مـــن معــین 22 سالمه واین داستان بر میگرده واسه 3 سال پیش یه دختر دایی دارم که یه سالی ازم بزرگتره و یه بدن سکسی و جزابی داره ؛ مخصوصا سینه هاش که تو کفش بودم از کوچیکی با هم بودیم و خونمون هم کنار همه من همیشه تو کف کردنش بودم به هر طریقی می خواستم این کیره رو به کس و کونش بمالونم تا اینکه یک رو این تصیم رو عملی کردم
یه روز که خونمون کسی نبود دیدم زنگ خونه به صدا در اومد از آیفون دیدم دختر خاله هست همن جا بود که گفتم باید یه حرکتی بزنم یه چند لحظه طولش دادم در رو باز کردم و خودمم سریع لباسم رو در آوردم و رفتم تو حمام
دید در باز شد و اومد بالا ، یه چند تا صدا زد و اومد پشت در گفت معین مامانت اینا کجان ؟؟
مــــن هم که دیدم داره جور میشه گفتم : رفتن بـــازار یکم مکث کردم کلم رو دادم بیرون و گفتم سارا بیا پشتم رو لیف بکش آخه دستم نمیرسه اون تعجب کرد و به روی خودش نیاورد و گفت برو بینم می خوام برم دیر شد
اما من گفتم : جووووون ســــآرا سریع بزن و برو
دیگه مجبور شد که انجام بده ، اما من موندم این کیـــــر که راست راست شده بود رو کجای شرت جاش بدم واسه همین سریع نشستم و روم اون طرف کردم ، سارا بیرون در واستاده بود و من تو حمام از اونجا داش لیف می کشید یکم که شد گفتم : بیا تو من سردمه اونم اومد تو وقتی پشتم رو لیف می کشید هیچ حرکتی انجام ندادم تا اینکه کارش تموم شد بعدش برگشتم بهش گفتم : بیا دستامم یه لیفی بکش سارا: خیلی پر رویی اما این کارا واسم کرد
همون طور که داشت دستام لیف می کشید اون یکی دستم رو به سینش رسوندم و آروم آروم از رو تی شرت دست میزدم اجب چیز ردیفی بود دیگه طاقت نیاوردم و با یه حرکت یه لب ازش گرفتم و اخم کرد و گفت نکن برو گمشو
اما من لب گرفتن رو ادامه دادم
اون از جاش بلند شده بود و من بهش چسبیده بودم سینه هاس تو جف دستام
بهش گفتم یک کم فقط دست میزنم اون مقاومت میکرد اما من ادامه دادم تا اینکه خانم بالاخره راضی شد
شروع کردم به خوردن گردنش تا حشری بشه بعد دستام رو آروم از زیر پیراهنش رسوندم نک سینه هاش و باهاشون بازی می کردم یه شیش هفت دیقه ای شد تا اینکه لباسش رو در آوردم و شروع کردم به خوردن سنهای نیمه درشت و سفیدش که نکش قهوه ای بود
دیدم که آه آهش دیگه در اومد دستم رو کردم تو شرتش که دستم رو گرفت گفتم نگران نباش فقط می خوام دستش بزنم و شروع کردم به بازی با چوچولش و آروم آروم شرت و شلوارش رو از تو پاش در آوردم
بهش گفتم بریم بیرون از حمام رو تخت اینجا سخته
اونم قبول کرد رفت بیرون منم سریع یه آب به تنم زدم و پریدم بیرون تو اتاقم واستاده بود
تا رفتم درا ز کشوندمش و شروع کردم به لیسیدن کسی که تا حالا دست کسی بهش نرسیده بود و سفید مثل برف بود و لبه هاش هم سرخ شده بود همون طور که می لیسیدم دستم رو چرب کردم و انگشتم رو کردم تو کونش , همون طور پشت هم نفس میزدو منم با کس و کوس بازی می کردم ، بعد پاهاشو وا کردم و آروم کیرم رو مالوندم به کونش کمی مقاومت کرد اما آروم آروم کله کیرم تو کونش کردم دردش گرفت و گفت بسه اما من بهش گوش ندادم فشار رو بیشتر کردم و کل کیرم رو تو کونن تپل مپلش جا دادم شروع کردم به تلمبه زدن و همون طور لب و سینه هاش رو می خوردم تا بالاخره ابم اومد و ریختم رو سینه هاش
یه چند دیقه ای تو بغل هم دراز کشیدیم تو دلم گفتم هیف یه دفه بکنیش دو دس دیگه از کون کردمشو باز آخر که ابم داشت می اومد کیرم کردم لای سینه هاش و سینه هاش رو میمالوندم به کیر تا آبم اومد
بعد اون داستان یه چند بار سکس داشتم تا اینکه پارسال شوهرش دادن و رفت.
نوشته: chetmaghz
بد نبود ولی نیای باز ادامه بدی شوهرشو پیجوند اومد کردمش که میرینن بهت
يه كوچولو شروعش تخيلى بود ،اما بدنبود ،خوبه بالأخره يكى رنگ سينه اش قهوه اى شد، جاى بسى تعجب داره كه نگفتى صورتى!
Mr.ok minevisad:
داستانی بود کاملا توهمی با اشکالات بالا
دلایل توهمی بودن رو الان براتون میگم
Mr.ok minevisad:
اولین مورد تناقض:
ﺳــــﮑﺲ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﯾـــﯽ:
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﯾﺪﻡ
ﺯﻧﮓ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺁﯾﻔﻮﻥ
ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﻪ ﻫﺴﺖ؛
عزیزم وقتی واسه جلق زدن توهم میکنی یکم از عقلتم استفاده کن
Mr.ok minevisad:
ﮔﻔﺘﻢ ﺳﺎﺭﺍ ﺑﯿﺎ
ﭘﺸﺘﻢ ﺭﻭ ﻟﯿﻒ ﺑﮑﺶ ﺁﺧﻪ ﺩﺳﺘﻢ
ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ ﺍﻭﻥ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ
ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﯿﻨﻢ ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺩﯾﺮ ﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ:ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻥ ﺳــــﺂﺭﺍ
ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ
چرا مجبور شد؟مگه چی گفتی که مجبور شد؟البته برای جلق زدن باید صحنه ها جور بشه
با صابون که جق نمیزنی؟ آفرین با تف بزن. آخه میگن صابون ضرر داره
با ژل و کرمم زدی اشکالی نداره فقط با صابون نزن.
درتکمیل نظر Mr.ok(البته با اجازه)
وقتی پریدی تو حموم حتما وقت نکردی آبو باز کنی بعد دختر دایی یا خالت نگفت چرا نه تو خیسی نه حموم خیسه و…؟ آخه چرا دروغ میگی مردم که مثل خودت نیستن میفمن.
nazar va fohsharo mizaram be ohdeye doostan.bache shashoo
koni koskesh akhe be yade dokhtar daeet jagh mizadi ya dokhtarkhalat? madar jende ki goft dastan benevisi boro jalagheto bezan
akhe kos kesh neveshti mano 2khtar daei bad tosh neveshti 2khtar khale omadesh bachehay sito jam konanim biaeom ham khodeto 2khtar daeito 2khtar khalato bokonim
چثدر کس شعر مینویسن اینا
عالی بود افرین (بذار دل بچمون نشکنه)تو اخرش نویسنده میشی بنویس
اخه خواهر کس فکر کردی ما هم مثل خودت ببو گلابی هستیم از دختر داییت خوشت میومد دختر خالت رو کردی کیری
از دختر داییش خوشش میومد دختر خالشو کرد بعد دید خواهر خودشه :)) دیوس ننویس کون ده دروغ نگو کوس مغز بیا داستانارو بخون و برو جلقتو بزن ، دیگه وقت ماروهم بیخودی نگیر
ببخشید نتونستم جلوی خودمو بگیرم . داستانت کیری بود . چربش کن بکن تو کون دختر خالت .
خیلی کیری بود،کیری!قوه تخیلت هم خوب نیست!کیرم توی کونت،بچه اوبی!
hale fohsh dadan nadaram…erja she be nazare oonai k fohsh dadan
من موندم وقتی اینهمه جنده هست ، چرا باید بری تو تخیلات پسر جون ؟؟
چرا همه زنها و دخترای فامیل جنده ان و خیلی راحت میان میدن ؟؟
کم جق بزن واسه چشمات خوب نیس
کس خل اونو شوهر ندادن خودش زود قبول کرد شوهر کنه تا بیشتر از این با گاش دادی
افرین بازم بنویس ولی مواظب باش ستاد مبارزه با داستان نویس های کونی نگیرتت
كس خاهرت