زندگی مشترک (۱)

1398/03/08

روزهای خوب به چشم برهم زدنی میروند و ما میمانیم و روزهای بد. روزهایی که اگر طعم بی پولی هم در آن باشد میشود جهنم.
بد از پنج سال زندگی مشترک با پریسا به ثبات نسبی در زندگی رسیده بودیم مجردی هم خیلی سگ دو زده بودم کارگاه اجاره ای داشتم با سه تا کارگر و یک خونه دوخوابه تقریبا شمال شهر که با قرض و وام خریده بودم و ماشین معمولی و خیلی از زندگیم راضیم همسرم کارمند بانک بود سفید تپل و خوب،از نظر سکسم هیچ مشکلی نداشتیم جایی تو خونه نبود که سکس نکرده باشیم از حمام و دستشویی تا اوپن آشپزخانه من هات اونم هات وقتی کیرمو تو کس بلورش میکردم جوری آب میچکید ازش که از دیدنش بیشتر ارضا میشدم ولی داستان از سال ۹۷و بازی دلار شروع شد وقتی کلاهمو بردن و من موندم با چند تا چک بی محل و بدهی مردم و کارگاه خالی،کارگاه رو تعطیل کردم و افتادم دنبال چکها ولی کلاهمو برداشته بودن و من دستم خالی،به حدی داغون بودم که حتی یادم رفت پریسا سکس میخواد میره اپیلاسیون که بگامش عادت نداشت تو خونه زیر دامن شورت بپوشه ولی من کر و کور بودم تا یک روز پیشنهاد غیر منتظره ای بهم داد
-پریسا:میگم مهرنازو ک میشناسی
+من:بله(مهرناز از همکاراش بود یعنی باجه کناریش تو بانک دختر سبزه تو پر خوشگل چند بار دیده بودمش وقتی رفته بودم بانک)
-خیلی اوضاعش روحیش خراب شده
+اون دیگه چرا حتما میاد برا تو دردودل میکنه ک بگه از ما بدبخت تر اونه
-درد و دل که نه ولی میدونم جدا شده شوهرشم کلک زده خونه ای که مهرناز از وام بانک خریده بود رو خرش کرد فروختن و با ی زنه دیگه ریخته روهم رفتن اروپا ترکیه خدا میدونه
+وای خدا (به حالت تمسخر)چه مصیبتی جنگ نشه صلوات
خوب رفته که رفته جهنم این ادمارو باید افسارشون باز کرد
خونشم که رفته دیگه خود خوری چرا
-بابا رفته خونه پدریش ،پدرشم وضع خوبی نداره اون پایینا میشینن همش در حال جروبحثن
-ان شالله کارش درست شه
بعد این مکالممون فکرشو نمیکردم بازم چند روز بعد از مهرناز بشنوم ولی باز پریسا صحبتو شروع کرد
-میگم آرش ی پیشنهاد دارم
+او مای گاد خانم ما چه پیشنهادی دارن
_گوش میکنی کامل ؟(با ی حالت لوس مانندی)
+اگر پول توش باشه و من گیرنده باشم با جون و دل
-پول توش هست
+بفرمایید
-نه داری مسخره میکنی
+پری میگی یا تا صبح باید بکش بکش راه بندازی
_من ی فکری دارم
مهرنازو ک موقعیتشو بهت گفتم
+بلی حتما میخوای من برم شوهرشو پیدا کنم جایزه بگیرشم
_نه زحمتت میشه خسته میشی تو کلاه بردار خودتو پیدا کن
مهرناز دنبال ی اتاق هست تو ی جا مطمئن و مناسب
از پانسیون و اینام خوشش نمیاد ولی خوب پیدا نمیکنه
+میسپارم براش پیدا کنن
-آرش خفه شو (عصبی شد و اومد ک ویشگون بگیره خندم گرفتو و گفتم ببخشید بگو بگو)
-ما اینجا دو اتاق خوابس یکیشو اجاره بدیم مهرناز هم ی مقدار پول میگیریم دستت باز میشه هم اجاره میده خرج خوراکمون هم سه نفری شام و ناهار تقسیم به سه ارزون تر میشه از همه مهم تر من میشناسمش و مطمئنه
+(انگار نشادور خورده باشم همونطور که لم داده بودم رو کاناپه نشستم و با قاطعیت گفتم نه اون لحظه اصلا فکر نکرده گفتم ولی چرا نمیدونم)
-چرا
+ی پیشنهاد دادی منم جوابمو نه بود دوست ندارم ادامه بدی
اونروز بحث همونجا تموم شد ومن اصلا نفهمیدم چرا گفتم نه و اصلا هم فکر نکردم جواب چرا پریسا چی هست تا دقیقا ی ده روز بعد یا دوهفته بعد ک یادمه شنبه صبح بود پری زنگ زد گفت مهرناز پنجشنبه شبی آپاندیس شده و رفته عمل الان خونه باباشه میتونی عصر بیایی بانک بریم خونشون ملاقات
گفتم خوب فردا پس فردا میاد شعبه ببینش چه کاریه اصلا خونشونم بلد نیستیم
پریسا:(یهویی جدی شد)اون پاییناس منم میترسم با اسنپ برم
میای یا نه
گفتم تعطیل شدی جلو شعبم یعنی حوصله ندارم توهم هی منو بکش این ور اونور
پریسا :آفرین میبینمت مشتری دارم خداحافظ
عصر رفتم دنبال پری و رفتیم به ی جا اون پایینا ی جایی ک من که برا خرید جنس کارگام همه سوراخ سمبه های تهرانو میدونستم اونجا رو ندیده بودم
بعد ترافیک وحشتناک رسیدیم ی خونه کوچک قدیمی تو ی کوچه سه متری خودم ترسیدم که ماشینمو نبرن و ازین بدبخت تر نشم مهرناز رختخوابش بالا اتاق پهن بود پشتش متکا بود وقتی رفتیم و تقریبا نشسته بود آمادگیشو داشت چون پری زنگ زده بود گفته بود کمی آرایش کرده بود و ب خودش رسیده بود بعد از سلام و احواپرسی و داشتم با پدرش صحبت میکردم که مهرنار بلند شد بره دستشویی چیزی که خیلی برام جالب شد ساق پای خیلی قوی و ورزشکاری داشت دامن بلند پاش بود ولی چند سانت از ساقش معلوم بود ساق تمیز و قوی


قسمت قبل توضیح دادم که برشکسته و بیکار خونه نشین شدم و پریسا همسرم پیشنهاد اجاره یکی از اتاق اپارتمانمونوبه همکارش مهرناز که جداشده بود و اونم شوهرش کلاهشو برداشته بود داد و منم به مقدمه گفتم نه رفتیم ملاقات مهرناز بعد عمل آپاندیس خونه پدرش خونه قدیمی اون پایینا وضع مالی خوبی نداشتن و موقع بلند شدن مهرناز ساق ورزشکاریش خیلی چشممو گرفت یک ساعت نشستیم و برگشتیم سمت خونه تو راه پری گفت خیلی دلم به حالش سوخت وضع خوبی ندارن پدرمادرشم بعد اون ماجرا میترسن مادرش جوری شده ک فشار خون گرفته.
پری:رو پیشنهادم فکر کردی؟
من:همون شب گفتم نه
پری:نه میخوام فکر کنی بگی نه
آرش:هزار تا دلیل داره ک میگم نه
پری:از هزار تا ده تاشو بگو
و من خیلی آروم و منطقی شروع به گفتن دلایلم کردم پری فقط به روبرو نگاه میکرد و چیزی نمیگفت
نمیدونم چه حسی درونم روشن شد ولی داغ کرده بودم به مهرنازفکر نمیکردم ولی کیرم سیخ سیخ شده بود رسیدیم خونه پری رفت لباساشو عوض کرد تی شرت و شلوار خونه،
من:قدیما بعضیا دامن کوتاهیو میپوشیدن و پرو پاچه تپلشون مینداختن بیرون الان همه چی کویر شده(با ی حالت اهی؟
پریسا:قدیما بعضیا مرد بودن آقا دولشون ۲۴ای راست بود نه الان ک پیرمرد شدن
گفتم برم حموم بیام یک پیرمردی بهت نشون بدم فردا نتونی بری سرکار
پریسا:خخخ معلوم میشه بعد حموم
رفتم حموم و کیر خایه رو صفا دادم ریشامو زدم اومدم بیرون عطر زدم و ی شورت تنگ ازین خارجی خوبا داشتم پوشیدم رفتم تو پذیرایی دیدم وسط حال وایساده داره با کنترل تلویزیون کانال بالا پایین میکنه ی تیشرت بلند پوشیده بود پاهاشو ک دیدم سفید و لخت شقی کیرم بیشتر شد یهو ساق پای پری هم تو چشمم اومد کم از مهرناز نداشت ولی بازم ساق مهرناز قوی تر بود از پشت چسبیدم ب پری و شروع کردم ب خوردن گردنش دستشو اورد زد ب کیرم یهو گفت یا خدا این توله مار چرا یهو از خواب بیدار شد
گفتم خوارت گاییدس امشب تلافی این چند ماهو در میارم
برگشت و گفت ببینیم و تعریف کنیم
شروع به لب گرفتن کردیم من دستم دور گردن پری بود ولی اون ی دستش از روشورت کیرمو میمالید
به گردن رسیده بودیم میک میزدیم من اون من اون
شورتمو ک کشید پایین کیرم مثل فنر پرید پایین شش تیغم شدنشم باعث میشد کلفت تر و دراز تر به نظر بیاد جلوم زانو زدگفت جر نخورم امشب صلوات و شروع به ساک زدن خیلی با ولع میخورد چند وقت بود سکس درست حسابی نداشتیم ولی اونشب خیلی اماده بودم بلندش کردم انداختمش رو کاناپه و پاهاشو باز کردم سرمو بردم تو چوچولش خیلی سفید بود مو داشت کسش ولی مهم نبود من حشتری از این حرفا بودم اب کس پریسا اومده بود و من زبون مینداختم توش باز دستشو گرفتم و خوابوندمش کف پذیرایی ۶۹شدیم ولی من رو بودم کیرم تا ته تو حلق پری و محکم ضربه میزدم اونم حشری بود داگی کردمش رو مبل و ی پامو گذاشتمش رو مبل و شروع کردم اینقدر محکم میزدم ک پریسا میلرزید ولی آبم بیا نبود چرا نمیدونم ولی مرد جماعت همه چیش تو مغزشه اگر اون قسمت اوکی باشه میتونه خودشه کنترل کنه نشستم رو مبل و پاهامو گذاشتم رو جلو مبلی کیرم رفت تو کسش گفت آرش گاییده شدم دیوث امشب چت شده آروم بالا پایینو شروع کرد چند تا زد گفت خسته شدم گفتم یکم خودتو بالا بگیر کشید بالا و من از زیر شروع ب تلمبه های محکم کردم محکم پشت محکم جوری میزدم ک نفس پریسا بند اومد دیدم بلند شد خوابید کف اتاق فهمیدم ارضا شده نفس عمیق میکشید ولی کیرم مثل سنگ رگهاش هم پیدا بود رفتم کنارش گفتم پاتو بده بالا داد و از بغل شروع کردم زیاد نزدم ک آبم اومد و سریع کشیدم بیرون ریختم تو دستمال کاغذی.
پریسا فقط با تعجب منو نگاه میکرد چ اتفاقی برام افتاده ک یهو مرد شدم
ارش :خوب بود عشقم (ی لب گازی گرفتم)
پری:عالی بود کیرت محشره من ک معتاد این کیرت شدم
شروع به لب گرفتن کردیم کیرم نیم خیز بود ک پری تو حین لب گرفتن دستشو توش لوله کرده بود و بالا پایین میکرد ک باز کیرم سیخ شد
پاشو دادم بالا و خوابیدم روش
اونشب وحشی شده بودم و محکم میزدم و پری مثل مار میپیچید ب خودش
من خوابیدم اون نشست روش
چند تا زد گفت خسته شدم
باز دوباره من رو اون خوابیدم
بلند کردش سرشو گذاشتم رو مبل و داگی ایستاده
باز داگی زدم وقتی ایستاده بودم آبم نمیومد چند دقیقه پشت هم زدم که یهو پری جا ب جا شد و کیرم دراومد گفت خسته شدم
هردو خیس عرق بودیم ی لب گرفتم و گفتم ی چند دقیقه دیگه میاد دوباره خوابوندنش رو مبل و از پشت زدم
نزدیک اومدن آبم دستمال گذاشتم رو کمرش آماده
تا اومد آبم ریختم تو دستمال
اونشب دوتا سکس محشر داشتیم و من سبک سبک پریسا فردا با ی ساعت تاخیر رفت دیدم ساعت ۱۲تلگرام پیام داد خیلی بیشرفی خیلی حال داد دیشب عاشق کیرتم
اخر هفته پریسا گفت ارش جان
ارش بله
پریسا:من با مهرناز صحبت کردم اون شرطهاتو قبول دارم
من:(با تعجب)من شرطی ندارم ک
پری:همون شرایط اجاره خونه
من:شرط نبود دلایل جواب منفیم هست
پری:حالا هرچی اون قبول داره
من:چرا بیش از حد روی این کار اصرار داری میدونی با ورود ی غریبه محیط خانواده ب خطر میفته
پری:بله میدونم اولا من اصرار ندارم دوما اون خیلی اصرار داره چون میخواد از خونه باباش بزنه بیرون
من صحبت پری قطع کردم و گفتم خوب بزنه بیرون ب ما چ بره ی اتاق ویلا کاخ اجاره کنه ما ک نمیگیم نزنه
پری: میخواد بزنه ولی پولش نمیرسه اینقدرم وام گرفته ک بیشتر بهش وام نمیدن بعدشم وقتی ادم تو ی محل بالاتر از محل قبلیش زندگی کنه سختشه برگرده ب محل قدیمی نمیگم اصل و نسبشو فراموش کرده ولی ب محل کارش ب باشگاهش دوره با سیستم پدر مادرش الان ک خودش مستقل بوده جور نیست
بعدشم (پری خودشو لوس کرد و گفت)من دوست دارم اجاره بدیم چون ی پولی دستت بیاد فکرت ازاد شه بری دنبال کارات به خدا منم اینطوری سختمه
+یکم بهم برخورد و خودمو جمع کردم گفتم عیب نداره منت بزار میدونم خرج خونه باهاته سختته ولی دنیا ب این روال نمیگذره
پریسا:از اون لحاظ نه خره من حقوقمو یا میره برا قسطا یا کارتم خرج خونه میکنم ازاون لحاظ
+کدوم لحاظ؟
-اون
+خوب کدوم بگو دیگه
-اون ک ناراحتی هورمونات بهم میریزه مردیت کم میشه
+پس بگو کیر میخوای
-کیر توروووووو
پریدم ی لب محکم گرفتم ازش
-من فردا دعوتش کردم خونمون
+کیو
_مهرناز دیگه
+چرا
-هم خونه رو ببینه هم تو خودت دلایلتو براش بگی
من گفتم گفت قبول با خود اقا آرش صحبت میکنم حله
+تو ک قرار مدارتو گذاشتی چرا ب من میگی
-آره عشقم فقط فردا وقتی میاد بزن بیرون بعد یکی دوساعت بیاد ک نگه شوهرش بیکاره تنگ دل زنش نشسته
+تنگ دل یا تنگ کس
-بی تربیت نشو دههه
فردا ب خودم رسیدم و قبل اومدن مهرناز زدم بیرون
تا پری زنگید گفت عزیزم نمیایی مهمون داریم چقدر سرکاری اخه
رفتم خونه دیدم مهرناز نشسته
ی زن نزدیک۳۰ساله قد بلند مشکی ی شلوار لی تنگ کوتاه تنش بود ک ساق و رونش خودنمایی میکرد سینه بزرگی نداشت ولی ای ، وقتی دست دادیم تو دلم گفتم جوری بکنمت ک تا ی هفته نتونی راه بری
صحبت صحبت تا رسیدیم ب بعد شام و پری گفت آرش جان من دلایل شمارو گفتم ولی خود شما با مهرناز جان صحبت کنید من خسته شدم از نقش بنگاهی
و همه زدیم زیر خنده
من:راستش من نه شرط دارم نه اینکه مخالفم ولی ی سری مسائله ک باعث میشه زندگی برا هممون من شما پری اینجا سخت شه
مهرناز:بفرمایید
من:ببینید شما الان مجردید فردا دوست پسر نامزد شوهری پیدا بشه اول سر خیابون پیادتون میکنه بعد سر کوچه بعد دم در بعد میاد بالا بعد میخواد بیاد داخل شمام اینجا رو اجاره کردید و حقتونه و منم زنم اینجا زندگی میکنه ب شدت غیرتیم و اجازه نمیدم
مهرناز:خوب درسته بعدی چیه
من:اگر مهمون برا ما یا شما بیاد چکار کنیم دفعه اول ما بگیم سرزده همکار پری امد دفعه دوم چی بگیم شما چی شما چ جوری مهمونتون رو پذیرایی میکنید
و من گفتم و گفتم و مهرناز فقط گوش کرد و گفت من فکرامو کردم ببینید پریسا جون شرایط شما رو گفته بود و من میدونستم در حال حاضر من مردی تو زندگیم نیست و با این نامردیایی ک از همجنسا شما دیدم بلا نسبت دوست ندارم کسی بیاد تو زندگیم ولی اگر بیاد برای راحتی شرایط خودم مطمئنن از اینجا میرم خرج خوراک هم ک ی روز میریم خریدو کل پولش تقسیم ب سه میشه ی روز من آشپزی میکنم ی روز شما ی روز پری جون دررابطه با مهمون ک من مهمونی ندارم شماهم اگر داشتید اون شب من میرم خونه دوستم پدرم بیرون سینما دیرتر میام یا نمیام
آرش:ولی ی مسئله هست ک نگفتم و مهمترینه
مهرناز:چی
آرش:ببینید اینجا خونه شماس نمیتونید ک با چادر بگردید
یا من همیشه تو اتاق یا سر به زیر باشم
یا من همیشه با لباس رسمی
مهرناز :درسته ولی الان شما سرب زیرید یا من با چادر؟
ما ک ازاون دسته نیستیم
پریسا :پس حله
من:هرچی خانمم بگه
پریسا:میگن طرفین قرارداد بشینن رو در رو معامله بهتر جوش میخوره
و همه خندیدیم
اون شب پری نمیدونست داره چ اشتباهی برای زندگیش میکنه و من سر مست فقط در فکر گایش کس مهرناز

ادامه در قسمت بعدی

نوشته: آرش سینوهه


👍 9
👎 4
14849 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

770118
2019-05-29 20:49:50 +0430 +0430

برشکسته شدی منظور ورشکسته اس دیگه
ادامه شو نخوندم.
ضمنا کلاه هم نمی برن معمولا کلاه می ذارن
البته شما بالا بالا هستی پایین رو نگاه نمی کنی .

1 ❤️

770152
2019-05-29 22:05:13 +0430 +0430

نشادور رو نمی خورن با توجه به صحبت های استاد تتلو در کنسرت نشادور رو میکنن تو کون خر

1 ❤️

770205
2019-05-30 04:48:45 +0430 +0430

اون کیرت بشکنه زن به اون کوسی داری بازم چشت تو گاییدن توله سگ همسایه س

1 ❤️

770227
2019-05-30 06:11:09 +0430 +0430

درسته که داستانهای اینجا ، همش داستانه

ولی مال تو دیگه ریده مال بود
گوساله دیگه ننویس

3 ❤️

770237
2019-05-30 07:24:35 +0430 +0430

زغال گداخته دست بافوریها تو کون خودت با سینوهه ت
تو چرا اینقد خری؟ بخدا از خرم الاغ تری.!

0 ❤️

770281
2019-05-30 14:14:39 +0430 +0430

​​ برای نخستین‌بار افشا می‌کند: «میترا استاد» مسئول یکی از «فاحشه‌خانه‌های حسین طائب» بوده است

بر اساس اسنادی که از مرحوم «محمدحسین تاجیک» فرمانده مقتول قرارگاه خیبر با صدای خود وی در تحریریه «آمدنیوز» موجود است، «حسین طائب» چندین «فاحشه‌خانه لاکچری با دختران بسیار زیبا» را با حمایت سازمان اطلاعات سپاه در سطح شهر تهران و نقاط دیگری از کشور اداره می‌کند.

وظیفه‌ی افراد شاغل در این فاحشه‌خانه‌ها، جمع‌آوری اطلاعات و اسناد از مقامات و مسئولین کشور و هدایت آنان به سمت مسئولان، برای به فساد کشاندن آنان است. افراد شاغل در این فاحشه‌خانه‌های غیر رسمی، به انواع تجهیزات مدرن جاسوسی تجهیز می‌شوند تا مسئولان کشور را در محافل خصوصی به دام تورهای امنیتی کشانده و از طریق پرونده‌سازی اخلاقی برای آنان، این مسئولان را تحت کنترل نهادهای امنیتی درآوردند.

«میترا استاد» یکی از این افراد بود که قبل از ازدواج با «محمدعلی نجفی»، در منزل خود در کوی فراز با وی آشنا شده است. «میترا استاد» در این منزل شش دوست جوان و زیبا داشت که مأموریت آنان، به تور انداختن اعضای حزب کارگزاران سازندگی از جمله «محمدعلی نجفی» بوده است. در ازای این مأموریت‌ها، مبالغی نقدی در پاکت نامه قرار داده شده و ضمن پرداخت به این «پرستوها»، از آنان حمایت قضایی و امنیتی در مقاطع مختلف نیز صورت می‌گیرد.

«استاد» با همکاری دوستانش برای «محمدعلی نجفی» تور امنیتی پهن کرد و با کشاندن آنان به منزل خود، در حین اعمالی چون سکس، مصرف مشروبات یا مواد مخدر، برای بسیاری از نزدیکان نجفی از جمله خود او، پرونده امنیتی و اخلاقی تشکیل داد.

پس از آن‌که «نجفی» برای شهرداری تهران انتخاب شد، «حسین طائب» با احضار او به دفتر خود، تمامی عکس‌ها و فیلم‌های حضورش در منزل کوی فراز «میترا استاد» را در اختیار وی گذاشت و از او خواست تا منصب شهرداری تهران را به دلیل مخالفت «علی خامنه‌ای» قبول نکند که با توصیه «اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیس‌جمهور، «نجفی» درخواست «طائب» را رد کرد و ناچار شد برای بی‌اثر کردن این پرونده، «استاد» را به ازدواج خود در بیاورد.

متأسفانه در نظام به ظاهر دینی ایران که از «دین» برای کاسبی و دوام حکومت استفاده می‌شود، این تورها از سوی نهادهای امنیتی کشور، امری مرسوم و متداول است. «مریم ابراهیم‌وند» یکی از‌ این پرستوها بود که با برقراری ارتباط خارج از عرف با «علی جنتی» وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی، وی را به استعفا از وزارت کشاند و زمانی‌که از «حسین فریدون» باردار شد، به اتهام کلاهبرداری به زندان قرچک افتاد تا نتواند فرزند «حسین فریدون» را در زندان سقط کند.

گفتنی است «سیدعلیرضا سجادپور» یکی از مدیران لایق سینمایی کشور نیز قربانی همین تور امنیتی توسط «مریم ابراهیم‌وند» شده است.
مکررا در اخبار و تحلیل‌های خود عنوان کرده که تنها راه «علی خامنه‌ای» برای کنترل مسئولان، به فساد کشاندن آنان است تا از طریق مفاسد، آنان را به افرادی مجیزگو و بله قربان‌گو تبدیل کند.

در این میان نقش خبرنگار امنیتی باشگاه خبرنگاران جوان مستقر در کشور آلمان، که برای نخستین‌بار با هدایت نهادهای امنیتی از «میترا استاد» رونمایی کرد و «نجفی» را در تور «حسین طائب» تثبیت کرد، جالب توجه به نظر می‌رسد و دیگر هیچ شکی در مزدوری وی برای نهادهای پلید و کثیف امنیتی جمهوری اسلامی برای مردم باقی نمی‌گذارد. معاونت در ریختن خون دو انسان، یتیم کردن پسر «میترا استاد»، از هم پاشاندن چند خانواده و… کمترین جرم این فرد فاسد و مزدور امنیتی است.

«محمدعلی نجفی»، دست به لانه‌ی زنبورهایی برد که این زنبورها جز زهر برای مردمان ایران نداشته‌اند!

در این فیلم، و کمی آن‌سوتر از ردیف افشاگری‌های نجفی، دزدی‌های شخص سردار قالیباف، و دزدی‌های بیت رهبری و دزدی‌های سرداران سیری ناپذیر سپاه سرک می‌کشید!

برای خاموش کردن آتشی که از افشاگری‌های نجفی بر می‌خاست، سرداران حرام‌خوار و ایرانروبی که هیچ نامحرمی را در گردونه‌ی خود تحمل نمی‌کنند، دست بکار شدند و با مدیریت قالیباف و شیخ حسین طائب، سر به اندرون خصوصی نجفی بردند و با گماردن تله‌ای تکراری، چنان ترتیب وی را دادند که با سرعت نور، برود و در دور دست‌های بدنامی گم شود و هرگز نیز سراغی از اسناد و مدارک ایرانخواری حضرات نگیرد!

بله، سرداران هیولای سپاه، هیچ نامحرمی را در حوالی ایرانخواری خویش تحمل نمی‌کنند. درست همانجوری که مردمان ایران، هیچ نامحرم و حرام‌خواری را در فردای ایران خویش تحمل نخواهند کرد. چه این حرام‌خوار، «محمد نوری‌زاد» باشد، چه شخص «سیدعلی خامنه‌ای»، و چه سرداران دزد و نامحرم و ایرانروب سپاه!

​​ تصاویری از دیدار استادان و پژوهشگران با «میرطاهر»

بر اساس گزارش منابع خبری مستقر در بیت رهبری، هیچ‌یک از ملاقات‌های ماه رمضان توسط «علی خامنه‌ای» انجام نشده و «میرطاهر» ملاقات‌ها را انجام داده است.

علت بیان اظهارات مضحک و گاف‌های پی در پی در این ملاقات‌ها نیز، جایگزین شدن «میرطاهر» با «علی خامنه‌ای» بوده است.

بر اساس این گزارش، وضعیت جسمانی «علی خامنه‌ای» بسیار وخیم است و بیت رهبری مدت زیادی است که توسط «مصطفی» و «مجتبی» خامنه‌ای اداره می‌شود.

حتی ملاقات با «بشار اسد» هم توسط «میرطاهر» انجام شده که دست دادن «میرطاهر» با «دست راست» به بشار اسد و قد کوتاه او، موجب شد بیت رهبری تصاویر فتوشاپ شده را در اختیار رسانه‌ها قرار دهد.

در آن جلسه، «بشار اسد» نیز از عدم حضور «علی خامنه‌ای» در ملاقات با خود برآشفته شده و نسبت به بی‌محلی رهبر نظام به خود گلایه کرده که با بیان شرایط وخیم جسمانی علی خامنه‌ای و اهمیت نمایش تبلیغاتی ملاقات «اسد با خامنه‌ای» در آن مقطع زمانی، از عدم حضور «خامنه‌ای» در این ملاقات متقاعد شده است.

? بازنشر؛ تصاویری از معاشقه شیخ «جعفر شجونی» و شیخ «محمدتقی فلسفی» (هر دو ولایت‌معاش)، با یک زن پرستوی امنیتی؛ توری که ساواک برای برای دو آخوند واعظ و منبری در حکومت پهلوی پهن کرد

▪️جعفر شجونی فومنی، عضو جامعه روحانیت مبارز، عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی و فعال سیاسی مرحوم شده: «خدا را شاهد می‌‌گیرم که تبعیت از مقام معظم رهبری عین عبادت است و هرکس در خط رهبری و ولایت نباشد رستگار نخواهد شد.»

? پرستوسازی؛ ترفند یا تراژدی؟

پرستوها زنان اغواگری هستند که دستگاه‌های اطلاعاتی از آنها برای جاسوسی و دام‌گستری برای سوژه‌های‌شان استفاده می‌کنند. سالیان زیادی است که پول و زن به عنوان دو حربه اساسی دستگاه‌های اطلاعاتی جهان برای به زیر کشیدن و به دام انداختن اهداف‌شان مورد استفاده قرار می‌گیرد. پیش از انقلاب ایران، ساواک از این حربه علیه بسیاری از مخالفان سرشناس خود و از جمله شماری از روحانیون برجسته استفاده کرده و آنها را از دور مبارزه خارج کرده بود. چند سالی پس از انقلاب هم این ابزار کارساز، مجددا جای خود را در دستگاه‌های اطلاعاتی کشور باز کرد و چنان که «عبدالله ناصری» در مصاحبه‌ای عنوان کرده، در مقاطعی حتی بیوه‌گان شهدا برای چنین مقاصدی به استخدام نهادهای امنیتی کشور در می‌آمدند.

در دوران اصلاحات از پرستوها به طور گسترده برای دام‌گستری بر سر راه شخصیت‌های چغر جناح دوم خرداد استفاده شد که معروف‌ترین‌شان «عطاالله مهاجرانی» و «محمدعلی ابطحی» بودند. بعدها استعفای بی‌سر و صدای تعدادی از وزرای احمدی‌نژاد نیز به همین روش عملی شد. در دوره روحانی «علی جنتی» بزرگترین قربانی پرستوهای وزارت اطلاعات بود. بعدها حتی نهادهای امنیتی از بازداشت خانمی به جرم جاسوسی خبر دادند که با چهار وزیر روحانی در ارتباط خاص بوده است.

جنجالی‌ترین پرستو اما بر شانه شهردار اصلاح‌طلب پایتخت نشست که از قضا عمیقا مغضوب و منفور پرستوسازان بود.

ارتباط «محمدعلی نجفی» و «میترا استاد» که او را مجبور به استعفا از مقام شهرداری تهران کرد در نهایت به پایان تلخی منجر شد که هیچ‌کس نمی‌تواند از شنیدن آن ابراز خوشحالی کند. بدون شک ورود «میترا استاد» به زندگی «نجفی» نه تنها مرگ کامل سیاسی وی را رقم زد، که حتی چنان که از شواهد بر می‌آید با اصرار بر افشای روابطش با نجفی، اصرار به مصاحبه و جنجال در خصوص زندگی شخصی‌اش با وزیر سابق آموزش و پرورش و باج‌گیری از او برای عدم افشای رازهای شخصی‌اش، وزیر تحصیلکرده‌ی دانشگاه ام آی تی آمریکا را به مرز جنونی کشاند که جنایتی باورنکردنی را در قلب پایتخت رقم زد؛ جنایتی که مقصرش تنها قاتلی نیست که پنج بار ماشه را کشیده، بلکه باوری است که مدیران تمام پروژه‌های پرستوسازی دنیا دارند: هدف، وسیله را توجیه میکند

0 ❤️

770337
2019-05-30 20:18:34 +0430 +0430

این داستانی که این بالا زدی از خانم استاد… لا اقل یکم مطالعه میکردی مرد حسابی این چرت و پرتا چیه زدی…
طوری نوشتی انگار تازه از یه چیزایی باخبر شدی…
استاد اصلا پرستویی نبود. توام جوگیر شدی انگار اونم یه بدبخت بود…
خیلی از آدما تا یه زن یا دختر میبینن هزارتا روشن فکری میکنن…
تاسف باره برا نجفی که با این سن و سابقه همچین گافی داد…

0 ❤️

770341
2019-05-30 20:23:31 +0430 +0430

خیلی غیر واقعی بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها