سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه و همتون به آرزوهای فانتزیتون برسید
اول از همه چیز باید عرض کنم که واس اولین باره داستان مینویسم پیشاپیش اگه اشتباه تایپی داشتم یا جمله بندیم خوب نبود و نتونستم خوب اون حس خودمو بهتون منتقل کنم عرض خواهی میکنم درضمن داستانم براساس واقعیته و دلیلی نمیدونم تخیلات ذهنی خودمو بگم
اسم مستعارم امیر هست ۳۳سالمه ۴ساله ازدواج کردم زنم مذهبیه ۳۱سالشه تقریبا میتونم بگم فامیل هستیم
ازدواج ما اجباری نبوده من خودم دوسش داشتم و خیلیم سعی کردم تا باهم ازدواج کنیم تنها تقصیر من این بود که دقت نکردم تو انتخابم احساس کردم مثل بقیه دخترا معمولیه یا حتی میتونم باهاش حرف بزنم مثل من باشه چون من اصلا از زن مذهبی خوشم نمیاد قبل ازدواجم هم اینجوری بودم
بعد ازدواج وقتی خوب باهاش آشنا شدم (دوره نامزدی و آشناییمون کم بود )دیدم خیلی با اون دختری که تو تخیلم داشتم و از روی ظاهر میدیدمش فرق داره فهمیدم دیگه فایده نداره باید دست بکار بشم و اون زنیکه میخوام ازش بسازم لباسای گشاد و بلند میپوشید سعی کردم همون سال اول لباسایی که خودم دوس داشتمو بپوشه و نتیجه هم داد الان بیشتر مانتو جلوباز و پوشاک تنگ میپوشه میخواستم جوری لباس بپوشه هم من لذت ببرم از اندامش هم بقیه اینم بگم قد آرزو ۱۶۰ وزنش ۷۰ و سینه ۹۰ باسنشم بزرگه یعنی اندامش تو لباش اندامی خیلی برجسته میشه و آدمو حشری میکنه میخوام وقتی تو خیابون راه میره مردم نگاش کنن و ازش لذت ببرن اونم ناز کنه
خیلی راه ها رفتم تا بتونم آرزو رو جوری که میخوام بار بیارم ولی موفق نمیشدم در حدی مذهبی و سرسخت بود حاضر نبود تو شبکه های اجتماعی فعالیت کنه و یا اگه یه شماره ناشناس بهش زنگ میزد جواب نمیداد اولاش که تازه ازدواج کرده بودیم تو خونه گوشه گیر شده بودتنهایی بیرون نمیرفت حتی حاضر نبود تا سر کوچه واس گرفتن نان بره میگفت نامحرم بیرون هست منم که همش سرکار بودم واقعا داشتم به مشکل برمیخوردم
خیلی تلاش کردم براش همه اجتماعی نصب کردم باهاش حرف زدم و قانعش کردم که اشکال نداره با گوشیش چت کنه یا تو اینترنت مثلا چیزیو سرچ کنه خلاصه با گوشی و شبکه های اجتماعی هم کم کم داره راه میاد و بعضی وقتا تنهای واس کاری بیرونم میره همه جوره آزادش گذاشتم ولی بازم اون چیزی که من میخوام نشده
دوماه پیش با یه پسری تو اینستاگرام آشنا شدم همشهری هست خیلی باتجربه و زرنگه براش مخ زدن زنها مثل اب خوردنه خوشتیپم هست دوست شدیم بهش اعتماد کردم همسن ماست باهاش درد دل کردم همه چیزو در مورد زنم بهش گفتم اونم یه راه حل برام گفت
راه حلش این بود که آیدی زنمو بهش بدم و اونم رو مخ زنم کار کنه ولی برام شرط گذاشته اگه بتونه زنمو جوری میخوام بسازه و رام کنه به مدت دوسال بدون محدودیت با زنم رابطه داشته باشه و هرکاری بخواد باهاش بکنه اگه هم نتونست کارشو بکنه و زنمو راضی نکرد واس همیشه ازش دست برداره و راز مارو واس همیشه نگه داره و قرارمون این بود زنمم هیچوقت از دوستیمون باخبر نخواهد شد
منم بلافاصله شرطشو قبول کردم و آیدی زنمو بهش دادم به شرطی که هرکاری کرد بهم خبر بده بعد دو هفته پیام دادن به زنم هیچ جوابی نگرفت هفته سوم زنم یواش یواش باهاش چت کرد و هر روز باهم چت میکنن و دوستمم بهم خبر میده تا امروز به عنوان دوتا دوست معمولی باهم چت میکنن و درد دل میکنن هیچ رابطه عاشقانه ای بینشون راه نیفتاده فقط زنم وابسته شده و هرشب بعد اینکه من میخوابم باهاش چت میکنه تا امروز پیشرفت های خوبی داشته امیدوارم روزی برسه زنمو در آغوش دوستم ببینم
ادامه داره…
نوشته: امیر
چرت و پرت محض.نه اینکه من داستانای بیغیرتی دوست ندارم اینو بگم ولی مشخصه از قسمتای بعد هم چیزی در نمیاد.ادامه ندی سنگین تری
کیرم اول تو کون تو ،بعد تو کس و کون زن خوشکلت ،بازم بنویس و بفرس
میگم تواشنایی همونی نیسی که قرار شد تا قدس پس نگیره اروم نمیگیگیره
دوستان من امیر هستم نویسنده همین داستان همون اول بهتون گفتم داستانم واقعیه و نظرات شما برام محترمه حالا چه منفی یا مثبت میخوام تو ادامه داستان واقعی زندگیم نظرات شماهارو دخیل بدم و بهم کمک کنین چجوری زودتر به هدفم برسم
اخوندها به پشتوانه این کوسکشها میخوان با امریکا بجنگن
داداش تو اسم داستانت اشتباه تایپیه خودش یکم دور پیشاپیش معذرت خواهی کردی
کیرم تو تخیلت. بیناموس مجبوری مگه کسشعر بگی. کیرم تو آبا اجدادت.
همین بابائی که داستانو نوشته اگه بگه زنم امادس برای دادن کیمیکنتش همین جماعتی که اینجا جانماز اب کشیدن و فحشکشش کردن نوبت اول وایمیستن یکی نیست بگه شما که اینقده مقید هستین تو شهوانی چه کونی میدین آخه
فدات شم زندگی خودت ولی بیشتر فکر کن شبت قشنگ
گوساله این همه جنده تو هر شهری هست میرفتی با یکیشون ازدواج میکردی هم اونو نجات میدادی هم هرکاری میخواستی برات میکرد مریضی رفتی به دختر مذهبی پیداش کردی که جندش کنی؟؟ بر پدرش لعنت اون خمینی رو که مردمو به این روز انداخت