ساسان و زندایی کون قلمبه

1395/07/24

سلام
(تمامي اسم ها مستعار و داستان كاملا واقعي)
من ساسان هستم٢٠سالمه اندامم روي فرمه وقدم ١٨٠و اندازه كيرمم ١٦سانت هستش.
اسم زنداييم شادي هستش٣٣سالشه اندامش كاملا سكسي (كون قلمبه - سينه ٨٥ - قد١٧٥). روانشناسه
داستان سكس من و زنداييم مال پارساله.
از١٤سالگيم كه اومدم توي فضاي سكسي عاشقش شدم تاسن ١٦سالگيم سربازبود جلوي من وبا تيشرت و شلوارحتي جلوي خانواده.
وقتي من ميرفتم خونشون و مادرم وداييم خونه نبودن بايه تاپ و دامنچه كه فقط باسنش رو ميپوشوند، بودش. هميشه هم شورت توري ميپوشيد. جلوي من لباس عوض ميكرد و راحت بود.
يه روز پسر داييم ودختر داييم كه هردو اون موقع ٣سالشون بود رو بردشو حمام اومدن بيرون من نشسته بودم فيلم ميديدم ديدم زنداييم حوله گرفته جلوي خودش (زير شكمش و سينه هاش)وازجلوي من ردشد.
رفت توي اتاق خودشون. موقع ردشدن من كونشو ديدم خيلي حال كردم. وتا مدتها جق ميزدم بخاطرش.
لباساشو پوشيد اومد كنار من نشست گفت دوست داشتي؟؟
من:چيو؟؟!!!
اون:خودتو به اون راه نزن!!
من:كدوم راه؟؟چيميگي؟!!!؟!؟!؟!
گفت ولش كن رفت گذشت ومن شدم ١٦ساله و تولد گرفتم.
فاميل مادريم رو دعوت كردم پدريمم نيومده بودن.
زن داييم گفت بيا بريم توي اتاقت داييمم اومد
زن دايي گفت آهنگ بزار درو ببند بيا باهم برقصيم داييت فيلم بگيره بفرستم براي خواهرم كه آمريكا زندگي ميكنه.
رقصيديم اون شالشو از سرش وسط رقص دراورد همش كونشو طرف من قمبل ميكرد.
به داييم گفت فردا ساسان بياد خونه ما كارش دارم داييمم گفت باشه.
فرداش ساعت٢ بهم زنگ زد بيا داييت هم رفته تهران.
رفتم خونشون ديدم چادر سركرده بهش گفتم چرا چادر سركردي گفت بهت ميگم.
نشستم پسر داييم با خواهرش رفته بودن استخري كه زيرزمين خونه داييم بود.
زندايي باشربت اومد نشست كنارم گفت::
ببين ديگه نامحرم شدي به من اگه قول بدي به كسي چيزي نگي باهات راحت ميشم.قول ميدي؟؟؟
من:قول ميدم.
اون:به هيچ كسا؟؟؟
من:چشششم.
اون:خوب از اين به بعد وقتي منو تو با هم تنها بودم من جلوت مثل قبل ميگردم.
من:يعني جلوي بچهات…
اون:نه اونا بچن اشكالي نداره.
بلند شد چادرشو برداشت از سرش ديدم يه لباس يه تيكه كه تا پايين كونش بود تنشه.
گفت:آقاي چشم چرون پاشو برقصيم.
نيم ساعت رقصيديم منم همش ميچسبيدم به كونش.
بعد رقص گفت بريم پيش بچه ها.
رفتيم پايين گفت بريم آب بازي گفتم باشه يه وقت ديگه.

گذشت من زنداييم باهم خيلي جوربوديم ومن شدم ١٨ساله.
اواخر عيد نوروز بود دقيقا ٢ماه بعد از تولد من (من متولد ١١/١هستم)
داييم براي مسابقه بايد ميرفت شمال زنداييم اصرار كرد من برم خونش تا تنها نباشه.
منم از خدا خواسته رفتم. شب اول جاي منو انداخت توي اتاق بچه ها. روز دوم به بچه ها گفت برين استخر.
بچه ها رفتن اومدكنارم به من گفت امروز بايد بامن باشي گفتم باشه. گفت بريم برقصيم.
بعدش رفتيم بچه هارو آورديم بالا. شب موقع خواب گفت بيا توي اتاق من. تختم سه نفره هستش باهم فاصله داريم مشكلي پيش نمياد.
رفتم روي تخت.
لباسمو دراوردم ولخت شدم فقط شلواروشورت پام بود. بهم نگاه كرد گفت : اي ناقلاااا.
اومد كنارم گفت بخواب منم خوابيدم سرشو گذاشت روي سينم خوابيديم تا صبح. البته من تا صبح لاس ميزدم.
صبح زود تر ازمن پاشده بود به بچه ها صبحانه داده بود من لباس پوشيدم رفتم از پشت بغلش كردم لپشو بوس كردم و صبح بخير گفتم بعدش اون لبمو بوسيد گفت بيا باهم صبحانه بخوريم. بچه ها رفته بودن توي اتاق مشغول بودن.
نشستم روي صندلي زندايي هم كنارم نشست اون اولين لغمه رو گرفت گذاشت دهنم و گفت منم اين كارو انجام بدم.
رفتيم پاي تلويزيون داشتيم فيلم عشق ممنوع روميديديم يه دفعه اونا ازهم لب گرفتن زندايي منو نگاه كرد گفت
اون: بلدي؟؟؟
من: چيو؟؟
اون: لب!!
من: هيييي…
اومد كنارم گفت اگه قول بدي نگي به كسي لب بهت ميدم…!!!
منم بدون اينكه حرفي بزنم لبمو گذاشتم روي لباش
داشتيم لب ميگرفتيم كه بهراد (پسرش)اومد گفت چيكارميكنين ؟؟؟
مامانش گفت بوس خارجي ميكنيم. خلاصه بردمشون گردش اومديم همه رفتيم به سمت رخت خواب.
من دوباره لباسمو دراوردم خوابيدم. زندايي گفت بيا مثل خارجيا بخوابيم لخت لخت.
لامپو خاموش كرد كه همو نبينيم منم لخت شدم اونم همينجور.
اومد كنارم شروع كرد لب گرفتن منم دستمو به كار انداختم و سينه هاشو ماليدم. اونم كيرمو.
يكي از دستامو بردم سمت كسش آروم ماليدم آه آه ميكرد.
آروم درگوشم گفت جرم بده.
افتاديم به جون هم اول لب بازي كرديم.
بعدش شروع كرد ساك زدن خيلي حال داد همون اول آبم اومد همشو خورد.
خوابيد پاهاشو بازكرد گفت بخور. منم شروع كردم به خوردن سرمو هي فشارميدادبه كسش.
پاشودم كيرمو گذاشتم روي كسش هي بالا پايين ميكردم و اون بيشتر حشري ميشد و جيغ ميزد ميگفت جرم بده تروخدا.
يكدفعه يكجا كردم تو ساكت شد بعدش عقب جلو كردم ديدم هنوز صدايي ازش نمياد منم همزمان كه تلمبه ميزدم سينه هاشو خوردم بعدش شروع كرد آهوناله كردن.
بعداز ٣-٤ديقه داشت آبم ميومد برشگردوندم ازكون بكنمش.
گفت تروخدا آروم منم يه توف انداختم روي سوراخش آروم سروشو كردم تو خيلي تنگ بود انگار تاحالا نداده بود. كامل تو بودش وداشتم تلمبه ميدم آبم اومدو ريختم توي كونش.
برگشت گفت منو ارضاء نكردي
منم شروع كردم خوردن كسش يه دفعه لرزيدو فهميدم ارضاء شده.
هرشب باهاش خوابيدم تا داييم اومد.
الانم تاموقعيتش باشه ميكنمش.
خواهرش ٣ماه ايران بود كه اونم كردم و داستانشو بعداً براتون ميگم.
ببخشيد طولاني شد.

نوشته:‌ ساسان


👍 3
👎 9
111512 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

560746
2016-10-15 22:06:32 +0330 +0330

عجب ملجوقی هستی

0 ❤️

560747
2016-10-15 22:09:16 +0330 +0330

لطفاً در ادامه هم داستان کردن اون یکی خواهر زندایی و بعد برادراش و بعد پدر و مادرش و بعد اون یکی زندایی و بعد زن عمو و خاله و عمه و همه‌ی فامیل رو بنویس و ما را از دلواپسی خارج کن!!!

0 ❤️

560751
2016-10-15 22:35:06 +0330 +0330

کسخل خر اول صبحی چه طوری از هم لب گرفتین ؟
دهن جفتتون اول صبحی بوی چاه فاضلاب میداده
جقی بیچاره

0 ❤️

560755
2016-10-15 23:33:06 +0330 +0330
NA

داییت به قربون چشمات بره …همین داستان رو که نوشتی برای هفت پشتمون بسه …دیگه داستان خواهرش رو ننویس …عاقبت بخیر بشی بیخیال.

0 ❤️

560765
2016-10-16 00:22:00 +0330 +0330

خخخخخخخ.دمت گرم روح و روانمو شاد کردی.دلت خجسته

0 ❤️

560782
2016-10-16 03:53:14 +0330 +0330

یعنی بعضی ها خیلی تابلو مینویسن ارزوهاشونو که در حین جق زدن مرور میکنن داستان میکنن حداقل یکم رو به واقعیت برین یاد دودول بازی بچه ها افتادم
بوس خارجی خوابیدن خارجی معلومه بچه بودی از این گولا زیاد خوردی 🙄

1 ❤️

560786
2016-10-16 04:52:53 +0330 +0330
NA

خودت یه دامنچه بپوش برقص حتما زنداییت میکنتت خیالت راحت

1 ❤️

560790
2016-10-16 05:10:29 +0330 +0330

آخه کون گلابی کی بچه 3 ساله رو تنها میفرسته توی استخر؟
یه جا دیگه گفتی اواخر عید دوباره بچه ها رو فرستاد استخر!!!
تو که هجده سالت بود اینقدر حرفه ای بودی که هم خوردی و هم از جلو کردی و هم از پشت … گوزیدم تو مغزت

1 ❤️

560804
2016-10-16 07:15:26 +0330 +0330

کیر ارواح صدام حسین با سرهنگ قذافی یکجا تو مدخل عالی

1 ❤️

560811
2016-10-16 07:59:53 +0330 +0330

بچه ی سه ساله رو توی استخر ول کرده بودین ؟؟؟؟؟
دو سال بعدش که تو شدی 18 ساله ، بچه اش 5 ساله بود و اومد و گفت چیکار میکردین ؟ زن داییتم گفت بوس خارجی ؟
مثل خارجیا بخوابیم ؟؟؟؟؟!!!

فکر کنم توی روستا زندگی میکنی که این کارا برات مثل خارجیاس که توی داستانت آوردی

خاک تو سر مجلوقت کنن

1 ❤️

560813
2016-10-16 08:04:13 +0330 +0330

قدیما داستان های این سایت رو میخوندم ، کییرم یه کم بلند میشد ، اما الان اصلا حسی پیدا نمیکنم
همش به خاطر این بچه های جقی هست که میان داستان مینویسن
پیشنهاد میدم بری داستان خرید لباس رو پیدا کنی و بخونی ، داستان واسه سال 80 یا 81 بود ، اما اینقدر زیبا بود که طی چندین مرحله من باهاش حال کردم
یه داستان دیگه هم اون موقع ها بود که الان پیداش نمیکنم ، اسمش بود : من و کتی و آیت
خیلی داستان طولانی و خوبی بود

0 ❤️

560819
2016-10-16 08:55:03 +0330 +0330
NA

ک س ننت ننویس این دروغها رو

0 ❤️

560820
2016-10-16 09:02:55 +0330 +0330

اینا که شربت رو چاشنی اراجیفشون میکنن زیاد خون دماغ میشن چون همیشه مغزشون پریود هست و خودشونو دوست دارن فحش بشنون اما من فش نمیدم به این چون که حیف فحش که بخوام به این نثار کنم.

0 ❤️

560825
2016-10-16 09:37:22 +0330 +0330

منم خوب میرقصماااا…با من نمیخاد برقصه؟؟

0 ❤️

560839
2016-10-16 12:58:48 +0330 +0330

باو تو اصل بکن.اصل کوس باز.همرو کردی.افرین.تو کوس بازه جهانی.برو باو دیووووث.جقی دو ثانیه ابش میاد دو ثانیه بعد باز راس میشه.برو کیرم تو معدت

0 ❤️

560858
2016-10-16 17:15:16 +0330 +0330

مذخرفــــآت

0 ❤️

560866
2016-10-16 18:16:11 +0330 +0330

لغمه
مرتیکه رشتی

0 ❤️

560876
2016-10-16 20:23:10 +0330 +0330

گربه اشون رو نکردی کس کش؟

0 ❤️

560878
2016-10-16 20:32:19 +0330 +0330

د آخه کیرم پس کله ات
جقی داشتی داستانو مینوشتی هم جق میزدی
کیرم تو کس و کون و رون و خون و استوخونت
با زندایی جندت
کیر کله بچه های شهوانی صاف تو کس عمت
خار پدر کونی :/

0 ❤️

560880
2016-10-16 20:34:45 +0330 +0330
NA

آقا ما نزدیک 30سالمونه آرزومونه یکی بگه بیا فقط منو ببوس بعد ملت از 16سالگی همه زنا بهشون میگن بیا مارو بکن و تو کفشونن ماشالا قد همه پسرای داستان نویسمونم که180هست هیکلا هم ورزشکاری خوبه احتمالا ما اشتباهی ایم…

0 ❤️

560896
2016-10-16 21:07:49 +0330 +0330

دیوووووث بچه 5ساله رفته بودن استخررررررررررر

0 ❤️

560905
2016-10-16 21:25:32 +0330 +0330

ناموسا دم همتون گرم من 5 ساله عضو این سایت هستم و باور کنید بیشتر برای خندیدن به این سایت سر میزنم همیشه این داستان هارو چک میکنم و کامنت هارو میخونم خیلی باحاله دم همتون گرم موفق باشین و پیام من به داستان نویس اینه که هیچی ولش کن موفق باشی

0 ❤️

560941
2016-10-16 23:30:12 +0330 +0330

نظر شما چیه؟ خیلی خیلی کیری سعی کنید فانتزی بنویسد چرا باید داستانتون واقعی باشه

0 ❤️

581493
2017-02-28 12:11:35 +0330 +0330
NA

اقا این طفلکمقصر نیست همه ی این مشکلات نال شربته

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها