زنم و مهتاب

1393/04/12

بعد از شام کمی تلویزیون نگاه کردیم و پس از حرفهای معمولی مهتاب خداحافظی کرد و رفت. موقع خواب به افسانه گفتم: انگار با این مهتاب خانوم خیلی صمیمی شدی. تا حالا ندیده بودم با همسایه ها اینجوری باشی.
افسانه نگاهی بهم کرد و در حالیکه لباس خوابش رو تنش میکرد گفت: یه جورایی دلم براش میسوزه. اوایل فکر میکردم ازین بیوه زنهای دریده و پرروئه. ولی وقتی بیشتر شناختمش متوجه شدم که سرش توی کار خودشه. زیاد هم با کسی دمخور نمیشه و از اینکه توی محل شناخته بشه میترسه. واسه همین فقط میاد پیش من. امشب هم بهش گفتم جلوت راحت باشه چون میدونستم که نه اون نظری بهت داره نه تو. البته اگه سوء استفاده نکنی.
نگاهم رو به اندام موزون افسانه انداختم که زیر لباس خواب توری منو به چالش میکشید. تا همینجا هم همین هیکل سکسی و صورت زیباش باعث شده بودبعد از ازدواج به هیچ زنی نگاه نکنم. از نظر من افسانه از هفتاد درصد زنهایی که میدیدم بهتر بود و اون سی درصد هم شاید انگشت کوچیکش میشدن. در حالیکه دستم رو دور کمرش مینداختم به سمت خودم کشیدمش تا تلافی این شب پر شرر رو سرش در بیارم.
دیگه اومدن مهتاب به خونمون برای من یک امرعادی شده بود و ازاینکه هر روز بعد از برگشتن از محل کارم اونو با لباس خونه ببینم هم برام عادی تر. دیگه مثل روزای اول پنهانی بهش زل نمیزدم و البته اونهم خیلی راحت تر باهام برخورد میکرد. به اسم کوچیک صدام میکرد و هنگام سلام و احوالپرسی باهام دست میداد. افسانه هم نسبت به هردومون اعتماد داشت و همین باعث شده بود که نتونیم از اعتمادش سوء استفاده کنیم. حس میکردیم مهتاب عضوی از خانوادمونه. یکی مثل خواهرزنم. اما یه چیزی توی رفتار افسانه برام عجیب بود. اینکه هر روز بیشتر و بیشتر به مهتاب وابسته میشد و این وابستگیش بدجوری روی مخ من بود. البته نه اینکه بخوام بهش حسادت کنم ولی از اینهمه توجه خیلی عصبی میشدم. دیگه جایی نبود که ما بخوایم بریم و مهتاب با ما نباشه. تعطیلات آخر هفته، وسط هفته و خلاصه هر روز تعطیلی که میخواستیم دونفری جایی بریم، مهتاب رو هم با خودش می آورد. چندین بار در مورد این موضوع به افسانه تذکر دادم اما اون هربار به این بهانه که مهتاب تنهاست و کسی رو نداره کار خودش رو توجیح میکرد. جدا از این مسائل خیلی هم به مهتاب حساس شده بود واگه یه روزی ازش بد میگفتم سریع واکنش نشون میداد. البته تمام این موضوعات در مقابل اتفاقی که اون روز افتاد هیچی نیست. اتفاقی که باعث شد اون روی رابطه افسانه با مهتاب برای من معلوم بشه!!
یکی از روزهای میان هفته بهاری بود. همه جارو گل و بلبل پر کرده بود و من هم تصمیم داشتم اونروز رو زودتر بیام خونه تا با افسانه یه دوری توی شهر بزنیم. هرچند میدونستم که مهتاب هم باهامون میاد. به همین خاطر بعد از اینکه ناهار رو توی سلف سرویس اداره خوردم یه برگه مرخصی نوشتم و از محل کارم زدم بیرون. قصد داشتم که با رفتنم توی این ساعت به خونه، افسانه رو سورپرایز کنم. میدونستم که از گردش توی شهر خسته نمیشه. همیشه هم پای بیرون رفتن بود و هر وقت حتی نیمه شب بهش میگفتم حاضر شو بریم بیرون یه دوری بزنیم بازهم نه نمیگفت. ماشین رو توی پارکینگ نبردم و بیرون از خونه پارک کردم. میدونستم که اون ساعت از روز حتما مهتاب هم توی خونه ست به همین خاطر وقتی در آپارتمان رو باز کردم انتظار داشتم که مثل همیشه توی خونه ببینمش اما نبود. خیلی آروم وارد خونه شدم و درب رو پشت سرم بستم. توی آشپزخونه رو نگاه میکردم که حس کردم صدایی از توی اتاق خواب میاد. حدس زدم که باید توی اتاق خوابیده باشن. خیلی آروم طوریکه بیدارشون نکنم به سمت اتاق خواب رفتم که درش نیمه باز بود. اما اونچیزی که از لای در مشاهده کردم تا چند ثانیه سر جای خودم میخکوبم کرد!!
توی اتاق، مهتاب رو دیدم که لخت روی تخت دونفرمون دراز کشیده بود و پاهاش رو از هم باز کرده بود و افسانه در حالیکه اونم لخت بود و پشت به در قنبل کرده بود سرش رو بین پاهای مهتاب گذاشته بود و مشغول لیسیدن کسش بود. اووه خدای من اون دونفر مشغول لز بودن. مهتاب چشماش رو بسته بود و لذت رو میشد توی چهرش به وضوح مشاهده کرد. تا اون لحظه هیچوقت دوتا زن رو در حال لز ندیده بودم و بیشتر توی عکسها و گاهی فیلمهای کوتاه توی موبایل دیده بودم. اما حالا روی تخت اتاق خواب خونمون داشتم همسرم رو در حال لز با زن همسایه میدیدم. افسانه در حالیکه با یه دست کسش رو که طرف من بود رو میمالید با دست دیگه همزمان با زبون زدن کس مهتاب رو مالش میداد. مهتاب هم گاهی کمرش رو از روی تخت بلند میکرد. اونجا بود که به خودم اومدم تونستم به اندام و هیکل مهتاب توجه کنم. پاهای سفید و خوش تراشش رو به هوا بود و سینه های تپلش باوجود بزرگ بودن همچنان سفت و شق تکون تکون میخورد. نوک صورتیش هم به واسطه تحریک جنسی سفت و بیرون زده شده بود. افسانه یه مقدار دیگه کس مهتاب رو لیس زد و آروم خودش رو تا روی سینه هاش بالا کشید و نوک یکی از پستونهای مهتاب رو به دندون گرفت. اونجا بود که تونستم کس تپل و صورتی رنگ مهتاب رو از لای پای هر دوشون ببینم. افسانه به طرز ماهرانه ای کسش رو روی کس مهتاب میکشید و با هر حرکت کمرش لذتی رو به هردوشون میداد. منکه هنوز مات و مبهوت کنار در ایستاده بودم و بدون هیچ حرکتی نگاهشون میکردم. یک لحظه وقتی افسانه بوسه ای نسبتا طولانی از لب های قلوه ای مهتاب گرفت حس کردم که میخواد از روی تخت بلند بشه. سریع خودم رو عقب کشیدم و برگشتم به پذیرایی. چند لحظه بعد وقتی از بیرون نیومدن افسانه مطمئن شدم به کنار در اتاق برگشتم. اما اینبار با دیدن اونچیزی که توی اتاق بود بیشتر از قبل شوکه شدم.
افسانه یه دیلدوی کمری رو به خودش بسته بود و آماده کردن مهتاب شده بود. تا قبل از این دیلدوها رو فقط توی سایت های سکسی دیده بودم و اصلا نمیتونستم تجسم کنم که یه روز زنم رو در حال استفاده از یکیشون ببنیم. افسانه پاهای مهتاب رو از هم باز کرد و سر سیاه دیلدوی کمریش رو به روی کس تحریک شده و خیسش کشید. درست مثل مردی که میخواد کیرش رو توی کس زنی فرو کنه. یاد سکس خودمون افتادم که افسانه بیشتر از فرو کردن به مالیدن کیرم روی کسش علاقه داشت. وحالا هم داشت همین کار رو انجام میداد. پس از چند بار این کار رو انجام دادن خیلی آروم دیلدو رو تا ته کس مهتاب فرو کرد. همین حرکت باعث شد ناله ای بلند ازش بلند بشه و توی سکوت اتاق بپیچه. افسانه خنده ای کرد و گفت: جووووون حال کردی آره؟ هنوز اولشه. طوری بکنمت که راه خونتون رو گم کنی.


👍 31
👎 1
195212 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

425650
2014-07-03 11:10:46 +0430 +0430
NA

خوب بود ولي اخرش چي تو مونديو كيرت dash1

0 ❤️

425651
2014-07-03 11:18:12 +0430 +0430

بقیش چی پس؟

0 ❤️

425655
2014-07-03 14:26:31 +0430 +0430
NA

مرسی داستانت جالب بود
اگه خودتم میرفتی تو اتاق باهاشون مشغول میشدی جالبتر میشد

0 ❤️

425656
2014-07-03 15:43:17 +0430 +0430

سرکار گذاشتی مارو نفله فقط همین مرده شوره داستان و خودتو ببره میرفتی یه کاری یه حرکتی یه سری یه دمی تکون میدادی خب

0 ❤️

425657
2014-07-03 17:51:57 +0430 +0430
NA

ریدی بابا چرا نصفه گذاشتی خوب بعدش چی شد؟

0 ❤️

425658
2014-07-03 18:10:30 +0430 +0430
NA

گاییدم تو و این داستانت رو که بلد نیستی داستان رو تمومش کنی

0 ❤️

425659
2014-07-03 19:17:42 +0430 +0430
NA

آخه کون گلابی در حالی که گومبول کرده بود چرا لخت نشدی بری تو کوسشون بزاری ؟

0 ❤️

425660
2014-07-04 00:09:30 +0430 +0430
NA

عالی بود بوس منم دوست دارم تجربه کنم

0 ❤️

425661
2014-07-04 00:50:12 +0430 +0430
NA

اخه لامصب پ بگو یه زن بردی اخرشه دیگه صد% صدی دیگه… افسانه هفتاد درصد بهترینه اون سی درصدم انگشت کوچیکشن

0 ❤️

425662
2014-07-04 01:05:32 +0430 +0430
NA

دست به قلمت عالی بود فقط کاشکی بقیه داستان هم مینوشتی. منتظر ادامه داستانت هستم. با تشکر. مرسی.

0 ❤️

425663
2014-07-04 05:57:40 +0430 +0430

با سلام به همه دوستان عزیز شهوانی kiss3
خوشحالم که باز هم در جمع شما دوستان عزیز هستم give_rose
در مورد داستان باید بگم که اوایلش نسبتا بد نبود و خوب داشت پیش میرفت اما متاسفانه آخر داستان به قول معروف سرکاری بود و بی سروته تموم شد و متاسفانه یه جورایی ضد حال شد
دوستان عزیزی که داستان یا خاطرات مینویسن بهتر این که بعد از نوششتن خودشون هم به عنوان خواننده حداقل چند بار دستنوشته های خودشون رو مرور کنن و خودشون رو تا حدودی جای خواننده داستان بگذارن تا بدین ترتیب هم نقاط مثبت داستان رو بالا ببرن و نقاط ضعف رو پیدا کنن و نسبت به کم کردن آن ها و تصحیح داستان اقدام کنن تا بدین ترتیب هم کیفیت نوشته های خودشون بالا بره و هم اینکه رضایت خواننده های عزیز رو بیشتر فراهم کنن yes3
از نویسنده این داستان هم تشکر میکنم biggrin

0 ❤️

425664
2014-07-04 09:31:44 +0430 +0430
NA

امان از انسانهای متوهم

0 ❤️

425665
2014-07-04 10:11:27 +0430 +0430
NA

نیمه کاره بود؟!

0 ❤️

425666
2014-07-05 08:39:22 +0430 +0430
NA

aalii

0 ❤️

425667
2014-07-23 01:28:10 +0430 +0430
NA

چرا نصفه؟

0 ❤️

425668
2014-08-06 09:12:22 +0430 +0430

سلام عزیزم بهارم
من هم عاشق لزم خوشحال میشم باهات آشنا شم
من 27 ساله
سایز سینه هام 90
باسنم هم پروتز کردم از تهران البته متاهل

0 ❤️

548898
2016-07-14 12:15:35 +0430 +0430

من اگه دختر بودم حتما لز بودم.عاشق لز دیدنم.ولی از نزدیک تا حالا ندیدم.دلم میخواد با دو تا دختر همزمان سکس کنم

1 ❤️

784521
2021-01-02 10:00:43 +0330 +0330

لز همه چیزش عالیه

1 ❤️

794500
2021-03-01 15:00:50 +0330 +0330

خوب بود دمت گرم ، ادامشو بزار که ضد حال نشه
جای تو بودم لخت میرفتم میگفتم منم بازی 😄

0 ❤️

819526
2021-07-11 01:33:44 +0430 +0430

دو بار نصفه خوندم حوصلشو نداشتم کوتاه و سکسی بنویس

0 ❤️

852898
2022-01-11 22:47:51 +0330 +0330

دیدن لز خانوم ها واقعا لذت بخشه
من تجربه دیدن لز خانومم با دوستش رو داشتم واسه همین میدونم چه لذتی داره

0 ❤️

873188
2022-05-10 02:51:34 +0430 +0430

داستان خوبی بود
کیف کردم 👍

0 ❤️

882288
2022-06-30 05:45:22 +0430 +0430

چه داستان باحالی لطفا ادامه داستان رو بنویس 🙏

0 ❤️

915866
2023-02-18 22:06:31 +0330 +0330

داستانت خوب بود
که آخرش باید به تریسام کشیده بشه

0 ❤️