سفر به شیراز و وصال خواهرزن

1392/10/15

من فرزاد 34 ساله از بوشهر . خاطره ای که میخواهم براتون تعریف کنم واقعی است نه داستان ونه تخیلی …

داستان از آنجا شروع میشه که من یه زن برادر همسری دارم بنام پریسا که خیلی ناز و حشری هست ومن از خیلی وقت پیش به

فکر سکس با او بودم ولی چون من در خانواده ای مذهبی بدنیا اومدم هیچکس فکرشو نمیکرد که من اهل این برنامه ها باشم .

حتی زمانی هم که کسی میومد خونه ما یا ما میرفتیم خونه کسی چه آشنا چه غریبه با پوشش کامل جلوی هم ظاهر

میشدیم.

من زیاد خونه برادر زنم رفت وآمد میکردم نه بخاطر اون بلکه همش تو کف زنش بودم تا جایی که هفته ای حداقل دو بار خونشون

بودم وبا پریسا خانم همه جا میرفتیم مثلا میرفتیم خرید یا پر کردن سیلندر گاز یا آزمایشگاه یا دکتربه هر صورت من شده بودم

براشون یه آچار فرانسه. اونم تو خونه هر وقت که ش.هرش نبود لباس راحتی میپوشید و منو بیشتر وسوسه میکرد.

این داستان ادامه داشت تا اینکه نوبت متخصص زنان و پوست گرفته بود اونم شیراز و کسی هم نبود که ببرش چون شوهرش

کارمند بود وصب میرفت سر کار و عصر ساعت حدود 5 برمیگشت و ناهار میخورد ومثله یه مرده میخابید تا 8 شب. این بود که به

من گفت میای با هم بریم شیراز پیش متخصص زناند و پوست. منم از خدا خواسته گفتم اول با شوهرت مشورت کن اگه اشکال

نداره من در خدمتم . اونم گفت اگه تو میای فکر شوهرم نباش راضی کردن اون با من . گفتم باشه ولی باید از اداره دو سه روز

مرخصی بگیرم. برنامه سفر جور شد و من و پریسا و پسر کوچکش که سه ساله بود عازم شهر شیراز شدیم.(پریسا خانم دو پسر

داشت یکی 9 ساله ودیگری 3 ساله).در بین راه کنار تخته یه بستنی و فالوده ای خوردیم و دوباره حرکت کردیم. حدود ساعت 11

  • 12 بود که شیراز رسیدیم و چون اون موقع مطب پزشکان تعطیل بود بنابراین رفتیم ناهار گرفتیم و جهت صرف ناهار و استراحت

به پارک آزادی رفتیم . حدود ساعت 5 بود که به درمانگاه تخصصی رفتیم و چند ساعتی معطل شدیم تا نوبت ما شد. دکتر زنان

براش آزمایش نوشته بود ولی دکتر پوست براش دارو تجویز کرده بود . باید صبح زود میرفتیم آزمایشگاه جهت گرفتن نمونه

آزمایش . به این ترتیب چون هوا سرد بود (اسفند ماه 89)جهت استراحت به یک مسافرخانه رفتیم ولی تا نسبتمون را با هم

گفتیم گفتند باید از اماکن نامه بگیرید تا بتونید در مسافرخانه بمونید به ناچار به یه مسافرخانه دیگر رفتیم و گفتیم زن وشوهر

هستیم ولی از ما مدارک میخواست که گفتم خانم من مریض بوده و مجبور شدیم بمونیم برای آزمایش وگرنه ما قصد موندن

نداشتیم که با خودم کارت شناسایی یا شناسنامه بیارم/ انگار صاحب مسافرخونه میدونست که من چه منظوری دارم یک اتاق 4

تخته به ما داد ولی پریسا خانم با خودش پتو و زیر انداز آورده بود. پتو و زیر اندازش را از داخل ملشین آوردم و همچنین لباسهای

خودش و پسرش را نیز آوردم. دوتایی رفتن حموم و منم زیر اندازشو کنار تختخواب روی زمین پهن کردم ومشغول تماشای

تلویزیون شدم. از حموم که اومدن بیرون با یه لباس راحتی صورتی بسیار زیبا و سکسی بود منم که نگو با دیدن این صحنه برق

از سر کیرم پرید.به هر صورت چون پسرش خسته بود زود خوابید ولی پریسا خانم همچنان بیدار بود.

گفتم پریسا خوب شد پتو با خودت آوردی / گفت چطو مگه/ گفتم این پتوها انگار خار دارن و به بدن که میخورن آدم احساس

ناخوشایندی داره. اونم بدون درنگ گفت خوب بیا زیر پتوی من بخواب که منم از خدا خواسته پریدم زیر پتو دو نفره. من همچنان

داشتم نگاه تلویزیون میکردم که اون پشتت را طرف من کرد و خوابید . من م.ندم .تپش قلبم وهزار فکر ناجور و سکسی/

حدود یک ساعتی با خودم کلنجار میرفتم که آروم آروم خودم را بهش نزدیک کردم و برای اولین بار باسنشو لمس کردم همینطور

که داشتم باسنشو نوازش میکردم قلبم داشت از تو سینم درمیومدکه یکباره روشو برگردوند وشروع کرد به لرزیدن ونشست هق

هق گریه میکرد . منو میگی داشتم سکته میکردم وفورا رفتم روی یکی از تختها دراز کشیدم وتا صبح گیج بودم نمیدونم کی

خوابم برده بود که صبح صدام زد گفت زود باش باید بریم. من که رنگ تو صورتم نمونده بود گفت پاشو باید بریم آزمایشگاه دیر

میشه ها. منم سریع لباس پوشیدمو وسایلمونو جمع کردیم و به صاحب مسافرخانه گفتم اگه کارمون طول کشید دوباره

مزاحمتون میشیم که اونم گفت باشه بیایین وبه طرف ازمایشگاه حرکت کردیم.داخل راه جرات نگاه کردن بهشو نداشتم.

آزمایشگاه رسیدیم و آزمایش انجام داد وگفت جواب آزمایش فردا قبل از ظهر آماده میشه به ناچار دوباره رفتیم غذا گرفتیم و به

طرف پارک آزادی رفتیم عصر که هوا تاریک میشد به طرف مسافرخانه رفتیم و این بار یه اتاق دیگه بهمون دادند که 3 تخته بود/

چون کف اتاق جا نبود دوتا غاز تختها را روی هم گذاشتیم ودوباره زیر انداز را پهن کردیم . پریسا و پسرش کنار هم خابیدن ولی من

روی تخت خوابیدم .پریسای عزیزم هنوز بیدار بود گفتم کاش منم با خودم پتو آورده بودم . اونم گفت بچه را بزار روی تخت و خودت

بیا کنارم بخواب ولی مثل دیشب فضولی نکنیا. گفتم باشه شرمنده. همینطور که کنار هم خوابیده بودیم مثل دیشب پشتش را

به طرف من کرد و خوابید یک ساعتی که گذشت دوباره افکار پلید و شیطانی به طرفم هجوم آورد . اینبار با خودم گفتم اگه

امشب کاری کردم که کردم دیگه موقعیت برام جور نیشه. خودموبهش نزدیک کردم و شروع کردم نوازش باسنش انگار خواب

خواب بود یا خودشو بخواب زده بود نمیدونم به هر صورت اینبار خیلی وقیع تر بلوزشو زدم بالا و کمی شلوارشو پایین کشیدم که

خط باسنش را لمش کردم دیدم هیچگونه عکس العملی انجام نمیدهد که شلوارشو پایینتر آوردم و با باسنش ور رفتم بعد از چند

دقیقه بیشتر به خودم جرات دادم و دستم را به سوی کوسش هدایت کردم . کوسش خیس خیس شده بود کیر منم داشت از

شق درد میترکید.انگشتم را داخل کوسش کردم ولی اون هنوز واکنشی نشون نمیداد انگارخوشش آمده بود که پاشو یه کم باز

کرد و من بیشتر انگشتش میکردم . چراغ موبایلم را روشن کردم میخواستم ببینم کوسش در چه وضعیتی است که یه باره

برگشت و من جا خوردم بهم گفت زود بیا بالا که دارم میمیرم . گفتم قربونت رفتم نه. سر کیرمو گذاشتم دم سوراخ کوسش که با

یه فشار مختصر تا دسته فرو رفت و صدای آه ونالش بلند شده بود منم از ترس که صداش بره بیرون شروع کردم به خوردن لب ای

خوشمزه اش. گفت دراز بکش میخام بیام روش بشینم من تا حالا تجربه سکس اینجوری نداشتم . طاق باز خوابیدم اونم اومد

کیرمو گرفت و روش نشست . هی خدا چه حالی داشت . چند بار بالا و پایین شد که دیدم بدنش به لرزه افتاد و تمام بدنم را

غرق آب کرد . ارضاء شده بود گفت بیا بایل وزود تمومش کن منم سریع پریدم روش و چن یار تلمبه زدم وآبم را با فشار روی

شکمش و سینش خالی کردم . سریع پاکش کردم چون گفت خیلی از این کار بدم میاد که آبش روی بدنم بریزی. زود رفت حموم

و برگشت خوابید منم رفتم حموم و یه دوش گرفتم و اومدم توی بغلش خوابیدم . ازش تشکر کردم . تا صبح سه بار دیگه سکس

داشتیم ولی هر سه بارش آبمو داخل دستمال کاغذی خالی کردم.میگفت از بوش بدش میاد منم اصرار نمیکردم که روی بدنش

بریزم. < این اولن سکسم به غیر از همسرم بود که انجام داده بودم وبسیار لذتبخش بود. بعد از ان نیز تا سه سال باهم سکس

داشتیم که اگه حال داشتم براتون از بقیه سکسهایی که داشتیم مینویسم . دوستان عزیز نظر یادتون نره. چون منو دلگرم میکنه

واسه نوشتن خاطرات بعدی . با تشکر از شما فرزاد از بوشهر.


👍 3
👎 0
158527 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

409206
2014-01-05 11:36:51 +0330 +0330
NA

مطمینی شب اول نکردیش دروغ گفتن هم حدی داره برو جلقتو بزن داداش

0 ❤️

409207
2014-01-05 12:10:05 +0330 +0330
NA

حالا نظر بدیم که دلگرم بشی بعد چه غلطی میخوای بکنی ! 3 سال ننه طرفو گایدی دیگه این دلگرمی به چه دردت میخوره شاید میخوای شیافش کنی !

0 ❤️

409208
2014-01-05 12:35:45 +0330 +0330

خره اون شوهرشو راضی نکرده شوهره تو رو فرستاده پی نخودسیاه!!!

0 ❤️

409210
2014-01-05 15:44:50 +0330 +0330
NA

Ridiiiiiiiiiiii

0 ❤️

409212
2014-01-05 19:23:28 +0330 +0330
NA

ايشالا دامادتونم زنتو ميگاد

0 ❤️

409213
2014-01-06 00:54:15 +0330 +0330

یکم هم از زنت مینوشتی،،،بدونیم اونی که اون دوشب زنت رو کرده چه فازی داشته…

به نظر من کردن یه پسر بهتر از زن شوهرداره…

0 ❤️

409214
2014-01-06 01:34:54 +0330 +0330
NA

ببین دااداش به حرف این بچه ها اصلا اهمیت نده اینا یه مشت جووجن خیلی خیلی خیلی خوب بود نوووش جونت گوشت بشه به تنت حرف نداشت خاطرت، خیلی حال کردم باش ایشالله قسمته منم بشم خواهر زنمو بکنم واسم دعا کن

0 ❤️

409215
2014-01-06 03:52:43 +0330 +0330
NA

حالا برو تحقیق کن ببین زنت تو این مدت به کی میداده

0 ❤️

409216
2014-01-06 03:57:45 +0330 +0330
NA

اول گفتی وصال خواهر زن بعدش وصال زن برادر زنتو تعریف کردی
تازه 2تا غازم اون وسط تو مسافرخونه بودن که نمیدونم چیکار میکردن
دکترشم دکتر زناند بوده…

0 ❤️

409217
2014-01-06 09:34:55 +0330 +0330
NA

منم یه gf داشتم اسمش پریسا بود همینطور داغ و حشری بود
طوریکه با لب دادنش کسش خیس میشد و از خود بی خود میشد میگفت تو یجوری لبامو میخوری که تا حالا هیچ کس این تجربه رو باهام نداشته تا این حد بی اختیار شم از خودم شانس ما بود دیگه :)
منظور اینکه واقعا پریسا ها تک اند ! اَند سو اسپشیال !

0 ❤️

409218
2014-01-06 10:48:03 +0330 +0330

الجندتوزوجتوفی البیت.:زن جنده توکدام خانه بوده

0 ❤️

409219
2014-01-06 11:04:09 +0330 +0330
NA

جدیدآ داستان ها باز میکنم فقط کامنت بچه ها میخونم؛انصافآ باحالتر؛حداقل شاد میشی

0 ❤️

409226
2014-01-06 19:14:32 +0330 +0330
NA

:& :&

0 ❤️

409221
2014-01-07 11:30:45 +0330 +0330

بعضی ها موقع خاطره نویسی جوری نسبت ها ی خانوادگی و فامیلی و اسامی فامیل ها رو اعلام میکنن که هر کی تو اون فامیل باشه میتونه با جایگذاری شخصیت ها بفهمه کی بوده و این بازی کردن با ابروی مردمه خوبه رعایت بشه و اسامی رو مستعار بنویسن دلهره و شک انداختن توی خونواده ها خوبیت نداره .
یه باره بیاین شماره پلاک و تلفن طرفی رو هم که کردین بنویسین تا مردم زیاد دنبالش نگردن !!!

0 ❤️

409222
2014-01-08 13:29:44 +0330 +0330
NA

زنت نمیگفت تو با اون جنده خانم کدوم گوری میری؟
مطمئن باش زنتم داشته میداده.

0 ❤️

409223
2014-10-18 13:20:34 +0330 +0330

بعد از سه سال هم شوهرش فهمید و مادرتو گائید

0 ❤️

409224
2015-09-19 00:08:14 +0430 +0430

چرا چرت و پرت میگی؟؟؟؟؟
موضوع داستان رو مینویسی: سفر به شیراز و وصال خواهرزن
بعد با زن برادر زنت سکس میکنی؟
“خواهر زن” با “زن برادر زن” فرق نداره آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!

0 ❤️

572571
2017-01-06 18:28:02 +0330 +0330

خیلی جالبه زن برادرزن دادن دستت سه روز بردیش مسافرت؟ من یه بازار بیاد بام تو هوا کردمش بعد تو بهت گفته بیا زیر پتو تازه داری لستخاره میکنی

0 ❤️

772879
2019-06-11 19:08:57 +0430 +0430
NA

بعد این سه چهار روز زنت هم حتما پیش باجناقت بوده دیگه

0 ❤️