سردرگمی سکسی

1395/03/07

تاریکی. نمیتونم ببینم. صدای قلبمو میشنوم ک داره ب شدت میزنه،دارم نفس میکشم ولی نمیتونم چیزی ببینم،بعد ب مغزم دستور میدم، یک دایره نورانی کم کم داره قابل دیدن میشه. چرا ماه بهم اینقد نزدیکه؟؟ چشام باز میشه. دارم ب لامپ نگا میکنم. تو اتاقمم. روی زمین افتادم. نگاهی ب اطراف میکنم. همه جا تاره. ی بطری مشروب رو تختم هست با ی بسته قرص ال اس دی . چ خبره؟؟میخام بلند شم. پاهام یاری نمیکنند. انگاری حرفمو گوش نمیکنن. بازم سعی میکنم. اینبار ب زور بلند میشم. ولی سریع تعادلمو از دست میدم. با دستم لبه ی تختمو میگیرم ک نیوفتم. اتاق داغون. همه چی بهم ریخته. لباسام رو زمینن. وسایل رو میزم افتاده زمین. همه جا خون میبینم. ترس. راست می ایستم. ی قدم بر میدارم ب جلو. . سرم تیر میکشه. ی درد شدید تو سرم میپیچه انگار نمیخاد تکون بخورم. دارم دیوونه میشم. با دستم سرمو میگیرم. فریاد. رو زمین میوفتم. پلکام بهم فشار میارن بسته شن. و بلاخره یواش یواش بسته میشن. و. . . . تاریکی.
صدا. . سریع چشام باز میشه. ی دختر رو به رومه. نگام میکنه. بعد دید چشام باز شده رفت عقب. نگاه ب اطراف . اتش در وسط یک محوطه. دورم شلوغه. زن ها و مردها. با لباس هایی قدیمی. ک بیشتر بدنشون لخته. مردها فقط شرم گاهشون پوشیدس و زنها هم سینه و بین پاهاشون. کجام؟؟؟همه ب من نگاه میکنن. دختره بهم نزدیک میشه. داره حرف میزنه ولی چیزی نمیشنوم. سرم داره گیج میره. میخام برم جلو. نمیتونم!!!انگاری چیزی مانعم میشه . ب پاین نگا میکنم. پاهام ب درختی بسته شدن. دستامم از پشت. و چیزی تودهنم. اشفتگی. ترس. هیجان. دختره میخنده. ب جمعیت اشاره میکنه ک ساکت بشن. . انگار ریسشونه. الان ک دقت میکنم ی دخترجوون. با موهای دراز ک از پشت بسته. چشای گرد و سیاه. بدنی قهوه ای. . ب دقت منو زیر نظر میگیره. بعد یک لبخند خفیف. جلو میاد. خیلی نزدیک. الان دیگه نفساشو ک ب صورتم میخوره احساس میکنم. لباشو اورد جلو. منو بوسید. لبهای شیرین. نفسشو ب داخل دهنم میدمه. انگار ی چیزی وارد شش هام شد. اطراف تاریک شد. بدنم شل. بیهوش.
احساس نفس روی صورت. چشامو باز میکنم. صورت همون دختر. لبخند میزنه و عقب میره. توی یک چادرم. سوسوی شمع چادرو کمی روشن کرده. روی یک تختم. فقط یک شرت تنمه. دختر میره عقب و دستشو میبره پشت. و یهویی لباسا روی زمین لبخند سکسی ب من میزنه. . چ بدن زیبایی. . پستون های دایره ای. نوک قهوه ای برجسته. شکمش قهوه ای صاف. پاهایی زیبا و خوش فرم. به بدنش دست میشکه. ی برق شیطانی تو چشماش هست. دستشو میبره بین پاهاش. چشاشو میبنده و ی اهی میکشه. ادرنالین خونم رفته بالا. قلبم داره تند میزنه. از قصد داره اینکارو میکنه. میخام مقاومت کنم و تسلیمش نشم. بی فایدس. میاد جلو. میاد روی تخت. همچنان بی حرکت خیره به بدن بی نقصش. هیپنوتیزم شدم. نفسام تند شده. میاد روم. دستشو میبره بین پاهام. بعد کیرمو میگیره. چشامو میبندم. خودمو کامل در اختیارش میزارم تا هرکاری میخاد باهام بکنه. ی لبخند رضایت امیز. میدونم نقشه های شومی تو سرش هست. ولی مقاومت در برابر نگاه پر شهوتش امکان پذیر نیست. با زبونش سینمو میخوره. شرتمو در میاره. گرمی دستاش روی کیرم احساس خوبی داره. کیرم راست میشه. بعد لباشو میزاره روی کیرم. نوکشو تو دهنش فرو میکنه. داغی زیاد. انگاری میخاد کیرمو بسوزونه. کیرم تا ته تو دهنشه. . فوران شهوت در بدنم. صدای نفسام بلند شدن. جوری میخوره انگار عاشق کیرمه. کیرم ب اخر حلقش میرسه. بعد درش میاره. بلند میشه. کونشو میاره روی صورتم. و کسشو میزاره رو دهنم. شیرین. کسشو میخورم. عاشق کسشم. بوی کسش مستم میکنه. زبونمو میکشم روش. ی نفس عمیق. بوی دیوونه کننده. اه میکشه. زبونم داخل کسش. گرم. انگاری هیچ جایی گرم تر از داخل کسش نیست. هیچ چیزی لذت بخش تر از خوردنش نیست. میلیسم . کس صاف و زیبا. نمیخام از روم بلند شه. با دستش سینه هاشو میماله. شهوتو تو وجودش احساس میکنم. لیز میخوره پایین تا صورتش روبه روی صورتم قرار میگیره. با دست دهنمو باز میکنه. اب دهنشو میریزه تو دهنم. طعم خوبی داره. بعد لبامو میخوره و همه اب دهنمو باز میخوره. و همشو تف میکنه روی کسش. ب با دست کیرمو میگیره و میزاره تو کسش میشینه رو کیرم. آه. کیرم لیز میخوره تو کسش. . فشار زیاد ب کیرم. تنگ و داغ. لذت بی انتها. ممه هاشو میزاره تو دهنم. مثل ماردی ک ب بچش شیر میده. سرمو ب سینش فشار میدم و مثل بچه میمکم. روی کیرم بالا پایین میکنه. صدای برخورد بدنش ب بدنم صدایی شیرین تر از لالایی. بدنش داغ. داخل کسش داغتر. میخام کیرم تا ابد داخل کسش باشه. بغلش میکنم. میچسپه بهم. ب سرعت تو کسش تلمبه میزنم. نفساش تند شده. دهنش ب دهنم چسپیده و هنگام باز دم نفس وارد شش هام میشه و مثل یک نفس حیات بخشه. شهوت امان نمیده. ب پهلو میخابونمش. میرم پشتش. پاهاشو جمع میکنه و کس قهوه ای و خوردنیشو میبینم. کیرمو میکنم تو کسش. چقد تنگ. بی امون تلمبه میزنم. سرشو بر میگردونه و با نگاه التماس امیز ازم میخاد یواش تر بکنمش. ولی من غرق شهوتم. انگار تنها هدفم از زندگی اینه ک کسشو پاره کنم. هر بار تا دسته کیرمو میکنم توش و درش میارم هر بار تخمام ب کونش برخورد میکنن و صداش خیلی شهوت ناکه. اخیار خودمو از دست دادم. چشمم ب سوراخ قهوه ایه تنگ کونش میوفته. دهنمو میزارم روش. کونشو با میل شدیدی میخورم. میخام کونشو هرچه زودتر بکنم. میخابونمش. میرم روش. کیرمو میزارم رو سوراخش. و بعد فشار. ب سختی کیرم وارد میشه. صداش پر از درد. اهمیت نمیدم. فقط میخام ازش لذت ببرم. مثل یک جنده میخام فقط بکنمش. بزور فشار میدم. لذت توصیف نا پذیر. کیرم میخاد منفجر بشه. صدای های پر از دردش منو بیشتر تحریک میکنه. مثل یک حیوون وحشی شدم. فقط واسه این خلق شده ک من کونشو جر بدم. شروع ب تلمبه زدن میکنم. عاشق کونشم. همه لذت های دنیا تو این لحظه خلاصه شدن. گاییدن کون تنگ. صداش کمتر درد داره. اونم خوشش میاد. تندتر تلمبه میزنم. احساس میکنم ی چیزی درونم داره خوشو اماده میکنه ک با فشار بیاد بیرون. کیرمو از تو کونش در میارم. و از روش بلند میشم. اونم نیم راست میشه. من کامل بلند میشم. کیرمو میکنم تو دهنش. اه. ی حسه جدید. عقب جلو میکنم. سرشو گرفتم و بشدت تلنبه میزنم تو دهنش. چشاش پر از اب شده. اهمیتی نمیدم. مثل یک موجود بی ارزش نگاش میکنم ک فقط میخام ابمو تو دهنش بیارم. کیرمو تا اخر فشار میدم تو. میخام خفش کنم. سرشو عقب میکشه ک کیرم در بیاد ولی محکم سرشو میگیرم نمیزارم در بیاد. محکم تر میبرم داخل. چ حسه خوبی. حس قدرت. گریش میگیره. کیرمو در میارم ی نفس عمیق میکشه. باز فوری میکنم تو دهنش. نزدیکه. تلمبه هامو سریع میکنم تا ابم بیاد. نزدیکتر. ی چیز خوشایند تمام وجودمو میگیره و ی مایع با فشار از کیرم فوران میکنه ب بیرون. اه. حس پرواز. سبک شدن. و شل شدن کامل. ابمو میپاشم ب صورتش. اه چ حسه خوبی وختی ابمو پاشیدم رو صورتش. شل شدم و رو تخت افتادم. دنیا برام بی معنی شد. انرژیم تموم شده. خیلی خسته. دختر بلند میشه و با ی لبخند رضایت امیز ک تو صورتش پیروزی موج میزد. با دستش مقداری از ابمو رو صورتش جم کرد و ریخت تو یک بطری کوچک. لباساشو پوشید و رفت بیرون. انتظار. شمعا خاموش شده بودن . ترس. . همه جا تاریک. تو اعماق وجودم دنبال انرژی گشتم تا جمش کنم و بتونم بلند شمو برم بیرون ببینم چ خبره. ولی نبود. انگار دختر همه انرژی مو ازم گرفته بود. حرکتیو از گوشه سمت راست چادر احساس کردم چشامو باریک کردم. ب سختی میدیم. فقط یک احساس بود. ولی ن داشت حرکت میکرد. جلو تختم ایستاد. سیاهی بهم خیره شده. ی صدایی درون سرم پیچید:“شب بخیر”. بیهوشی مطلق.

نوشته: نیمار پایدار


👍 0
👎 1
15948 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

542698
2016-05-27 20:37:10 +0430 +0430

واقعن الان تايم خوبي واسه خوندن اين داستان نيس!!!
يه ذره خوندم حالم بد شد…فردا ميخونم نظر ميدم!

0 ❤️

542701
2016-05-27 20:52:25 +0430 +0430

منم با نظر دوستمون موافقم اصلا حال خوندن به ادم دست نمیده بهتره یه وقت دیگه امتحان کنم ولی ازت ممنونم

0 ❤️

542707
2016-05-27 21:01:54 +0430 +0430

ما داستانای مثلا واقعی رو میخونیم تو کامنتا تمامی منتقدین با عمه ی نویسنده وصلت میکنن،خدا آخر عاقبت تو رو به خیر کنه که مشخصه کس و شر تحویل دادی…

0 ❤️

542709
2016-05-27 21:04:21 +0430 +0430

آقا چرا اینقد ادبی مینویسین ؟ خاطره باید باشه قاعدتا

0 ❤️

542756
2016-05-28 01:53:20 +0430 +0430

داستان رو خوندم .ریدن.

0 ❤️