ســــکس من و دختردایـــی

1390/02/22

مـــن معــین 22 سالمه واین داستان بر میگرده واسه 3 سال پیش یه دختر دایی دارم که یه سالی ازم بزرگتره و یه بدن سکسی و جزابی داره ؛ مخصوصا سینه هاش که تو کفش بودم از کوچیکی با هم بودیم و خونمون هم کنار همه من همیشه تو کف کردنش بودم به هر طریقی می خواستم این کیره رو به کس و کونش بمالونم تا اینکه یک رو این تصیم رو عملی کردم
یه روز که خونمون کسی نبود دیدم زنگ خونه به صدا در اومد از آیفون دیدم دختر خاله هست همن جا بود که گفتم باید یه حرکتی بزنم یه چند لحظه طولش دادم در رو باز کردم و خودمم سریع لباسم رو در آوردم و رفتم تو حمام
دید در باز شد و اومد بالا ، یه چند تا صدا زد و اومد پشت در گفت معین مامانت اینا کجان ؟؟
مــــن هم که دیدم داره جور میشه گفتم : رفتن بـــازار یکم مکث کردم کلم رو دادم بیرون و گفتم سارا بیا پشتم رو لیف بکش آخه دستم نمیرسه اون تعجب کرد و به روی خودش نیاورد و گفت برو بینم می خوام برم دیر شد
اما من گفتم : جووووون ســــآرا سریع بزن و برو
دیگه مجبور شد که انجام بده ، اما من موندم این کیـــــر که راست راست شده بود رو کجای شرت جاش بدم واسه همین سریع نشستم و روم اون طرف کردم ، سارا بیرون در واستاده بود و من تو حمام از اونجا داش لیف می کشید یکم که شد گفتم : بیا تو من سردمه اونم اومد تو وقتی پشتم رو لیف می کشید هیچ حرکتی انجام ندادم تا اینکه کارش تموم شد بعدش برگشتم بهش گفتم : بیا دستامم یه لیفی بکش سارا: خیلی پر رویی اما این کارا واسم کرد
همون طور که داشت دستام لیف می کشید اون یکی دستم رو به سینش رسوندم و آروم آروم از رو تی شرت دست میزدم اجب چیز ردیفی بود دیگه طاقت نیاوردم و با یه حرکت یه لب ازش گرفتم و اخم کرد و گفت نکن برو گمشو
اما من لب گرفتن رو ادامه دادم
اون از جاش بلند شده بود و من بهش چسبیده بودم سینه هاس تو جف دستام
بهش گفتم یک کم فقط دست میزنم اون مقاومت میکرد اما من ادامه دادم تا اینکه خانم بالاخره راضی شد
شروع کردم به خوردن گردنش تا حشری بشه بعد دستام رو آروم از زیر پیراهنش رسوندم نک سینه هاش و باهاشون بازی می کردم یه شیش هفت دیقه ای شد تا اینکه لباسش رو در آوردم و شروع کردم به خوردن سنهای نیمه درشت و سفیدش که نکش قهوه ای بود
دیدم که آه آهش دیگه در اومد دستم رو کردم تو شرتش که دستم رو گرفت گفتم نگران نباش فقط می خوام دستش بزنم و شروع کردم به بازی با چوچولش و آروم آروم شرت و شلوارش رو از تو پاش در آوردم
بهش گفتم بریم بیرون از حمام رو تخت اینجا سخته
اونم قبول کرد رفت بیرون منم سریع یه آب به تنم زدم و پریدم بیرون تو اتاقم واستاده بود
تا رفتم درا ز کشوندمش و شروع کردم به لیسیدن کسی که تا حالا دست کسی بهش نرسیده بود و سفید مثل برف بود و لبه هاش هم سرخ شده بود همون طور که می لیسیدم دستم رو چرب کردم و انگشتم رو کردم تو کونش , همون طور پشت هم نفس میزدو منم با کس و کوس بازی می کردم ، بعد پاهاشو وا کردم و آروم کیرم رو مالوندم به کونش کمی مقاومت کرد اما آروم آروم کله کیرم تو کونش کردم دردش گرفت و گفت بسه اما من بهش گوش ندادم فشار رو بیشتر کردم و کل کیرم رو تو کونن تپل مپلش جا دادم شروع کردم به تلمبه زدن و همون طور لب و سینه هاش رو می خوردم تا بالاخره ابم اومد و ریختم رو سینه هاش
یه چند دیقه ای تو بغل هم دراز کشیدیم تو دلم گفتم هیف یه دفه بکنیش دو دس دیگه از کون کردمشو باز آخر که ابم داشت می اومد کیرم کردم لای سینه هاش و سینه هاش رو میمالوندم به کیر تا آبم اومد
بعد اون داستان یه چند بار سکس داشتم تا اینکه پارسال شوهرش دادن و رفت.

نوشته: chetmaghz


👍 0
👎 0
73056 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

280557
2011-05-12 21:59:22 +0430 +0430
NA

كس خاهرت

0 ❤️

280558
2011-05-13 02:15:12 +0430 +0430
NA

بد نبود ولی نیای باز ادامه بدی شوهرشو پیجوند اومد کردمش که میرینن بهت

0 ❤️

280559
2011-05-13 02:49:17 +0430 +0430
NA

يه كوچولو شروعش تخيلى بود ،اما بدنبود ،خوبه بالأخره يكى رنگ سينه اش قهوه اى شد، جاى بسى تعجب داره كه نگفتى صورتى!

0 ❤️

280560
2011-05-13 02:52:21 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
داستانی بود کاملا توهمی با اشکالات بالا
دلایل توهمی بودن رو الان براتون میگم

0 ❤️

280561
2011-05-13 02:56:12 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
اولین مورد تناقض:
ﺳــــﮑﺲ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﯾـــﯽ:
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﯾﺪﻡ
ﺯﻧﮓ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺁﯾﻔﻮﻥ
ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﻪ ﻫﺴﺖ؛
عزیزم وقتی واسه جلق زدن توهم میکنی یکم از عقلتم استفاده کن

0 ❤️

280562
2011-05-13 03:00:03 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
ﮔﻔﺘﻢ ﺳﺎﺭﺍ ﺑﯿﺎ
ﭘﺸﺘﻢ ﺭﻭ ﻟﯿﻒ ﺑﮑﺶ ﺁﺧﻪ ﺩﺳﺘﻢ
ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ ﺍﻭﻥ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ
ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﯿﻨﻢ ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺩﯾﺮ ﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ:ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻥ ﺳــــﺂﺭﺍ
ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ
چرا مجبور شد؟مگه چی گفتی که مجبور شد؟البته برای جلق زدن باید صحنه ها جور بشه

0 ❤️

280563
2011-05-13 03:06:53 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
از بقیه ی موارد هم صرفنظر میکنم

0 ❤️

280564
2011-05-13 03:28:00 +0430 +0430
NA

با صابون که جق نمیزنی؟ آفرین با تف بزن. آخه میگن صابون ضرر داره
با ژل و کرمم زدی اشکالی نداره فقط با صابون نزن.

0 ❤️

280565
2011-05-13 03:46:42 +0430 +0430
NA

حروم زاده اولش دختر داییت بود بعد شد دختر خالت ؟؟؟

0 ❤️

280566
2011-05-13 04:50:41 +0430 +0430
NA

درتکمیل نظر Mr.ok(البته با اجازه)
وقتی پریدی تو حموم حتما وقت نکردی آبو باز کنی بعد دختر دایی یا خالت نگفت چرا نه تو خیسی نه حموم خیسه و…؟ آخه چرا دروغ میگی مردم که مثل خودت نیستن میفمن.

0 ❤️

280567
2011-05-13 07:02:45 +0430 +0430
NA

بهترین داستان سال (دلت خوش نشه ها دارم مسخرت میکنم)

0 ❤️

280568
2011-05-13 11:33:11 +0430 +0430
NA

nazar va fohsharo mizaram be ohdeye doostan.bache shashoo

0 ❤️

280569
2011-05-13 12:48:32 +0430 +0430
NA

koni koskesh akhe be yade dokhtar daeet jagh mizadi ya dokhtarkhalat? madar jende ki goft dastan benevisi boro jalagheto bezan

0 ❤️

280570
2011-05-13 16:48:00 +0430 +0430
NA

akhe kos kesh neveshti mano 2khtar daei bad tosh neveshti 2khtar khale omadesh bachehay sito jam konanim biaeom ham khodeto 2khtar daeito 2khtar khalato bokonim

0 ❤️

280571
2011-05-13 18:35:09 +0430 +0430
NA

چثدر کس شعر مینویسن اینا
عالی بود افرین (بذار دل بچمون نشکنه)تو اخرش نویسنده میشی بنویس

0 ❤️

280572
2011-05-14 01:54:24 +0430 +0430
NA

اخه خواهر کس فکر کردی ما هم مثل خودت ببو گلابی هستیم از دختر داییت خوشت میومد دختر خالت رو کردی کیری

0 ❤️

280573
2011-05-14 02:44:26 +0430 +0430
NA

از دختر داییش خوشش میومد دختر خالشو کرد بعد دید خواهر خودشه :)) دیوس ننویس کون ده دروغ نگو کوس مغز بیا داستانارو بخون و برو جلقتو بزن ، دیگه وقت ماروهم بیخودی نگیر

0 ❤️

280574
2011-05-14 11:18:43 +0430 +0430
NA

ببخشید نتونستم جلوی خودمو بگیرم . داستانت کیری بود . چربش کن بکن تو کون دختر خالت .

0 ❤️

280575
2011-05-14 15:27:14 +0430 +0430
NA

خیلی کیری بود،کیری!قوه تخیلت هم خوب نیست!کیرم توی کونت،بچه اوبی!

0 ❤️

280576
2011-05-14 22:05:31 +0430 +0430
NA

کس و کوس چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

280577
2011-05-15 14:22:44 +0430 +0430
NA

خاک توسرت با این داستان نوشتنت

0 ❤️

280578
2011-05-16 07:26:16 +0430 +0430
NA

hale fohsh dadan nadaram…erja she be nazare oonai k fohsh dadan

0 ❤️

280580
2011-08-13 12:56:08 +0430 +0430
NA

من موندم وقتی اینهمه جنده هست ، چرا باید بری تو تخیلات پسر جون ؟؟
چرا همه زنها و دخترای فامیل جنده ان و خیلی راحت میان میدن ؟؟
کم جق بزن واسه چشمات خوب نیس

0 ❤️

280581
2011-11-27 04:38:02 +0330 +0330
NA

کس خل اونو شوهر ندادن خودش زود قبول کرد شوهر کنه تا بیشتر از این با گاش دادی

0 ❤️

280582
2012-05-04 04:45:49 +0430 +0430
NA

افرین بازم بنویس ولی مواظب باش ستاد مبارزه با داستان نویس های کونی نگیرتت

0 ❤️