بزرگش نکنم … ولی دلمو چیجوری اروم میکردم
-عشقم علیرضام ببخش منو میدونم اهلش نیستی فقط الان قول بده به خاطر من هیچوقت لب به الکل نزنی …دوس ندارم وقتی میبوسمت بوی زننده ی الکل منو از بوسیدنت سیر کنه
فک کنم تاثیر داشت لحنم …چشماش دوباره مهربون شد
جونم عزیزم قول میدم دیگه لب نزنم …
خیلی ریز اعتراف کرد دیشب واقعا مست بوده ولی به رو خودم نیووردم و گذشتم ازش …
نگام افتاد به کیرش که خوابیده بود …
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم سمتش
خیره نگاش میکردم … نشسته بود رو تخت و تکیش به تاجِ تخت بود … دستمو گذاشتم رو سینش و یه پامو گذاشتم اونور بدنش …دستاشو دور کمرم گذاشت و نشوندم رو کیرش .علیرضا با شلوارک بود و من با شورت …
کیرش نرم و کوچیک بود هنوز… اروم خودمو فشار دادم بهش دستامو گذاشتم رو سینش و نگاش کردم …
وقتی خیره میشدیم به هم شهوت هردومون بی نهایت میشد منم لبخند میزدم و دلبری میکردم ازش با خمار کردن چشمام … جدی نگام میکرد و فشار دستاش به کمر و باسنم بیشتر میشد…حس کردم کیرش داره بزرگ و سفت میشه … سرمو بردم نزدیک گوشش و نفسای تندم رو گوش و گردنش بیرون میدادم …یهو سرشو برگردوند و لبامو بوسید … محکم تر فشارم میداد به خودش … لباشو میبوسیدم و مک میزدم …لب بالایشو بین لبام میگرفتم و میخوردم … زبونشو میچرخوند تو دهنم و زبونمو میخورد …خیلی خوشم نمیومد ولی میدونستم اون عاشقه این مدله همراهیش میکردم … کم کم کسمو رو کیرش حرکت میدادم و عقب جلو میک
ردم … سفت و داغ شده بود … دلم
ضعف رفت واسه عقب جلو کردنش تو کسم …
یکم خودمو بالا کشیدم شلوارکشو پایین دادم و کیرشو گرفتم تو دستام با پیش ابش که نوکشوو خیس کرده بود سرشو با انگشتام بازی میدادم
که بلندم کردم و خوابوندم رو تخت
سوتینمو دراورد و سینمو تو مشتش فشار داد و شروع ب خوردن کرد
به پهلو کنارم خوابید شورتمم کشید پایین پاهامو اوردم بالا… درش اوردم و پرتش کردم پایین تخت …پاهامو بهم چسبوندم و منم به پهلو سمتش خوابیدم و کیرشو گرفتم تو دستام دستشو رسوند به کسم یکم بازی داد و انگشتشو داخل فرستاد تا یکم جاش باز بشه…هنوزم بعد دوماه نمیتونستم یهویی کیرشو تحمل کنم و دردم میومد … انگشتشو در میورد و دوباره میفرستاد داخل …وقتی یکم روون شد خوابید روم پاهامو باز کرد و وااااییییی …
کیر داغ و سفتش و داخل کسم کرد …دستامو دو طرف کمرش گذاشتم و اروم اروم به خودم فشارش دادم تا کاملا تا ته رفت داخل … خم شد روم و لبامو میبوسید و گردنمو میخورد کیرشم حرکت نمیداد تا بیشتر خیس بشم و دردم نیاد … .یهو کیرشو بیرون کشید …یه لحظه لرزیدم از لذت … دوباره کرد توش و عقب جلو میکرد …
بی نهایت هات شده بودم و ناله هام اروم و گاهی با جیغ بلند میشد …
-وای پری پری پرییی…
کیرمو میخوای عشقم؟؟
اروم گفتم -ارره عزیییزم میخوامششش
با صدای مردونه ی سکسیش گفت :جوووون منم کستووو میخوآام …
یکم ازم جدا شد پاهامو رو شونه هاش گذاشت و با دستاش روی رونم و ساق پام منو به سمت کیرش پایین میکشید … به معنای واقعی رو ابرا بودم … لذت وحشتناکی همه ی وجودم و پر کرده بود وقتی تا ته میکوبید تو کسم دلم میخواست دیگه درش نیاره … ولی درش اورد و زیر کیرشوفشار داد چن لحظه … منم از فرصت استفاده کردم و زود برگشتم و داگی شدم …عاشق این مدل بودم … کیرش بیشترین عمق و پیدا میکرد و خییلی لذت بخش بود …
دستاشو گذاشت رو باسنم و با خنده گفت :جووون عزیزم اینجوری دوس داری بکنمت ؟
:اخ علیرضا… اره زووود باش
کیرشو چن بار بالا پایین کرد رو کسم و فرستاد تو و ازم پرسید
-نزدیکی؟ من اینجوری زودمیاما
-اررره تو فقط بکن …محکم کمرمو گرفت و با همه ی توانش سرعتشو برد بالا و پی در پی کیرشو عقب جلو میکرد … دیگه حس کردم جون ندارم بدنم داشت بی حس میشد …دستام خم میشدن …
آاییی …جونم علیرضام …بکن …بکن عشقم جوون …تندتر … و لرزش شدید بدنم و سفت و رها شدن کسم علیرضا رو هم به اوج رسوند و ابشو رو کمرم ریخت من که دیگه کامل دراز کشیده بودم رو تخت علیرضام کمرمو پاک کرد و وسط شونه هامو بوسید و خوابید روم …همه ی وزنش و انداخت روم نفسم بند اومد
-علیرضا پاشو چقد سنگینی مردم
-… خودم تقلا کردم ولی پا نمیشد … با ناراحتی گفت
-پری نمیتونم خیلی خوبه اینجا … ولی غلت زد و خودشو انداخت روتخت…
چشاشو بسته بود دستش باز کرد سمتم که یعنی برم تو بغلش…یکم تو بغلش بودم و فکر میکردم به حال دیشبم و حال الانم … من از همه دنیا فقط علیرضا رو واسه خودم میخواستم ولی اون از دنیا خیلی چیزا رو میخواست و یکیش من بودم …
چرا وقتی میشه به همین راحتی ارامش و عشق و اطمینان و به شریکمون بدیم ازش دریغ میکنیم؟؟ تو زندگی مشترک غرور واسهه ابراز علاقه معنی نداره … وقتی مردی این اطمینان و به زنش بده که اون اولویت زندگیشه خیلی از مشکلاتشون حل میشه و زنم همه ی عشق و علاقه و فداکاری و گذشت و وسط میزاره و تا اخر عمرم هیچکدوم از دست همدیگه پیر نمیشن و بزور همو تحمل نمیکنن … من اولویت علیرضا نبودم و با همه ی عشقی که بهش داشتم عطای این زندگی رو به لقاش بخشیدم …
نوشته: Parisan92
سلام .
مجبور شدم داستان قبلیتو یدور بخونم تا بفهمم ماجرا از چی قراره ، خیلی زود ازدواج کردی و خدا میدونه که خواست خودت بود یا زور و اجبار خانواده! خیلی طول میکشه تا بفهمیم بهای زندگی فقط سکس و هیجان نیست و زندگی هم مرد واقعی میخواد هم زن واقعی!
با توصیفاتی که کردی به نظر زن زندگی میومدی همون چیزی که ما مردا میپسندیم .
از اینکه شوهرت قدرتو ندونست متاسفم (ای کاش راجعبه دلیل واضح طلاقتونم میگفتی)
توصیفاتت قشنگ بود ، خواستم بگم که اکثر مردا سیگار میکشن و این نباید خیلی اذیتت کنه ،
به عنوان یه مرد میگم که ماهم گاهی اغات ترجیح میدیم بریم تو پیله ی خودمون دور از زن و زندگی …
اما اگه اصل ماجرا خیانته … اونو دیگه نمیشه کاریش کرد.
درآخر میتونی نویسنده ی خوبی باشی آورین
پریسان عزیز این قسمت هم هم از نظر نگارش و توصیفات سکسی عالی بود کما اینکه قسمت قبل رو بیشتر دوست داشتم.فقط یه نکته اینکه مثل قسمت قبل صحنه های سکسی کمی کشدار شده بود طوری که 3/4 خطو مجبور شدم ازش عبور کنم(البته شاید مشکل از ذهن خسته من باشه نه نوشته شما) به هرحال لایکشم کردم تا اگه داستان بازم ادامه داشته باشه اجازه انتشار پیش از موعد بگیره …
به قول خودت مانا باشی دوست عزیز.
پریسان خانم گل، دفعه قبل یه انتقاد کردم ازت که خوب برخورد کردی، انصافاً تو این قسمت خیلی بهتر پیش رفتی ولی یه چیزی هست که برای من مخاطب آزار دهنده است، تو فضا پردازی هر دو قسمت همش حواست به افرادی هست که دوست دارند با داستان های اینجا به تحریک برسند، فضا رو از تخت خواب و مسائل جنسی آزاد کن و به جاهای بیشتری سرک بکش، طرف پسرخالت است، از فضای فامیل و پدر و مادر دوتایی تون بگو، شرایط را باز کن و مخاطب رو به عمق ببر. ممکنه بگید که تو قسمت های بعدی، اما اشتباه نکنید و خیلی دنبالهدار ننویس، چون داستان از دست مخاطب در میره. با اینهمه خیلی خیلی خوب نوشتی و بهت مثبت دادم. موفق و پیروز باشید.
یک سوال انگیزتون از نوشتن داستان سکسی چیه؟ببخشید که بقیه با یاد شما یا همسر یا معشوقه شما خود ارضایی کنند؟از دیده من اگر برای خودتون و زندگیتون ارزش قائل بودید به این فرمت نمینوشتید هر چند نظر شخصیه بنده است
بهترین داستانی بود که بعد از مدت ها خوندم ،با قدرت به کارت ادامه بده
سلام سلام سلام …
خیلی خوشحالم از کامنتای مسرت بخشتون واقعا خوشحال شدم …
Mrmohamadreza ممنونممم
Muster_fuck خیلی خوشحالم رضایت داشتین …
فقط اینکه از همون اول قصدم گفتن ماجرای طلاقم نبوده چون خیلی پرازحاشیه و طولانیه و من هم چون نویسنده ی حرفه ای نیستم و از لحاظ روحی هم اذیت میشدم ترجیح دادم چیزی نگم … فقط اینکه خیانت و عدم مسولیت پذیری چیزی بود که تو دادگاه بیان کردم…
بازم هم ممنون :)
Sharlatan1375 دوست عریزم خیلی خوشحالم کردی با نظرت …و اینکه نه دیگه واقعا نمیتونم این داستانو ادامه بدم …شاید در اینده با عنوان دیگه و ناشناس داستان فرستادم … شایدم کلا دیگه ففط خواننده باشم …
بهرحال مرسی از همراهی همیشگیت :) ^_^
Wew عزیزم ممنونم …متاسفانه ادامه ای وجود نداره و این قسمت اخره …
ش ماره رند
خیلی خوشحالم رضایت داشتین و قطعا به هر انتقاد شما توجه نشون میدم چون قصدتون بهبود شرایط هست و این به من کمک میکنه … راستش چون اینجا سایت سکسی هست وچارچوبش تعریف شدس و اینکه بیشتر از این به دلایل خونوادگی و شخصی نمیتونم همه ی ماجرا رو دراختیار کاربران قرار بدم …
این داستان با این عنوان تموم شدس و دیگه قصد ادامه ندارم … بازهم ممنون از لطفی که به من داشتین و امتیاز مثبتتون …
Hoseinmt دوست عزیز شما مختارید هرجور میل دارید قضاوت کنید انگیزه ی من نوشتن ماجرا زندگیم و بعضا درددل با کمی محتوای سکسی …هدف همه ی ما از اومدن به این سایت رفع نیاز و شهوت درونیمون هست …درکل به نظرم ارضاشدن با این داستانها خیلی بهتر از رابطه برقرار کردن با محارم یا حتی نامحرم فقط از روی غریزه و نه علاقه هست …
خیلی موارد دیگه هست که اینجا جای گفتنش نیس ولی بهرحال مرسی از نظری که دادین
Seymarrrd مرسییی مممنونم
F.silent عزیزدلم ممنونم از ابراز لطفت
سلام
با اینکه چند ساله که عضو شهوانیم ، اصلا سابقه نداشته که زیر داستان پیام بدم ، اما با خودن داستانت لذت بردم ، درسته اینجا سایت سکسیه اما تنها داستانی بود که من کمترین توجه رو به قسمت های سکسیش کردم ، دوست عزیز با خوندن داستانت متاثر شدم ، امیدوارم بعد این زندگی سراسر شادی و نشاط داشته باشی
جالب بود رابطه ها رو خوب توصیف کردی من با اینکه آبله مرغون دارم تا تش خوندم :-)
خیلی خوب نوشتی :)
((شاهین)) هستم و نویسنده داستانای (جنگل بهشتی) و (پریا،فرشته سبزه من)
.
واقعا تبریک میگم به این قلم ساده اما جذابتون ?
Mohsenkordestan خیلیی خوشحالم خوشتون اومده مرسی از ابراز رضایت و لطفتتون
Keyvan Rad ممنونم
Koon Dost1990ممنونم دوست خوبم
Mehraaaaad خیلی خوشحالم شما هم دوست داشتین
Blue9412 ممنونم دوست عزیزم همچنین برای شما
از داستانایی که جز مسایل سکسی موضوع های دیگه ام داشته باشه لذت میبرم …از بابت اتفاقایی هم ک تو زندگیتون افتاده متاسفم …امیدوارم بثیه زندگیتون به شادی باشه
راستش دروغ چرا طولانی بود نخوندم ولی ازنظرات دوستان معلومه خوب نوشتی پس منم لایکت میکنم
موفق باشی
Saharg204 & Vashkin دوستای عزیزم خیلییی ممنونم از لطفتون مانا باشید همیشه ♥
Kahkeshan جان
من واقعا منتظر نظرت بودم و خیلی ناراحت شدم که نخوندید …امیدوارم هر وقت تونستید بخونید و نظرتون رو بدید …
مرسی از لطفتوووون
خیلی خوب نوشته بودی من متاهلم و نظرم آینه که ی پک مشروب سیگار نباید خآنومارو ناراحت کنه ولی ی سری زنا هستن ناراحت میشن که و اقا کیر میکنن تو مخ آدم که زندگی با این موجودات خسته ولی تو زن خوبی بودی از اون جنبه که و اقا سکس خوبی برا مردت درست میکردی
پریسان خانم امشب حالم خوب بود خوندم طبق معمول زیبا وبی نقص نوشته بودی امید وارم از بقیه عمرت به نحو احسند استفاده کنی وبه قول بچه ها حالشو ببری و چون یه بار شکست خوردی از زندگی دلسرد نشی عزیزم
عمر وجوانی من یکی که داره تباه میشه ? ? ?
بسیار لذت بردم بانو و منتظر ادامه داستانتون هستم.
بسیار متاسف شدم بابت جدایی!!
سلام
قشنگ بود و جزو معدود داستانهایی بود که قسمت سکسی داستان رو به قائده و قشنگ توصیف کردی که خوب بود منتظر ادامه هستم،اون جوونه که گفتم داره بارورتر میشه دوستم و … مرسی
کتاب پیشنهادی: ژوزف بالسامو (۷ جلد)،ژانر: درام عشقی،تاریخی،سیاسی و ماوراالطبیعه…نام نویسنده یادم نیست،یکی از نکات جالب این رمان،جمع شدن چهار ژانر در یک رمانه،مخصوصا ژانر ماوراالطبیعه،جالبه،موضوع رمان قسمتی از تاریخ و انقلاب فرانسه هست تا اعدام لویی شانزدهم و ملکه ماری آنتوانت با گیوتین (خود مخترع گیوتین،دکتر گیوتین در رمان حضوری کمرنگ داره)،همچنین حضور فیلسوف فرانسوی ژان ژاک روسو در رمان بسیار جالبه،و البته سیاستهای اون دوره از انقلاب فرانسه و نفوذ لژ فراماسونها در اون دوران هرج و مرج و …
ممنونممم کهکشان جان خیلیییی مرسی از لطفت …
Taraz555 ممنونمممم
داریوشم
دوست خوبم مرسی از لطفت و پیشنهاد کتاب عالیت …
این داستان ادامه نداره و همینجا تمومش کردم …
مرسی ازحضورتان دوستان
خیلی خوب
بعد از مدتها از غیبت پریچهر این بار یه خانوم نویسنده خوب دیگه با قلم قوی و جذاب به نام خانوم پریشان ظهور کرده ، امیدوارم موفق باشی و نوشته های بیشتری ازتون بخونیم
Khili jaleeb bod…omidvaram to zendegit be aramesh beresio movafagh bashi…