ساسان و زن شوهردار

1400/09/08

داستان کاملا واقعیه
یکی از روزای پاییز ۹۱ یک بود که با هاش اشنا شدم. از خودم بگم اون زمان ۲۶ سالم بود بعد از چندسال وقفه بین کاردانی و کارشناسی مجدد دانشگاه میرفتم میدونید که رشته های فنی بعد گرفتن مدرک کاردانی باید مجدد برای کارشناسی کنکور بدی. چون کار میکردم و هم مسیر دانشگاه دور بود هر ترم سعی میکردم تمام واحد ها رو از صبح تاغروب توی چند روز انتخاب کنم دنشگاه آزاد تهران شرق (قیامدشت) میرفتم هروز که کلاس داشتم از کرج تا قیامدشت میرفتم و برمیگشتم خودش یه مسافرت بود. برگردیم سر ماجرای اصلی یه روز که دانشگاه نداشتم و پروژه ای هم برای انجام نگرفته بودم کلافه از خونه زدم بیرون ظهر یه روز پاییزی بارونی از اون روزا که دلت میخواد زیر بارون راه بری و سیگار بکشی. یه کم توی خیابونا کوس چرخ زدم گرسنم بود تصمیم گرفتم یه ساندویچ بزنم به بدن ازهمون لحظه که وارد شدم باهاش چشم تو چشم شدم یه خانم میانسال با یه بچه هفت هشت ساله که معلوم اوناهم تازه رسیدن روی یکی از میزها منتظر سفارششون بودن. یه چیزبرگر سفارش دادم و منم منتظر آماده شدن سفارشم بودم حس عجیبی بهش داشتم قیافه به شدت اروم و مهربونی داشت. متوجه شده بود که روش زوم کردم کلی با خودم روش های مختلف رو مرور کردم که برم جلو و ازش شماره بگیرم. مشغول خوردن ساندویچ بودم و توی فکر اصلا نفهمیدم چی خوردم جوری تنظیم کردم که با اونا ساندویچمو تموم کنم و باهم تموم کردیم پشت سرشون رفتم بیرون نمیدونستم با وجود دخترش چه جوری باید بهش پشنهاد بدم همیشه توی اینکه وقتی ازیکی خوشم میاد چه جوری سر حرف رو باهاش باز کنم مشکل داشتم خیلی وقتا بیخیال میشدم. دنبالشون راه افتادم یه کم جلوتر یه ایستگاه تاکسی بود سوار شدن چون ۲نفر بودن عقب نشستن یکی دیگه هم سوارشد که جلو نشست منم سریع رفتم سوار شدم خودش وسط نشسته بود. کیف پولم رو یه بار گم کرده بودم بعد از اون توی کیف پولم شمارمو روی یه تیکه کاغذ نوشته بودم توی کیفم گذاشته بودم که اگه دوباره گم شد و کسی خواست برگردونه بهم زنگ بزنه. شماره رو درآوردم و بهش دادم جوری که کسی نبینه بدون هیچ حرفی و بدون اینکه نگاش کنم اروم فقط شماره رو دادم بهش ازم گرفت و اونم چیزی نگفت. وسط مسیر پیاده شدم و برگشتم. چند روز گذشت فکر نمیکردم دیگه زنگ بزنه دانشگاه سر کلاس بودم گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود از کلاس رفتم بیرون جواب دادم یه خانم بود که خوش رو لیلا معرفی کرد نشناختمش گفتم به جا نمیارم گفت مگه روزی به چند نفر شماره میدی که یادت نیست تازه یادم اومد توی چند روز اخیر فقط به یه نفر شماره دادم ازش معذرت خواهی کردم و گفتم درگیر درس و کارم فکر نمیکردم شما باشید.چند ماهی از اشناییمون گذشت توی صحبت های اولیه گفته بود با شوهرش مشکل داره و دارن ازهم جدا میشن و اوضاع روحی خوبی نداره توی چندماهی که گذشت چندین بار بیرون همو دیدیم باهم میرفتیم صفاهان (یه سفره خونه توی کرج) پاتوقمون شده بود.جوری تنظیم میکردیم که یکی دوساعت قبل از اینکه بره دنبال دخترش از مدرسه بیارش میرفتیم سفره خونه. یه روز که من زودتر رسیدم صفاهان کسی که موزیک زنده اجرا میکرد بهم اشاره کرد و گفت تنها اومدی! با اشاره بهش گفتم الان میادش. توی یکی از همین بیرون رفتنا بهش گفتم یه روز بیاد خونه مخالفت کرد و کلی بهونه اورد که بریم خونه ممکنه بینمون اتفاقی بیوفته. توی صحبت های تلفنی که داشتیم بهش قول دادم که سکس بینمون اتفاق نیوفته کلی رو مخش رفتم که بیرون میریم راحت نیستیم و دوس دارم بوست کنم و بغلت کنم ولی بیرون نمیشه. چند وقت گذشت و بالاخره اصرارم جواب داد و قبول کرد یه روز بیاد خونه قرار شد توی هفته ای که دخترش نوبت صبح بود و من کلاس ندارم از صبح بیاد خونه اخه ما خونمون صبح تا ۳بعدازظهر همیشه خالی بود بابا مامان سرکار میرفتن. روز موعود رسید از لحظه ای که دخترش رو رسوند مدرسه هر چند دقیقه بهش زنگ میزدم که کجایی دل توی دلم نبود ساعت ۸ونیم صبح بود دوباره بهش زنگ زدم پشت در بود همین که اومد توی خونه محکم بغلش کردم خودشو ازم جدا کرد مانتو و شالش رو دراورد و نشست روی مبل نشستم کنارش اوپ داشت حرف میزد و من تو فکر سکس باهاش بودم اصلا حرفاش رو نمیشنیدم گفت نظرت چیه گفتم راجع به چی که با اخم گفت یه ساعت دارم برای خودم حرف میزنم؟؟!!دستاش توی دستم بود و گفتم محوت شدم نفهمیدم چی گفتی کشوندمش توی بغلم و نوازشش کردم و از علاقم بهش گفتم و اینکه چقد دوسش دارم دست توی موهاش میکشیدم بردمش روی تخت خودم نشستیم لبه تخت بدون هیچ حرفی لبمو گذاشتم روی لبش و همینجوری که لب میگرفتم ازش درازش کردم روی تخت و خودمو کشوندم روش کیرم سفت شده و بود و همزمان با لب از روی شلوار میمالوندمش به کوسش بد جور حشری شده بودیم لباسمو دراوردم دوباره شروع کردم به لب و بوس و مالوندنش بهم گفت یادت باشه قول دادی گفتم سر قولم هستم یه کم بوس و مالیدنه توش نمیخوام بکنم که. سینه هاشو از روی لباس چنگ میزدم هرکاری کردم نزاشت تاپشو دربیارم سینه هاشو چنگ میزدم و کیرمو از روی شلوار لای کوسش بالا پایین میکردم شلوارمو دراوردم گفت چیکار میکنی گفتم بذار مالیدنو درست حسابی حس کنیم به زور شلوار لیلا رو هو از پاش دراوردم الان فقط شرت لیلا بین کیرمو کوسش بود جلوی شرتش خیس شده بود معلوم بود اونم حسابی حشری شده انقد کیرمو روی کوسش بالا پایین کردم که وقتی دست انداختم شرتشو دربیارم مقاومت زیادی نکرد یه کم کوسشو خوردم ولی هرکاری کردم اون برام ساک نزد چهار دست و پاش کردم و کیرمو خیس کردم و لای کوسش میکشیدم حشرش زده بود بالا برگشت گفت کاندوم بزن بکن توش گفتم مطمئنی؟؟؟ من سر حرفم هستم گفت هیچی نگو فقط برو کاندوم بیار سه سوت کاندوم زدم و مثل یه فاتح بزرگ پشت لیلا آماده گاییدنش شدم اروم کیرمو فرستادم توی کوسش تا ته کردم توش و محکم بغلش کردم سرش رو برگردوندم سمت خودم و لبشو بوس کردم شروع کردم تلمبه زدن کوسش تنگ بود لذتی که گاییدن کوس لیلا داشت به جرات میگم دیگه تجربه نکردم با لذت تمام در حال سکس بودیم به پشت خوابوندمش و اومد وسط پاش پاهاشو اوردم بالاو کیرمو کردم توی کوسش محکم تلمبه میزدم جوری که کیرم تا ته کوسش میرفت یه کم که توی این حالت کردمش لیلا منو به پشت خوابوند و اومد روی کیرم نشست گفت همیشه اینجوری ابش میاد روی کیرم بالا پایین کرد و یهو کوسشو محکم به کیرم فشار داد و ارضا شد منم دوباره چهار دست و پاش کردم تلمبه زدم تا ابم اومد و ولو شدم روش من خوشحال از فتح کوس لیلا اون ناراحت از اینکه من سرقولم نبودم.
لباس پوشید و رفت چند روز باهم حرف نزدیم و بعدش هم یه دعوای تلفنی که چرا سکس کردیم. بعد چند روز که قهر بودیم لیلا زنگ زد و با هم اشتی کردیم رابطمون شد تلفنی دیگه بیرون هم نمیرفتم چند ماه همینجوری گذشت تا راضیش کردم یه بار دیگه بیاد خونه که اون بار هم کارمون به سکس کشیده شد و دوباره لیلا رو کردم. ولی این دفعه مثل قبل نبود موقع سکس خوب بود و حال میکرد بعد سکس یاد شوهرش و خیانت میوفتاد. دوبار با لیلا سکس کردم بعدش با دعوا کات کردیم. تا امروز کلی سکس کردم جوون پیر چاق لاغر ولی هیچکدوم سکسی که با لیلا داشتم نشد.

نوشته: ساسان


👍 14
👎 11
46301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

845129
2021-11-29 08:46:28 +0330 +0330

آقا این کسشرای کارما رو ول کنید دیگه! مگه اومدید حوزه علمیه فاز نصیحت برمیدارید؟! دو نفر راضی بودن با هم سکس کردن، تمام ! اگه زن فعلی یا آینده اینم دوست داشته باشه سکس می کنه، بازم تمام! گوه خوریش به کسی نیومده! بالای داستان تگ زن شوهردار خورده، اگه خیلی مومن و مقید هستید بزنید به چاک و برید خامنه ای دات آی آر، اگه نه پس جقتونو بزنید و آماده داستان و جق بعدی بشید!

5 ❤️

845176
2021-11-29 13:55:00 +0330 +0330

🤤🤤🤤🤤

0 ❤️

845198
2021-11-29 16:41:30 +0330 +0330

هر روز از کرج میری قیام دشت و برمیگردی؟
روز 5/6 ساعت تو راهی؟
پسر تو خودت یپا مصیبتی…برو دو هزار تومن بده برات مرثیه بنویسند و از روش تصنیف چاپ کنند …داستان سکسی ت رو لوله کن ببر بده دوچرخه ساز محل شافت کنه …بشین از نمد مال شدن کون خودت بنویس بینوا. اینروزها واسه کار مدرک نمیخوان…کصمغزی با کون بی موی گرد و قلمبه …بدون افتاب دیده گی …مهتاب مهم نیست…با دو دست فعال برای نوازش خایه . …! در ضمن همراه داشتن مدارک بالای دیپلم جهت استخدام برای شاشیدن به ان الزامیست.

1 ❤️

845304
2021-11-30 05:16:17 +0330 +0330

بازم کپی از داستانهای گذشته
((سکس با بیوه ای که شوهر داشت))
برید بخونید بعد بیاین اینجا نظر بدید یکم اسامی را تغییر داده فقط

0 ❤️

845401
2021-11-30 21:01:22 +0330 +0330

فاتح لیلا که بود؟!
یکی از سوالات کنکوری جالقین

0 ❤️

845423
2021-12-01 00:19:13 +0330 +0330

ساسی جون بکن تو حموم با کف دستی مشتی اینهمه دروغ رو تو مستراح سرهم کردی دانشگاه میرفتی سرکار هم میرفتی وقت آزاد هم داشتی فقط اون کاندوم رو از کشو بابات آوردی بچه جون بعد ی شماره بخاطر کیف بدون پولت گم میکردی گذاشته بودی توش چطور یادت نبود به کی شماره دادی نکنه مثل نخود کشمش کیفت پر شماره بود اسگل جقی

0 ❤️

845466
2021-12-01 03:58:56 +0330 +0330

زنتو خودم میگام وقتی سرکاری🍆

0 ❤️

845477
2021-12-01 04:58:23 +0330 +0330

هرکی پا داد بکنش.بشاش تو قول و عذاب وجدان. کسی ک نخواد بده نمیده،اک اسمون به زمین هم بیاد،نمیده.

0 ❤️

845483
2021-12-01 06:17:53 +0330 +0330

زن اگه بخواد کوس بده هااا ، از تو سوراخ قفل در هم که شده کوسشو میده .
حتی اون یک لحظه ای که بری دستشویی کوس میده. مگه اینکه خودش اهل دادن نباشه وگرنه هیشکی نمی‌تونه جلوشو بگی.

0 ❤️

845487
2021-12-01 07:04:51 +0330 +0330

بازنویسی داستان سال ۹۶
سکس با بیوه ای که شوهر داشت
جالب اینجاست که نویسنده‌ی اون سامان بوده نویسنده این ساسان

بی شک تو هنرهای تجسمی (جق) تحصیل کردی و کلی با این داستان پاچیدی

0 ❤️

845520
2021-12-01 15:56:12 +0330 +0330

طرف یه جوری فاز نصیحت ورداشته انگار اومده مولودی جمع کن بابا اول که این فانتزی دوم که تو برای خواندن یاسین نیامدی که اومدی همین کس شعر ها را بخوانی مگه غیر اینه

0 ❤️

845543
2021-12-01 21:01:33 +0330 +0330

به نظرم واقعی بود ولی در هر صورت این کارو نکن خوب نیست
البته خودم موقعیتش بشه میکنم چون احتمالا جنبه نداشته باشم
بخاطر همین سعی میکنم فکرمو درگیرش نکنم
حقیقت تلخیه

0 ❤️