زنونه پوشی برای وحید

1397/10/20

سلام اسم من اریا اسم زنونم آیدا زنونه پوشم ، از خودم بگم یه ادم معمولی ام ولی کون خوبی دارم از بچگی دستمالیم میکردن
داستان از اونجایی شروع میشه که دختر عموم تازه ازدواج کرده بودن یه هفته ای از عروسیشون میگذشت عموم کلا ۲ تا دختر داره و پسر نداره منم چون با دختر عموم همسن بودیم خیلی با هم خوب بودیم بعد از عروسیشون با شوهرش سعید تصمیم گرفتن برن مسافرت و کلید خونشون داد به من که شبها خونشون بخابم منم از خدا خاسته ، صبح زود اونا رفتن و بعد از ظهر منم رقتم حموم خودمو شیو کردم و لباسهای زنونم و لوازم ارایشمو برداشتم رفتم خونشون بعد از ورود به خونه حس کنجکاویم گل کرد و رفتم سر کمد لباسهای دختر عموم که چشمم به یه لباس خاب سفید افتاد درش اوردم که دیدم با جوراب و بند جوراب و شرت وسوتین ستش همراهشه برداشتم جوراب و بند جوراب پوشیدم و روش شرت توری سفید لامبادا و سوتین و لباس پوشیدم خیلی قشنگ بودن منم که عاشق لباس سفید رفتم توی اینه خودمو نگاه کردم بدنم و کونم توی اون لباسا خیلی ناز شده بودن از توی کیفم کلاه گیسم گذاشتم سرمو لوازم ارایشمو برداشتم و کلی ارایش کردم و ناخونای دستمم لاک قرمز زدم وقتی خودمو تو اینه میدیدم دیونه خودم شدم فقط یجفت کفش پاشنه کم داشتم که رفتم طبقه پایین کمد لباسها و یه جفت کفش پاشنه بلند قرمز پوشیدم خوشبختانه پاهای من کوچیکن سایز پاهام چهل و کفشها سایز ۳۹ بودن وقتی باهاشون راه میرفتم کونم بالا پایین میشد و شومبول کوچولوم راس شده بود برای خودم با همون لباسها نشستم پای ماهواره و یکمی هم رقصیدم بعدش رفتم و از یخچال غدا برداشتم گرم کردم و خوردم و یه دونه خیار از یخچال برداشتم و گذاشتم تو کاسه و پر کردم اب گرم تا گرم بشه بعدش رفتم دستشویی و کونمو خالی کردم و تمیز و اماده بعدش خیار برداشتم خشک کردم ورفتم تو اتاق روی تخت ولو شدم خیار با اب دهنم خیس کردم و یواش یواش کردم تو کونم داشتم لذت میبردم که یدفعه یکی کلید انداخت به درو مستقیم اومد داخل اتاق منم خوشکم زده بود از ترس که دیدم وحید دوست علی شوهر دختر عمومه که بعدا فهمیدم علی بهش کلید داده که بیاد وسیله های که مال جشن عروسیشون مونده بودو ببره بده به صاحبش اونم وقتی منو دید خشکش زده بود بعد که یخش وا رفت اومد نزدیک من رو تخت نشستو گفت به به چه خانومه خوشگلی چطوری خانوم کوچولو که منم با ترس گفتم مرسی بعد دستشو گذاشت روی رونمو گفت خوش میگذره جیگر من ساکت مونده بودم که خیار و دید و گفت این چیه عزیزم خودم یدونه گفتو داغشو بهت میدم بعد یواش صورتشو اورد نزدیک لبای سرخ منو وایساد لبامو خوردن منم از خدا خاسته وایسادم باهاش همکاری کردن یکم که لبامو خورد رفت به سمت گردنم و لاله گوشم که حسابی شهوتی شدم بعد بلند شد و لباسهاشو در اورد وقتی شرتشو در اورد یه کیر ۱۷یا ۱۸ سانتی خوشگل افتاد بیرون اومد سمتم و لباس خواب منو هم در اورد و کیرشو اورد سمت صورتم منم از خدا خواسته وایسادم لیسیدن کیرش وتخماش و کردم تو دهنم و چند دقیقه ای براش ساک زدم که چند بارم دندونام‌خورد بهش بعد کیرشو در اورد و منو چرخوند و انداخت رو تخت و بالشهای روی تختو گذاشت زیر شکمم و شورتمو که بندشو زده بودم کنار از پام در اورد یه چک زد به لپ کونم و با صورت افتاد به جون کون سفیدو سوراخ خوشگلم انقد سوراخ کونمو لیس زدو زبون زد تو سوراخ قرمزم که من دادم رقته بود هوا که دوتا انگشتشو کرد تو دهنم تا خیسش کنم بعد کرد تو سوراخم که دید حسابی بازش کرم با خیار خودم کیرشو اورد در کونم و میکشید دور سوراخم که طاقتم تموم شد و گفتم بکن دیگه که سر کیرشو کرد تو که از زور درد بدنمو سفت کردم که خودش متوجه شد و نگهش داشت بعد که خودمو شل کردم دوباره کرد تو یواش یواش تا ته رفت که نگهش داشت و افتاد روم و پشت گردنمو میخورد و قربون صدقم میرفت بعد یواش یواش شروع کرد به تلمبه زدن یه چند دقیقه ای تلمبه زد که گفت داگی وایسا منم گوش کردم وایساد تلمبه زدن و در همون حال هم با شومبول من بازی میکرد که نزدیک بود ارضا بشم که گفتم بسه الان میاد که ولش کرد و به تلمبه زدنش ادامه داد بعد همونجوری که کیرش تو کونم بود منو برگردوند و شروع کرد به تلمبه زدن که من داشتم مثل دخترا ناله های ریز میکردم که لبای داغشو گداشت رولبامو همونجوری که میکرد لبامم میخورد وای که جه خوشمزه بودن لباش در همون حال خودم با دست وایسادم جق زدن با شومبول کوچیکم که تلمبه هاشو تند تر کرد به حدی که دردم گرفت دوباره داشتم زیرش ناله میکردم چنگ میزم به بدنش که یهو کیرشو تا ته فرو کرد و نگه داشت و تمام ابشو با قدرت توی کونم خالی کرد ابش به قدری داغ بود که توی کونم احساس سوزش کردم بعدش وایساد با شومبول من بازی کردن که ۱۰ ثانیه نشد که ننم ارضا شدم بعدش همونجوری افتاد روم یه ۱۰ دقیقه ای همونجوری تو بغل هم بودیم که یهو بوسم کردو گفت مرسی خانوم خوشگلم راستی اسمت چیه خانومی که بهش گفتم ایدا که کلی قربون صدقم رفت بعدش بلند شد گفت خانومی من باید برم فردا شب بازم میام و لباساشو پوشید و وسایلی که قرار بود ببره با خودش برد منم رفتم حموم یه دوش گرفتم و دوباره با همون لباسا خابیدم تا فردا که بلند شدم و لباسهامو عوض کردم و رفتم و شبش دوباره داستانی تازه که من شدم زنش
اگه خوشتون اومد بگید تا بقشو هم بنویسم.

نوشته: ایدا جوحو


👍 15
👎 5
16743 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

740716
2019-01-10 21:59:50 +0330 +0330

قوم لوت نگاییدم
خود لوت رو هم نگاییدم
کیر تو این داستانا ناموسا
ملت همه شدن کونی
امروز تو یه محلس ختم بودم و شلوغ بود و همش فکر میکردم ملت قصد دارن درم بمالن ار بس این کسشعرارو خوندم اینجا
نمیدونم فوش بدم یا ندم و یا حذف اکانت کنم و برم رو کونم یه تابلو ورود ممنوع بزنم

3 ❤️

740752
2019-01-11 00:30:03 +0330 +0330

وقتی دخترا خسیس بشن و پسرا هم نتونن نیاز جنسیشونو به شکل نرمال بر طرف کنن پسرا میرن با پسرا دخترا با دخترا

مصرف گلنار و خیار هم بالا میره

مردا هم کونی میشن

این است معجزه اسلام ناب محمدی

1 ❤️