زندگی مخفی پرهام (۲ و پایانی)

1397/11/18

…قسمت قبل

پرهام:نازی این شاید اخرین صبحونه ای باشه که با هم میخوریم!
میخواستم ادامه ی حرفم رو به نازی بگم
و از تصمیم مطلعش کنم که گوشیم زنگ خورد سهیل بود یکی از کارکنای شرکت.
سهیل:پرهام هر جا هستی سریع بیا سر کار حین کار یکی از دیوار ساختمون ریزش کرده و ماشین یکی از کارکنای بیمارستان رفته زیر اوار همه شبکه تلفن
داخل بیمارستان قطع شده کسی صدمه ندیده ولی اینجا همه چی گره خورده بهم فورا خودتو برسون
پرهام:سریع بهترین اکیپ تاسیساتی رو بگو بیان میخام تا قبل رسیدن من شبکه تلفن بیمارستان وصل شده باشه .
ما یه شرکت پیمانکاری با یه سابقه ی عالی داشتیم طوری که تو هر مناقصه ای شرکت میکردیم برگ برنده دست ما بود اعتبار شرکت از خود شرکت بزرگتر بود .
یکی از پروژه هامون بازسازی یه بیمارستان بود اما نه همه ی بیمارستان بلکه بخشای فرسوده و …
اون روز حین تخریب همه ی دیوارا باهم ریزش میکنه و از کنترل خارج میشه.
سریع رفتم لباس بپوشم نازی فهمید چ اتفاقی افتاده و با کلی نگرانی تو صورتش حین رفتن با یه حالت مظلومی بم گف پرهام چی میخواستی بگی جوابی ندادم و فقط ازش خداحافظی کردم.
وقتی رسیدم بیمارستان سهیل شبکه ی تلفن رو درست کرده بود و کارگرا داشتن یه ماشین خارجی مدل بالا رو از زیر اوار میکشیدن بیرون.
سهیل:پرهام گند زدیم خسارت ماشین خیلی زیاده کاش حداقل یه ماشین ارزون قیمت بود
پرهام:مگه قراره ما خسارت بدیم.
از طرف حراست بیمارستان و ریاست کتبا با درخواست موافقت کردن که تا پایان عملیات تخریب هیچ ماشینی حق نداره اونجا پارک بشه به ما هیچ ربطی داره تازشم کلی علام اخطار پارک ممنوع گذاشتیم تو همین حرفا بودم با سهیل و ادمای دیگه ای که اونجا بودن که سهیل بم گف خودشه خانم دکتره صاحب ماشین اومدش سهیل بهش سلام کردو به من اشاره کرد و گف ایشون اقای پرهام صحرایی مدیر اجراییمون هستن لطفا شما برین تو دفتر ماهم الان میام خدمتتون.
قیافه ی دختره پر از حرص و عصبانیت بود بدون اینکه چیزی بگه رفت تو دفتر بعد اینکه حرفام با مسئولین اونجا تموم شد رفتم دفتر کار تا با خانم دکترحرف بزنم هنوز سلام نکرده بودم که تند تند شروع کرد به حرف زدن و گف :از وقتی شما کارتون رو اینجا شروع کردین ماها اسایش نداریم سر و صداتون به کنار حالا ماشینمم داغون کردین فعلا شکایت نکردم که خودتون تشریف بیارین توضیح بدین و بگین تکلیف خسارت من چیه الان؟؟؟
پرهام:خانم ما اینجا رو باسازی میکنیم که بعدا با اسایش بهتری کار کنین لزومی نداره شما در مورد کار من نظری بدی خیلی نارحتین میتونین یه بیمارستان دیگه کار کنین
ضمنا من موافقت نامه کتبی دارم که کسی حق پارک نداشته و شما احتمالا عینکتون رو همراه نداشتین که اون همه تابلو پارک ممنوع رو ندیدین
شرکت من یک ریالم به شما خسارت نمیده .
خانم دکتر:شما هنوز حرف زدنم بلد نیستید خیلی گستاخ و بی ادب تشریف داری معلومه وقتی رئیس شما باشی نباید از کارکنای دیگه تون انتظاری جز خسارت و گند کاری داشت من شیکایت میکنم قانون میگه کی باید خسارت بده.
پرهام:میشه الان با رفتنتون بهمون لطف کنین چون کارای مهمتری دارم.
دقیقا یادم نیس چه جوابی بهم داد ولی هنوزم لحظه ی محکم بستن در اتاق و رفتنش رو یادمه .چن دیقه بعد بازم گوشیم زنگ خورد و این دفه بابام بود از جریان خبر دار شده بودش و تاکید کرد که شرکت خودمون باید همه ی خسارتا رو جبران کنه و اگرم شده برا دکتر ماشین نو بگیریم تا به اعتبار شرکت لطمه ای نرسه و تاکید کرد که باید کمتر کسی جریان اون روز رو بفهمه و سریع همه چی درست شه چاره ای جز اطاعت جلوی پدرم نداشتم .سریع رفتم دنبال خانم دکتر که بهم گفتن الان تو بخش جراحی داخلیه و داره مریضاشو چک میکنه این دفه خیلی مودبانه رفتم پیشش سلام کردم و عذر خواستم و گفتم اون لحظه به خاطر فشار عصبی اون حرفا رو زدم و نگرانی بابت خسارت نداشته باشه از رفتارم متعجب شده بود و گف باید قانونا بهش تعهد بدم تا بعدا حرفمو عوض نکنم چون زیاد به ثبات شخصیت من اطمینان نداره البته حقم داشت چون تو بیست دقیقه همه حرفام عکس هم شده بود.
ماشین رو سوار جرثقیل کردن و فرستادیمش پیش تعمیرکار و صفکاری معتمد نمایندگی تا درستش کنن و میزان افت قیمت رو هم بسنجن من و خانم دکترم تو نمایندگی بودیم و راجع به قیمت نهایی حرف میزدیم که یهو یه پسر اومد اونجا خانم دکتر رو بغلش کردو گف خدا رو شکر خودت تو ماشین نبودی و حسابی وانمود میکرد که نگران شده یارو نامزد خانم دکتر بود حرفاش با عشقش که تموم شد رو کرد به من و گف شانس اوردی که همسرم چیزیش نشده وگرنه الان اینجا نبودی همسرم از وقتی شما اونجا کار میکنین به خاطر همه سر و صداهاتون کم اذیت شده حالا هم این مشکل رو براش درست کردین دستش به نشونه ی تهدید سمت من بود و هی حرف میزد من ریلکس بودمو و گوش میدادم و نگاهم به خانم دکتر بود ظاهرا از اینکه مردش اینجوری طرفداریشو میکنه راضی بود هر چند بهش میگفت تمومش کنه اما حالت چهره اش یه حالت رضایت داشت تو خودش. رو کردم به پسره و گفتم:عموم یه سگ تو باغش داره نصف تو واق واق نمیکنه بسه دیگه خودتو به اندازه کافی به همسرت نشون دادی ماهم فهمیدیم نگرانش شدی تومش کن دیگه.
یهو اومد سمت میدونستم میخواد بزنه برا همین دست پیش گرفتم و تا نزدیکم شد محکم با لگد زدم تو شیکمش طوری که از درد خم شد سرشو گرفتم و خواستم با کله بخوابونم تو صورتش که سهیل و ادمای اونجا از هم جدامون کردن همه ی توافق بهم خورده بود و من برگشتم خونه داستان رو برا پدرم تعریف کردم خندید و گف نباید جلو نامزدش پسره رو میزدی ولی از طرفیم باید جواب بلبل زبونیشو میگرفت هنوز خیلی جوونی خیلی چیزا هست که باید یاد بگیری ضمنا اتفاق امروز دلیل نمیشه تصمیمت عوض شه خسارت رو باید بدی اعتبار شرکت از هر چیز دیگه ای برام مهمتره حتی اگه غرور پسرم باشه .
این دفه من خندیدم و گفتم ولی برای من غرورم از هر چیزی مهمتره بذار شکایت کنن اینقد دنبال خودم میکشونمشون تا از پا بیفتن .
پدرم این دفه همراه با خندش سرشم تکون داد و گف این غرورت رو از خودم به ارث بردی الان دیگه بحث غرور منم شده اگه خلاف حرفی که میزنم رو اجرا کنی شبو باید تو کوچه بخوابی الان فهمیدی قدرت دست کیه؟؟بعدشم زد زیر خنده و ادامه داد که نمیخام علیه پسرم و شرکتم شکایتی تنطیم شه اینقد خودتو درگیرش نکن پسرم کل این خسارت رو جبران میکنیم
پدرم همیشه اینطوری بود خیلی عادی و ساده به مشکلات نگاه میکرد و خیلیم خونسرد بود
فردای اون روز با پدرم رفتیم خونه ی خانم دکتر جهت عذر خواهی و تموم کردن این قضیه.
نامزد دختره هم اونجا حضور داشت نگاهش به من پر از فشای رکیک بغض و کینه بود بعد اینکه پدرم با حرفاش جو اروم کرد و میخاست چک دویست میلیونی خسارت رو بنویسه ارش ینی همون نامزد خانم دکتر به پدرم گف تعجب میکنم ادمی به شخصت شما چطور پسرش بویی از تربیت نبرده پدرم فقط با یه تبسم جوابشو داد اما اون باز ادامه داد و گف فقط چک خسارت کافی نیس بلکه خودتون باید ماشین رو درست کنید و بعد شما چک افت قیمت رو بنویسین.
سریع گفتم باشه مشکلی نیس هر چی اقا ارش بگن.
.خداحافظی کردیم و از اونجا اومدیم بیرون.
نزدیک ماشین که شدیم پدرم گفت بی تربیت(همون تیکه ی ارش نامزد خانم دکتر)تو ماشینو میرونی یا من؟ خندیدم و گفتم شما برین من باید برم یه جایی یه کم کار دارم گف باشه پسرم زود بیای وقتی خواست بره بهش گفتم پدر حرف امروز ارش رو یادت باشه اینجا پیش خودت قسم میخورم صد برابر حرف امروزش رو تلافی میکنم مث همیشه اول یه کم خندید و گف ببینمو تعریف کنیم.
کل اون روز رو به تحقیر که جلوی پدرم شده بودم فک میکردم به نگاه رضایت بخشی که تو چهره ی همشون بود
به نیش خنداشون و به نصیحت کردنشون به پدرم که باید بیشتر حواسش به من باشه .
فقط قدم زدن و سیگار بود که یه کم ارومم میکرد.
گوشیمو دستم گرفتم و به سهیل زنگ زدم.
الو سهیل ازت میخام تا میتونی در مورد ارش و سارا ینی خانم دکتر و نامزدش برام اطلاعات بیاری
دو نفرم میفرستی که یه هفته ی کامل تعقیبشون کنن میخام بدونم برنامه ی هفتگی هر کدومشون چیه ضمنا پدرم نباید چیزی بفهمه.
بعد یک هفته سهیل هر چی پیدا کرده بود رو راجع به ارش و سارا بهم گف اینکه ارش دندانپزشکه و سارا دکتر عمومی برنامه هفتگیشونم مث همه ی ادمای عادی دیگه س میرن سرکار باشگاه و… معمولا اخر هفته رو باهمن هنوز عروسی نگرفتن و دو ماه میشه که عقد کردن
هم دانشگاهی همم نبودن و اشناییشون واسطه داشته ینی قبلا با هم دوست دختر دوست پسر نبودن.
پرهام:ینی ازدواجشون از رو عشق نبوده بلکه موقعیت شغلی این دوتا رو به وصلت کشونده.
ببین سهیل من از همینجا بهشون ضربه میزنم قشنگ یادمه که ارش وانمود میکرد که نگران ساراست داشت فیلم بازی میکرد و سارا هم عشوه میومد اما هیچ کدومشون بازیگر خوبی نبودن.
سهیل:ینی چی؟؟ چطوری میخوای با استفاده از این موضوع بهشون ضربه بزنی مگه؟؟
پرهام:سارا این ازدواج رو به خاطر موقعیت شغلی ارش انتخاب کرده وگرنه این ارش که نه تیپی داره نه قیافه ای نه شخصیتی که دخترا براش له له بزنن.
حالا اگه من بتونم بهتر از ارش فیلم بازی کنم و خودمو عاشق سینه سوخته ی سارا نشون بدم چرا نباید ارش رو دور بزنه؟؟؟
من دو تا برگ برنده دارم هم موقعیت و ثروت بیشتر هم تیپ و قیافه ی بهتر
سهیل: تو دومی شک دارم بعدش زد زیر خنده و گف بیخیال میخوای به خاطر چی گند بزنی به زندگی دوتا ادم ول کن
همه چی تموم شده دیگه.
پرهام:خوب میدونی دوس ندارم کسی بم بگه چیکار کنم چیکار نکنم هر چیزیو که میگم رو باید مو به مو اجرا کنی .
سهیل:باشه میدونم چقد یه دنده ای ولی فک کن حالا سارا گول تو رو خورد تو هم نمیگیریش که این وسط فقط سارا قربانی میشه ارش که به قول تو عاشقش نیس که زیاد ضربه بخوره همشم دو ماه نامزد کردن
پرهام:فکر اونجاشم کردم .
فعلا برو گزارش کار امروز رو اماده کن ضمنا فردا بازدید داریم تا میتونی نفرات رو زیاد کن که بیشتر به چشم بیاد.
بعد یه نیم ساعت که حرفمم با سهیل تموم شد
از شرکت زدم بیرون و مستقیما رفتم پیش نازی .
پرهام:نازی اگه یه کاری بخوام واسم انجامش میدی؟؟؟
نازی:دیووونه من هر کاریم که بکنم نمیتونم این همه محبت تو رو جبران کنم .لپمو کشید و گازم گرفت.
پرهام:حتی اگه اون کار بودن با یه مرد دیگه باشه؟ نازی حسابی شکه شد
و گف معلوم هست چی میگی ؟؟
پرهام:اره میدونم دارم چی میگم به کمکت نیاز دارم نازی ازت میخام ارش رو بندازی توی تله ی خودت و تا حد سکس بهش نزدیک شی.
دو برابر توافقمون بابتش بت پول میدم حتی اگه نتونی مخ ارش رو بزنی حقت محفوطه .
پس بهش فک کن
ضمنا چه قبول کنی و چه نکنی اخر این ماه وقت قرارداد تموم میشه و من تو بعدش دوتا ادم غریبه ایم نمیخواستم اینقد رک و بی احساس اینو بت بگم ولی الان بدجوری ذهنم درگیره و داغونم به پیشنهادم فک کن بعدش جواب بده.
نازی که بدجوری از حرفام داغون شده بود و اشک میریخت گف:نیازی به فک کردن نیس پرهام قبول میکنم چون اگه اینجوری بتونم به تو کمک کنم برات انجام میدم حتی جونمم بخوای بهت میدم فقط خودتو اینقد زود ازم نگیر بذار یه چن مدت دیگه بغلت رو داشته باشم حتی اگه چن ماه یه بارم باشه بازم من راضیم .سرشو رو شونم گذاشت دستمو گرفت و اروم اروم اشک میریخت.
هیچ حسی به نازی تو وجود خودم نمیدیدم وقتیم حرفم رو قبول کرد که دیگه کلا نازی برام تموم شده بود صبر کردم یه کم اروم شه و براش توضیح دادم که باید چیکار کنه.
پرهام:نازی صبح سهیل یه ماشین اجاره شده رو واست میاره یه ماشین با کلاس سهیل قلقشو یادت میده با این ماشین یکی دو بار جلوی ارش پیدات میشه معمولا اخر هفته رو با سارا میرن بولینگ بعدشم رستوران اونجا ها فرصت خوبیه که وانمود کنی اتفاقی دیدیش بعد یکی دو روز از مطبش وقت میگیری برا ایمپلنت دندونای خرابت وقتی میبینیش خیلی عادی رفتار میکنی اما حین حرف زدن واسش دون میپاشی و کرم میریزی اگه وا داد این ینی خوب پیش رفتی ضمنا یه جوریم بهش میرسونی که تنها زندگی میکنی اما کاملا عادی باید جلوه بده این حرفت تا خودش میاد سمتت سهیل بت میگه کی و کجا باید بری و چیکار کنی.
بعد اینکه حرفمم تموم شد هر چقدم که نازی اصرار کرد اونجا نموندم حتی انگیزه ای برا سکس باهاش نداشتم رفتم و منتظر موندم تا بدونم سهیل و نازی چیکار میکنن .
و خودمم رو سارا تمرکز کردم
به بهونه درست کردن ماشینیش چن باری بهش زنگ زده بودم با بهونه های الکی خودمو بهش نزدیک میکردم
همه چی داشت تقریبا تموم میشد و چک افت قیمت رو به سارا دادم بعدش گفتم:خیلی دلم میخواد جسارت کنم و خانم دکتر رو به یه coffeدعوت کنم تا سو تفاهم گذشته از دلشون در بیاد منتها بعید میدونم افتخار بدین.
یه خنده ی نازی کرد و گف:هم جسارت رو کردی هم منو تو عمل انجام گرفته قرار دادی که دعوتت رو قبول نکنم ولی من دعوت مهندس رو رد نمیکنم.
خیلی زودتر از اون چیزی که فک میکردم تونستم به سارا نزدیک شم حالا اون با دشمن نامزدش داشت تو کافه قهوه میخورد و لاس میزد از طرف دیگه م نازی تعریف کرد که ارش از اینکه یه دختری با همچین ماشین و خونه ای و از همه مهمتر با این همه خوشکلی خودش رفته سراغش حسابی خر کیف شده بود
همه چی اونطوری پیش میرفت که من میخاستم.
بعد یه هفته باز به سارا زنگ زدم
پرهام:سلام خانم دکتر حوصله م سر رفته بود گفتم یه احوالی از دوست خسارت دیدم بگیرم.
سارا:مرسی مهندس من خوبم . داشتم ازت نا امید میشدم به تماسای بی موردت عادت کرده بودم بعدش یه ریز خنده و یه عشوه اومد.
پرهام: خانم دکتر به جز تماس گرفتنام باید به جسارتامم عادت کنی چون میخام دعوتتون کنم برا تولدم.
سارا:واقعا؟ تولدتون مبارک مهندس
پرهام:اگه شما نیای تولد امسالم برام هیچ معنی نمیده
سارا:اخه من نمیتونم ینی نمیشه اگرم بیام نمیخام تنها بیام دوس دارم با ارش بیام ولی مطمئنم اونم مخالف اومدنمه
پرهام:راسش تولد من چهار ماه دیگه س میخام یه بهونه بیارم واسه دیدنت
سارا دیدن تو برام یه تولده یه هدیه ست میخام ببینمت و حضوری یه حرفایی هست که باید بهت بزنم
سارا:اقا پرهام حواستون هس چی میگین من نامزد دارمااا
تو دلم صدتا فش بش دادم تابلو بود چقد قشنگ پا میده ولی میخواست همه چی و شروع رابطه به اصرار من باشه جواب دادم و گفتم یه بار بشه ببینمش و حسمو بش حضوری بگم با کلی خواهش و التماس قبول کرد و شام رفتیم بیرون من از حسم و عشقم بهش میگفتم و اون امتناع میکرد تا اخر سر که فرصت خواست فکر کنه البته جوابش قطعا مثبت بود چون وقت خداحافظی وقتی لبمو سمت لبش نزدیک کردم مخالفتی نکرد اما لب نگرف و فقط اجازه داد لباش رو بوس کنم .
رابطه مون به یه ماه نرسید که چاشنی سکسم بهش اضافه شد و من تونسته بودم از خانم دکتر وقتی لخت بغلم بود عکس داشته باشم و نازیم همین کار رو با ارش کرده بود
یه شب که ارش با هزارتا امید و ارزو برا سکس با نازی اومده بود خونه ش مثلا در رو باز که میکنه منو مبینه به قدری شوکه شد که چن دیقیه فقط من و نازی رو نگاه میکرد و حرف نمیزد
صداش زدم اقای دکتر عکسات قشنگ افتاده به نظرت؟؟
عرق سرد رو پیشونیش از اضطرابش نشونی میداد و گف مرتیکه ی رذل پست چی میخوای ازم؟
پرهام:من یه تاجرم که دویست میلیون رو سر هیچی باخته پولی که از دست دادم رو میخام به علاوه هزینه های خرج شده ای که برا خر کردن تو خرج کردم
یا پولو میدی و ابروت رو پیش همسرت و خونواده ت میخری یا زندگیت به فنا میره و تا ابد رو پیشونیت یه لکه ی ننگ هوس باز رو داری انتخاب با خودت.
رو کرد به نازی و گف فاحشه ی لعنتی که فلان کار و فلان بلا رو سرت میارم نازی خندید خواست جوابشو بده پریدم وسط و گفتم دکی حاشیه نرو نمیخواد مغلته کنی سه روز فرصت داری به پیشنهادم فک کنی بعدش اولین نفری که این عکسا رو میبینه ساراست.دیالوگا و تهدیدای پوچش تمومی نداشت اما بعد سه روز پولو تو حسابم ریخته بود به علاوه ی یه تماس با پدرم جهت عذر خواهی از اینکه پسرش رو بی تربیت خطاب کرده .
سارا هم دقیقا مث ارش بعد تهدید من از ترس اینکه ارش قضیه رو نفهمه چک رو واسم اورده بود
دوتاشون بهم خیانت کرده بودن و هیچکدومشون از خیانت اون یکی اطلاعی نداشت.
و منم دو برابر پولی که ازم گرفتن رو ازشون پس گرفته بودم .
تجارت از سیاستم کثیف تره این پوله که به کسی رحم نمیکنه نه سیاست.
تو اخرین دیدارم با نازی یه چک بین بانکی تحویلش دادم که بریزه به حساب خودش و توی چک همه ی مبلغی بود که از ارش گرفته بودم و پولی رو که از سارا گرفتم رو تو حساب شرکت ریختم
و ازش خواستم یه زندگی جدید رو واسه خودش بسازه بدون اینکه مجبور شه تنشو به حراج کسی بذاره بعدش ازش خواستم که برا همیشه هر چی که از من داره پاک کنه و برگرده شهرستان.
و اونم مث همیشه قول دادحرفای منو اجرا کنه منتها این دفه اشکاش خیلی بیشتر بودن نمیدونم از رو شوق بود یا عشقی که نسبت به من داشت …
خیلی وقته ازش بی خبرم و هنوزم نمیدونم در حقش لطف کردم یا ظلم.
پایان.

نوشته: پرهام.z.s


👍 10
👎 3
18164 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

746582
2019-02-07 22:57:30 +0330 +0330

داستانتون که عالی بود ولی کاری که کردین نه

0 ❤️

746586
2019-02-07 23:24:41 +0330 +0330

اینجاست که میگن مهندس گاو… اع ببخشید دکتر چرون

0 ❤️

746605
2019-02-08 02:05:13 +0330 +0330

سوای از املا و لحن بقیش جالب بود لایک

0 ❤️

746651
2019-02-08 12:26:36 +0330 +0330

گرگ وال استريت كي بودي تو ؟؟؟؟

0 ❤️

746652
2019-02-08 12:38:19 +0330 +0330

یعنی دو تا دکتر تحصیل کرده رو هم به اندازه تو عقل نداشتن هم زنشو کردی هم چهارصد میلیون پول گرفتی تو که راست میگی اما اسکلت همون بیمارستان از پهنا… ?

1 ❤️

746688
2019-02-08 18:15:36 +0330 +0330

«بهترین اکیپ تاسیسات و بگو بیان»
تا همین جا خوندم
کس کش با چه فیلمی جق میزنی؟!
با کیا میگردی؟!
کیرم تو مغزت

0 ❤️

746877
2019-02-09 12:25:37 +0330 +0330

خوب و سرگرم کننده بود

0 ❤️

746999
2019-02-09 23:27:39 +0330 +0330
NA

شایدم میخاسته بزاره تخمام اشتباه گذاشته
کونی مونی فیلمای ترکیه ای زیاد نبین

0 ❤️

747086
2019-02-10 13:54:25 +0330 +0330
NA

کون بچه اخه تو چک از نزدیک دیدی کسشرایی ک تفت دادی میشخصه کمبود هات تو زندگی بوده باباتم گاییدم چون لبخندشو دوس دارم?

0 ❤️