زنونه پوشی يا جندگی

1397/03/09

سلام من سپیده هستم داستان قبلیم (زنونه پوشی زندگیمو عوض كرد)
قبل از هر چیز اینو بگم با بهمن كات كردم و الان با یه نفر به اسم علی فاب شدم.(داستان های بعدی با علی رو میگم)این داستان راجب من و پسر صاحب فست فود با بهمن.

اون شب بعد اون جریانات صبح شد. از خواب بیدار شدم رفتم حموم دوش گرفتم بعد به مامانم زنگ زدم شرایط بسنجم حرف زدیم،دیدم همه چی ok تا یه هفته خبری ازشون نیست.
منم دوباره ارایش كردم لاك پام عوض كردم صورتی جیغ زدم دستمم لاك قرمز زدم.
بعد اینكه كارم تموم شد رفتم اشپز خونه غذا دورست كنم كه وسط اشپزیم زنگ در زدن منم ترسیدم دیدم پسره صاحب فست فود ٢ تا پیتزا دستش.منم سكته كردم سریع یه چادر سرم كردم اومد بالا درو نصفه باز كردم گفتم ما سفارش ندادیم كه گفت اشانتیون اوردم اومدم تشكر كنم بگیرم اومد تو درو بست گفت از دیروز تا حالا هنگ كردم كه تو كی هستی،منم توسیده بودم
گفت از خواهرت بهتر شدی.منم گفتم تورخدا به كسی نگو گریه ام گرفته بود،كه گفت به كسی نمیگم ولی باید بكنمت،منم از ترسم قبول كردم.
بعد اروم شدم گفت برو به خودت برس بیا نهار بخوریم كه خیلی كار داریم.
من سریع اومد تو اتاق ارایشم درست كردم یه ساپورت طرح دا پوشیدم یه سوتین مشكی اسفنجی پوشیدم كه سینه بزرگ نشون بده بد یه تاپ سفید پوشیدم یه صندل جلو باز پام كردم اومد جلو اینه گوشیمو برداشتم بهمن اس داده بو امشب برنامه جایی نزار بده سر كار میام دنبالت.
منم با قاطی كردم اومدم بیرون ارمان نشسته بود جلو تلویزیون نشستم بغلش شروع كردیم غذا خوردن هیچ حرفی نزدیم كه یوهو گفت پس تو همون ارسلان خودمونی من نگاه كردم خندیدم
اومد سمتم گفت از خواهرت خیلی ناز تری یوهو شروع كرد به لب گرفتن منم همكاری كردم(بد مالی نبود)٢ دقیقه لبامو خورد روژم پاك شده بود دستشو كرد تو ساپورتم با كونم ور رفتن گردنمو میخورد منم رو كاناپه دیگه افتادم
تاپمو در اورد سینه هامو از رو سوتین مالید بعد سوتین باز كرد مثل حیون افتاد به جون سینه هام
میمالید میخورد.ارمان تو سكس ساكت بود ولی من صدام دروامد هی میگفتم جووووووون سینه هامو بخور نوكش گاز بگیر همین جوری خورد تا رسید به نافم انقد میك زد كه دلم درد گرفت
بعد ساپورت شرتم همه رو باهم در اورد دودلم دید گفت حیف تو كه كس نداری. بعد شروع كرد به خوردن رون پام یوهو پاشد لخت شد كیرش ٢٣ سانت بود.منم شروع كردم به ساك زدن
١٠ مین خوردم از دهنم كشید بیرون از تو جیبش كاندوم در اورد كشید گفت اماده ای منم گفتم جرم بده.پامو داد بالا فشار داد تو من چشام رفت تا اخر فشار داد ٢ مین وایساد تا جا باز كنه بعد اروم تلنبه میزد
منم میگفتم جرم بده ارمان بكن منو كیر میخوام
اونم هی تند تند میزد ١٠ مین تلنبه زد تا امد ابش ولی ساكت بود فقط من جیغ داد زدم ابش اومد ریخت تو كاندم بعد پاشد لباس پوشید گفت من برم پایین كار زیاد دارم.جلو در كه داشت میرفت گفت هرچی خواستی زنگ میزنی من میگرم میارم از خونه نیا بیرورن منم تشكر كردم رفت. داستان بعدی مال بهمن كه بعد از اون میرم تو داستان های عشقم علی.
دوستنون دارم.

نوشته: ارسلان (سپیده)


👍 5
👎 6
4452 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

690913
2018-05-30 22:06:49 +0430 +0430

لطفا ننویس
احساس میکنم حالت تهوع دارم

0 ❤️

690920
2018-05-30 22:20:04 +0430 +0430

نگو سپیده خب :(

2 ❤️

690944
2018-05-30 23:15:41 +0430 +0430

عزیز مگه دنبالت گذاشتن ؟ دیس دادم خواهشا یا ننویسید یا سره صبر و حوصله و با احساس بنویسید مثل خیلی از نویسنده های خوب اینجا که ادم لذت میبره خاطرات یا داستاناشونو میخونه و ادم خودشو اونجا می بینه انقد دقیق و زیبا فضا رو ترسیم می کنن توی ذهنه خواننده

1 ❤️

690984
2018-05-31 04:00:24 +0430 +0430

سلام خوشم امد بقیه داستانت بزارلایک اول

0 ❤️

691006
2018-05-31 05:58:30 +0430 +0430

چرا کوص شعر مینویسیا جنده

0 ❤️

691059
2018-05-31 10:29:58 +0430 +0430

عججججججب

0 ❤️

691122
2018-05-31 17:58:08 +0430 +0430

کسسکش مادر جندده

0 ❤️

691142
2018-05-31 19:56:27 +0430 +0430

هعی این حجم از کسشر بی سابقه اس…

0 ❤️