زهرا، اولین میوه ممنوعه من

1400/06/16

18 اسفند 1399

_سلام. خوبی؟
+سلام، چه عجب یادی از ما کردی؟
_هنوز نیومده دوباره تیکه هات شروع شد؟
+ببخشید عزیزم. خوبم تو خوبی؟
_ممنون. تبریک میگم… دوست دختر جدیدته؟
+کدوم؟
_همونی که رو عکس پروفایلته
+آهاااا… سارا رو میگی!! دو ماهی میشه که با همیم
_خب… طرف چجوریه مثل منکه جنده نیست؟
+دیوونه. حالا تیکه های تو شروع شد؟؟
_تیکه نیست… حقیقته، البته از نظر تو
+دختر خوبیه،خیلی دوسم داره. با هم خیلی وقت میگذرونیم. الانم جات خالی وسیله پیتزا خریدم میخوایم با هم درست کنیم بزنیم بر بدن
_با من خوب نبودی، الانم نباید باهاش اینجوری رفتار کنی
+با تو خوب نبودم چون دلیل داشتم. وقتی میدونم سارا دوسم دارهههه چرا نباید باهاش خوب باشم
_هه دلایل مسخرت.یعنی من دوست نداشتم؟؟ از خدا میخوام سارات جنده شه و به همه بده… ایشالا که بهت خیانت میکنه
+همه مثل تو نیستن

این آخرین مکالمه منو زهرا بود

12 فروردین 1394
اسمم عرفانه
یادم میاد اون سال یه دانشجوی 21 ساله بودم. رشته نرم افزار. عید، برعکس بقیه، خونوادگی از مازندران رفتیم تهران خونه فامیلا.آخرین جایی که رفتیم، خونه دخترعمو مریم بود که طبقه سوم یه آپارتمان زندگی میکردن. شب واسه شام رسیدیم اونجا که دیدیم مهمون دارن.
با اینکه نمیشناختمشون به رسم ادب باهاشون ب زور روبوسی کردم و عیدو تبریک گفتم
نشستیم رو مبل. یه خانومی رو دیدم که خیلی خوشم اومد. قد بلند. تقریبا لاغر با اندام کشیده و پوست گندمی.که نشسته بود کنار خواهرم.
مجلس گرم بود و هر کس یه چیزی میگفت و منم سعی میکردم تو بحثا شرکت کنم. کصخل ترین اینا که خیلی بد دهن بود،جلوی پک نیک با سیخ و سنجاق پاهاشو دراز کرده بود و کصشر تفت میداد
یکم که جَو اروم شد به مریم گفتم :دختر عمو؟؟ مهمونا رو معرفی نمیکنی؟
مریم:مهمون نیستن که، صاحبخونه اَن.این مهدی پسرخالمه که اومده با رضا(همسردخترعموم) بره سرکار.
خواهر شوهرم زهرا و ایشونم همسرشون آقا روح الله هستن.
اون لحظه پشمام ریخت، کسی که معتاده، نه تیپ داره، نه قیافه و نه ادب با همچین خانوم خوشگلی ازدواج کرده باشه. اونجا بود که کلا از فکر زهرا در اومدم.
نمیدونم چه بحثی شد که خواهرم گفت:دیشب که خونه یکی از اشناهای قدیمی رفته بودیم اشتباهی فک کردن منو عرفان زن و شوهریم،خدا نکنه شوهرم اینشکلی باشه…(محض شوخی… چون قیافم بد نیست)
گفتم:از خداتم باشههههه
زهرا خندید و به خواهرم گفت:یعنی از چنین شخصیتی بدت میاد؟
اون لحظه خواهرم صدای زهرا رو نشنید و منم خودمو زدم به بیخیالی که زهرا ضایع نشه
اون لحظه فهمیدم که از تیپ و شخصیتم خوشش میاد… اما گفتم حتما در حد سلیقه ایه و افکار منفی نداره.بیشتر از این نرفتم تو بحرش
فرداش چهار تا خونواده(خونواده عموم و دخترعموم و خودمون با زهرا و روح الله) رفتیم پارک اندیشه که نزدیک ترین پارک اونجا بود سیزده رو به در کنیم.
تو پارک زهرا یکسره با ما بود، اما به خاطر متاهل بودنش اصلا به چشمم نمیومد
اون روزبه خوشی فراون گذشتو فرداش حرکت کردیم به سمت مازندران.
یه روز تو خونه داشتم تو اینستا چرخ میزدم، رفتم تو پیج دختر عموم تا پستی که عکسای روز 13 رو گذاشته بودو ببینم و لایک کنم.
پستو پیدا کردم و رفتم تو کامنتاش که دیدم زهرا هم هست… منم به خاطر اینکه اشنا بود واسش درخواست فرستادم و نیم ساعت بعد درخواستمو قبول کرد. پستاشو لایک کردم و اونم لایک کرد
تو پستاش چشمم خورد به یه پست که نوشته بود :در انتظارتم کوچولوی مامان… اونجا متوجه شدم که بارداره
پستامو لایک کرد اومد دایرکت گفت:سلام با توجه به شرایطی که دارم نمیتونستم کامنت بزارم. خواستم بگم پستای قشنگی دارید… ببخشید اینو میپرسم، از کسی ضربه خوردین؟
سلام و احوالپرسی کردم و گفتم:عاره. اسمش هستی بود. بهم خیانت کرد
گفت: متاسفم واقعا
از اون روز به بعد پیام دادنامون شروع شد.
اکثرا اون اول پیام میداد و راجع به چیزای مختلف میگفت. دیگه دوهزاریم افتاده بود که ازم خوشش میاد.
یه روز که تو پارک دانشگاه نشسته بودم تو پیام بهم گفت:کلک یکسره چشات رو من بودا🤦
با این جملش متوجه شدم میخواد رابطه رو شروع کنه.
گفتم:مگه میشه خانوم جذاب مجلسو نگاه نکرد
از تعریفم خیلی خوشش اومد و گفت:تو هم جذابی🤦☺️
از اونجا به بعد بود که رابطمون تبدیل به یه رابطه عاطفی شده بود… اما بیشتر از سمت اون
زن شوهردار جزو خط قرمزای من بود،اما کم کم شهوت سکس با این خط قرمزم تو من به وجود اومد.
جوری شده بود که تو پورن هاب دنبال cheating wife میگشتم.
کم کم رابطمون بوی شهوت گرفت و شروع کردیم به حرفای سکسی زدن. واسه هم تو تلگرام استیکر سکسی میفرستادیم و سکس تل و سکس چت میکردیم.تو سکس چتامون میگفت دوست دارم انقد بهت کص بدم تا سمت کسی نری. خیلی تحریک شده بودم.و فقط به کردنش فکر میکردم… شاید دیگه واسه دختر راست نمیکردم، اما واسه زهرا چرا… مثل میوه دزدی می موند که طعمش با میوه خودت فرق میکرد.
یه روز بهش گفتم بیام تهران میتونم ببینمت؟
گفت اره… اما وسط هفته بیای بهتره. صبح باید بیای
روز دوشنبه بود، ساعت 5 صبح بیدار شدم تا دیر نرسم.
لباسامو پوشیدم… ساعت 6 صبح سوار یه سمند شدم. دل تو دلم نبود. اهنگ جعبه جواهر اِبی رو گذاشته بود.با اینکه اهنگای ابی رو گوش نمیدادم اما اون لحظه… تو راه رسیدن به زهرا، شده بود لذت بخش ترین آهنگ عمرم.
ساعت ده بود که رسیدم تهران… سوار بی آرتی شدم و آخرین مقصدش یعنی آزادی پیاده شدم.
به خاطر نداشتن تجربه جنسی تو راه همش وبگردی میکردم تا چند تا چیز دستگیرم بشه.
وقتی رسیدم، یه داروخونه پیدا کردم تا اولین کاندوم عمرمو بخرم.
رفتم داخل،شانس تخمیم متصدیش فقط یه خانوم باکلاس و مهربون بود. تو دلم گفتم اگه قرص سردرد میخواستم ممد قصابو میدیدم🙄
خیلی با ارامش و صورتی که همراه با لبخند بود گفت:بفرمایید؟
عزممو جزم کردم و خیلی زور زدم، تا یه صدای آهسته از هنجرم اومد بیرون و گفتم:ببخشید، چیزه، کاندوم میخواستم.
خانومه یه دفعه ای سرسنگین شد. گفت چند تا؟ گفتم یه دونه! گفت دونه ای نیستن، بسته ایه. گفتم:یه بسته بدین.بسته رو داد گفتم تاخیری هم میخوام، یه بسته قرص اس دی اف داد بهم. (اس دی اف مال شق شدن بود و هیچ ربطی به تاخیری نداشت… )
حساب کردم و آدرس دقیقو از زهرا گرفتم و به سمت خونش حرکت کردم
خیلی دلهره داشتم. از اینم میترسیدم تو راه خونش روح الله منو ببینه… اون موقست ک نمیدونم چی جوابشو بدم
از تاکسی پیاده شدم
قرصو انداختم بالا و مسیر خونشو پیاده ادامه دادم. وقتی رسیدم کوچشون گفتم من سر کوچه ی ابراهیمی ام.
خونشون طبقه دوم یه آپارتمان بود.
اومد از پنجره بیرونو نگاه کرد. به محض رسیدنم جلوی در، بدون اینکه زنگو بزنم درو باز کرد. با هیجان رفتم بالا، رسیدم طبقه دوم دیدم درو باز گذاشته و جلوی در منتظرمه… با دیدن لباساش دهنم وا موند.
یه تاپ مشکی که یکسره تا زانوش بودو چاک سینشو نشون میداد.
خواستم کفشا رو بزارم تو جاکفشی که گفت اونجا نزار، بیار داخل
رفتم داخل و یه روزنامه آورد گذاشتم روش
تا سرمو بالا آوردم بغلم کرد. یه عطر خنک با رایحه ای که آدمو دیوونه میکرد زده بود
دستمو دور کمرش حلقه کردم و فقط گردنشو بو میکشیدم،اصلا دوست نداشتم ولش کنم. شکمش که به خاطر بارداری اومده بود جلو باعث شده بود نتونم کاملا تو بغلش گم شم.
بعد بیست ثانیه از هم جدا شدیم و رفتیم کنار هم نشستیم رو مبل دونفره. رو میزی که جلومون بود چیپس و پفک و شیرینی و آب میوه گذاشته بود.منی که خیلی شکمو بودم، اون لحظه اصلا اشتهای چیزیو نداشتم.
گفتم چه کردی عزیزم! انتظار همچین چیزیو نداشتم. واسه اینکه ریلکس باشم لیوانی که توش آب میوه بودو برداشتم و اروم اروم سر کشیدم.
تا من اب میومو بخورم زهرا رفت از پنجره بیرونو دید زد.
انگار حال و روز اون بدتر از من بود
دوباره اومد کنارم نشست و لیوان شربتو گذاشتم رو میز
چند ثانیه به هم نگاه کردیم و لبامونو چسبوندیم به هم.،من دستم پشت سرش رو دسته مبل بود تا بتونم تعادلمو حفظ کنم. تو اون وضعیت عین گرسنه ها فقط لب میخوردیم
بعد نگاه به سینش کردمو از رو لباس گرفتم تو دستم و ماساژگونه میمالیدم
همینجوری اومدم پایین
دست کشیدم به شکمش و بعدش رسید به پاهای لختش. واقعا دیوونه کننده بود…یه پاشو اوردم بالا و گذاشتم رو پاهام. با پشت نوک انگشاتم از جایی که پاهاش لخت میشد و تا پایین دست کشیدم، لطافتش بی نظیر بود. یه مقدار از شورت سفیدش از زیر لباسش معلوم میشد
پاشو گذاشتم پایین و بلند شدم.
دستشو گرفتم بلند کردم و سرپایی از هم لب میگرفتیم و من دستم رو کون گرم و نرمش بود.
لبامونو از هم جدا کردیم و من شروع کردم به کندن لباسام و اونم شروع به لخت شدن کرد.
تنها چیزی که داشت یه سوتین مشکی و یه شورت سفید بود.
رفت از اتاق دو تا بالشت آورد و گذاشت وسط پذیرایی.شورت و سوتینشو دراوردم و رو کمر خوابوندمش زمین
شروع کردم به خوردن و مالیدن سینه هاش. عین ژله نرم بود
اون لحظه اوج شهوتو تو چشمای زهرا میشد دید
اروم اومدم پایین و همه جای شکمشو شروع کردم به بوسیدن و نوازش کردن. شکم برآمدش خیلی واسم جذاب بود.
اومدم رو کصش… اول بوسیدم. بعد شروع کردم به خوردن و لیسیدنش… از پایین تا بالای خط کصشو میخوردم و میک میزدم. با یه دستمم سینشو تو چنگم گرفته بودم و فشار میدادم.
صداش در اومده بود…
اومدم بالا و اروم خوابیدم روش… جوری خوابییدم که روش وزنمو نندازم.
کیرمو همونجوری مالیدم به کصش و میخواستم فشار بدم بره داخل که یه دفعه ای گفت:میشه نزاری داخل؟ (انگار عذاب وجدان داشت)
تو اوج شهوت با این حرفش زد تو برجکم.
یه نگاه تعجب امیز گفتم باشه عزیزم. سرمو با دستش اورد نزدیک صورتش و دوباره لب گرفتیم
کیرم عین شمشیر جلوی کص زهرا معطل اشاره ما بود که بره توش
همونجوری که خوردیم پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و منم زدم به سیم آخر و کردم توش… چقذر داغ بود. کیرم داشت آتیش میگرفت.یه لحظه از درد چشماش چهار تا شد.
شروع کردم تلمبه زدن تو کص زهرا
همینجوری که تلمبه میزدم ازش لبم میگرفتم. که بعد چند دقیقه آبم اومد و همشو ریختم توش.همونجوری که کیرم توش بود گفت وای ریختی داخل؟
کیرمو کشیدم بیرون و آبم از کصش زد بیرون…
گفتم آره. چیشد مگه؟گفت:هیچی و رفت دستشویی که خودشو بشوره… خیلی خجالت کشیدم که نتونستم ارضاش کنم… تو دلم گفتم چند دقیقه بگذره دوباره باهاش سکس میکنم… اومد بیرون از دستشویی و دوباره رفت تا از پنجره بیرونو دید بزنه.
اومد بغلم خوابید و دوباره همدیگه رو خوردیم، یکم که گذشت کیرم جون گرفت و این دفعه با کاندومی که با تاخیری چرب شده بود به صورت داگی شروع کردیم به سکس کردن(پوزیشنی که خیلی دوست داشت)
کمرشو گرفتم و شروع کردم تو کصش تلمبه زدن.
چشمم رو چال کونش بود که همراه با تلمبه هام که به کونش تکون میداد پر و خالی میشد.
کیرمو تا خایه محکم میکوبیدم به کصش، فقط میخواستم ارضاش کنم…
صدای آخ و اوخ زهرا دیگه در اومده بود، بعد ده دقیقه تلمبه زدن با یه جیغ ریز ارضا شد و منم چند دقیقه بعد آبم اومدو خالیش کردم تو کاندوم.
. تا کشیدم بیرون گوشیش زنگ خورد.
جفتمون هول شدیم. از استرس کاندومو از رو کیرم کشیدم بیرون، گذاشتم رو میز. رفت گوشیشو نگاه کرد، دید رضاست(داداشش) … جواب داد، رضا گفت تو راهم یه ربع دیگه میرسم، زنگ زدم یه وقتی خونه دوستت نری
زهرا هم گفت مشکلی نیست خونه ام…
سریع لباسامو پوشیدم و کاندومو سرشو گره زدم از خونش زدم بیرون
تو راه بهش پیام دادم :گفتم ممنونم عزیزم… خیلی خوب بود.
گفت:عذاب وجدان دارم
یکم دلداریش دادم و ارومش کردم.
رفتم ایستگاه اتوبوس.
از پشت رفتم سوار شدم،. ته اتوبوس پنج شیش تا دختر نشسته بودن با بگو مگوهاشون انگار همشون با هم دوست بودن.
تا چشمشون به من افتاد شروع کردن زیرزیرکی خندیدن.
گفتم ملت کصخلن؟
رفتم نشستم رو صندلی و به بیرون نگاه کردم و گفتم بالاخره از باکرگی در اومدی.
بعدش سرمو برگردوندم به پایین نگاه کردم دیدم یا ابلفظل
زیپ شلوارم بازه، شرت قرمزم قشنگ معلومه.
اون لحظه میخواستم آب شم.
اروم اروم و ریلکس زیپمو کشیدم بالا. چون حس کردم دو تا از اون دخترا مُشرف به منن و ممکنه ببینن.
کل مسیرو با خجالت تمام گذروندم.
رسیدم ترمینال ازادی و اتوبوس سراسیابو سوار شدم که برم خونه عموم
اتوبوس وایساده بود تا مسافر پر شه بعد حرکت کنه.
تو اتوبوس منتظر نشسته بودم که یه دست فروش اومد کص کلید شد که از من هندس فری بخر
منم چون هندسفریم خراب شده بود قبول کردم.
دستمو کردم تو جیبم که پول دربیارم، کاندومم که توش اب کمرم هنوز مونده بود همراه با پولا اومد بیرونو افتاد رو صندلی!
چند نفری که کنارم بودن، واقعه رو دیدن و زیر خنده🤦‍♂️😑
با لایکاتون حمایت کنید تا ادامشو بزارم.
داستان سارا رو میتونین تو مشتری سکسی(۲) بخونید.

نوشته: عرفان


👍 17
👎 3
41201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

830866
2021-09-08 02:29:34 +0430 +0430

مرزهای کصشعر در شهوانی باز جابجا شد😫😫😫

1 ❤️

830875
2021-09-08 04:05:34 +0430 +0430

سامعلیک
ما هم خاطر یه زهرایی رو می خواستیم ولی چرخ فلک بازیگر واسه ما یه کی دیگه رو رقم زد خدا رو شکر هنوزم که هنوز اونم ما رو می خواد اما شورر کرده ضعیفه ما بی خیالش شدیم وبهش یه موقع هایی فکر می کنیم. اما چون ضعیفه متاهل تو مرام ما نیست چشمون درویش می کنیم و خط قرمز مون زن شوهر داره زت زیاد

1 ❤️

830885
2021-09-08 06:11:13 +0430 +0430

اولش که زهرا اومد دایرکتت گفتی با یکی بودی به اسم هستی،بعد چطور اولین سکستو با زهرا تجربه کردی؟این به کنار…
«هندسفری»ناموصا؟من چقد کصخل بودم که فکر میکردم اسمش هندزفریه😂.
زنه حامله بود بعد کردیش آبت رو هم ریختی توش؟وات د فاک؟سم ساز ها کمتر سم بسازید. با تشکر(دیگه ننویس🙏)

0 ❤️

830886
2021-09-08 06:15:44 +0430 +0430

قشنگ بود

1 ❤️

830956
2021-09-08 15:40:32 +0430 +0430

قشنگ بود،روان و عالی تعریف کردی،از طرز نگارشت معلومه داستانت واقعی بود.خسته نباشی✋🌷❤

2 ❤️

830972
2021-09-08 17:43:44 +0430 +0430

سعی کردی کمدی کنی و با چند تا موضوع دموده شده قدیمی ولی بیشتر یس مزه اش کردی. زیپ شلوار و کاندوم که افتاد بیرون و خلاصه یک مورد مهم این بود زن شوهر دار آنهم بار دار دیگه خیلی لاشی یودی خوشم نیامدد بعصی چیزها حرمت داره . اینکه شوهرش معتاد باشه سند و جواز نمیشه که به زن طرف بری بهش خیانت بشه . خودت اگر تصادف کنی فلج بشی دوست داری زنت خیانت کنه ؟ یا اگر خودت یک بیماری چیزی بگیری زنت و خودم بیام جوری بکنم که دیگه تو توله رو کوص خودش هم حسابت نکنه خوبه ؟ چقدر بعصی از شماها کونی هستید.‌اگر دلیل بهتری وجود داشت مثلا مردی که رابطه نداره بازنش فرق میکنت یا با قبول نفر سوم اجازه میده که زنش حال کنه اشکال نداره اما اینطوری آخر لاشی بودن هست باور کن بزودی زنت و جوری میکنن که لدتش باعث بشه تو عنتر و زیر کمرشون بگذارند قطره قطره انوش جان کنی من باشم هرچند تا تلمبه یکی هم توی دهنتت میکردم تا ته حلقت احساس کنی کلفتی اش رو که توی مری خودت احساس کنی آبم و باشد خالی میکردم ته حلف تک‌

1 ❤️

831127
2021-09-09 10:26:42 +0430 +0430

دانشجوی بی سواد قرص شق کننده سیلد نافیل … شهوانی رو به پیشرفت از شربت رسیدیم به آبمیوه وپفک

0 ❤️

831143
2021-09-09 12:02:26 +0430 +0430

کسشعر بود

0 ❤️

831305
2021-09-10 07:55:40 +0430 +0430

ابی سلطان صداست. چرا ابی گوش نمیدی؟ 😀

0 ❤️