سبزه جذاب (۱)

1399/10/11

ماموریت رفته بودم یکی از شهرهای کوچک جنوبی. سیستمشان ایراد داشت وظاهرا چندتایی شرکت رفته بودند ودر نهایت به ما رسیده بودند. وارد مجموعه که شدم عمده پرسنلش آقا بودند فقط دو سه تا خانم بودند. دو روز اول گذشت و تقریبا ایراد اصلی رو پیدا کردم. روز سوم نزدیکای ظهر داشتم قطعه رو باز میکردم دیدم یک خانم حدودا 8-27ساله اومد کنار دستگاه البته پشتش به من بود وحواسش به دستگاه های دیگه بود و انگار منو ندیده بود. همینجور که براندازش میکردم دیدم عجب هیکل توپی داره! توی این دوروزه ندیده بودمش. حین باز کردن قطعه یهویی آچار از دستم در رفت و خورد به یک مخزن استیل و صداش پیچید این بنده خدا که توی هپروت بود بد ترسید و یک جیغ از ته دل کشید. و برگشت سمت من وبا دیدن من جا خورد و دوباره جیغ کشید. یک دختره سبزه و جذاب جنوبی! با صدای جیغش منم ترسیدم و ناخواسته داد زدم اازهر مار چه مرگته؟ بچه ام افتاد!! صدای خنده افرادی که دور وبرمون بود بلندشد. دختره که حسابی ترسیده بود. خیلی طلبکارنه پرسید شما دیگه کی هستی ؟ با حالت عصبی وتمسخر گفتم خورزوخان ! جیغ زدنت برای چیه ؟ گفت خوب ترسیدم!! گفتم مگه عزراییل دیدی ،با این جیغ تو منم از مردی افتادم! سرش رو انداخت پایین ور فت. یک ربعی همه داشتند میخندید. واقعا هم صحنه های خنده داری بود.یک ساعت بعد دیدم داره میاد سمتم! به شوخی دستم رو تکون دادم گفتم من اینجام باز نترسی ؟خنده اش گرفت. سلام جناب مهندس شرمنده من نمیدونستم که اینجا هستید. گفتم سلام خانم : ببخشید منو ترسوندی! حالا شما کی هستی ؟با خنده گفت ببخشید معرفی نکردم ، شیخی هستم مسئول کنترل کیفی. زدم به شوخی گفتم ببخشید من دستام کثیفه نمیتونم دست بدم، ولی قبول کن! خوشبختم!
انگار شوخی های من قلقلکش داده بود.با لبخند گفت بازم ببخشید ترسوندمتون ،دست خودم نبود !گفتم نه بابا خواهش میکنم مشکل از ما مرداست که اینقدر حساسیم یکم شوخی کردم باهاش. پرسید کدوم مهمانسرا هستید. گفتم نمیدونم مگه چند تا دارید؟ گفت دوتا یکی ساحلی یکی هم توی شهر. گفتم همون که نزدیک ساحله!گفت. خوبه اون بهتره. خونه ما هم همون نزدیکیه !!گفتم چه خوب !گفت چطور ؟ گفتم هیچی،تنهایی حوصله ام سر میره. شب میریم یک دور میزنیم. مدیر مجموعه داشت میومد. اونم رفت سر کارش یکم با مدیره صحبت کردیم گفتم باید قطعه رو تست کنم باید جایی باشه که هم نور کافی داشته هم سکوت گفت ببر توی آزمایشگاه. وسایلم رو برداشتم و رفتیم توی آزمایشگاه. یکم سر به سر دختره گذاشتم ومشغول تست قطعه شدم اونم گاهی پشت میزش مینشست گاهی میومد بالای سر من و نگاه میکرد… یک جا ایستاده بود پشت سرم وداشت نگاه میکرد. به بهونه برداشتن پیچ وبا شیطنت خم شدم. کونم چسبوندم به کوسش. سریع خودش رو کشید عقب. برگشتم نگاش کردم و گفتم استغفرالله!شما مطمئن هستید خانمید ؟ چرا اینقدر گیر دادی به من !!خنده اش گرفت.سرش رو انداخت پایین ورفت نشست پشت میزش. قطعه سوخته بود و باید تعویض میشد. منتها بعید بود که یدکی داشته باشند. نشستم رو صندلی و نا خود آگاه دستم رو کشیدم روی پیشونیم. زد زیر خنده!! نگاش کردم و گفتم خدا به خیر کنه باز چیه؟ گفت هیچی دستتون سیاه بود، مالیدید توی صورتتون. گفتم مگه حواس میذاری واسه آدم ؟وا مگه من چکار کردم؟ گفتم دیگه چکار باید بکنی !توی سالن که اونجور اینجا هم که اینجور !سرش رو انداخته بود پایین ومیخندید. گفتم لااقل اون شماره ات رو برام بنویس ،که یادم نره ؟شماره برای چی ؟مگه قرار نشد غروب بریم بگردیم؟ نه کی هم چین قراری گذاشت ؟گفتم نمیای،نیا. منم میرم با خانم موتار دوری میزنیم از شما هم خوش اخلاق تره (خانم موتار یک خانم مسن که آبدارچی توی سالن بود) یکم خندید. مدیر مجموعه و مدیر مهندسی اومدند و موضوع قطعه رو گفتم. گفت نداریم ولی از تهران میگیم تهیه کنند. واین تا بیاد حدود 2 روز اسیر بودیم. گفتم پس من میرم وقتی گرفتید بر میگردم. گفتند اگر اشکالی نداره با شرکتتون هماهنگ کنیم بقیه سیستمها رو هم چک کنید تا قطعه برسه.قرار شد من برم خوابگاه. تا فردا صبح که هما هنگ کنند. ناهارم رو خوردم ورفتم خوابگاه. ساعت دو دیدم یک پیام ناشناس اومده:سلام، ساعت 4:30 جلو در باش. نوشتم شما ؟ نوشت مگه نمیخواستی بری بگردی ؟ عجب این دیگه کی بود ؟ نخ رو داده بود با کمی تلاش میشه یک کامی ازش گرفت. نوشتم ااا سلام خانم موتار ببخشید نشناختم. عجب بلایی هستی، شماره منو از کجا گیر آوردید؟چند تا استیکر خنده فرستاد !
چرتی زدم ودوشی گرفتم. سر ساعت رفتم جلوی در. چند دقیقه ای گذشت بایک پراید هاچ بک اومد. سوارشدم. سلام کردم ودستم رو دراز کردم به سمتش ،سعید هستم. نیشخندی زد ودست داد. مینا هستم. دستشو ول نکردم. به به اسمتون هم مثل خودتون زیباست. سر خیابابون به بهانه دنده عوض کردن دستش رو کشید. یک دوری توی خیابون ساحلی زدیم.پرسید کجا بریم ؟چی میخوای بگیری ؟ ناخواسته از دهنم درومد: میخوام شرت وکرست بگیرم برای خانمم!!.از جوابم شوکه شد انتظارش رو نداشت. با تعجب برگشت سمتم،چقدر شما پررو هستید ؟چرامینا جون ؟این که بخوام برای خانمم لباس بگیرم کار بدیه ؟ خنده اش گرفت. نه ولی ادب حکم میکنه که بگی لباس زیر !!حالا چرا از تهران اومدی اینجا بگیری؟گفتم اولا من تهران خیلی کم هستم ثانیا میخوام با سلیقه شما بگیرم!!.رفت توی شهر وجلوی یک پاساژ زد کنار گفت :مغازه دومی معمولا جنساش خوبه. کارتم رو گرفتم سمتش. و رمزم رو گفتم ،قربونت مینا جون زحمتش با خودت اگرلباسهای سکسی هم داشت بگیر. خنده اش گرفته بود و نگاه بیرون میکرد. پرسید خوب سایزش چیه ؟ گفتم نمیدونم فکر کنم مثل خودت باشه ؟باید بگیرم توی دستم ببینم چقدره. !شما هم که بعید میدونم اجازه بدی! نتونست خودش رو کنترل کنه و سریع رفت بیرون رفت. منم ماشین رو قفل کردم و رفتم مقداری خوراکی ونوشیدنی گرفتم تا اومد. سوارشدیم. هنوز داشت میخندید. گفت دیگه امری ندارید ؟ گفتم نه ممنون، بذار ببینم چی گرفتید! ودر نایلون رو باز کردم. نایلون از دستم گرفت وپرت کرد رو صندلی عقب، رفتی خونه ببینشون!! گفت اگر دیگه کار نداری بریم یک جای دیگه،اینجا ممکنه کسی منو ببینه زشته. گفتم نه عزیزم برو هر جا راحتی!نگام کرد :چه زود پسر خاله میشی ؟گفتم آره خیلی خونگرمم.با شوخی وخنده رفتیم چند کیلومتری بیرون شهر ویک ساحل بکر وزیبا. نشستیم ومشغول حرف وخوردن شدیم. مینا هم از یک شهر دیگه بود که اینجا خونه گرفته بود.گفت یک سوال بپرسم ؟آره بپرس !از این که متاهل هستی ولی بایکی دیگه میری میگردی عذاب وجدان نداری؟گفتم اولا اون کارهایی که با زنم میکنم با یکی دیگه نمیکنم ثانیا من اصلا زن ندارم. گفت بابا یکم جدی باش ؟یعنی چی؟ گفتم چی یعنی مگه اوکی شده که امشب سکس میکنیم ؟در حالی که میخندید گفت:پر رو منظورم این که گفت زن نداری بود ؟ واقعا زن نداری؟ گفتم نه مجردم !!پس این خرید چی بود ؟نایلون خوراکی ها که بینمون بود رو گذاشتم کنار و دراز کشیدم وسرم روگذاشتم رو پاش خواست پاشو بکشه نذاشتم. گفتم راستش مینا جون واقعیتش امروز که دیدمت خیلی ازت خوشم اومد. برای شما گرفتم.گفت به چه مناسبت؟ گفتم یک کادو از طرف یک دوست. دوستی که بهونه نمیخواد و دستشو گرفتم. گفت شما فکر نمیکنید رفتارتون بی ادبانه است ؟ دستشو بردم سمت لبم وبوسیدم. چشماشو بست. گفتم مینا جون. آدما حق دارند از یکی خوششون بیاد و منم از شما خوشم اومده اگر ناراحتتون میکنه ، خوب مثل من رک بگید. راستی دوست پسر دارید؟ با لبخند گفت نه !تو چشاش زل زدم چرا باید یک همچین تیکه جیگری روی زمین بمونه ؟ گفت چون همه دنبال سفید وخوشگلا هستند. نیم خیز شدم وگفتم جدی میگی ؟ خاک بر سر خنگ شون کنن فقط باسن تو میارزه خیلی از عروسکهای عملی و سریع گونه اش رو بوسیدم. ودوباره سرم رو گذاشتم روی پاش. تیره گی رنگش ،سرخ شدنش رو نشون نمیداد ولی سرش رو برگردوند. دیدم بهترین فرصته. دوباره دستش رو بردم روی لبم وبوسیدم. ونوازش میکردم. صدای نفسهاش بلند شد. گفتم مینا جون شاید قسمت این بوده بمونی تا با من دوست بشی تا قدرتو بدونم. دست دیگه اش رو کرد لای موهام با خنده گفت حالا کی گفته قبول کردم؟ سریع دست انداختم گردنش ،کشیدم پایین و لبم رو گذاشتم روی لبش هرچی تقلا کرد فایده نداشت. یک لب جانانه ازش گرفتم.گفت دیوونه چه کار میکنی؟ یکی ببینه من به فنا میرم. نیم ساعتی حسابی دست مالی وتحریکش کردم. گفتم مینا امشب میایی پیشم ،تنهام !یکم ناز کرد که میبینن و شر میشه! گفتم بابا این شهر مثل شهر مرده هاست ساعت 8 به بعد کسی توی شهر نیست. بدون اینکه منتظر جوابش باشم گفتم مینا جون شام رو چکار کنیم. رستوران خوب کجا هست گفت بریم شهر… اونجا راحت تریم. تا اونجا 40 دقیقه راه بود. چند تایی عکس گرفتیم و رفتیم شام خوردیم وساعت یازده برگشتیم. خوبی شهر های کوچیک اینه که شب که میشه سوت وکوره. رسیدیم جلوی در گفت سعید من میترسم،یکدفعه یکی ببینه برام بد شه. باشه یک وقت دیگه!! تو ذوقم خورد. با ناراحتی گفتم باشه هر جور راحتی شب بخیر. ممنون که وقت گذاشتی. رفتم تو ودر وبستم. چند دقیقه بعد زنگ زد :سعید ناراحت نشو لطفا شرایطم ودرک کن! من باید با این مردم فضول زندگی کنم.گفتم نه عزیزم ناراحت نیستم،خیالت راحت باشه.ممنون که امروز وقت گذاشتی!بدهکارم که نیستی. یکم حرف زدیم و خداحافظی کردیم. گوشی رو خاموش کردم و رفتم خوابیدم. صبح که بیدار شدم دیدم چندتا پیام داده و سعی کرده از دلم دربیاره. صبح رفتم سر کار.ظاهر شرکت موافقت کرده بود و با این حساب حد اقل یک هفته دیگه اونجا بودم.ساعت 10 سر وکله مینا پیدا شد اومد جلو. خیلی عادی سلام وعلیک کردیم وگفت جناب مهندس صبحانه خوردید؟ گفتم بله خوشبختانه خانم موتار خیلی هوامو داره!خنده اش گرفت. یک ظرف پلاستیکی کوچولو گذاشت روی میز بغل دستگاه. اشاره کرد بهش و رفت. بازش کردم معجون خرما وکنجد با یکسری چیزای دیگه که محصول جنوب بود. خوشمزه بود. پیامی براش فرستادم و تشکر کردم. سریع جواب داد نوش جان اگر دوست داری ،باز هم هست. نوشتم دوست که دارم ،ولی بیشتر از اینا ممه دوست دارم که متاسفانه نداری !!یک گیف قهقه فرستاد. نوشت اگه ندارم پس برای چی سوتین گرفتی؟ نوشتم ما که چیزی ندیدیم. اگه راست میگی دیشب میومدی تا ببینم !اصلا باهات قهرم بای. گوشی رو گذاشتم کنار و مشغول کار شدم. ظهر که رفتم ناهار بخورم. مینا هم توی سالن بود. رفتم یک گوشه نشستم.اشاره کرد به گوشیم. باز کردم دیدم یک عکس فرستاده.لود که شد چشمام از حدقه زد بیرون.یک عکس از خودش با شرت وکرست قرمز و یکشنل توری که انداخته بود رو دوشش.نوشته بود اینا رو خریدم !!! واقعا اندام خوشگل وسکسی داشت. نوشتم جووووووووووووووون ویک گیف که یک مرده داشت وحشیانه ممه های زنه رو میخورد چندیدن بار پشت سر هم براش فرستاد. بحدی خندید که دیگه نتونست ناهار بخوره. همه با تعجب داشتند نگاش میکردند ناهار رو خوردم. وبرگشتم سر کار. عکسش رو سیو کردم و پیام بهش دادم لعنتی خوب دیشب میفرستادی. الان من چجور تا شب که میخورمشون،صبر کنم ؟.نوشت کی گفته میتونی بخوری ؟نوشتم. مینا ،با اعصاب من بازی نکن ساعت 4:30 در خوابگاهی.!بهونه هم نمیاری !.تا ساعت 4 اون دستگاه رو جمع کردم و رفتم خوابگاه سریع دوشی گرفتم. منتظر مینا موندم. زنگ زد رفتیم همون رستوران دیشب شام خوردیم. ساعت 11 برگشتیم در طول مسیر رفت وبرگشت هم سعی میکردم ،حسابی تحریکش کنم. گاهی دستاش رو نوازش میکردم ومی بوسیدم. یهویی بوسش میکردم. ویا از پستونا و باسنش تعریف میکردم یکی دوبار هم سینه اش رو مالیدم. جلوی در که رسیدیم وگفت خوش گذشت. گفتم عزیزم بریم تو بیشتر خوش میگذره !!خنده اش گرفت دوباره ادا در آورد. ولی کوتاه نیومدم. رفتیم تو چند دقیقه ای نشستیم. دست انداختم گردنش دوتا بوسش کردم یکم مقاومت میکرد. خوب طبیعی هم بود. بلند شد نشستم رو پاش وبزور لبام رو چسبوندم به لباش. و بغلش کردم. چند ثانیه ای که لباش رو خوردم مقاومتش کمتر شد. گفتم مینا جون اینجور اذیت میشی و نشوندمش روپای خودم و شروع کردم خوردن لبش و با دستام پشت وباسنش رو میمالیدم.بالاخره مقاومتش شکست و همراهی کرد در حال خوردن لباش دکمه های مانتوش رو باز کردم و از تنش درآوردم. برجستگی پستوناش از زیر تاب بدجور خود نمایی میکرد… عجله برای لخت کردنش نمیکردم. شالش رو برداشتم موهاشو بافته بود و جمع کرده بود بالا. بافتش رو باز کردم وریختم روی شونه هاش. گفتم عجب موهایی داری مینا مثل ابریشم میمونه. صورتش رو بوسیدم و رفتم سمت گردن ولاله گوشش. اول چندتا بوس زدم به گردنش و بعد از یقه تابش لیس میزدم تا لاله گوشش. صدای نفسای مینا زیادتر شد بود. بازوهاش رو بوس کردم وبا نوازششون دستام رو رسوندم به پایین تابش وخواستم بکشم بالا. دستام رو گرفت و با نگاه ملتمسانه ای گفت سعید جون تو رو خدا من دخترم !!.لباش رو بوسیدم و گفتم میدونم عزیزم حواسم هست. خیالت راحت باشه. وتابش رو کشیدم رو به بالا. واز سرش درآوردم همون کرست رو پوشیده بود. با بوسیدن بالای پستوناش ،کرستش رو باز کردم و درآوردم. جووووون عجب پستونایی واقعا خوشگل بودن. با حرص و ولع شروع کردم خوردن.سعی میکردم کامل بکنمشون توی دهنم و همزمان با دستام باهاشون بازی میکردم. و بدنش رو نوازش میکردم. خوردن پر صدا وتعریفای من حسابی تحریکش کرده بود و کوس وکونش رو حرکت میداد روی پام و پستوناش رو میچسبوند به صورتم و با دستاش با موهام بازی میکرد. بلند شدم خوابوندمش روی مبل راحتی و نشستم پایین مبل نوک پستوناش رو میکردم توی دهنم ومیک میزدم و با نوازش و لمس شکمش دستم رو از روی شلوار رسوندم به کوسش. استرس داشت. دوباره دستمو گرفت ازش جداشدم دستام رو گذاشتم دو طرف صورتش گفتم مینا جون عزیزم. به جون مینا، قصد ندارم اذیتت کنم یا آسیبی بهت بزنم. خیالت راحت باشه فقط حال کن. لطفا بهم اعتماد کن. لبمو بوس کرد. لرزش خفیفی توی بدنش بود. یکم بغلش کردم و دوباره با بوسیدن شکم ودور پستوناش شروع کردم به خوردن. ودستم رو رسون بکوسش و از روی شلوار جین میمالیدمش. مینا سرم رو کشید بالا دستاش رو انداخت دور سرم و لبا وصورتم رو بوس میکرد. منم همراهیش میکردم… لبام رو بردم در گوشش. گفتم مینا میدونی این هیکل چقدر کشته مرده داره خوش به حال من که میتونم بهشون دست بزنم. و ادامه دادم مینا جون اگر لخت بشی لذت بیشتری میبری، ولی اگر اعتماد نمیکنی مشکلی نیست. انگار این جمله ام مطمئنش کرد. دوتا بوس کرد و نفس زنان گفت چرا عزیزم بهت اطمینان دارم و دستاش رو از دور گردنم برداشت. سریع دکمه شلوارش رو باز کردم وبا شرت کشیدم بیرون. کوسش خیس شده بود و مقداری از ترشحات چسبیده بود به شرتش. با گفتن اووووفففف خم شدم روی کوسش. دستم رو بردم بالا و پستوناش رو گرفتم و کوسش رو بوس میکردم با بوسیدن و زبون زدن به لبه و دور کوسش پاهاش کم کم باز شد… سریع رفتم یک ملافه آوردم پهن کردم روی زمین بغلش کردم و خوابوندمش روی ملافه. و رفتم دراز کشیدم بین پاهاش. چون دختر بود از انگشتم فقط برای تحریک چچوله اش استفاده میکردم و کوسش رو فقط لیس میزدم ومیخوردم. شکم مینا بالا و پایین میشد و گاهی با دستاش سرم رو فشار میداد به کوسش بلند شدم لباسهای خودمو درآوردم و گفتم :مینا برای اینکه منم حال کنم ساک بزن !!گفت بلد نیستم. گفتم فقط بکنش دهنت و دورش رو زبون بزن ، ببوسش،با دستات باهاش بازی کن ، فقط دندونات گیر نکنه بهش. 69شدم ودوباره شروع کردم خوردن چوچول وکوسش و در عوض انگشت سبابه ام رو رسوندم به سوراخ کونش. یکم خودشو سفت کرد. گفتم عزیزم بهت گفتم آسیبی بهت نمیزنم !شل کن و خیالت راحت باشه. آبی که از کوسش میریخت. دور کونش رو حسابی لغزنده کرده بود. روی سوراخش رو میمالیدم. و گاهی یک فشار ملایم میدادم. مینا هم اول یک با کیرم بازی کرد دوسه تا بوس زد روی کلاهک و ونوکش و وکردش توی دهنش. خیلی ناشی بود وهرچی سعی میکرد باز گاهی دندوناش گیر میکرد بهش. گفتم فقط لبات رو سف کن دورش و میک بزن. مینا حسابی دل میزد و ناله میکرد. سرعت مالیدن سوراخ کون و چوچوله اش رو بیشتر کردم و کم کم یک بند انگشتم رو کردم توی کونش.مینا که به شدت حشری شده بود و گاهی کیرمو تا نصفه میکرد توی دهنش و اینجوری صداش هم خیلی در نمیومد. با دستاش ته کیرمو محکم گرفته بود. کوس وکونش به شدت بالا و پایین میشد. وقتی دیدم به یک انگاشتم اعتراضی نکرد کشیم بیرون و دوتا انگشتم رو با همون ترشحات خیس کردم و فشار دادم تو. کیرمو سریع کشید بیرون : وای ی ی ی سعید تو رو خدا مواظب باش !کیرمو چپاندم توی دهنش. گفتم عزیزم نگران نباش و کوسش رو تندتر لیس میزد و چوچوله اش رو می مالیدم. مینا چند ثانیه کیرم و ول کرد و با دستاش پستونا رو مالید و فشار داد. یکبارهروناش شروع کرد لرزیدن و مثل چوب بی حرکت موند. یکم مایع شفافی از کوسش سرازیر شده بود و کیرمو درآورد و گفت میشه بذاریش لای پام سریع برگشتم گفتم ماهان رو به چسبون بهم. چند دقیقه لای پاش تلنبه زدم و کشیدم بیرون و ریختم روی شکم و پستونا. و دراز کشیدم روش. مدتی لب گرفتیم و بوسیدمش و ازش تشکر کردم. مینا سفت بغلم کردو چشمام رو بوسید. بلند شدیم خودمون رو تمیز کردیم و پتو آوردم توی حال خوابیدیم تا ساعت ۶ فردا

ادامه...

نوشته: سعید


👍 12
👎 2
9301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

784134
2020-12-31 00:44:11 +0330 +0330

فعلا بخاطر اسم داستانت لايك كردم
بعدا ميخونم نظر هم ميدم 🤗

1 ❤️

784164
2020-12-31 02:07:14 +0330 +0330

تف تف تف به این داستان .یارو اول بسم الله گفت چه خوب نزدیک خونمونی بیام بهت بدم و برم .ای برمت به بدمت

2 ❤️

784165
2020-12-31 02:08:23 +0330 +0330

دوس دختر ؟ معمولا هیچ دختری که باکره هم باشه و برای بار اول یه شخص رو که اتفاقا غریبه هم باشه رو به این راحتیا واسه دوستی قبول نمیکنه چه برسه به اینکه بخواد باهاش سکس کنه.
مگر اینکه اون پسر برد پیت باشه یا اینکه دختره مشکل روحی و روانی داشته باشه .
قابل باور و قبول نیس چیزایی که کنار هم گذاشتی.
تاب چیه ؟؟؟

2 ❤️

784199
2020-12-31 09:36:03 +0330 +0330

چرت بود

1 ❤️

784261
2020-12-31 20:27:25 +0330 +0330

رفتی زدی خوردی کردی لامصب میگ میگم اینقد سرعت نداره که تو داشتی اینجاست که باید بگم:
کس‌ گفتی آی کس گفتی دیری ری دین مثل یه کسخول گفتی دیری ری دین

0 ❤️

861617
2022-03-01 15:00:52 +0330 +0330

یه چیز کم داشت یا زیاد بود.

0 ❤️