سرگذشت عشق ما

1391/10/19

دوستان این داستان تا حدی طولانیه و اوایلش احساسیه ولی عین واقعیتو نوشتم
ترجیح دادم به جای این مزخرفاتی که خیلیا مینویسن یه داستان واقعی همراه با تلخیا و شیرینیاش بنویسم
امیدوارم خوشتون بیاد
اسمم علی هست و 25 سالمه
کلاس اول دبیرستان بودم ، چیز زیادی راجب دوس داشتن نمیدونستم اما همیشه وقتی عموم میومد خونمون با خانوادش حس خوبی داشتم.
ما تو شهرستان بودیم و اونا اصفهان بودن .عموم اینا هر 5-6 ماه 1بار میومدن شهرستان و هر موقع میومدن من همیشه پیششون بودم، خونه کنار مادر بزرگ و پدر بزرگم هست و اونا اونجا میموندن و 1شب هم میومدن خونه ما. بعد که یکم بزرگتر شدم احساس کردم که حس عجیبی نسبت به دختر عموم دارم و هر موقع با هم حرف مبزدیم غرق نگاهش میشدم و وقتی برمیگشتن اصفهان من تا چند روز ناراحت بودم. سوم دبیریتان بودم تو عید اومدن شهرستان، اون سال عید خیلی واسم خاطره انگیز شد ، من دیگه مطمئن بودم که نرگس رو دوس دارم و از نگاه ها و برخورد اون هم میومد که منو دوس داره اون سال خیلی خوب و خوش بود توی 3روزی که اونجا بودن ما خیلی با هم بودیم، من تو اون 3روز علاقم به نرگس 100 برابر شد، وقتی رفتم پیش دانشگاهی با یه افت تحصیلی شدید برخوردم چون همه فکرم شده بود نرگس درسارو همه با 11 ،12 پاس کردم و رفت تا اینکه پیش دانشگاهی تموم شد و تابستون اومدن شهرستان ، وقتی که دیدمش دلم ریخت و بی اراده بغضم گرفت چون 5ماه بود هم دیگه رو ندیده بودیم ، شب اول گذشت و من اون شب نخابیدم و همش یه نرگس فکر میکردم تا اینکه تصمیم گرفتم بهش بگم ، فرداش تو 1 موقعیت که با هم تنها شدیم بهش گفتم نرگس میخام 1چیزی تو دلمه بهت بگم. نرگس گفت راحت باش علی بگو من رازدارم.گفتم نرگس من دوست دارم، اون دس پاچه شد . گفتم نرگس حرفم الکی نیس من دوس دارم باهات ازدواج کنم اون رفت تو فکر و دیگه چیزی نگفتیم (خواهرش اومد). گذشت و بعد از چند روز زنگ زد خونمون و رابطه ما شروع شد.
ما روز به روز بیشتر به هم علاقه مند میشدیم تا اینکه من بعد از 1سال پشت کنکوری دانشگاه اصفهان قبول شدم. و موضوع ما هم یواش یواش تو خونه لو رفت و باعث شد مخالفت ها شروع شه و آخرش جدامون کردن که ماجرای به هم خوردنش مفصله (بیخیال).
ما از هم جدا شدیم. تو این 1سال و خورده ای که با هم بودیم حتی به فکرمم خطور نکرد که باهاش بخابم با اینکه بارها باهم تنها بودیم هیچ کاری نکردیم و خانوادش سال 88 به زور شوهرش دادن. اونم خیلی ناراضی بود و گاهی بهم زنگ میزد و درد دل میکرد منم دلداربش میدادم و کمکش میکردم آروم شه و به زندگیش برسه. بعد از 1سال باردار شد ولی میخاست بچه رو بندازه شوهرش مخالفت کرد. نرگس میگفت ما با هم نمیمونیم و آخرش جدا میشیم بجه نمیخام ولی خانواده و شوهرش نداشتن بندازش .خلاصه بهار 90 بچه دار شد ولی همش میگفت ما آخرش از هم جدا میشیم و تا اینکه بهمن ماه 90 از هم جدا شدن، من خیلی سعی کردم جلوشو بگیرم اما اون فهمیده بود شوهرش شیشه میکشه گفت دیکه نمیتونم باهاش باشم و جدا شدن. از اون به بعد بیشتر به من زنگ میزد و اولین بار بهار امسال با هم رفتیم بیرون طرف پارک ناژوان ساعت 3 ظهر بود خیابونا خلوت بود و از شهر کمی فاصله گرفتیم که توماشین شروع کرد به درد دل و منم ماشینو زدم کنار که راحت تر بهش گوش کنم دیدم اومد و سرشو گداشت رو پام و شروع به گریه، منم شروع کردم نوازش کردن و آروم کردنش که ناخداگاه سرشو آوردم بالا و تو چشای خیسش نگاه کردم گفتم قربونت برم گریه نکن همه چی تموم شد من پیشتم و پیشونیشو بوسیدم ، اون هم نگام کرد و گفت دوست دارم علی همینطوری به هم نگاه میکردیم صورتمون به هم نزدیک شد و لبامون رفت رو هم من احساس کردم از زمین جدا شدم و دارم پرواز میکنم نمیدونم چقدر طول کشید اما من برای اولین بار عشقموو بوسیدم بعد که تمومو شد و به خودمون اومدیم جفتمون از رو خجالت سرخ شدیم اما هر 2 راضی بودیم و این شروع دوباره عشق ما شد این بار عمیق تر از قبل.
نرگس سر کار میرفت و بعد از طلاق نرفت خونه باباش و با دختر 1سالش(آیدا) با هم بودن ، روزا بچشو میبرد پیش مامانش و خودش میرفت سر کار، توی یه تولیدی لباس عروسه و درآمدشم خوبه.خلاصه زیاد حاشیه نرم منم که سال پنجم دانشگاه بودم و ترم آخر واسه همین آزاد بودیم و از اون روز بیشتر همو میدیدیم و 2-3 روز 1بار همو میدیدیم تا اینکه 1روز 5شنبه وقتی بچشو از مامانش گرفت زنگ زد رفتم سر کوچه سوارش کردم . اون روز تا 1 شب چرخیدیم و وقتی بردمش خونه چون شب قبلش خوب نخابیده بودم خسته خسته بودم و خونشون خانه اصفهان بود و با دانشگاه خیلی فاصله داشت میخاست پیاده شه اومد جلو یه لب ازش گرفتم گفتم برم که خیلی خستم ، نگام کرد گفت اینجوری بری تصادف میکنی وشروع کرد به حرف زدن که یع بلایی سرت میاد و نرو و ماشینو بزار با آژانس برو . … منم میگفتم خبری نیس ولی فانع نشد گفتم دعوتم نمیکنی که بیام خونت خب باید برم دیگه ، اونم گفت خجالت بکش این حرف چیه میزنی بیا بالا من که از خدامه پیشم باشه ، منم هم خسته بودم هم دوس داشتم کنار نرگس باشم سریع ماشینو پارک کردم رفتم بالا.
رفتیم تو و نرگس آیدا(تو ماشین خوابش برده بود) رو برد خوابوند تو اتاق و رفت لباسشو عوض کرد، اومد دیدم با 1 شلوارک مشکی و تاپ سفید اومد تو حال گفت پاشو لباستو عوض کن راحت باش، گفتم آخه چی بپوشم که دیدم 1شلوارک مردونه آورده گفت مال داداشه آورده اینجا وقتی میان با خانمش راحت باشه منم گرفتم و رفتم تو اتاق عوض کردم و اومدم تو حال نشستم بغلش …
شروع کردیم به صحبت که من چشام داشت میسوخت از خستگی نرگس گفت پاشو برو رو تخت بخاب بابا نمیری از خواب، منم عذر خواهی کردم و رفتم رو تخت نفهمیدم چطور خوابم برد.
صبح پا شدم دیدم نرگس کنارمه بیدار بود و داشت اروم دست تو موهام میکشید . خدایا چی میبینم ؟ نرگس مثل هوری کنارم خوابیده ، نمیدونم کی پا شده بود که آرایشم کرده بود. 1 عمری آرزو داشتم بیدار میشم اولین نگاهم به نرگسم باشه و حالا برآورده شده بود، گفت پاشو عزیزم صیحونه حاضره ساعت11 شده بسته دیگه !
پا شدم دست صورتمو شستم و بعد از صبحونه مفصلی که نرگس فراهم کرده بود رفتیم تو حال و ماهواره رو روشن کردیم وPMC داشت آهنگ پخش میکرد و ما هم صحبت میکردیم که من سرمو گذاشتم رو پاهاش و داشتیم حرف میزدیم که حرفامون به تهش رسید و ما چشم تو چشم فقط زل زده بودیم به هم .گفتم نرگس ، گفت جانم ، گفتم خیلی دوست دارم و دست انداختم پشت سرش آوردمش پایین و شروع کردم به لب کرفتن ،وایی دوباره مثل دفه اول از خودم بی خود شدم…
همینطوری که لب میگرفتیم من پا شدم و دست انداختم دور گردنش و با هم خوابیدیم بغل به بغل… که من نگا به نرگس کردم دیدم چشاشو بسته و داره میره… یهو دستاشو حلقه کرد پشتم و منو کشید تو بغلش و منم محکم فشارش دادم به سمت خودم و پاهامونو به هم گره دادیم…
جفتمون حشری شده بودیم و بهد از این همه سال عشق و علاقه همو بغل کرده بودیم که من یکم فاصله گرفتم آروم دستمو بردم رو سینه هاش و شروع کردم به مالیدن سینه هاش ( یه جفت مرمر سایز 75) داشتم سیته هاشو میمالیدم و آروم اون دستمو بردم سمت کسش و تا دستم بهش خورد نرگس یه تکون خورد و آهی کشید که منو تحریک کرد و منم که داغ داغ شده بودم شروع کردم به مالیدن، داشتم آروم دستمو میبردم تو شرتش که دستشو آورد رو کیرم و گرفتش یه لحظه انگار برق گرفتم منم دیگه زدم به سیم آخر و دست انداختم زیر تاپش و درش آوردم و سریع رفتم پایین شلوارکشم درآوردم ، واااااااییی نرگس من
یه شورت نارنجی داشت با سوتین سفید که شرتشم خیس خیس بود سریع لباسا خودمو در آوردم ولی شرتم پام بود و افتادم روش و شروع کردم به خوردنش از چشاش شروع کردم اومدم پایین به سوتینش رسیدم و زدمش کنار و شروع کردم خوردن سینه هاش زبونمو دور نوکش میچرخوندم هر بار که زبونم میخورد نوک سینش نرگس یه آه شهوتی میکشید تا از سینه هاش دل کندم و اومدم پایین رو ناف و یواش یواش رسیدم به کسش , نرگس تو حسابی اوج گرفته بود که من شورنشو در آوردم و رفتم سمت کسش و نفسم که بهش خورد صداش بلند شد: آآآآآآآههههه و من زبونم رو گذاشتم رو چوچواش و یکم باهاش بازی کردم و انگشتمو کردم توی کس خیسش و عق جلو کردم و یواش یواش تندش کردم که دیدم آه و اوهش تبدیل به جیغ های نازک شد و بعد از چند ثانیه یه آه بلند کشید و لرزید ارضا شد. چشاشو بست منم خوابیدم روش و دوباره رفتم سراغ لباش که چشاشو باز کرد و منو برگردوند و نشست رو پاهام و شرتمو با ناز کشید پایین که کیر شق شدم یهو زد بیرون ازش (کیر من یکم غیر عادی کلفته) و تا دیدش چشاش خیره شد بهش یکم با دست مالوندش و لبشو آورد جلو که ساک بزنه اما دیدم ظاهرا اکراه میکنه از ساک زدن منم گفتم نرگسم نمیخاد این کارو بکنی و اونم خوشحال شد ( راستش خودمم دوس نداشتم این کار رو نرگس بکنه) که بلندش کردم از رو پامو خوابوندمش رو زمین پاهاشو باز کردم و سر کیرمو با آب که از کسش اومده بود خیس کردم و آروم گذاشتم در کسش که صداش بلند شد : آییییییی بهد آروم فشارش دادم تو که جیغش رفت هوا و گفت جر خورد علی ، کسش مثه کوره داغ بود و اینقد تنگ بود انگار بار اولشه سکس میکنه، آروم کیرمو هول دادم که تا ته رفت تو و نرگس شروع کرد دوباره به آآآآه کشیدن و منم داشتم نهایت لذتو میبردم و یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن، از تنگی کسش احساس کردم کیرم داره پوسته میکنه ولی ادامه دادم و لبمو گداشتم رو لبش و تلمبه میزدم داشتم ارضا میشدم که دوباره نرگس آااه بلندی کشید و ارضا شد منم گفتم نرگس دارم میشم گفت مراقب باش نریزه تو و منم تو لحظه آخر کیرمو کشیدم بیرون و خوابیدم رو شکمش و همه آبم خالی شد روش و تو همون حالت کنارش دراز کشیدم ، یکم که سر حال شدیم گفت این اولین سکسی بود که توش لدت بردم و منم که رویایی ترین سکسمو با کسی که چند سال عاشقش بودم داشتم …
این اولین سکسمون بود و چون هر دومون تشنه بودیم زیاد آب و تاب ندادیمش اما دفه بعدی خیلی مفصل بود که شاید 1روز اونم نوشتم …
لطفا یکم جانب ادبو تو نظر دادن حفظ کنید
ممنوم از همتون

نوشته: علی


👍 1
👎 0
13522 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

351639
2013-01-08 21:48:32 +0330 +0330
NA

من همیشه با ادب بوده و هستم .
شما بنویس…

0 ❤️

351640
2013-01-08 22:16:33 +0330 +0330
NA

عجیبه
آدم واسه کسی که عاسقشه که دولش بلند نمیشه
در ضمن اگثر بچه ها با ادبن
مگه اونا که به بزرگان توهین میکنن
اونا به همه بی ادبی میکنن

0 ❤️

351641
2013-01-08 23:31:08 +0330 +0330
NA

کسشعر محض بود…به اين داستانها ميگن،تخمنامه.

0 ❤️

351642
2013-01-09 00:32:59 +0330 +0330
NA

شیرجوان چ باحال گفتیا

0 ❤️

351643
2013-01-09 00:35:28 +0330 +0330
NA

یادم رفت بگم،خسته نباشی عالی بودبنظرمن

0 ❤️

351644
2013-01-09 05:51:29 +0330 +0330
NA

عالی بودادامه بده پسرم…

0 ❤️

351646
2013-01-09 18:50:37 +0330 +0330
NA

خوب بود آفریننننننننن :P

0 ❤️

351647
2013-01-10 17:57:46 +0330 +0330

خیلی صادقانه بود به نظرم اونایی که طعم عشق بازی رو چشیدن میفهمن به نظر من خیلی قشنگ بود
مرسی ادامه بده

0 ❤️