زیبای افغان

1400/06/26

این یه داستان طولانیه
یه روز سرد . از اونا که دوس داری بری زیر پتو در نیای . اول صبح بود خواب و بیدار بودم . دیشب تا دم صبح با دخترا و پسرای فامیل چرت و پرت گفته بودیم و خندیده بودیم . کل فامیل اومده بودن خونه ما برای شام و طبق معمول عمه خاله با بچه هاشون مونده بودن . منم از خدا خواسته نشسته بودم به بازی و چرت و پرت گفتن با دختر عمه ام .
صبح بابا بیدار شده بود و بعد از نماز رفته بود نون خریده بود . ولی یادش رفته بود کره بخره . مادرم هم میگفت مرد حسابی جلوی فامیل نون و پنیر بذاریم ؟ زشته . من بدبختم اصولا شنوایی خوبی دارم کل بحث شون انگار بالا سر من بود . میدونستم اخر سر همه چی سر من خراب میشه . ببام اومد بیدارم کرد خودمو زدم به خواب . مادرم اومد اروم در گوشم گفت پسر گلم . داداش جان( مثلا میخواست مهربون باشه بهم میگفت داداش جان . ) اینو گفت حوصله ادامه حرفاشو نداشتم بیدار شدم گفتم پولو بدید برم بخرم . رفتم سمت لباسام و در خروجی . بابام زیر لب میگفت توله سگ خودشو میزنه به خواب انگار میت شده . پول و گرفتم و لباس پوشیدم . هوای سر صبح خیلی باحال بود . ولی من بر عکس کیر ناشتا خورده بودم
خونه ما تو یه محله قدیمی بود هنوز چندتا باغ دور وبرمون بود که توشون سبزی میکاشتن و ملت کوسخل کله صبح میرفتن سبزی میخریدن . تو فکرم به همه سبزی فروشا و سبزی خر ها فحش میدادم که رسیدم در مغازه . داد زدم اکبر اقا کره داری ؟ پسرش تنها بود گفت بیا برات بمالم به کونت . خندم گرفت گفتم مادر جنده بابات هنوز داره تلمبه میزنه ؟ تو چه گوهی میخوری اینجا ؟ تاین جمله ام تموم نشده بود که چرخیدم سمت در . کل وجودم ریخت کف مغازه . کل چیزی که یادمه دوتا چشم بود همزمان تو ذهنم اهنگ کارتون اناستازیا شنیده میشد. کلا هنگ کردم پسر اکبر اقا کله شو از نیم طبقه اورد بیرون و مات و خجالت زده منو نگاه کرد .
چند لحظه قبل بیرون درمغازه
سرمای هوا تا مغز استخونش فرو رفته بود . درد و سرما و لرز رو تو بدنش حس میکرد . قدمهاش رو محکم تر برمیداشت .چادرش رو محکم چسبیده بود و لباس های نازکش سپر خوبی در مقابل سرما نبود . با خانواده اش تو باغ زندگی میکردن . چند سال پیش که از ترس طالبان فرار کرده بودن و اومده بودن اینجا تا همین لحظه هیچ وقت راحت نبودن . این حرفی بود که پدرش همیشه میگفت و اونم با تمام وجود حس میکرد . از تمسخر و فحش ها و سنگ زدن های بچه های کوچه تو کودکی و حق خوری صاحب کار های پدرش و کتک خوردنهای مادرش از زن های محله و نگاه های تهوع اور مردم تو کوچه و بازار .به همه اینا کار سخت و سنگین و بیسوادی رو هم اضافه کن . چند سال قبل با یکی از پسر های فامیل که ساکن مشهد بودن نامزد کرد و ازدواج کرد . پسر خیلی خوب و مهربونی بود با هم زندگی شون رو توی یه اتاق کوچیک شروع کردن . بعد از مدتی تونستن سرایداری یه خونه توی تهران رو بگیرن که بهشون محل زندگی هم میدادن. کم کم به فکر بچه دار شدن افتادن .
فکر میکنی بتونیم بچه های زیاد داشته باشیم و بزرگشون کنیم ؟ اره خانومم. چرا نشه. فقط دوس دارم همه شون مثل تو ماه بشن . اینو گفت و شروع کردن به بوسیدن هم دیگه اروم اروم دستهاشون رفت توی لباسها شون . به پشت دراز کشیده بود و شوهرش اومد روش خوابید کیرش رو تنظیم کرد روی کوسش همون طور که لب تو لب بودن نوازش میکردن همو داشت تلنبه میزد ناله میکردن که یکی از صاحب خونه ها محکم شروع کرد به در زدن و گفت عزیز اقا عزیز اقا بیدار شو بیا بی زحمت کلید پشت بوم رو بیار . کل حس و انرژی گلرخ پرید . عزیز بلند شد و لباساشو پوشید . رفت دم در . سلام داد و کلید رو داد به اقای دم در. گفت خودتم بیا کمک . عزیز یه ذره مکث کرد و رفت و در رو پشت سرش بست . گلرخ ولی تو حس خودش بود و دوباره داشت گرمای شهوت رو تو بدنش حس میکرد ناخواسته دست رو گذاشت روی کوسش و فشار داد و چشماشو بست .
تو حس خیلی خوبی بود که صدای همسایه هارو شنید . زنگ بزنید اورژانس …
برق سه فاز . اسانسور .
همین دوتا کلمه رو شنید و تمام.
الان موقع این فکرها نبود باید سریع میرفت مغازه . باید روغن میخرید برای ناهار و مشتری ها که برن وقت کمی برای پختن ناهار داشت . عادت کرده بود که اصلا به مشکلات فکر نکنه . سرما . گرما . گرسنگی . تشنگی . کار سنگین . نگاه سنگین مردم . حرف و ناسزای مردم . دیگه براش اهمیت نداشت . اون یه مهاجر بود توی یه کشور غریب پر ادعای نامرد . پس باید میجنگید و از هر فرصتی برای خودش یه چیزی کسب میکرد و این وسط فقط باید مراقب میبود که خودش شبیه ادمهای بد دور و اطرافش نشه .
رسید نزدیک مغازه و رفت داخل سرشو اورد بالا و یه مرد رو دید که پشت به گلرخ ایستاده و با خنده میگه : مادر جنده بابات هنوز داره تلمبه میزنه ؟ مرده تا این رو گفت برگشت به سمت در و با گلرخ چشم تو چشم شد .
گلرخ بهش نگاه کرد فقط از پشت سر شبیه مردها بود بیشتر بهش میخورد یه پسر جوون نهایت بیست ساله باشه . رنگ پسره پریده بود . با لکنت گفت ب ب ب خشییید. سریع از کنار گلرخ رد شد و رفت بیرون .
امیر امیر چرا کره نخریدی کره خر ؟ ( این امیر به احترام تمام امیر هایی که توی داستانهای سکسی اگر نباشن انگار هیچ کیری وجود نداره ) مامانم با عصبانیت لگد میزد به پهلوم . بابام داشت تند تند لباس میپوشید گفت ولش کن بر میگردم میام خودم درستش میکنم . اروم اروم دخترا بیدار میشدن و داشتن رخت خواب هارو جمع میکردن . رفتم توی اتاق و مغزم قفل بود نمیدونستم چیکار کردم و چیشد و من کی ام و چیشده . کلا مغزم رگ به رگ شد . بلند شدم بدو بدو رفتم دستشویی . صورتمو شستم و مسواک زدم و رفتم یه لباس درست و درمون پوشیدم . رفتم درم غازه اکبر اقا بابا رو توراه دیدم گفتم گوری میری مادر … حرفشو خورد گفت گمشو برو خونه . گفتم برو من میام کار دارم . گفت خدا این دیوونه شد رفت . منم دویدم رسیدم مغازه اکبر اقا . داد زدم حمید حمید . هنوز داشت وسیله میچید . گفت عه برگشتی ؟ دیدی چقدر ضایع شد ؟ گفتم این کی بود ؟ گفت دختر سبزی فروش افغانیه تو باغ . گفتم اسمش چیه ؟ گفت کوسخل میگم افغانی سبزی فروش تو میگی اسمش چیه ؟ الاغ بیخیال شو . بابات بفهمه دهنتو میگاد . صدای اکبر اقا رو با لهجه ترکی از پشت سرم شنیدم . باباش قراره کیرو بقاد ؟ حمید با خجالت گفت سلام اقا جون . همه چیزو چیدم اکبر اقا گفت چی داشتید میگفتید؟ نگاش کردم . از بچگی ازش حساب میبردم مرد خوبی بود ولی تند بود . گفتم سلام عمو و سرمو انداختم پایین خواستم برم بیرون که دستمو گرفت گفت پسر این چارا عاگبت نداره بچسب به زندجیت . هیچی نگفتم ورفتم بیرون . رفتم سمت باغ سبزی . مغز؟ اصلا کار نمیکرد . داغ داغ بودم انگار نه انگار سرد بود من گرم گرم بودم . تو راه با خودم گفتم میرم سبزی میخرم و میبینمش و خب بهش چی بگم ؟ چند سالشه ؟ اصلا نمیدونم . مخم داغ کرده بود از حجم فکرهایی که تند تند داشت ازش رد میشد . رسیدم در باغ رفتم داخل در بزرگ ماشین رو داشت کف خاکی زیر پام و نم باغ و هوای سرد و الاچیقی که پشتش یه ساختمون قدیمی بود . چند نفر تو صف جلوی میز سبزی فروش بودن تا حالا اینجا نیومده بودم . پیرمرد سبزی فروش یه افغانی با صورت چروکیده و دستای درشت و خسته بود . اروم با لهجه خیلی غلیظ حرف میزد جوری که فقط کسی که نزدیکش بود متوجه میشد . دو بسته قرمه . یه بسته خوردن . میگفت و زنهایی که پشت سرش بودن از لابلای سبزی ها یه سری جدا میکردن و میذاشتن روی میز . بدون حرف . نگاهمو تیز کردم تا اون دختره رو پیدا کنم . پیرمرده گفت چه میخوای ؟ هنگ کردم . گفتم سبزی . گفت ما پاپوش نداریم که . چه سبزی میخوای ؟ خوردن . چه میزان ؟ یک کیلو . سبزی کیلویی نداریم . دسته ای داریم میشه دو و نیم کیلوی شما . گفتم یه دسته خوردن . برگشت به زن پشت سری گفت یه دسته خوردن . یه لحظه اسمون رو سرام خراب شد حس کردم دلم داره پیچ میخوره . نفسام تند شد قلبم داشت میترکید . چقدر خوشگل بود . نگاهش ت نگاهم قفل شد . خودش بود . پیرمرد صداش رو برد بالا . گلرخ تعجیل کن . اخ اخ اخ اسمش گلرخ بود . منکه کلا رو ابرا بودم . قبلا دوس داختر داشتم میدونستم حسی که باعث کشش به زنها میشه چه جوریه . این اما اونجوری نبود . کلا احساس میکردم هزار ساله میشناسمش . گلرخ بدون واکنش سریع سبزی رو گذاشت رو میز . گفتم ببخشید . برگشت و یه نگاه سریع بهم کرد و دوباره مشغول کارش شد . جالبه که همیشه وقتی از یه زن خوشم میومد تحریک میشدم ولی این فرق داشت . انگار عاشق شدم .
حمید با خنده گفت بوی الرحمن میاد کوسخل . مادر خراب اگه بابات بفهمه جرت میده . گفتم حمید من دیگه تعطیل شدم مغزم کار نمیکنه . گفت امشب به شهلا( اینم به احترام شهلا که با هیچ صد توممنی سوار ماشین نشد) میگم بیاد مکان رفیقشم بیاره . گفتم اخه مادر جنده من دارم میگم اصلا فکرم کار نمیکنه تو میگی بریم بکینم ؟ گفت رگ اصلی مغز از کیر رد میشه اگه اون اروم بشه مغزت راه میافته و بیخیال این دختره میشی . بعدا یه عمر دعام میکنی .
شب رفتیم خونه فامیل حمید کسی نبود . به خاطر باباش همه بهش اعتماد داشتن و وقتی خونه خالی میشد کلید میدادن که بیاد سر بزنه به خونه . شهلا و دوستش اومدن . وبعد چند دقیقه شهلا گفت امیر چته سر حال نیستی ؟ گفتم هیچی . حمید به شوخی گفت اقا کمرش پر شده . شهلا یه جون گفت و به رفیقش گفت برو تو کار اقا . دوستش ا ومد سمتم. شروع کرد گردنمو خوردن و با کیرم از رو شلوار ور رفتن شهلا و حمیدم مشغول شدن . من اصلا نتونستم تمرکز کنم . به زنه گفتم بیخیال شو . پوتلو میدم ولی بیخال شو . بیچاره ضد حال خورد گفت مسخره توام ؟ حمید گفت چتونه من ناخواسته زدم زیر گریه . حمید یهو گفت داداش بیخیال . میگم دختره رو بیخیال شو . شهلا گفت عاشق شدی ؟ پس نمیشه کاریت کرد . تو دیگه تموم شدی . تا صبح حال هر چرتامون گرفته شد و از عشق و عاشقی حرف زدیم . حمید شهلا دوست شهلا هر سه تا عاشق شده بودن و بهش نرسیده بودن .
چند سال بعد
با صدای امیر علی بیدار شدم . گریه میکرد . دست و پا میزد نگاه گوشیم کردم ساعت سه و نیم صبح بود . سینه ام رو در اوردم و گذاشتم دهنش که شیر بخوره . هم اون اروم شد هم خودم . وقتی شیرمو رو میخورد تمام وجودم ارام میشد . موقع بارداری دکتر گفته بود بچه پاهاش مشکل داره ولی خدارو شکر دکترا هیچی بلد نیستن . بچه ام سالم سالم بود مثل پدرشو پدر بزرگش . چشمهاش مثل پدرش بود موهاش خرمایی رنگ و کم پشت فرم صورتش مثل خودم وبد . امیر همیشه بهم میگفت عاشق اینم که امیر علی شبیه تو شده . سرم رو برگردوندم امیر داشت خروپف میکرد خندم گرفت گوشی رو برداشتم تو واتس اپ ابجیش صداشو ضبط کردم و فرستادم . نوشتم تنوره های داداش جانت موقع خواب و ایموجی خنده فرستادم . امیر علی اروم شده بود . خوردنش تموم شده بود و خوابیده بود . برگشتم سمت امیر . مرد من زندگی من کسی که تو این چند ساال به خاطر مشکلات و سختی های زندگی کاملا تغییر کرده بود . اروم . مهربون . سر به زیر . کاری. دستم رو کشیدم روی سینه اش و با موهای سینه اش بازی کردم . اروم رفتم دم گوشش گفتم بیدار شو عزیز ترینم .برگشت سمتم یه چشمش رو باز کرد وبا مکث گفت بکپ لامصب بیدار شم پاره ات میکنما . گفتم بیدار نشی فردا غذا نداریما . چشماشو مالید بیدار شد . مثل پسر بچه ها میشد هروقت باهم تنها بودیم . بیرون خونه یه مرد واقعی بود . منظورم از مرد واقعی اینه که محکم بود و جدی و اصلا لوس نبود و همیشه جدی بود توی کارش . همه اطرافیانش اینو قبول داشتن . حمید اقا دوست چند ساله اش که الان مثل برادر نداشته ام بود میگفت ابجی اینو نبین پیش تو ملوسک میشه بیرون مثل پلنگه .ولی تو خونه به من که میرسید مظلوم و اروم . با امیر علی که بازی میکرد صداش و حرف زدنشو بچگونه میکرد و میخندید .
بهم گفت چی شده زندگی ؟ گفتم امیر بیا بریم تو اتاق بغلی من میخوام . بلند شد نشست کنار تخت . یه ذره منگ بود . یه شرت پاش بود عادت داشت با شرت بخوابه . دستم رو گذاشتم رو شونه هاش و مالیدم و بردم پایین روی شکم و سینه اش دست میکشیدم . دم گوشش گفتم کوس تنگ کی ام ؟ اروم گفت من . بلند شد دستمو گرفت رفتیم توی اتاقی که قرار بود اتاق بچه باشه ولی شده بود اتاق سکس ما .
رفتم توی بغلش لباهامو بوسید انگار تازه بیدار شده بود کیر سفتش رو روی شکمم حس میکردم . برگشتم کونمو دادم عقب به کمرم قوس دادم و سرمو چرخوندم لبهاشو بوسیدم و با دستام صورتشو نوازش کردم اونم دو طرف کونم رو گرفته بود . شرمتو کشید پایین رفتم سمت دیوار دستامو گذاشتم روی دیوار . دوباره قوس کمر و کونم رو دادم عقب . نشست پشت کونم و با دست لای کونمو باز کرد سرش رو برد جلو و زبونش رو رسوند به کوسم . شروع کرد به لیسیدن . من همون لحظه رفتم تو اوج . انگشتش رو میکرد داخل و بعد لیسس میزد کوسمو . ناله میکردم و از قدرت شوهرم لذت میبردم. ایستاد ومنو برگردوند . تو چشمام نگاه کرد و گفت چشمات لعنتی چشمات . لبامو غنچه کردم و اونم لبامو بوسید . نشستم جلوی پاش و کیر شق شده اش رو در اوردم و لیسیدم . تو دهنم جا نمیشد ولی خوب لیسش میزدم هر بار. با دستم کیر خیسشو مالیدم چند بار ونوکشو کردم توی دهنم و زبونمو چرخوندم دورش . دستش تو موهام بود نگاهم میکرد . منم چهره ام رو مظلوم کرده بودم و نگاهش میکردم . کیرشو کشید عقب و گفت بذارم بکنم تو دهنت . گفتم عشقم دندونام میخوره بهش . اذیت میشی . گفت دهنت رو کامل باز کن . تا جایی که میتونستم دهنمو باز کردم کیرشو کرد تو . انگار بعد زایمان هم شکمم رو باز کرده بود هم دهنمو. نوک کیرش رسید ته حلقم و ناخواسته عوق زدم . ولی لذت بردم که تونستم این کار ور بکنم . چند بارهمون کار رو کرد . کشید بیرون . گفتم امیر بیام روت ؟ بدون حرف خوابید رو زمین نگاه کردم به بدنش شهوت تو کل وجودم چرخید از لاله گوشم اومد نوک سینه هام و ناف و تو عمق کوسم .
دراز کشیدم روی بدنش با لبخند نوازشم کرد و گفت تا اخر دنیا مال خودمی خوشگلم . سینه ام رو گرفت تو دستام و ماساژ داد و دوباره شهوت پیچید تو بدنم . کوسمو میمالیدم به کیرش و با دستام دستاشو به سینه هام فشار میدادم و چشمامو بسته بودم و امیرم ناله میکرد . کمرم رو بلند کردم و کیرشو گذاشتم رو سوراخ کوسم و خودمو فشار دادم پایین
همیشه درداور بود . کوس تنگ من و کیر کلفت امیر. چند بار به سختی بالا و پایین کردم چون درد زیادی داشتم ولی لذتی که میبردم بیشتر بو د همیشه بیشتر بود . پاهام ستس شد و ضعف کردم . کمرم منقبض شد و نشستم روی کیرش و تکون نخوردم نفسم حبس شد . ارضا شده بودم . خالی شدن بدنم رو حس میکردم . انگار از سرمای زمستون و توی برف بپری توی استخر اب گرم . رها شدم تو اغوش امیر . بغلم کرد و کمرم رو نوازش کرد چند لحظه گذشت و به سختی خودم رو جمع و جور کردم .گفتم عشقم چجوری دوس داری ؟ البته خودم میدونستم ولی شنیدنش لذت بخش بود . امیر خیلی محکم بغلم کرد بود و چشماشو بسته بود . چشماشو باز کرد و گفت دوست دارم جرت بدم . لبخندی زدم و ذوق کردم که مثل همیشه انرژی داره .
از نگاه امیر
داگ استایل روی زمین بود . ایستادم و نگاهش کردم و کیرم از قبل هم سفت تر شد . همیشه نگاه کردن بهش تحریکم میکرد و اونم اینو میدونست . سرش رو برگردوند سمتم و گفت امیرم میشه منو جر بدی ؟ همنجوری که دوس داری ؟ دیگه نتونستم تحمل کنم . رفتم پشتش . نشستم کیرمو کیردم توی کونش موهاش ور پیچیدم دور دستم و سرش رو کشیدم عقب کمرش رو برد پایین و کوسو کونش بیشتر نمایان شد و چاک کونش باز تر شد و سوارخ کونش رو انگشت کردم و یه اخ گفت و ادامه داد شیطونی دوستداری ؟ من فقط تلمبه یزدم برگشت و با چشمای خمار و صدایشهوتی گفت دست به مهره حرکته و خندید . کیرم رو در اوردم خیس خیس یود . گذاشتم روی سوراخ کونش فشار دادم . از درد کمرش رو بالا اورد . با دست فشار دادم پایین . با ای گفتنش فهمیدم داره درد میکشه ولی میدونستم درد رو دوس داره . تلمبه زدن هامو تند تر کردم . دو طرف کونش رو با دستام گرفتم . سرش رو گذاشت م رو زمین و ناله میزد . با یه دستش کوسش رو میمالید .
خیلی تغییر کرده بود توی سکس اوایل خیلی بلد نبود ولی خب من بلد وبدم و راهش انداختم . ابم کم کم داشت میومد . گفتم همسرم داره میاد . گفت هر جا دوس داری بریز زندگیم . چندتا تلمبه محکم زدم و کل ابمو تو کونش خالی شد . با هم افتادیم زمین. من کیرم تو کونش بود و اونم زیرم بود .
در گوشش نفس زنان گفتم
عاشقتم گلرخ .

نویسنده: هرکس


👍 12
👎 2
28501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

832691
2021-09-17 01:14:47 +0430 +0430

خب داستان جدید هم رسید
یه بخش از داستان رو بعداً اضافه میکنم

1 ❤️

832742
2021-09-17 04:24:50 +0430 +0430

این داستان واقعی بود جناب نویسنده؟
و همسر شما هزاره بود؟

1 ❤️

832745
2021-09-17 05:12:46 +0430 +0430

ی پاراگراف خوندم

1 ❤️

832750
2021-09-17 05:22:48 +0430 +0430

عالی وزیبا

2 ❤️

832753
2021-09-17 06:22:06 +0430 +0430

عالی بود
اینجا تصحیح میخواد، چون اول کردی تو کونش بعد با انگشت بازش کردی، دوباره کردی تو کونش و درد میکشید

نشستم کیرمو کیردم توی کونش موهاش ور پیچیدم دور دستم و سرش رو کشیدم عقب کمرش رو برد پایین و کوسو کونش بیشتر نمایان شد و چاک کونش باز تر شد و سوارخ کونش رو انگشت کردم و یه اخ گفت و ادامه داد شیطونی دوستداری ؟ من فقط تلمبه یزدم برگشت و با چشمای خمار و صدایشهوتی گفت دست به مهره حرکته و خندید . کیرم رو در اوردم خیس خیس یود . گذاشتم روی سوراخ کونش فشار دادم . از درد کمرش رو بالا اورد . با دست فشار دادم پایین . با ای گفتنش فهمیدم داره درد میکشه ولی میدونستم درد رو دوس داره .

1 ❤️

832755
2021-09-17 06:48:48 +0430 +0430

خوب بود اما پیچ وتاب الکی زیاد دادی خیلی هم سرسری نوشتز

2 ❤️

832756
2021-09-17 06:55:06 +0430 +0430

اصلا نفهمیدم چی شد امیر رفت سبزی رفیقش گفت شب کس میارم بکنیم بعد شب نکرد نشستن صحبت کردن،کی با گلرخ ازدواج کرد مگه گلرخ شوهر نداشت داستان ی طوری پیچوندی مغزم رگ به رگ شد لعنت بهت

3 ❤️

832783
2021-09-17 09:51:06 +0430 +0430

سلام ممنون که لایک کردید و خوندید و کامنت گذاشتید. این داستان واقعی نیست و فقط توی ذهن من بوده چند سال . اونجا که گفتید تصحیح لازم داره ببخشید که متوجه نشدم اشتباهم رو . پیچ و تاب داستان به دلیل اینه که هنوز تموم نشده . چجوری ازدواج کردن . شهلا و حمید چی شدن ؟ البته قرار نیست یه داستان مافیایی و مثل داستانهای شیوا باشه . زندگی روزمره خیلی هاست . منم سعی میکنم بنویسم . جنبه جنسی داستان رو هم خیل حرفه ای نیستم . آدم معمولی هستم نه پورن استار و دلیلی نمی بینم سکس آدمهای معمولی رو شبیه پورن استار ها نشون بدم .

1 ❤️

832814
2021-09-17 13:04:17 +0430 +0430

با توجه به تگش ، امیر زن داره ، گلخرم میکنه ! اینم برداشت من😅

1 ❤️

832841
2021-09-17 16:51:30 +0430 +0430

خیلی خوب شروع کردی ولی یهو ریدی اصن داستان باید نحوه وصال امیر وگلرخ رو شرح میداد

1 ❤️

832852
2021-09-17 19:26:38 +0430 +0430

دست به قلمت عالی بود و قشنگ من خواننده رو با متن داستان همراه کرد

2 ❤️

832863
2021-09-17 22:17:19 +0430 +0430

نمی‌دونم چجوری باید به کامنت ها پاسخ بدم . برای همین اینجا می‌نویسم. نحوه وصال گلرخ و امیر خودش یه داستان مجزا بود . این روش همه است . آشنایی و سختی های وصال و بعد هم زندگی زیبا . ولی می‌خوام با یه روش دیگه بنویسم . آشنایی امیر و گلرخ . زندگی شون . بعد مشکلات وصالشون . قسمت بعدی رو بنویسم باحال میشه . اونایی که نقد میکنن دستشون درد نکنه.

1 ❤️

832983
2021-09-18 16:38:10 +0430 +0430

خوب بود.
یه سوال؟
زیر داستان ها امکان گذاشتن نظر برای من وجود داره ولی زیر تاپیک ها نمیتونم نظر بذارم، کسی میدونه مشکل چیه؟
ممنون.

0 ❤️

832995
2021-09-18 19:29:30 +0430 +0430

از کله کیری اکبر آقا یهو رفتی تو دختره

0 ❤️