سر و گوش زن عمو می جنبید

1398/02/09

سلام
این داستان بخشیش سکسیه ولی بخش دیگش رو فقط نوشتم تا خالی بشم.
دفعه اولمه داستان مینویسم. هر چی دوست دارید بگید. من خودم یکی از دلایلی که میام توی این سایت اینه که برم کامنتارو بخونم. خدایی خیلی باحالن.
اول از خودم بگم. قیافه معمولی دارم. مثل همه باشگاه نمیرم. از نظر هیکل هم معمولی هستم. مثل خیلیا بعد از دبیرستان رفتم دانشگاه و در حین دانشگاه مشغول به کار شدم. الان هم 25 سالمه. زندگی معمولی دارم. کلا تو زندگیم یدونه دوست دختر داشتم که اونم ول کرد رفت. در ضمن جق هم زیاد میزنم. نمیتونم کنترلش کنم.
زیادی گفتم. بریم سر داستان.
من یه زن عمو دارم که ده سال از خودم بزگتره. زیاد ازشش خوشم نمیومد تا اینکه سعی کرد به من نزدیک بشه. اونم تقریبا همه چیش معمولیه. فقط زیادی سر و گوشش میجنبه. قبلا هم یبار با یه مرد غریبه توی جاده تصادف کرده بودن و گندش دراومده بود.
یواش یواش پیامای من و اون شروع شد و شروع کردم به لاس زدن. هی بیشتر میومد خونه ما خیلی خودشو میمالوند به من. منم که واقعا تا قبل از اون دستم حتی به دست یه دختر نخورده بود، کلا نظر پیدا کردم روش. البته اصلا ادم مذهبی نیستما ولی دوس ندارم این کارو. اینقدر این کارو کردتا این که یه شب چتمون خیلی طول کشید و کشید به همین روابط هی ازم می پرسید تو دوست دختر داری و اینجور چیزا. منم یواش یواش وا دادم و از خودم گفتم دیگه خیلی نرم بحث کشید به سکس. البته به صورت غیر مستقیم. حتی اسم سکس نیومد ولی بحث از نیاز بود. هی میگفت تو نیاز داری باید دوست دختر داشته باشی و این چرت و پرتا. اولش خیلی گیج شدم ولی بعدش خوشم اومد. راستش دوس نداشم به سکس باهاش فک کنم. ولی خب ادمه دیگه. تحریک میشه. یواش یواش فکر سکس باهاش افتاد تو سرم و هی خیال پردازی کردم تا دیگه کل ذهنمو گرفت و یادم رفت این زن عمو منه. دیگه بحث سکس رو مستقیم من بهش گفتم و مثلا ادای تنگا رو دراورد اولش ولی قبول کرد. البته این زمان من صبح دانشگاه بودم و بعد از ظهر تا 12 شب سر کار. هر جا هم زمان خالی گیر میوردم با این چت میکردم. ترم اخر دانشگاه بود و فشار کار هم خیلی بالا بود و من هی بدغذایی میکردم تا این که فک کنم جمعه شب ساعت 4 صبح بود از خواب بلند شدم. عرق سرد بدی کرده بودم و یه راست رفتم دستشویی و فقط خون بالا اوردم. هیچی دیگه، تا منو رسوندن بیمارستان و اوژانس ازمایش گرفتو دیدن وضع خیلی خرابه درجا بستری کردن. بعد از دوبار اندوسکوپی، بالاخره سرپا شدم. حدود 7 روز بیمارستان بودم. توی این 7 روز، البته از روز چهارم، از بیکاری فقط داشتم با این چت میکردم. دیگه رسیده بودیم به پوزیشنا و اینجور چیزا. من که فقط توی فیلم دیده بودم و سعی میکردم همونارو را بگم. بالاخره مرخص شدیمو و تا سرپا شدم یه ماهی طول کشید. تا سرپا شدمو باهاش قرار سکس گذاشتم. کلا دیگه مغزم جز سکس چیزی نمیدید. بالاخره روزش رسید و رفتم خونشون. البته اولش رفتم مغازه عموم که مطمئن شم نمیره خونه. اونم زنگ زد که مطمئن بشه. خلاصه رسیدم و اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم. اونم که فقط ادای تنگا رو درمیاورد. ( قبل از اینکه برم واقعا میترسیدم که زود ابم بیاد، طبیعتا هم به خاطر جق و هم باخطر عدم تجربه) به زور لختش کردم (به قول خودش خجالت میکشید) و من لخت شدم. خدایی خیلی دیگه داشت ادا درمیورد. نه لب میداد، نه میذاشت سینه هاشو بخورم. حتی کیرمو دستش نمیگرفت. (من باور کرده بودم خجالت میکشه ولی دفعه اخر یه کاری که حرفه ای بود) به زور من کیرمو کردم توی کسش. اونم فقط توی پوزیشنی که اون زیر بود. من رو. هیچ حالت دیگه ای رو نذاشت تست کنیم. به دو دقیقه هم نرسید که ابم اومد. شاید کلا 20 تلمبه بیشتر نشد. راستش اصن هیچی نفهمیدم از اون سکس.
بعد از اون سکس کلا بهم ریختم. هر چی نشستم فک کردم دیدم بالاخره سکسه . یه ذره باید حال منو که تا حالا سکس نداشتم بهتر کنه ولی اینقد مزخرف بود که حالم داشت از خودم بهم میخورد. خلاصه بلاکش کردم و یه 7 یا 8 روزی بلاک بود که اخر سر واقعا نمیدونم چرا از بلاک دراوردمش. البته شاید به خاطر اینکه تنها کسی بود که حاضر بود با من سکس کنه. خیلی هم ناز میکرد و منم واقعا اخلاقم خوب نبود. بالاخر کنار اومدیمو و یه دو ماهی گذشت و قرار شد دوباره سکس کنیم. این دفعه اون اومد خونه ما. اینم گذشت و اصلا خوب نبود اخرس باهاش بحثم شد و از کار خودم پشیمون بود.
یه چند هفته ای گذشت و پدربزرگم فوت کرد و اوضاع خانواده خوب نبود و اونم که دیده بود اوضاع خوب نیست پیام نمی داد. تقریبا یه 4 ماهی گذشت. نزدیکای زمستون بود که من دوباره کرمم گرفته بود. اونم که کلا بدش نمیومد. چت و این حرفا ولی این دفعه گفتم یا یه سکس کامل یا اصن نه. خیلی فک کرد و قبول کرد.
قرار سد برم خونشون. این دفعه رفتم اسپری بی حس کننده خریدم. و رفتم اونجا
رسیدم اونجا، چیزی که دیدمو باور نمیکردم. این اونموقع تا حالا داشته اون چیزایی که من دوس داشتمو میپرسیده. موهاشو مش کرده بود. دقیقا همونجوری که من دوس داشتم. از ارایشش هم که نگم براتون. همونجا دم در راست کردم. بدنشم هم تقریبا سفید بود. و تقریبا لاغر. کلا شده بود بود اون چیزی که دوس داشتم.
از در که اومدم تو شروع کرد لب گرفتن. منم که کلا دفعه اولم بود لب میگرفتم. هنوز که یادش میفتم دلم میخواد. اول گفت اسپری رو بزن که تا بی حس کنه ما اماده شیم. بعدش لخت شدیم و یه ربعی داشتیم لب میگرفتیم. من که واقعا از لب گرفتن سیر نشدم. اصن رفتارش عوض شده بود. همه جوره پایه بود. بعد از لب رفتم سراغ سینه هاشو اینقد خوردم تا صداش دراومد. میخواستم براغ سراغ کسش که بخورم براش ولی گفت نه . هنوزم نفهمیدم چرا گفت نه. ولی اون اومد شروع کرد کیرمو ساک زدن. عجب ساکی میزد. ولی خب چون زیاد اسپری زده بودم، تقریبا هیچی حس نمیکردم. اونم که دید فرقی نداره، رفت خوابید و پاهاشو داد بالا. منم شروع کردم تلمبه زدن. تقریبا بعد از 5 دقیقه حالت داگی شد و 5 دقیقه هم اونجوری. واقعا خسته بودم. یواش یواش تاثیر اسپری داشت میرفت و من داشتم حس میکردم. یه دو دقیقه اسراحت کردیمو دوباره شروع کردیم. این دفه بعد از دو سه دقیقه ابم اومد سریع کشیدم بیرون. البته عمل کرده بود و لوله هاشو بسته بود. با این حال کلا دوتا حالت رو بیشتر تست نکردیم. ولی خدایی خیلی حال داد. اصن نمیتونم توصیف کنم. حدود 45 دقیقه ای توی همون حالت بودیم. اون که کلا عوض شده بود و منم اخلاقم نرم تر شده بود. واقعا باهاش حال کرده بودم. یواش یواش تاثیر بی حسیه رفته بود و گفت بلند شو برو کیرتو بشور میخوام برات یه ساکی بزنم که عمرا فراموش کنی. رفتم شستمو و اومدم شروع کرد. حدود 7 دقیقه داشت میخورد. منم کلا رو ابرا بودم. شاید یکی از بهترین لذت های زندگیم تا الان بود. ابم اومد و دیگه حالم دست خودم نبود. اصن نمیتونم توصیفش کنم. اومدم و ازش تشکر کردم و روابطمون خیلی خوب شده بود. منم کلا دیدم به زندگی عوض شده بود. ازش پرسیدم که چرا دفعه های قبل اینجوری میکرد و گفت خجالت میکشید. هفته بعد هم دقیقا یه هم چین سکسی داشتیم و و خیلی خوب بود. من اخر هر سکس اون دست مال کاغذیا و میریختم توی پلاستیک و مینداختم توی سطل اشغالی سر کوچه. این دفعه هم همین کارو کردم و پلاستیک رو گذاشتم توی کیفم و در خونه اومدم بیرون. ( راستی یادم رفت بگم، خونه مادربزرگم و مغازه یکی دیگه از عموهام روبروی خونه این عموم بود. منم هر دفه که میخواستم برم اونجا داستان داشتم. باید این زن عموم هی نگاه میکرد ببینه کی مغازه شلوغ میشه تا من برم تو) از شانس مزخرف من بابام بعد از اینکه من رفتم توی خونه زن عمو، اومده بود مغازه این یکی عموم. دم در مغازه بود. من که از در اومدم بیرون منو دید. منم که یه لحظه به معنای واقعی کلمه زرد کردم و گفت اونجا چی کار میکردی و گفت رفتم پیش عمو و گفت این میوه هارو ببر خونه ما اگه کار نداری. میگفت من ندیدم کی اومدی که و گفتم پشتت بود و خلاصه پیچوندمش. رفتم خونه و یادم رفت اون پلاستیک رو بندازم سطل اشغال. خوش حال بودم که بخیر گذشت و شب خوابیدم. مادرم عادت داشت شبا میرفت از توی کیفم ظرف غذا رو برداره و غذا بکشه برای فردام. شانس گند ما اون پلاستیک رو پیدا میکنه و به بابام میگه و نصف شبی قاطی میکنن و منو صدا میکنن و نگم براتون. هی نشستن مارو نصیحت کردن و این حرفا و مادرم با زن عموم صحبت کرد و ولی گندش توی فامیل درنیومد. حتی عموم هم نفهمید. البته زن عموم هنو نفهمیده که اینا از کجا فهمیدن و فک میکنه من از عمد به اینا گفتم.
الان که فک میکنم کار اشتباهی بوده. درسته از سکس خاطره خوبی دارم ولی هیچیش درست نبود. هر رابطه یه راهی داره. الانم که چند ماهی از اخرین رابطم باهاش میگذره، به شدت نیاز به سکس رو احساس میکنم. خیلی بده واقعا. حتی بعضی شبا نمیتونم بخوابم. یا از خواب بلند میشم. از طرفی ازدواج که با این وضع مالی نمتونم یکنم .واقعا نمیدونم چی کار کنم.
داستان واقعی بود ولی هر چی دوستدارین بگین.

نوشته: ناشناس


👍 37
👎 8
151443 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

764593
2019-04-29 20:33:32 +0430 +0430

باز برو طرفش ، دزدکی برو بکنش

2 ❤️

764614
2019-04-29 21:07:09 +0430 +0430

انقدر خرکیف شدی که یادت رفت?
ناشی بودی دیگه
هول هم کردی
باز خدارو شکر کن مثل رفیق من نیستی
رفیقم رفته بود یکیو بکنه هول کرده بود داده بود

5 ❤️

764632
2019-04-29 22:18:27 +0430 +0430

تخمی

من بعد از پدر و مادر و خواهر و برادرم، عاشق عموهام هستم. واقعا نمیدونم که بقیه هم نسبت به عموی خودشون این حس را دارند یا نه ولی من حتی تصور اینکه به زن عموی خودم نظری داشته باشم برام تهوع‌آور و ناراحت‌کننده است. حالا تو دیوث آشغال کله و نامرد چطوری به خودت اجازه دادی که زن عموی خودت را بکنی، برای من قابل درک نیست. شاشیدم توی افکار خودت و اون زن‌عموی جنده و کسانی که نطفه‌ی تخمی تو رو کاشتن.

ها کوکا

0 ❤️

764633
2019-04-29 22:20:21 +0430 +0430

خخخخ اون شومبولت که ۲۰۰ سی سی اسپری لیدوکایین خالی کردی روش وقتی زبون زد کل دهن و فکش بی حس نشد؟ مگه میشه مگه داریم

1 ❤️

764655
2019-04-30 03:36:15 +0430 +0430

همون زن عموتو بکن نترس چیزی نمیشه… عموت با این وضع زن عموت کنار اومده…ولی احتیاط یادت نره

0 ❤️

764662
2019-04-30 04:15:28 +0430 +0430

خیلی خوب بود مخصوصا اونجا که خون بالا آوردی :-/

0 ❤️

764676
2019-04-30 07:53:43 +0430 +0430

از این زن عمو و زندایی ها کجاس خواهر هرچی جقی کسکش بی ناموس گایدم

0 ❤️

764690
2019-04-30 09:14:50 +0430 +0430

ببین چقدر به دودولت اسپری زدی که اون با حس و لوندی ساک میزده و برای تو فرقی نداشه! مطمینم انقدر بی حس شده بود که اگه با موچینم میکندنش متوجه نمیشدی

0 ❤️

764700
2019-04-30 11:08:39 +0430 +0430
NA

جندم بکنی فایده نداره

0 ❤️

764729
2019-04-30 15:00:44 +0430 +0430

باحال تعریف کردی

0 ❤️

764839
2019-05-01 00:24:09 +0430 +0430

شما با پنجعلی معمولی نسبتی نداری؟آخه همتون معمولی هستین.

1 ❤️

764867
2019-05-01 04:47:20 +0430 +0430

کون گلابی اسپری چی زدی ک 10 دقیقه ای اثرش رف ؟ پاشو برو کونتو بده ک قسط کونت عقب افتاده

1 ❤️

764879
2019-05-01 06:51:23 +0430 +0430

شهوتت زده بالا زن عموتم كه ديگه نميتوني بكني كسيم كه نداري ازدواجم كه نميتوني بكني بهترين كار اينه كه بري كون بدي و اونجوري لذت ببري

1 ❤️

764921
2019-05-01 12:29:07 +0430 +0430
NA

کیر تو کونه بیچاره گدا گشنت

0 ❤️

765679
2019-05-05 10:28:18 +0430 +0430

چون حس کردم واقعی بود لایک کردم

1 ❤️

767125
2019-05-13 12:44:40 +0430 +0430

25 سالته با خانواده میمونی ؟
مامانت دست به کیفت میزنه ؟
عامو یا شما خیلی سوسولی یا من واقعا تو کف خیابون بزرگ شدم

بعدی اینکه برو بکنش به کی چه ربطی داره ؟

2 ❤️

778754
2020-11-26 01:34:20 +0330 +0330

عموت بدونه هم تور رو میکنه هم زن عموت رو

0 ❤️