سانفرانسیسکو با مادرزنم

1391/10/27

سلام دوستان من سامان هستم و این خاطره بر میگرده به 2 سال پیش زمانی که تازه ازدواج کرده بودم با زنم سهیلا.
من و سهیلا 3 سال باهم دوست بودیم و مادرش با خبر بود ازین رابطه. مادر زنمو روزه اولی که دیدم واقعا به دلم (کیرم) بدجوری نشست. یه زن 40 ساله سینه های بزرگ و گرد با کون نسبتا تپل. پیش خودم گفتم بخاطر اونم که شده (مادر زنم، فریبا) باید با سهیلا ازدواج کنم. خلاصه اذیتتون نکنم. ما ازدواج کردیمو بعد از یک ماه از عروسی من همسرم به اتفاق دوستاش رفته بودن مسافرت کیش. منم یک روز خسته بودم و به محل کارم نرفتم… اینو بگم که دیگه بعد از مراسم عروسی که باهم راحت شدیم من افتادم تو کار فریبا جون (مادر زنم) بهش نگاه میکردم پیام میدادم جوری که تابلو نشم البته. اون روز که سرکار نرفتم دیدم مادر زنم زنگ گفت سامان جون ظهر ناهار بیا اینجا منم که حال نداشتم گفتم ممنون از بیرون یه چیز میگیرم خلاصه اصرار اصرار تا اینکه گفت من ناهار واست میام. منم از خدا خواسته گفتم بهترین فرصته واسه فتح فریبا جون. رفتم حموم خوشگل کردم. ظهر که شد زنگ زد گفت دمه درم در و باز کن. در و که باز کردم دیدم واااااااای چی میبینم که مانتوی تنگ سفد با یه شال مشکی پوشیده عینه دخترای 8-27 ساله شده. اومد نشست و منم کیرم شق شده بودو از زیره شلوارکم داشت تابلو میشد. دیدم غذارو گذاشت و خواست که بره گفتم فریبا جون وایس با هم بخوریم تنهایی حال نمیده که با هزار خواهش و تمنا قبول کرد و لباساشو درآورد.

یه تاپ زرشکی با یه سوتین مشکی که از زیرش معلوم بود. آقا من دیگه طاقت نداشتم از شق درد داشتم خفه میشدم اولش ترسیدم آبروریزی بشه بعدش گفتم اگه من لختش کنم و حشریش کنم دیگه به هیچکی هیچی نمیگه… آقا وقتی که دیدم فریبا جون پاشد بره سمت آشپزخونه وقت تلف نکردم سریع رفتم و از پشت بغلش کردم که یهو شوکه شد و گفت سامان جان پرم چیکار مینی نکن عزیزم زشته دید که من بیخیال نشدم و سینه هاشو محکم فشار دادم دادش درومد و شروع کرد به فحش دادن که بیشعور کثافت آشغال نکن من جای مادرتم که من دیگه کم آوردمو زدمش زمین گفتم فدات بشم من 4 ساله منتظره همین لحظه بودم خفه شو دیگه… خلاصه من افتاده بودم رو و اون هم زیر من دت وپا میزد… اگفته نماند صدای ظبتو قبلش بلند کردم تا کسی نشنوه آخه خونه ی ما دو طبقس و ما طبقه اولیم. خلاصه من به زور لب میگرفتم و اون داد میزد که نکن تورو خدا به کسی نمیگم بزار پاشم. شروع کردم به مالیدن سینه هاشو لب گرفتن که دیدم دیگه اون فشارهای سابقو نمیاره و کمی آروم شد و دستاشو باز کرد منم دیگه خیالم که راحت شد ولش کردم تا لباساشو درارم… اما همچنان دستم رو سینه هاش بود خلاصه تاپشو که دیگه جر خورده بود دراوردمو سوتینشو باز کردم شروع کردم به خوردن سینه هاش واااای چی بوووود… دو تا سینه به اندازه 80 که سفیییید و نوکه قهوه ای کم رنگ و گرد و سفت… دیگه بعد از 5 دقیقه خوردن دیدم داره خودشو به کیرم میماله و ناله میکنه که سامی جو نبخوووور بخوووور سینه هامو بدو پسرم… کم کم دستشو برد داخل شرتم (شلوارکمو قبلش دراوردم) کیرمو گرفتم وقتی که اینکارم کرد بی اختیار یه آآآآآآآآآآآآآه بلند از ته دلم کشیدم که اونم به خودش لرزید فهمیدم که بله خانوم ارضاء شده… دیگه وقتش بود کامل لخت بشیم… آقا شلوارشو کشیدم پایین دیدم خانوم شرت نپوشیده پاشو یه کوسه سفیییییییییییییییییید تپل که الان خیسم شده بود امونش ندادم پریدم به جونش فقط میخوردم که دیدم داره قربون صدقم میره و اه و ناله میکنه که بخور کوسمه بخور دردت بجونم آقا ما یه 10 دقیقه ای کوس لیسی کردیم که یهو دیدم یه تکونی به خودش دادنو تمام دهنم پر شد از آب کوس فریبا جون… دیگه ولو شده بود جون نداشت میگفت تو این سالها کسی اینجوری بهم حال نداده بود سامی جون…بهم گفت نمزاری این عزیزه دلمو ببینم ؟ گفتم بفرما ببین… وقتی که کیرمو دید یهو جا خورد فکر نمیکرد کیرم انقده بزرگ باشه گفت وااای خوشبحال سهیلا پس بگو واسه چی انقده عاشقش شده… شروع کرد به خوردن کیرم با چه مهارتی مخورد بهش گفتم فرییبا 69 بشیم تا منم بهت حال بدم که دیدم همینکارو کرد روی همون زمین بودیم که کوسش تو دهنم بود… چه حرفه ای ساک میزد لامذهب… منم کوسشو که میخوردم از آبش به در کونش میزدم تا نرم بشه آخه میخواستم کونشم بکنم… انگشتمو که کردم توش دادش بلند شد که نکن من کون نمیدم بهم برخورد چیزی نگفتم بهش گفتم پاشو دیگه میخوام جرت بدم… روبه کمر خوابیدو افتادم روش همینکه سر کیرمو گذاشتم لبشخود به خود تا ته رفت داخل اااااخخخخخخخخخخخخخخخخ که چقد داغ بودو یکمی هم تنگ بود انگاری این آخرا زیاد به شوهرش کوس نمیده… اووویششش چه حالی میدادو اونم دیگه تو این دنیا نبود و فقط میگفت بککککنننن توروخدا مردم سامان بکن منو بکن دیگه… منم مثا فانتوم تلمبه میزدمو سینه هاشو میمالیدم که بهد از 15 دقیقه دوباره خانوم آبش اومد… (من قبلش اسپری زده بودم) بهش گفتم پاشو بشی رو کیرم جنده خانوم گفتتت چشم پسره گلم فدای اون کیرت شم… دراز کشیدم اومد بالای سرمو کوسشو گذاشت رو دهنم گفت بخور واسم همینکه شروع کردم به خوردم دیدم بازم خیس کرد کسشو (انگاری از قحطی برگشته بود) دیگه جون تو دست و پاش نبود نشست رو کیرم ااااه چقد باحال بود یه کوس سفید و تپل واای الن یادش افتادم راست کرده کیرم… فریبا شروع کرد به بالا و پایین کردن این سینه هاش چنان موجی میخورد که هر کسی رو دیوونه میکرد و فقط میگفت فدای اون کیرت چرا تا حالا کشفت نکردم سامی جون اه اه اه وتی که چه کیری… خوشبحاله سهیلا با این کیرش تو این حرفا بودیم که گفتم دار آبم میاد کفت باااید بخورمش سریع پاشد و به 3-2 دقیقه ساک زدن آبم چنان با سرعت پرت شد تو دهنش که خودمم تعجب کردم دیدم دوباره ارضاء شد اخه بخودش لرزید و گفت چه آب داغی… چند دقیقه ساک زد و یهو دراز شد روی زمین گفت دستت درد نکنه پسرم تا حالا کسی اینجور بهم حال نداده بود… 1 ساعت خوابیدیم با همون وضع بهد پا شد به خودش رسید و غذا خوردیم آخرشم که خواست بره بره یه لب جانانه گرفتیمو آروم دمه گوشم گفت دیگه مال خودمی تازه پیدات کردم.

نوشته: سامان


👍 4
👎 1
131716 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

353269
2013-01-16 23:45:21 +0330 +0330
NA

بازم محارم اه نخوندم ولي دلم نيومد فحش ندم
مي گم در مورد حلال زاده بودنت تحقيق كن احتمالا بايد دنبال پدر واقعيت بگردي שאל

0 ❤️

353270
2013-01-17 00:48:44 +0330 +0330
NA

هوش… انقد خود ارضایی کردی که پر آب منی شده
علم…بقدری تو مدرسه کردنت که ترک تحصیل کردی
اصالت… نداری ابروی خودت رو هراج کردی
مرتیکه جاکش مراحم به کنار چرا خیانت میکنی …آییی که پدر زنت بفهمه بیاد جوری بکنتت که به جون جون بیفتی مردک خیانت کار…

0 ❤️

353271
2013-01-17 01:01:18 +0330 +0330
NA

خجالت بکش.محارم ننویس. بدون دخترش هم مثل خودش تربیت شده.پس انتظار خیانت ازهمسرت رو داشته باش.

0 ❤️

353274
2013-01-17 01:47:24 +0330 +0330
NA

whibs عزیز محارم درسته نه مراحم

0 ❤️

353275
2013-01-17 03:42:25 +0330 +0330
NA

راضین از دستت. نوش جونت

0 ❤️

353276
2013-01-17 03:56:39 +0330 +0330

agha narahatin nakhoonin chera fosh midin kho?
har ki har chi doos dare minewise
har ki am harkodoomo doos dare mikhune
dastet dard nakone wali be nazaram rahe monasebio entekhab nakardi

0 ❤️

353277
2013-01-17 05:41:49 +0330 +0330
NA

عالي بودداستانت.بازهم داستان سكس محارم بزار =D>

0 ❤️

353278
2013-01-17 05:42:47 +0330 +0330
NA

محارم بود نخوندم.

Pentagon U.S.Army

0 ❤️

353279
2013-01-17 06:19:31 +0330 +0330
NA

آرمانهاى امام راحل :|

0 ❤️

353280
2013-01-17 07:14:05 +0330 +0330
NA

خوب بود فقط فکر کنم حاج آقا یه 2_3سالی که مادر زنت رو نکرده بود که انقدر زیاد ارضا شد…شاید وقتی که تو راه خونه بود با یاد سکسی که باتو داشته بازم شلوارشو خیس کرده باشه…:-D0:)

0 ❤️

353281
2013-01-17 10:18:37 +0330 +0330

قاسم!برو اون تفنگ منو بیاره تا یه گلوله تو مغز این انگلیسی خائن بزنم از شرش راحتشیم :-D
یادم نمیاد تو کدوم جنگ بود؟جنگ کازرون یا جنگ ممسنی!من با همین تفنگ یک گلوله وسط پیشونی خداداد خان یاغی زدم!انگلیسی ملعون
:-D

0 ❤️

353283
2013-01-17 14:29:59 +0330 +0330
NA

نویسنده جان! شاید تو با نوشتن این داستان مادر زنت را گاییده باشی ولی در عوض ما با نوشتن پیامهایی زیر همین داستان به دفعات مکرر مادرت را گاییدیم. باشد که راضی و خشنود باشی

0 ❤️

353284
2013-01-17 16:58:13 +0330 +0330
NA

گاهی ریدن مغز بصورت گوه نوشته هایی در میاند ، حالا هر کی تحمل بو گند و ایستادن در چنین مجیط هایی را که گوه نوشته این آقا سامان ریده را داره…بسم اله

0 ❤️

353285
2013-01-22 05:50:00 +0330 +0330
NA

بد نبود چون موضوع محارم بود جالب نشده بود.

0 ❤️

353287
2013-04-27 15:30:34 +0430 +0430

فکر کنم مادر زنت جنده تشریف دارن که فرمودن تا حالا کسی نتونسته چنین حالی بهش بده پس نتیجه میگیریم زنت هم جنده هست و رفته کیش کار کنه پول در بیاره …خوش بحالت

0 ❤️

527694
2016-01-06 23:33:32 +0330 +0330

خوب الان چ ربطی داشت ب عن وان داستان…؟؟؟؟؟؟؟سانفرانسیسکو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها