سرزنش (۲)

1400/03/26

...قسمت قبل

نیم ساعتی چت کردیم و وانمود کردم از شنیدن خبر طلاقش ناراحت شده ام . و با عذر خواهی مجدد قطع کردم .
یک هفته گذشت،گوشی رو را ه انداختم و برنامه های اجتماعی رو نصب کردم .برای پروفایل واتس آپم عکس یک عکس سیاه قلم گذاشته بودم .شبش پیام فرستاد:
سعید این چه عکسیه گذاشتی پرو فایلت ؟چرا عکس خودت رو نمیزاری؟
به به، سلام شادی خانم. حالتون خوبه ؟پگاه جون چطوره ؟ شادی جان متاسفانه عکسای خودم همه رو فراری میده!
آقا سعید اون اخلاقته که همه رو فراری میده، قیافه ات بازم قابل تحمله!
اگر شما تایید بفرمایید قیافه ام مشکلی نداره! امروز میرم عکاسی یک عکس خوب میگیرم برای پروفایلم !
هه هه هه چقدر با نمک !
راستی شادی جان، بنده یک ناهار جهت عذر خواهی به شما بدهکارم ،کی افتخار میدید در خدمتتون باشم؟
نه خیر، فعلا خیلی از دستت دلخورم . به این زودی نمیتونم ببخشمت !
یکم ناز کرد و ناز کشیدیم و سر به سرش گذاشتم وقطع کردم .
روز پنجشنبه ساعت ده و نیم، یک سبد گل گرفتم و روی کارت نوشتم ((تقدیم برای عذر خواهی )) رفتم در خونه اش .نمیدونستم خونه اش کدوم واحد است، به سرایدار گفتم ببخشید من آژانسم آدرس رو گم کردم نمیدونم این خانم کدوم واحده !برای این که شماره واحد رو نده سریع زنگ زد بهش . اونم گفت چند دقیقه دیگه میاد پایین !دادم به سرایدار و گفتم کرایه اش حساب شده و رفتم بیرون! توی ماشین منتظر نشستم ! کمی طول کشید تا زنگ زد سلام کردم ،
وای سعید مرسی، خیلی سورپرایز شدم
قابلتون رو نداره ،امیدوارم که دیگه ازم دلخور نباشید؟!
نه سعید بخشیدمت !
خیلی خوشحالم !پس شادی جان ،حالا امروز افتخار میدی ناهار در خدمتتون باشم ؟
با ناز :وای نه، سعید میخوام برم خونه مامان، میشه بزاریم برای یک روز دیگه !
اه ،تیرم به سنگ خورد!باشه ، خوش بگذره !گفتم حالا که تا اینجا اومدم روی ماهتون رو هم زیارت کنم!دلتگنتون بودم!
با تعجب: مگه کجایی سعید؟
جلوی در خونتون ،میخواستم بابت دست بوسی خدمتتون برسم که ظاهرا قسمت نیست
جدی میگی سعید؟خدا بگم چکارت کنه، پس چرا نیومدی تو؟
نمیخواستم مزاحمتون بشم ! فعلا با اجازتون میرم،
سعید وایسا کجا داری میری؟ صبر کن چند دقیقه دیگه میام پایین!
شادی جان ،مزاحمت نمیشم !
م ن ت ظ ر باش! ا و مد م
بیست دقیقه بعد بالاخره پیداش شد .قبل از رسیدنش پیاده شدم و سلام کردم .دستش رو دراز کرد.دست دادم وکمی خودم رو کشیدم جلو وگونه اش رو بوسیدم: خوبی شادی جان؟
در حالی که داشت سوار میشدآره خوبم ، مرسی! تو چطوری؟
نشستیم توی ماشین ، منم خوبم! ببخشید که مزاحمتون شدم
دستش رو گذاشت روی دستم : تا باشه از این مزاحمتها
چند دقیقه ای تعارف رد وبدل کردیم و گفتم شادی جان ،چقدر وقت داریم که دوری بزنیم ؟
با خنده :تا شب ! خونه مامان رو کنسل کردم
ای بابا شادی اینجوری شرمندت میشم بخدا !برو یک وقت دیگه مزاحمت میشم !

اون روز تا تاریکی هوا با هم بودیم و حسابی بهمون خوش گذشت و غروب ،خرکیف برگشتم خونه .
دو ماه بعد تقریبا هر هفته ولو یکساعت همو میدیدم ولی ارتباط مجازی تقریبا هر شب براه بود . یک ماموریت یک ماهه رفته بودم .عصری که برگشت تهران ،از سالن ترانزیت که اومدم بیرون در کمال تعجب شادی لبخند به لب با یک دسته گل جلوم سبز شد . شب قبلش گفته بودم بلیطم ساعت چهار است ونزدیک شش میرسم تهران، ولی حرفی از اومدن فرودگاه نبود! شاید بخاطر کسی دیگه اومده باشه ،ولی نه داره مستقیم میاد بسمت من! واقعا از دیدنش سورپرایز شدم و فکر نمیکنم هیچ چیزی دیگی میتونست اینقدر خوشحالم کنه ! .خوشبختانه توی فرودگاه کسی از بوسیدن و بغل کردن تعجب نمیکنه .
دسته چمدون رو رها کردم و کشیدمش توی آغوشم و یک دقیقه محکم بغلش کردم وبرای اولین بار لبش رو بوسیدم . چند یک دقیقه ای مثل آهنربا بهم چسبیده بودم وسر وروی هم رو میبوسیدیم و قربون صدقه هم میرفتیم . شادی، قربونت برم اینجا چکار میکنی؟
وای سعید دیگه طاقت نداشتم صبر کنم خیلی دلم برات تنگ شده بود !
الهی قربون دلت برم!
دست همو گرفتیم و رفتیم سمت پارکینگ،توی ماشینش نشستیم ، توی نور کم و خلوتی پارکینگ دوباره همو بغل کردیم و این بار لب جانانه ای ازش گرفتم .مشتی زد روی سینه ام ومحکم بهم چسبید و سرش رو گذاشت سینه ام: سعید هچ وقت فکرش رو نمیکردم اینقدر دلم برای تو تحفه لعنتی تنگ بشه! گفتم از بس مهربونی قربونت برم و چند ثانیه ای بغلش کردم ! با روشن شدن چراغ اتومبیل رو برویی از هم جدا شدیم وحرکت کرد . دوری توی شهر زدیم ! گفتم شادی پس پگاه جون کجاست !با خنده: پیچوندمش، گذاشتم خونه مامان گفتم نوبت دکتر دارم !
اوضاعم مرتب نبود و چون مستقیم هم از سر کار اومده بودم نیاز به حموم داشتم ! ولی خوب حالا که اینقدر حال داده بود و این استقبال فوق العاده رو انجام داده، دور از ادب بود که بگم میخوام برم خونه.
خوشبختانه خودش بدادم رسید ،سعید همین که دیدمت کمی آروم شدم!میدونم الان خسته ای و خانواده هم منتظرت هستند میرسونمت تا خونه ولی باید قول بدی پنج شنبه همش مال من باشی؟ ! چشم خانمی، حتما !منو رسوند و رفت .

روز پنجشنبه با صدای زنگ گوشی بیدار شدم شادی بود !نگاهی به ساعت کردم تازه هشت بود.نکنه میخواد کنسل کنه !
الو جانم
الوسلام سعید ،پس کجایی؟
خونه ام چطور؟
هنوز راه نیفتادی ؟
گفتم: شادی جان هنوز ساعت هشت نشده !
اه سعید پاشو دیگه ،تنبل! مردم از گشنگی ! دیر بیایی خودت میدونی ! رسیدی جلوی در زنگ بزن!
سریع دوشی گرفتم و زیر متلکهای ریحانه به خودم رسیدم وساعت ده در خونشون بودم !زنگ زدم بهش
آلو شادی جان من پایینم !
سعید بیا طبقه پنجم
گوشی رو قطع کردم و رفتم بالا ! دو واحد بود .در یکیشون باز بود .صداش از توی همون خونه بلند سعید جان بیا تو !رفتم تو و بلند گفتم سلام با صدای سلام به روی ماهت از توی آشپزخونه اومد بیرون ولی بازهم یک سور پرایز دیگه !!
شادی آرایش کرده با یک لباس شب کوتاه ساتن مشکی که تا زیر باسنش بود واز وسط بصورت هفتی تا روی شونه هاش ودرست برعکس پشت سرش بصورت هشتی تا روی باسنش ،توری بود . رنگ شورت قرمزش والبته پستونای خوشگلی که سوتین نبسته بود وزیر تور سیاه دلبری میکرد .پاها خوش تراشش هم توی کفشهای رو فرشی به سکسی تر بودنش کمک میکرد.
به من که رسید پرید توی بغلم .دست انداختم زیر باسنش وکشیدم بالا ولبامون به هم چفت شد .دستاش محکم دور گردنم پیچ خورده بود و لبم رو محکم میک میزد .یک دقیقه ای صرف لب خوری شد و سرش رو کشید عقب:خوش اومدی ! با دیدن سینه بلورینش بی اختیار سرم خم شد و با گفتن ممنون ،دوتا بوسه زدم بالای سینه اش . سرم رو برداشتم . چند ثانیه ای زل زد تو چشمام و دوباره لباش رو گذاشت روی لبام وشروع کرد خوردن ! کیرم شده بود مثل سنگ و نفسم به شماره افتاده بود ولی انگار فقط من توی کف نبودم وشادی هم دست کمی ازمن نداشت !کمی باهاش همراهی کردم ودستام رو باسنش میچرخید وگاهی نوک انگشتم از بغل میلغزید زیر شورتش ! پاهاش رو از دور کمرم برد سمت پایین که بذاره روی زمین ولی کیرم دقیقا افتاد بین پاهاش . هرچند حسابی شهوتی شده بودم و ممکنه هرکس دیگه ای هم جای من بود همین اوضاع رو داشت ، ولی از این که اینقدر تابلو راست کرده بودم خجالت کشیدم.در حالیکه دستش رو از روی سینه تا روی کیرم کشید ،دستم رو گرفت ودنبال خودش کشید بسمت قسمت دیگه پذیرایی که بین اتاق خوابها وآشپزخونه محصور بود. و برد سمت مبلمان راحتی چرم و دعوت کرد بشینم . شادی دوری توی آشپزخونه زد و رفت توی اتاق و چند دقیقه بعد بعد دوباره با همون تیپ اومد بیرون وبازم رفت توی آشپزخونه . انگار خیال بیرون رفتن نداره ! و کاشکی نریم ، بعید میدونم طاقت بیارم .بلند شد رفتم بسمت آشپزخونه ماهی تابه رو گذاشته بود روی گاز و توی یک ظرف دیگه داشت سوسیس انگشتی سرخ میکرد !از پشت بهش چسبیدم ودستام رو حلقه کردم زیر پستوناش .بوس ریزی زدم پشت گوشش آروم در گوشش گفتم خوشگل خانم اینجوری میگردی فکر نمیکنی قلب ما طاقت نیاره ؟ شعله های گاز رو کم کرد چرخید به سمتم چشمش رو بست وبوسی زد به لبم ! باسنش رو گرفتم توی دستم و فشاری دادم وگفتم خوب خوشگل خانم حالا که خودت زحمت افتادی میگفتی ماشین رو درست پارک کنم! چشماش رو باز کرد با عشوه :خوب اگر دوست نداری بریم بیرون !سریع گفتم نه مگه خرم، حالا که فرصتی گیر اومده طعم واقعی شادی جونم رو بچشم ،دوست نداشته باشم !با خنده گفت پس سریع برو ماشین رو درست پارک کن بیا، قرار نیست جایی بریم !باسنش رو فشار محکمتری دادم ولبش روبوسیدم وگفتم آخ جون !وسریع سوییچ رو برداشتم و رفتم بیرون .
جای ماشین خوب بود منتهی براش یک ست لوازم آرایشی کادو گرفته بودم چون خیال میکردم قراره بریم بیرون گذاشته بودم توی ماشین !سریع برداشتم وبرگشتم بالا .شادی جونم این قابل شما رو نداره !دوباره پرید توی بغلم وشروع کرد بوسیدن صورتم .همین که دستم رو باسنش حرکت کرد گفت سعید بزار سریع صبحونه بخوریم وجمع کنیم .نیم ساعت بعد چاییمون رو هم خورده بودیم داشتم لحظه شماری میکردم ! کادو رو از روی بوفه برداشت و اومد نشست کنارم و مشغول باز کردن شد .:وای سعید مرسی ولباش رو گذاشت روی لپمو بوسه صدا داری کرد!در حالیکه دستش رو گرفتم توی دستم : نا قابله عزیزم ! یکم باهاشون ور رفت وگذاشت رو میزو برگشت سمتم .دیگه واقعا طاقت نداشتم لبم رو چسبوندم به لبش وهلش دادم تا سرش رو گذاشت روی دسته مبل .پاهاش رو کشیدم روی مبل ودراز کشیدم روش وشروع کردم به خوردن لباش !همینجوری که لب و زبونامون توی هم وول میخورد انگشتاش رو لای انگشتای من جا داد . ویکی دو دقیقه ای حسابی لبای هم رو خوردیم .مبل زیادی نرم و گود بود میترسیدم بهش آسیبی بزنم .از روش بلند شدم ورفتم پایین مبل .بلند شد نشست وپاهاش رو باز کرد ومنو کشید جلو . ودرحالی که زبونش رو میکشید روی لب ودور دهنم شروع کرد باز کردن دکمه های پیراهنم .خودم هم دکمه های پایینی که دستش نمیرسید رو باز کردم وهمراه با با زیر پیرهن از تنم درآوردم وانداختم روی مبل .دستاش که روی سینه ام میچرخید ولمس میکرد انگار کیسه آب گرم بود. و حسابی حالی به حالیم میکرد !خوستم بگم کمی باسنت رو بلند کن تا لباست رو در بیارم ولی قبل از من شادی نفس زنان، سعید پاشو سر پا !بلند شدم .دستش رو آورد جلو فکر کردم میخواد کمربندم رو باز کنه ولی دستش رو گذاشت رو برجستگی کیرم که دیگه قابل قایم کردن نبود و درحالیکه زل زده بود توی چشمام آروم میمالیدش . چشمام رو بستم ودستم رو گذاشت روی صورتش با نوک انگشت میکشیدم روی لباش . چند ثانیه ای از روی شلوار مالید و کمربند و دکمه شلوارم رو باز کرد. با باز شدن زیپ شلوارم خود به خود ول شد و افتاد. سرش رو آورد جلو و دهنش رو باز کرد. وسط کیرم رو گرفت توی دهنش و مثل بلال خوردن آروم دندون می‌زد . دستش رو از بین پاهام کرد توی شورت و تخمام رو کشید بیرون و همزمان بازی با کیرم اونا رو هم نوازش میکرد . انگار ریه هام کوچیک شد بود و اکسیژن کافی به بدنم نمیرسوند و به سختی نفس میکشیدم . بعد یکی دو دقیقه این شکلی خوردن شورتم رو کامل در آورد و لختم کرد کیرم شده بود یک تکه استخون که انگار یک رو کش پوست داشت .
طوری کیرم رو گرفته بود توی دوتا دستاش و فشار میداد ،که خودم هم باورم شده بودکه خیلی بزرگه! نوکش رو چسبوند به لبش و بوسی محکم زد بهش و زبونش رو از زیر کلاهک کشید تا بالا و کامل کرد توی دهنش . با احساس حرارت دهنش روی کلاهک کیرم ،بی اختیار و با سختی گفتم وای شادی مردم !
انگار از این که داشت دیونه ام میکرد حسابی سرمست بود و خوشش اومده بود ! دستاش رو برداشت و هرچی آب توی دهنش بود تف کرد روی کیرم و با هر دو دست شروع کرد مالیدن سر تا سر کیرم و هر چند ثانیه دوباره تف میکرد . یک جوری داشت کار می‌کرد که هر آن ممکن بود آبم بپاشه تو چشماش.
بالاخره کوتاه اومد و از جاش بلند شد و رفت بغل مبل، یکی از کوسن ها رو گداشت روی دسته مبل ودر حالی که پاهاش روی زمین بود شکمش رو گذاشت رو ی کوسن و خم شد تا صورتش چسبید به کف مبل بدون حرفی رفتم پشت سرش و شورتش رو با دندون تا زیر باسنش کشیدم پایین و ازکوس پف کرده اش لای روناش رو نمایی کردم . یک دستم رو گذاشتم روی کمرش و انگشتای دست دیگه رو خیس کردم و ازتوی شیار باسنش کشیدم رو به پایین تا رسید به کوسش . چند بار روی کوسش کشیدم و همزمان دوتا وسطی رو با فشار کردم توش بالا تنه اش تا نصفه اومد بالا و با گفتن آیییی دوباره چسبیده به مبل . خیسی آبدار داخل کوسش و گرمایی که تقریبا همه بدنش داشت، نشون میداد که حسابی تشنه سکس است . چند بار انگشتام رو توش چرخوندم و کشیدم بیرون و دوباره با فشار کردم توش. صداش که در اومد رفتم پشت سرش و نشستم شروع به خوردن کوسش کردم وهمزمان کف دست م رو روی باسن ورونش میکشیدم. دستم که به‌ چوچولش خورد عضلاتش شروع کردن لرزیدن.
از جام بلند شدم و کیرم رو خیس کردم و شروع کردم کلاهکش رو کشیدن روی کوسش،و آروم تا نصفه کردم توش و کمی نگه داشتم و کشیدم بیرون و باز کردم وچند بار این کار رو تکرار کردم و هر سری بیشتر خیسش میکردم. خم شدم روش و کمی شونه هاش رو ماساژ دادم .خوشگل خانم آماده ای؟ فقط اوهوم! تا پشت کلاهک کشیدم بیرون و با فشار زیاد تا خایه کردم توش! خوابیدم روش مثل کسی که کیلومتر ها دویده و نفس نداره چندبار تکرار وای وایی وبا صدایی که از ته دلش بیرون فرستاد واییییییییییی. یک دقیقه ای بی حرکت فقط شونه هاش رو بوسیدم و نوازش کردم . تا ازم خواست تلنبه بزنم .پایین پیرهنش رو جمع کردم بالای باسنش و کم کم سرعت تلنبه هام رو بیشتر کردم .صدای ضربات و آه وناله شادی آمیخته شده بود و فضای شهوانی بوجود آورده بود دست‌انداختم زیر پستوناش و از روی پیرهن کمی مالیدم و کیرم رو کشیدم بیرون و ازش خواستم بشینه روی دسته مبل و همه کوسن‌ها رو جمع کردم بغل دست و خوابوندمش روشون و پاهاش رو گرفتم بالا .سوراخ کوسش دقیقا رو به روی کیرم قرار گرفته‌بود . کیرم رو خیس کردم و کردم توش و همزمان انگشتم روی چو چولش میچرخید. شست دوتا پاش رو چسبوندم بهم و کردم توی دهنم وهمزما با میک زدن و زبون کشیدن و کم کم سرعتم رو زیا دم . انگار همه عوامل تحریکش در اختیارم بود بعیر از پستوناش که اونم خودش داشت میمالید و با ناز ازم می‌خواست تندتر بکنم . کمی کشیدمش جلو و انگشتاش رو از دهنم در آوردم و زبونم رو کشیدم کف پاش، نفهمیدم جیغش حاصل ارضا شدن بود یا به خاطر قلقلک ! مثل مرغی که بعد از بریدن سرش لحظاتی بال بال میزنه چند ثانیه کف پاهاش روصورت شونه هام میخورد و رونا وشکمش به شدت میلرزید و و کیرم میان باز و بسته شدن عضلات کوسش کیف دنیا رو میکرد و آبش سرازیر میشد . سریع کشیدم بیرون و بی توجه به چیزی پاشیدم روشکم و پیرهنش و چند قطره ای هم روی مبل پاشید و خوابیدم روش .پنج دقیقه ای روش بودم و لبامون کار نیمه تموم رو ادامه می‌داد جامون مناسب نبود بغلش کرد و دراز کشیدیم رو سرامیک سرد کف سالن و نیم ساعتی عشق بازی کردیم تا حالمون جا اومد . بلند شدیم مشغول تمییز کردن کثیف کاری هامون شدیم. پیرهنش رو که درآورد بندازه توی ماشین .سر تا سر پستوناش جای انگشتاش بود که چلونده بود .با اخم گفتم شادی خانم اینجوری میخوای از امانتی هم نگهداری کنی؟ این چه وضعشه

نوشته: سعید


👍 27
👎 2
14201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

815526
2021-06-16 12:25:44 +0430 +0430

نگارش و فضا سازیت خوب بود ادامه بده

2 ❤️

815533
2021-06-16 13:19:52 +0430 +0430

عالی بود ممنون

2 ❤️

817813
2021-06-29 20:03:12 +0430 +0430

خیلی زیبا توصیف کردی، ادامه بده

0 ❤️

856346
2022-01-30 01:21:27 +0330 +0330

ادامشو نمیخوای بنویسی سعید خان؟منتظریم

0 ❤️

914720
2023-02-11 16:05:29 +0330 +0330

عالی بود 😍 😎

0 ❤️