سربازی و عاشقی

1394/04/04

سلام این خاطره من از اولینو اخرین عشقمه. من محمدم و این داستان کاملا واقعیه. من ی ادم کاملا معمولی با قیافه خیلی معمولیم. قدم178 و وزنم 66 کیلو هست. این خاطره اواخر سال87 تا خرداد 88 اتفاق افتاد. تو دوران خدمت بودم ی شب رفتم به رفیقم ک سرباز بهداری بود سر بزنم و ی سیگار با هم بزنیم ک دیدم با موبایلش داره حرف میزنه فهمیدم دوست دخترشه سلام کردم و منتظر موندم تماسش تموم بشه یهو دیدم داره میگه واسه محمد ی دوست دختر پیدا کن با تعجب نگاش کردم ولی جدی نگرفتم قضیه رو
ی دو هفته ای گذشت تو مرخصی اخر هفته بودم ک گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم دیدم ی دختره با صدای ناز قطع کرد زنگ زدمو فهمیدم دختر عمه دوست دختر رفیقمه دیگه ماجرا شروع شد. اسم مستعارش نرگسه. بهمن ماه بود و تا مرخصی عید با نرگس در تماس بودم. من بچه مشهدم و اون مال یکی از شهرای کوچیک اطراف بود و تو سبزوار دانشجو بود دوران سربازی خیلی سخت میگذره همه میدونین بالاخره عید اومدو من رفتم مرخصی وبعد از دو روز رفتم شهرشون ک دوتا از هم دوره هامم اونجا بودن قرار گذاشتیمو رفتم دیدمش واقعا دختر زیبایی بود ازش خوشم اومد یکم حرف زدیمو گذشتو رفتیم روز بعدشم قرار گذاشتیم بازم باهم رفتیم بیرون. روز بعد من رفتم مشهد ولی دلم پیشش بود بعد سه روز باز برگشتم شهرشونو اول غروب رفتیم بیرون شهر خیلی گرم گرفتیم کنار هم نشستیم دست همدیگه رو گرفتیمو موقع جدایی با اصرار زیاد بوسش کردم. عاشقش شده بودم. تهران ک رفتم بعد از مرخصی کلی با هم تلفنی حرف زدیم ازش خواستگاری کردم و اونم قبول کرد. دنیارو بهم دادن انگار. بعد قضیه رو ب خونواده گفتمو با اصرار زیاد من بعد از چند وقت کلنجار با خانواده تو اردیبهشت 88 رفتیم خواستگاریش همه چی خوب بود تا همون موقع خدمتم تموم شد و سر کار خوبی میرفتم ی اتفاقی افتادو اومدم بیرون ک همون بلا شد. اهر ترمشون بود رفتم دنبالش بعد امتحان اخر باهم اومدیم مشهد و رفتیم خونه یکی از دوستام ک قبلا هماهنگ کرده بودم شب پیشم بود دیگه دنیا مال من بود از شب تا صبح بغل هم بودیم حشر دوتاییمون بد زده بود بالا. از شانس گوه منم خورده بودیم ب چراغ قرمز. ولی خب همش لب و میگرفتیمو سینه هاشو میخوردم داغه داغ بودم ازش خواستم دمر بخوابه لای کونش بکشم ابم بیاد ک هر کار کردم نشد با اصرار قبول کرد بذارم تو کونش یواش با انگشتم یکم باهاش ور رفتم بعد تف زدم سر کیرمو گذاشتم دمه سوراخشو با فشار سرشو دادم تو یکم عقب جلو کردم دیدم داره میاد گفت نریزی توش ک تا اومدم درش بیارم نصفش ریخت توش خلاصه حالی ک اون سکس بمن داد تا الان بعد از این همه مدت ک متاهلم شدم هنوز تجربه نکردم. صبح ک شد دوباره راست کرده بودم با هزار بد بختی دوباره خوابوندمشو دوباره از عقب کردمش واقعا لذت داشت وصف نشدنیه لذتش. بعد از اون قضیه کارو بهش گفتمو کلی شاکی شد حالا بعدش بردمش برسونمش خونه عمش ک تو مشهد بود بیشرف داشتیم تو کوچه خداحافظی میکردیم سر رسید مارو باهم دید.وقتی ارزو رفت خونشون دهنشو سرویس کرد گوشیشو گرفتو کلی دردسر داشتیم ک بخوایم حرف بزنیم باهم. اونم دیگه عوض شده بود همش بهانه میگرفتو اذیتم میکرد. من دوسش داشتمو هنوزم دوسش دارم ولی منو دیگه نمیخواست. خواستم اخر داستان بگم عاشق واقعی اونیه ک هیچوقت عشقشو یادش نره و اگه بهش نرسید واسش ارزوی خوشبختی بکنه من واقعا دوسش داشتمو دارم و تک تک خاطراتش واسم لذت بخشه. ببخشید طولانی شد.داستان مدت کوتاهی از زندگیم بود. پاینده باشید

نوشته: محمد


👍 0
👎 0
9496 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

464910
2015-06-25 12:50:08 +0430 +0430

بر خلاف میل باطنیم فحشی بهت نمیدم اونم فقط بخاطر اینکه سال 87 رو بیان کردی تو حرفات، چون هم قشنگ ترین و هم بدترین سال زندگیم بود

0 ❤️

464913
2015-06-26 04:24:32 +0430 +0430

چقدر خاطراتت آموزنده بود. واقعا خیلی حال کردیم
گم شو بابا

0 ❤️

464915
2015-06-26 13:38:16 +0430 +0430
NA

مفعول از اهواز پی ام بده لطفا

0 ❤️