من سارا هستم
این خاطره مربوط به زمانی می شه که من 28 سال داشتم و تازه ازشوهرم که در 19 سالگی باهاش ازدواج کرده بودم و خوشبختانه بچه ای نداشتم جدا شده بودم و روحیه خوبی نداشتم و به خاطر اینکه سرم گرم بشه و از فکر خیال دور باشم و کمتر غصه بخورم دنبال کاری می گشتم که تمام روز من و به خودش مشغول کنه تا اینکه یکی از دوستانم من و به خاطر تحصیلاتم به یه شرکت تبلیغاتی برای ساخت تیزرهاشون معرفی کرد.
روز مصاحبه وقتی وارد اتاق شدم آقای چاقی پشت میز مدیرعامل و آقای خوش تیپی با کت و شلوار خوش دوخت و کراوات روی مبل کنار میز نشسته بودند و مرد چاق من و دعوت کرد روی مبل دیگه اتاق بشینم و مرد خوش تیپ با دهانی که کمی باز مونده بود داشت به من نگاه می کرد.
مرد چاق از من درباره تحصیلاتم و تجربه کاری ام پرسید و من همه رو جواب دادم و حتی از من خواست برای محصولی طرح یه تیزر رو بدم که من به سرعت در چند خط طرح تیزر و نوشتم و هر دو نفر مشخص بود که خوششون اومده و مرد چاق گفت که با من تماس می گیرن ولی مرد خوش تیپ بالاخره تو اون جلسه لب به حرف زدن باز کرد و گفت خبر لازم نیست و من از فردا می تونم مشغول به کار بشم و خودش رو معرفی کرد و من تازه فهمیدم مدیرعامل شرکت اون هست و مرد چاق یکی از اعضای هیئت مدیره است، وقتی از جام بلند شدم ، مدیر عامل شرکت که از این به بعد رضا صداش می کنیم با من دست داد و تا پشت در اتاق من و بدرقه کرد و وقتی من از در خارج شدم و داشتم مشخصاتم و به خانوم منشی می دادم شنیدم که مرد چاق به رضا می گفت خیلی زود تصمیم گرفته و رضا هم در جوابش گفت من همونی هستم که می خواسته و من خوشحال از انتخاب شدنم از دفتر اومدم بیرون و بعد از خریدن شیرینی به خونه رفتم که مادرم با خوشحالی و پدرم با ناراحتی که هنوز راضی به کارکردن دائم من اونم تو یه شرکت نبود ازم استقبال کردن و من هم از شروع کار و هم از داشتن مدیرعاملی مثل رضا که تو دلم واقعا ازش خوشم اومده بود از خوشحالی و شوق روز بعد تا صبح خوابم نبرد
از روز بعد کار من تو شرکت شروع شدم و در روزهای بعد من و رضا دائم با هم کار می کردیم چون هر پیشنهادی که می شد من باید براش طرح تیزر می دادم و اگر از طرف سفارش دهنده تایید می شد ساخت تیزرش شروع می شد و تو چند وقت اول هم هیچ اتفاق خاصی بین ما رخ نداد جز اینکه تمام مدت نگاه رضا رو روی خودم احساس می کردم اما از صحبت های همکارانم فهمیده بودم که رضا زن و دو بچه داره و این مسئله من و به شدت ناامید کرد و سعی می کردم فکر رضا رو از سرم بیرون کنم و در شرایطی هم بودم که پسرهای زیادی دنبالم بودن اما هیچ کدوم بعد از دیدن رضا به چشمم نمی اومدن
یک روز از طرف یک کارخانه لبنیات پیشنهاد شد که ساخت تیزر و بیلبوردهای تبلیغتی شون و شرکت ما انجام بده و برای دیدن کارخونه ما باید خارج شهر می رفتیم و موقع برگشتن با توجه به ترافیک دیر رسیدیم شرکت و تقریبا همه رفته بودن و آبدارچی هم بعد از وارد شدن ما رفت و من رضا تنها موندیم و من هم می خواستم برم که رضا گفت بهتره قبل از اینکه طرحی بزنم چند تیزر خارجی رو در ارتباط با کارمون ببینیم و لپ تاپش روی میز و روشن کرد و خودش روی صندلی پشت میزش نشست و من کنار صندلی اش و کمی به حالت خم ایستاده بودم و به مونیتور چشم دوخته بودم ولی رضا به جای مونیتور به نیمرخ من نگاه می کرد و هر لحظه نفسش تندتر می شد و بعد از چند لحظه به من گفت اینجوری که ایستادی خسته نشی و من گفتم نه فیلم سینمایی که نیست الان تموم می شه که یکهو رضا دستش رو انداخت دور کمرم و قبل از اینکه بتونم حرکتی بکنم من و روی رونش نشوند و محکم بغلم کرد، احساس کردم تمام تنم آتیش گرفت و از اونجائیکه مدت ها بود دست مردی بهم نخورده بود احساس ضعف داشتم و رضا که این حالت من و دید لب روی لبم گذاشت و زبونش و تو دهنم کرد و منم کمی خودم و چرخوندم که حالت راحت تری تو بغلش داشته باشم و رضا در حین بوسیدن روسری من و از سرم برداشت و انداخت روی میز، حالا دیگه داشتیم لب های هم و می مکیدم که من از جا بلند شدم و در حالی که بین میز و رضا بودم و پشتم به میز بود تو جای خودم ایستادم و رضا هم از جا بلند شد و باز لبش و روی لبم گذاشت و زیپ مانتوی من و با دست پائین کشید و بعد مانتو رو از تنم درآورد و من با یه تاپ نارنجی و شلوار جین جلوش بودم و و رضا از روی تاپ شروع به مالوندن سینه هام کرد و بهم می گفت که تو تمام این مدت داشتم دیوونه اش می کردم و یک لحظه هم از فکر من بیرون نیومده و الان هم انگار داره خواب می بینه که تو بغلش هستم و در همین حال تاپم و از تنم در آورد و انگار دلش نمی اومد همه چی زود تموم بشه از روی سوتین سینه هامو لیس می زد و من داشتم تو آسمون پرواز می کردم و دست بردم و دکمه های پیراهنش و یکی یکی باز کردم و پیراهنش و از تنش در آوردم و حالا بالا تنه های لختمون بهم مالیده می شد و شهوت جفتمون بیشتر می شد و من احساس می کردم شورتم خیس خیش شده و دلم می خواست این عشق بازی هیچ وقت تموم نشه ، رضا سوتین من و هم در آورد و روی میز کنار بقیه لباس هام انداخت و دست من و گرفت و هر دو به طرف مبل بزرگ ته اتاق رفتیم و افتادیم روش، رضا سینه های من و می مکید و می خورد و من از خوشی جیغ می زدم و بعد از روم بلند شد و کمربند شلوارم و باز کرد و کمی شلوارم و پائین کشید که من خودم به سرعت کفش هام و از پام در آوردم و رضا هم شلوارم و از پام در آورد و با دست روی شرتم می کشید و می گفت وای چه قدر خیسه… یعنی من الان می تونم بکنمت؟! شورتم و از پام در آورد و شروع کرد به ناز کردن کسم و با انگشت با چوچولم بازی می کرد و من به خودم می پیچیدم و بعد رضا روی زمین زانو زد و صورتش و برد بین پاهام و شروع کرد به لیس زدن کسم و من که تو تمام مدتی که با شوهرم زندگی می کردم هیچ وقت کسم و نخورده بود ،برای اولین بار چنین لذتی رو تجربه می کردم و رضا هم زبونش و تا ته می کرد تو کسم و من که دیگه از خودم بی خود شده بود کسم و بیشتر به دهنش فشار می دادم و با دست هام سرش و گرفته بودم و می گفتم عزیزم بیشتر …بیشتر بخور و اونم می خورد تا اینکه اون لرزه ارضا شدن تمام وجودم و گرفت اما رضا تا چند لحظه بعد از ارضا شدن من بازهم برام لیس زد و من با چشمای بسته تو اوج لذت بودم تا اینکه رضا بلند شد ایستاد و شلوار و شورت خودش و در آورد و کیرش و که بزرگ و تیره با رگ های برجسته بود آورد جلوی صورتم و من با یه دستم کیرش و گرفتم و کردنم تو دهنم و با لذت شروع به ساک زدن کردم و جوری می خوردم و مک و لیس می زدم که انگار خوشمزه ترین آبنبات دنیا است و تخم هاشو می مالوندم و اون ها رو هم لیس می زدم و به نظزم که واقعا هم خوشمزه بود و از خوردنش سیر نمی شدم و اونم با موهای من بازی می کرد و قربون صدقه ام می رفت و بعد از چند دقیقه که حسابی براش ساک زدم کیرش و از تو دهنم کشید بیرون و اومد رو مبل و من هم روی مبل خوابیدم و رضا رفت بین پاهام و سر کیرشو با دست به سمت کسم برد و اول چند بار سر کیرش روی کسم مالوند و بعد هی چند بار سر کیرش و کرد تو و آورد بیرون و هی می گفت آخه نمی خوام انقدر زود بکنمت و بعد از چند بار مالوندن انگار دیگه نتونست خودش و نگه داره کیر کلفت و خوشگلش و کرد تو کسم که یه صدای هقی از ته گلوم بیرون اومد و رضا گفت تنگیه کست مثل دخترها می مونه و افتاد روم و شروع کرد به تلنبه زدن و در عین حال لب گرفتن و هر لحظه که لب هامون از هم جدا می شد اون قربون کس من و من قربون کیرش می رفتم و ازش می خواستم هر روز من و همونجوری بکنه و اونم قول می داد بعد از اون هر روزی که بقیه رفتن من و بکنه و وقتی تو گوشم می گفت قروبون این کس تنگت برم و من بهش می گفتم قربون کیر کلفتت برم و می خوام زیر کیرت بمیرم شهوتمون بیشتر می شد و من دوباره ارضا شدم … رضا گفت داره آبش میاد و من بهش گفتم بریزه توی کسم چون هنوز دستگاه ضد بارداریم و در نیاورده بودم و رضا در حالی که اسم من و صدا می کرد آب کیرش و تا ته توی کسم خالی کرد و چند لحظه به همون حالت روم موند و بعد بلند شد و ازم لب گرفت و رفت دستشویی و من هم از جام بلند شدم و شورت و شلوار و کفش هام و پوشیدم به سمت میز که بقیه لباس هام روش بودن رفتم و داشتم سوتینم و می بستم که رضا برگشت تو اتاق و از پشت سر بغلم کرد و گفت ممنونم از حال خوبی که بهم دادی و نمی خواستم تو دفتر سکس داشته باشم و دوست ندارم احساس کنی بهت بی احترامی شده … تو بغلش چرخیدم و بوسیدمش و بعد هردو لباس پوشیدم و در همین لحظه تلفنش زنگ زد ، زنش بود که تو خونه منتظرش بود و رضا خجالت زده رفت که تلفنش و جواب بده و بعد از چند دقیقه برگشت و معذرت خواهی کرد و گفت تا به حال هیچ وقت به زنش خیانت نکرده بوده و باهم از دفتر بیرون رفتیم و من اون شب هم خوشحال بودم و هم ناراحت از رابطه با یه مرد زن دار و روز بعد رضا یه دستبند طلا به من هدیه داد و من بهش گفتم بهتره از اون شرکت برم اما رضا گفت نمی ذاره اینکار و بکنم و با وجود اینکه چند روز جلوی خودمون و گرفتیم اما بازهم با هم سکس کردیم و رابطه ما دو سال ادمه داشت که روی زندگی رضا و رابطه اش با زنش تاثیر گذاشته بود و نمی تونست با زنش سکس کنه و من هم با وجود اینکه با تمام وجودم عاشقش شده بودم به خاطر دوتا بچه هاش ازش جدا شدم و با کلی ناراحتی از شرکت بیرون آمدم و انقدر رضا دنبالم اومد که مجبور شدم بهش بگم دارم ازدواج می کنم تا دست از سرم برداره ولی خاطره اولین سکس و تمام سکس هایی که باهم داشتیم و بیشتر از اون عشقی که به پام می ریخت و هیچ وقت فراموش نمی کنم و امیدوارم همیشه سلامت و خوش در کنار خانواده اش باشه… امیدوارم که لذت برده باشین وممنونم که با حوصله می خونین
نوشته: سارا
دویست خط فقط یه پاراگراف؟ لعنت به تمام دبیران فارسی تا 40 سال گذشته که این همه گفتند انشا بنویس و ما نوشتیم و یک بار کسی به ما نگفت که چه جور بنویسیم. اگر معلمهای بی غیرت نداشتیم الان شاید سواد داشتیم.
Heh che bahal. . . Vase manam ye majarayi shabihe in pish omade. . . Vali vaghean sakhte del kandan :(
خوب بود،فراموش نکنیم خیلیا تو این مواقع نمیتونن جدا بشن و حتی ترجیح میدن زندگی طرف خراب بشه ولی خودشون رضا رو از دست ندن،پس بجای فحش دادن به این خانم ،بخاطر کار این خانم، که زندگی اون مرد رو خراب نکرد بهش احترام بیشتری بذارین…در نهایت باید بگم کیررم تو کست با این نوشتنت جنده همش و و و و …
شیطان رجیم شما را به آیاتی چند از کلام الله مجید دعوت میکند :
لاتجق
"در شرایطی هم بودم که پسرهای زیادی دنبالم بودن ">>>البته با هدف مشخص :|
خوب که چی؟
با مرده زن دار 2سال بودی بعد دیدی تاثیر گذاشته ر زندگیش رفتی؟>>>مثلا الان میخواستی بگی خیلی با وجدانی و از این کسشعرا :|
برو بمیر بابا
تو از روز اول می دونستی واسه کس و کونت استخدام شدی نه واسه کارت جنده دوزاری.ادا آدم حسابیا رو واسه من یکی در نیار.خر تو کونت جفتک چارگوش می نداخته که رضا بگادت.تخم سگه جنده دیگه نبینمت.
خیانت یعنی پیمان شکنی. خیانت وقتیه که با کسی توافقی کرده چه صریح و چه ضمنی و بعد در خفا و بدون آگاهی اون فرد کاری بر خلاف توافقت بکنی.
ب غیرت معلم چه مربوطه؟ معلم ما یادمون می داد چطور انشا بنویسیم کپک توهین نکن ب معلما که هر چی داریم از معلم هست
اهای کونی به معلما توهین نکن تو کونی تشریف داری چه ربطی به معلم داره
واقعاً sozanV چه نظری دادی… خودش یه پا داستان بود biggrin
ولی خیلی کامل گفتی پس من دیگه چیزی نمیگم pardon
حالا كهمنشي واردي شدي مياي دفتر ما كار كني ما هم همچين منشي ميخوايم
منشی کار کشته به تو میگن…جنده بازی در لباس کار کشتگی
خیلی خوب بود ، اونایی که فحش و ناسزا میگن معلومه فقط به فکر سکس و هوسرانی هستند…! اگر نه که عشق این چیزا حالیش نست! شرایط پیش بیاد همینا به زن شوهردار هم رحم نمی کنند!
خیلی سخته دل کندن از کسی که دوسش داری…!
مگه میخواستی رمان بنوسیس کونی لاشی dance4
این همه نوشتی که چی بگی
بچه کوونی به معلم توهین نکن
کییرم تو داستانت جنده دوزاری
جنده لاشی هرزه زندگی یک خانواده رو به هم زدی پتیاره
می خوای هرزگی کنی این همه جا واسه کس دادن
امثال تو رو باید یه جوری اتوبوسی کرد که کس و کونتو بدوزی