زنم برای راضی کردن بکنش هر کاری میکرد (۳)

1399/12/21

...قسمت قبل

همونطور که گفتم چندوقت بود آرمین دیگه مثل سابق نمیومد خونمون. هربار آیدا بهش زنگ میزد یه بهونه ای میاورد و میپیچوند. منم که اینو به آیدا میگفتم قبول نمیکرد و خودشو گول میزد و میگفت نه آرمین دوستم داره، الان فقط یکم سرش شلوغه. به نظر من فکر مسخره ای بود، آرمین یه بچه لات خوش بدن بود که دوست داشت زن بدبختای بی عرضه ای مثل من رو بکنه و هرکدومم بعد یه مدت دلشو میزدن. ولی خب آیدا میخواست خودشو خر کنه و هرجور شده نگهش داره، منم این حتی برام بیشتر تحقیرکننده بود و یه جورایی خوشم میومد و به این بازی تن میدادم.

یه روز آیدا خیلی حشری بود و داشت خودارضایی میکرد، ولی هرچی کسشو میمالید انگار فایده نداشت، چون خیلی محکم میمالید ولی زیاد آه نمیکشید. همینطور که دوتا انگشتشو میکرد تو کسش گفت “بدون کیرش نمیتونم ارضا بشم ارشیا. نمیدونم چیکار کنم دیگه” بعد یکم فکر کرد و گفت “برو واسم یه بادمجون دراز با یه بسته کرم بخر” منم گفتم چشم و لباسامو پوشیدم رفتم اول بادمجون رو از میوه فروشی خریدم. طرف خیلی تعجب کرد که من فقط یه دونه بادمجون میخوام و منم که دیدم خیلی ضایعست گفتم منظورم یک کیلو بوده. بعد که حساب کرد دیدم کرم گرونه و پول تو جیبی ای که آرمین بهم داده نمیرسه و بهش گفتم آقا همون یه دونه رو بده و اونی که دراز و کلفت بود و بیشتر از همه شبیه کیر بود رو گذاشتم وزن کرد و خریدم. وقتی رفتم تو سوپرمارکت و یه دونه بادمجون بزرگ رو گذاشتم روی پیشخونش و گفتم “ببخشید کرم روون کننده دارید؟” طرف با یه حالتی که انگار چندشش شده نگاهم کرد. حس میکردم میدونه اومدم برای زنم بخرم و ببرم بشینم نگاهش کنم که میکنه تو کسش، یا دیگه تو بهترین حالت فکر میکرد کونی ام. کرمو انداخت جلوم و گفت “فقط همین هست” منم تشکر کردم و حساب کردم و اومدم بیرون. اگه پول داشتم یه چیز دیگه ای میخریدم، اینطوری خیلی آبروریزی بود دیگه. هرروز چیزای جدیدی پیش میومد که میفهمیدم بازم واسه بی آبرویی جا دارم. وقتی رفتم خونه سریع بادمجونو شستم و دادم به آیدا و اونم کرمو برداشت و رفت تو اتاق. وقتی داشت میرفت گفتم “میشه منم بیام نگاه کنم؟” که گفت “تو باشی من نمیتونم تمرکز کنم، میخوام تو آرامش بدون سر خر خودمو ارضا کنم” و درو بست.

بعد چند روز آیدا که دیگه خیلی کلافه شده بود و بداخلاق هم شده بود بهم وسط حرفاش گفت “ببین من فهمیدم مشکل چیه. رابطه ما یه نواخت شده، اونم یه پسر سکسیه که هر دختریو میتونه بکنه و طبیعیه نخواد همش منو بکنه. ولی من خوب میدونم باید چیکار کنم که دوباره برگرده” انگار که من یکی از دوستای دخترش باشم که اینطور از رابطش با آرمین برام درد دل میکرد. دیگه قشنگ منو مرد حساب نمیکرد. دیدم گوشیشو برداشتو شروع کرد با دوستش سارا حرف زدن و با خنده های زیاد دعوتش کرد خونه. ازش پرسیدم “چی شد یهویی به سارا گفتی بیاد؟” که فقط خندید و چشمک زد بهم. بعدم زنگ زد به آرمین و گفت به دوستش سارا گفته بیاد و دعوتش کرد اونم بیاد، آرمینم قبول کرد. من خوب یادم بود که گفته بود امروز باید بره یه ملکیو‌ جابجا کنه و تا شب درگیره!! آیدا با خوشحالی حولشو برداشت که بره حموم، به منم گفت طبق معمول همراهش برم که واسش کسشو شیو کنم و موهای بدن خودمم بزنم. من خیلی مو نداشتم ولی همونقدر که مو داشتم رو هم آیدا میگفت باید همشو بزنم. این بود که بدنم با دخترا مو نمیزد. بعد حموم هم آیدا واسه مسخره بازی واسم لوسیون بدن زد و گفت “جون اگه امشب دوتا کس درجه یک نبودن آرمین حتما تو رو میکرد” و زد در کونم و فرستادم بیرون. من همونجا بیرون حموم منتظرش وایسادم. وقتی از حموم اومد بیرون دوتا ست نشونم داد و گفت “به نظرت آرمین از کدوم بیشتر خوشش میاد؟” که من یکیو انتخاب کردم و اونم گفت “آره به نظر منم تو این بهتر میشم، ممنونم عزیزم” و بعد پیشونیمو بوسید.

سارا یه ساعت بعد اومد. سارا یه دختر خوشگل و‌خوش هیکل بود. قد بلندی داشت و بدن توپر و ورزیده ای هم داشت. سینه های خیلی بزرگ و سفتی داشت، کونشم عالی بود و مهمتر از همه مثل جنده ها میخندید و کیر همه رو راست میکرد. تا از در اومد بعد از سلام و احوال پرسی با ذوق به آیدا گفت “به به چه کسی شدی آیدا جون” و دوتایی خندیدن. من رفتم ازش کیفشو بگیرم آویزون کنم که بدون این که اهمیت بده یه جورایی کیفشو پرت کرد تو بغل من. رفتن نشستن و آیدا به من گفت پذیرایی کنم ازشون. همینطور که من تو آشپزخونه داشتم میوه میشستم، اونا داشتن با ذوق از اتفاقایی که قرار بود امشب بیفته صحبت میکردن. سارا با خنده و یه جور کنجکاوی و خجالت از آیدا پرسید “آرمین باید خیلی هم اون پایین مایینا خوب باشه نه؟” که آیدا گفت “ببین تا حالا همچین چیزی ندیدی. پسرای معمولی مث ارشیا هرچی هستن ۶ برابرش کن” که سارا خندید و گفت “پشمام دیگه دروغ نگو” آیدا هم سر سینشو نیشکون گرفت و گفت “یه ساعت صبر کن حالا خودت میبینی”

همینطور که صحبتشون ادامه پیدا کرد سارا با صدای آروم گفت “حالا واقعا ارشیا از همه اینا خبر داره؟ یعنی هیچی نمیگه؟” که آیدا گفت “اگه بدونی آرمین چه کارایی با من جلوی ارشیا میکنه فکر میکنی دارم از پورنایی که دیدم واست تعریف میکنم” و بعد منو صدا کرد. من با کمال تعجب دستامو خشک کردم و رفتم پیششون. آیدا بهم گفت “واسه سارا بگو من و آرمین چه کارا میکنیم” من با التماس بهش نگاه کردم تا این کارو با من نکنه، ولی آیدا بهم اخم کرد و منتظر بود. سارا با تعجب خندید و به آیدا نگاه کرد. من گفتم “آرمین بعضی روزا میاد اینجا، ما خیلی باهم راحتیم دیگه” که آیدا با عصبانیت گفت “دقیق و کامل همه چیو واسه سارا تعریف کن. آرمین تو چی راحته؟” من با خجالت گفتم “آرمین دوست پسر آیداست، باهم سکس میکنن” سارا با خنده پرسید “اون وقت تو با این مشکلی نداری؟” من با سختی جواب دادم “نه، آیدا از آرمین خوشش میاد و منم نمیتونم اونطوری ارضاش کنم، حق داره یکم حال کنه” که سارا انگار دلش واسه من سوخته باشه گفت “باشه ارشیا برو به کارت برس دیگه” و منو مرخص کرد انگار.

آیدا خندید و به سارا گفت “پاشو بریم خودمونو کس کنیم” و هردو در حالی که باهم شوخیای جنسی میکردن و به کس و کون هم دست میزدن رفتن سمت اتاق خواب. بعد یه مدت من رفتم دم در اتاق و دیدم سارا دراز کشیده رو تخت و پاهاشو باز کرده و آیدا داره دوتا انگشتشو میکنه تو کسش و لباشو میذاره رو کلیتش و میمکه. سارا تا منو دید سینه هاشو پوشوند و پاهاشو بست و با اعتراض به آیدا نگاه کرد. آیدا با عصبانیت پرسید “چته؟” گفتم “ببخشید میخواستم ببینم سیب زمینیا رو کجا گذاشتی” که آیدا گفت “کنار یخچالن دیگه کوری مگه؟ دفعه آخرت باشه به یه بهونه مسخره بدون اجازه میای بالا سر ما” منم گفتم چشم و رفتم مشغول آشپزی برای شب شدم. اونا یه ساعتی باهم تو اتاق بودن و بعضی وقتا صدای آه و ناله خفیفشون میومد. بعد یه مدت اومدن بیرون. سارا با همون شلوار و پیرهن تقریبا رسمی خودش بود، ولی آرایش خیلی قشنگی کرده بود و از همیشه خوشگلتر شده بود . آیدا ولی فقط یه ساپورت توری پوشید که جلوی کسش پاره بود و میشد بدون دراوردن کیر بره توش، هیچ سوتین یا تاپی هم نپوشیده بود. بهش گفتم “عزیزم اینطوری میخوای باشی؟” که با عصبانیت گفت “آره مگه چیه؟ به تو ربطی داره؟” منم گفتم “نه عزیزم فقط گفتم شاید چون مهمون داریم شاید” که حرفمو قطع کرد و گفت “آرمین جون من مهمون نیست، صاحبخونست” که سارا با تعجب زد زیر خنده، انگار هنوزم باورش نشده بود. رفتار آیدا جلوی سارا خیلی تحقیرآمیز بود باهام، تصمیم گرفتم دیگه هیچی نگم تا بیشتر جلوش تحقیرم نکنه.

آرمین که کلید انداخت و از در اومد تو، دوتایی پاشدن با ذوق رفتن سمتش. سارا جلوتر رفت و اول بغلش کرد و از این گفت که چندوقته ندیدتش و دلش خیلی براش تنگ شده بود. آرمین اونقدر بچه پررو بود که با هیزی تمام همونجور جلوی چشمش بدنشو برانداز میکرد و رو کیرش دست میکشید. آیدا اومد با دو تا دستش پهلوهای سارا رو گرفت و از روی شونش شروع کرد از آرمین لب گرفتن. آرمین با خنده و صدای بلند گفت “اوف امروز قراره با دوتا خانوم سکسی تو این خونه چطوری سر کنم” که اون دوتا هم خندیدن و شروع کردن واسش عشوه اومدن و دست کشیدن به بازوها و سینه های ستبرش و شوخیای الکی کردن. آرمین گفت “خب نظرتون چیه بشینیم؟” که آیدا گفت قبلش واست یه کادو گرفتم. بعد شروع کرد دکمه های پیرهن سارا رو باز کردن و سینه هاشو جلوی آرمین انداخت بیرون و نوک سینه هاشو از پشت نیشکون گرفت. بهش گفت “ببین چه دوست دختری داری واست همچین میمی هایی میاره” آرمین که معلوم بود خیلی با این کارش حال کرده یه جون گفت و شروع کرد به مالیدن سینه های سارا و بوسیدن گردن و سینه هاش. آیدا هم پیرهن سارا رو کامل دراورد و شلوارشو کشید تا زیر کونش و پشت کمرش و کونشو بوس میکرد. آرمین همینطور که سارا تو بغلش بود سینه های آیدا رو میخورد و دست میکشید به کون سارا، واقعا که تو بهشت بود. منم نشسته بودم رو کاناپه با این صحنه ها جق میزدم ولی انگار اصلا وجود خارجی نداشتم واسشون. آیدا و سارا سینه هاشونو میمالیدن به هم و از هم لب میگرفتن و آرمین هم دستش رو کیرش بود. بعد از جفتشون لب گرفت و جفتشونو نشوند جلوی کیرش رو زمین. آیدا شروع کرد از رو شلوار کیرشو خوردن و قربوت صدقش رفتن. وقتی شلوارشو کشید پایین سارا داد زد “پشمااام عجب کیری” که آرمین و آیدا دوتایی بهش خندیدن. آیدا کیر آرمین رو گرفت سمت لبای درشت سارا و گفت “میخوای مزش کنی عزیزم؟” که سارا با شهوت گفت “معلومه که میخوام دیوونه” و کیر آرمینو کرد تو دهنش. همونطور که سارا واسش میخورد آیدا هم با زبون میکشید رو کناره های کیرش و خایه هاش. تقریبا دونفری داشتن واسش ساک میزدن دیگه معلوم نبود خیلی چی به چیه دقیقا، فقط جفتشون هرکاری از دستشون برمیومد واسه سرویس دادن به کیر آرمین میکردن.

آرمین رو کرد به من و مث رئیسا پرسید “چطوره؟ خیلی دوست داشتی جای من بودی نه؟ راستشو بگو چقد به یاد سارا جق زدی کسمغز؟” که دوتایی همونطور که کیرشو میخوردن خندیدن. آیدا شروع کرد لبا و زبون سارا رو لیس زدن و ازش لب گرفتن، بعدم نشوندش رو کاناپه و شلوارشو دراورد و شروع کرد کسشو خوردن. جوری با ولع میخورد که آدم هوس میکرد. آرمینم اومد وایساد بالا سر سارا و کیرشو داد ساک بزنه. سارا واسش سخت بود بین زنم و آرمین تمرکز کنه ولی معلوم بود خیلی داره حال میکنه. آیدا گفت “قربون کیرت برم داری حال میکنی؟” آرمین گفت “آره عزیزم میخواهیش؟” آیدا هم گفت “آره خواهش میکنم بذار منم کیرتو بخورم” و زبونشو آورد بیرون. آرمین چندتا زد رو زبونش و کیرشو محکم کرد تا ته حلقش. سارا که خجالتش ریخته بود کامل رفته بود زیر خایه های آرمین و خایه هاشو کرده بود تو دهنش. یکم که این وضع ادامه پیدا کرد آیدا قمبل کرد کونشو داد عقب. آرمین یه لب از سارا گرفت و بعد دست انداخت جوراب شلواری آیدا رو از اونجایی که باز بود کامل پاره کرد تا کونش کامل بیفته بیرون. بعد کیرشو گذاشت رو کونش و گفت “سارا خودت با دستات و اون ناخونای خوشگلت کیرمو میذاری تو کس دوستت یا بگم شوهر کسکشش بیاد؟” که سارا خندید و اومد کیرشو بوسید و کردش تو کس آیدا. بعد دو طرف کونشو گرفت و شروع کرد جلو عقب کردن کونش رو کیر آرمین. هرزچندگاهی کیرشو درمیاورد و کس و کون آیدا و کیر آرمین رو میخورد و دوباره میذاشتش سر جاش.

بعدش جاشونو عوض کردن و آیدا همین نقشو واسه سارا بازی میکرد، با این تفاوت که آیدا خیلی بیشتر جنده بازی درمیاورد و عشوه میومد. مثلا همینطور که کون سارا رو روی کیر آرمین عقب جلو میکرد میگفت “کسای ما متعلق به کیر توئه آرمین، خواهش میکنم همونطور که همیشه کس منو پاره میکنی مال دوستمم جر بده” که واقعا کیر هرکسیو راست میکرد. یکم که گذشت آیدا اومد سرشو گذاشت رو شکم لخت من بالای کیرم که تازه آبش اومده بود و کسشو گذاشت جلوی دهن سارا تا همونطور که آرمین از پشت میکردش کسشو بخوره. همینطور که سارا کسشو میخورد با تلمبه های آرمین تو کس سارا من و آیدا هم تکون میخوردیم. آیدا تو چشمای من زل زده بود انگار میخواست بیشتر تحقیرم کنه. سارا تو همین مدت فقط دوبار رو کیر آرمین ارضا شده بود، سارا خیلی پسرباز بود ولی مطمئنم هیچکدوم از دوست پسراش اینطوری کسشو نمیکردن.

بعدش آرمین نشست رو کاناپه زنم نشست رو کیرش و سارا هم اومد شروع کرد سوراخ کونشو لیسیدن. سارا رو به من گفت “آیدا بهم گفته بود چقد کیرت کوچیکه ولی من باورم نمیشد” و سوراخ کون آیدا رو میلیسید. زنم داد میزد “آرمین کس و کون من واسه خودته، جرش بده. جلوی این دیوث کسمو جر بده” سارا هم وسطش بازم هی کیر آرمینو درمیاورد و میخورد و دوباره میکرد تو کس آیدا. آیدا که برای بار سوم ارضا شد، سارا بهم گفت “از آرمین تشکر کن که وظیفه تو رو انجام داد و زنتو اینقد قشنگ ارضا کرد” و منم تو نهایت خجالت عین احمقا انگار فقط واسه این که خودمو بیشتر تحقیر کنم به آرمین گفتم “ارباب مچکرم که وقتی هستید زنم احساس آرامش میکنه” که سه تاییشون با تعجب بهم نگاه کردن و خندیدن. آب آرمین که داشت میومد دوتایی جلوش نشستن و منتظر موندن تا جق بزنه بریزه رو سینه هاشون. آبش مثل همیشه زیاد و غلیظ بود و سینه هاشونو خوشگلتر از همیشه کرد. همونطور که سینه هاشون پر از آب بود به هم مالوندنشون و لب گرفتن از هم. آرمین صدام زد و گفت “بیا اینجا ببینم امروز ازم درست تشکر نکردی” ، منم همونطور کون لخت رفتم جلوش زانو زدم و کیرشو که هنوز یه قطره آب سرش بود بوسیدم. سارا زد تو سرم و گفت “خاک تو سرت ارشیا واقعا تو خیلی عجیبی” و بلند شد رفت دستشویی.

آرمین بهم گفت واسش نوشابه ببرم و وقتی بردم سارا هم از دستشویی برگشته بود. رو به آیدا و سارا گفت “یکم علف رول کنم باهم بکشیم خانوما؟” که اونا هم خیلی استقبال کردن. وقتی جوینتو آتیش زدن و شروع کردن به کشیدن آرمین بهم گفت “قیافه تو حالمو بد میکنه، نمیخوام وقتی چت میشیم ببینمت، بدو گمشو از خونه بیرون.” من با حالت بی پناهی به آیدا نگاه کردم و اونم شونشو انداخت بالا و رول رو از آرمین گرفت و سه کام حبس رفت. من که میترسیدم آرمین تو چتی عصبانیتش بدتر باشه سریع لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون. وقتی داشتم میرفتم بیرون سارا که انگار چت شده بود گفت “عه واقعا رفت بیرون” و مثل دیوونه ها میخندید و سرفه میکرد. آرمین و آیدا هم همونطور شروع کردن همراهش خندیدن، سه تایی چت و پاره. تا من از پله ها میرفتم پایین هم صداشون میومد که دارن به من میخندن. هیچ جاییو نداشتم برم، هیچ دوستی هم نداشتم که بهش زنگ بزنم، میترسیدم تو محل هم راه برم یکی اذیتم کنه. همونجا رو پله ها در خونه نشستم و تو فکر و خیال بودم تا شب شد.

دیگه شب که شد زنگ زدم به گوشی آیدا. چندبار زنگ زدم اما جواب نداد. ترسیدم به گوشی آرمین زنگ بزنم واقعا. دیگه غرورمو شکستم و زنگ زدم به سارا. سارا جواب داد و بعد سلام کردن ازش پرسیدم کارشون تموم شده و من میتونم برگردم خونه یا نه. بلند گفت”آیدا ارشیاست، میگه میتونه بیاد خونه یا نه؟” که آیدا داد زد “بهش بگو امشبو یه جایی پیدا کنه بخوابه ما برنامه داریم” که سارا خندید و گفت “شنیدی؟” و من دیگه نفهمیدم چی شد اصلا. گوشیمو از عصبانیت پرت کردم به دیوار همسایه روبروییمون که شکست و هرکاری کردم دیگه روشن نشد. به ذهنم رسید میرم از آرمین و زنم شکایت میکنم، اعدامشون میکنم. آره راهش همین بود، دیگه همه چی از حدش گذشته بود و نمیشد این زندگیو تحمل کرد. فعلا ولی باید امشبو یه جا میگذروندم و خوب فکر میکردم به همه چی. گوشی ای هم نداشتم که بخوام به کسی زنگ بزنم. همینطور که به خودم بابت حماقتم فحش میدادم رفتم سر خیابون تاکسی سوار شدم و رفتم خونه مادرم اینا. نمیدونستم بهشون چی بگم، فقط مطمئن بودم نمیخوام واقعیتو بدونن.

ادامه...

نوشته: ارشیا


👍 19
👎 24
73601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

796450
2021-03-11 01:09:42 +0330 +0330

اگه نکشیشون کص ننه‌ت

7 ❤️

796477
2021-03-11 02:32:35 +0330 +0330

آخه کاکولد و چه به این گنده گوزیااا

3 ❤️

796478
2021-03-11 02:36:17 +0330 +0330

بیغیرت بیشرف امثال تو هستن که باعث میشن زنشون جنده بشه

2 ❤️

796494
2021-03-11 03:53:51 +0330 +0330

داش این داستان فیکه، همه میدونیم و جای شبهه نیست. هیچکسم مجبورت نکرده بنویسی پس نتیجه میگیریم خودت خوشت میاد. وقتی خودت کیف میکنی دیگه شکایت چرا. همون التماس کن زنتو بگان

0 ❤️

796495
2021-03-11 04:15:49 +0330 +0330

فکر کنم سناریو های پوزن هاب رو از روی مغز های جغی ایرانی ها مینویسن

2 ❤️

796522
2021-03-11 10:18:16 +0330 +0330

حرومزاده هرسری داستاناتو میخونم عصبی میشم کیرم تو اون مغزت دیگه ننویس

1 ❤️

796537
2021-03-11 12:45:31 +0330 +0330

جدی جای تو بودم خودکشی میکردم. کسخل بدبخت

0 ❤️

796541
2021-03-11 13:08:21 +0330 +0330

حدالقل اخرشو متفاوت تموم کن

0 ❤️

796548
2021-03-11 13:31:40 +0330 +0330

چقدر گل گفتی کاروجان

1 ❤️

796559
2021-03-11 15:02:31 +0330 +0330

باوجوداینکه قبول دارم توی این دنیاهمه نوع گرایش جنسی وجودداره وهیچ چیزی بعیدنیست ولی اینومطمئنم که هیشکی باورنمیکنه که این داستان واقعی باشه…حالایامن خیلی خوشبینم یااینکه شرایط افتضاح این مملکت خارج ازتصورات وباورمنه…درهرصورت متاسفم واسه نویسنده وشخص اول داستان ومایی که خوندیمش چون هممون مریضیم😓😓

2 ❤️

796564
2021-03-11 15:26:12 +0330 +0330

گفتی که قراره داستان 10 قسمت باشه فکر کنم
با این حساب 8 قسمتشو نوشتی
بنظرم دوتای بعدی مربوط به بگا داده آرمین و آیدا باشه با توجه به اینکه آخر این قسمتو حرف از شکایت زدی خودت
این قسمتش تکراری نبود خخخ
یه پایان متفاوت میشه

1 ❤️

796570
2021-03-11 15:51:10 +0330 +0330

بعد اینکه آخر داستانت خوندم عوض شد لایک
لطفا به بدترین شکل ممکن کونشون بزار

0 ❤️

796652
2021-03-12 02:10:51 +0330 +0330

لطفا ننویس

0 ❤️

796676
2021-03-12 02:55:14 +0330 +0330

یعنی این حجم از تخیلات کس شعرو کی میتونه داشته باشه
اگه واقعیته که به سیب زمینی گفتی زکی
اگرم دروغه که بازم مغزتو گاییدم کجاها سیر میکنه
در هر صورت حیف انسان که بتو بگن
و در آخر حیف درد زایمانی که مادرت برای تو کشیده
کاش بابات خواب میموند
کاش میریختش رو فرش
و هزاران ای کاش دگر

2 ❤️

796809
2021-03-12 21:14:24 +0330 +0330

کیرم دهنت بکششون و خلاص 😂

1 ❤️

796818
2021-03-12 22:22:08 +0330 +0330

اخه چرا اینقدر تحقیر کننده نوشتی داستانت رو بجای اینکه لذت ببرم از داستانت فقط حس تنفر تو من ایجاد کرد .
یکم کمتر تحقیر کننده بنویس

1 ❤️

796819
2021-03-12 22:23:02 +0330 +0330

اسم سری بعدی داستان چی می‌تونه باشه ؟

1 ❤️