ضربه های ریتمیک انگشت هات تشدید می شن. کمرم به رقص در میاد. دوتایی جون می دیم به این سمفونی مدهوش کننده. صدا های نامیزون, نامفهوم, غیر ارادی, نا خودآگاه. نت می نویسی, ریتم میگیری, با انگشت, روی کمرم. ریتم از دستت خارج میشه. بی ریتم, بی ضرب انگشت آه می کشی و می رسی به آسمون هفتم. من اما شاید یک جایی بین اسمون سوم و چهارم باشم. مهمه؟!
هجوم شیرینت رو بر می داری. نفس نفس می زنی, مثل من. لاله گوشم رو می بوسی. خیسه از لمس زبونت وقتی پله پله آسمون آسمون صعود می کردی. عقم می گیره از خیسی لاله گوشم. عقم می گیره از بوسه ی بی حس تو. عقم می گیره از جمله تکراریت, زمزمه شده کنار گوش خیس. (مثل همیشه عالی بودی! ) من عالی بودم؟! منی که تمام سهمم از این معاشقه رقص غیر ارادی کمرم بود. دروغ نگو مرد من. بگو مثل همیشه به درد خوردم. مثل همیشه مطیع بودم. مثل همیشه در دسترس, بی زحمت, بدون دنگ فنگ.
پشت می کنی به من. به تن گر گرفتم. واسه کمی آرامش. با چی هفت طبقه رو پایین اومدی که خستگی در می کنی؟! من سقوط کردم. العان گر گرفتم. ضربانم روی هزاره. چرا رگ هام منفجر نمی شن. لعنتی من هنوز نفس نفس می زنم. دهنم هنوز خشکه. خودم رو به آغوش میکشم. تنم آروم نمیشه. خودم رو از تخت پرت می کنم پایین. بی صدا که بیدار نشی. نفسم حبس میشه از سرمای سرامیک سرد. کدوم گوری رفتن قوانین فیزیک. انقباض رگ هام اونقدری شدید هست که ترک بر دارم. بشکنم. متلاشی شم. از چی ساخته شدیم. گل هم اگه میبودیم بایستی شکاف می خوردیم. از وسط, وسط متمایل به چپ. گسل می شدیم. مستعد زلزله.
نگاهت می کنم. پشت به من ملحفه رو بغل گرفتی. می گن گل مارو با حسادت سرشتن. تو بگو به اون پارچه بی جون حسادت نکنم. من این جا در گیر و دار قوانین ماده, تو اونجا آروم با آغوش باز واسه یه تیکه پارچه.
چشم می بندم. دست می کشم روی تن لختم. سردمه. سرد ترم میشه. چقدر توی خیالم جای تو خودمو نوازش کنم. فسردم لعنتی. یخ زدم اینجا. پوست بدنم دون دون میشه. کرخت می شم. دلم گریه می خواد. بذار اشک هام بوسه های نبودت رو روی صورتم جبران کنن. اشک هام راه می گیرن سمت لبم. می بوسمشون. جواب بوسه هامو میدن. چه شور. متنفرم از بوسه ی شور. آخرین بار کی بوسه ی شیرین داشتم؟!
بوسیدن دوست نداری. نوازش کردن دوست نداری. بدت میاد. منم مثل تو از خودم بدم میاد. ملحفه گوشه تخت رو بر می دارم. لختی تنمو می پوشونم. از چشم های کی؟! تو؟! تویی که پشت کردی به من؟! تویی که چشم بسته تمام خم های بدنمو ترسیم می کنی؟! پیش تو که پس و پیش پنهون ندارم. تنمو از این هزار چشمی که هیز نگام می کنن می پوشونم. وقتی نوازشت نیست براق میشن سمتم. می لرزم به خودم از این نگاه های دریده. بلند شو بغلم کن. عرق میشینه روی شقیقه م. جنین وار توی خودم مچاله می شم. میترسم…
می چرخی سمتم. چشم هاتو خواب آلود باز می کنی. دلم می لرزه. پر از شعف میشم. دستهاتو می کشی و پشت بندش هم خمیازه. لبخند میشینه روی لبم. تکون که می خورم استخون هام به فریاد در میان. چند ساعت اینجوری نشسته بودم؟! به ساعت روی میز نگاه میکنم. پشت لیوان آب. سه صبح.
_ چرا رفتی اونجا؟!
عرصه واسم تنگ شده بود. حسادت به اون تیکه پارچه منو فراری داد. توان شریک شدن تخت خوابمو با رقیب نداشتم. _ همینجوری. خوابم نمی برد.
سر جات می شینی. کاش می شد این تیکه گوشت رو از سینم بکشم بیرون که این طوری سر ناسازگاری برداشته. آروم باش. دست گره می کنی دور کمرم. یادت می دم. نوازش کردن رو. بوسیدن رو. عاشقانه رو به جای فقط…
نفست رو فوت می کنی توی صورتم. گر می گیرم. قوانین فیزیک رو باید گذاشت در کوزه. دست هامو دور گردنت حلقه می کنم. دورم می کنی. چرا؟! می چرخونی من بهت زده رو. قلبم جمع میشه. از پشت کنار گوشم میگی
_یه دور دیگه بریم… هنوز جا دارم.
من اما پرم. ظرفیتم تکمیله. سوال کردن بلدی؟! احترام چی؟! سرم رو به بالش فشار میدی. موهامو یک طرف جمع می کنی. دستم رو روی حجم در هم بین سینه م فشار میدم. سر شونه م رو گاز می گیری. دستم چنگ میشه. دندونت رو از سر شونه م تا کمرم میکشی. لبم رو گاز می گیرم. کمرم رو بالا می دی. تو یاد نمیگیری! دردم می گیره. همه وجودم درد میشه. دردم فریاد میشه. فریادم لذت میشه. میشینه روی تنت. سمفونی این بار مدهوش کننده نیست. آه من پشتش بغض خوابیده, اشک نشسته. نگاه کن بهتوون هم داره گریه می کنه! زمان گم میشه. دقیقه ها فریاد می گشن. صداشون آزار دهنده ست. تمامش کن مرد من. تمامش کن. ساعت سیاه روی میز رو نگاه کن. پشت لیوان آب تا شده از غم من. تمومش نمی کنی. ضربه می زنی. سریع تر. دردناک تر. دارم می سوزم. انگار یک پیت نفت خالی کرده باشن روی سرم و یه فندک… دست هات چنگ کمرم می شن. یکم بعد چنگ مو هام. با یکی سرمو به بالش فشار می دی و با یکی موهامو می کشی. خسته که میشی انگشت هاتو از هم باز میکنی و پنجول میکشی از سر شونه م تا انهنای کمرم و دوباره چنگ, دوباره ضربه های سنگین. دوباره من آتش گرفته, توی یه اتاقک بدون پنجره. از شعله های درد ناکش فرار می کنم. می خورم به دیوار. دردم میاد. دیوار بعدی…دیوار بعدی… بعدی… دردم از سوختنه یا برخوردم به دیوار یا هجوم نا مهربان تو؟! عقب می کشی. سوخته سقوط می کنم روی تخت. آهم دود میشه از دهنم بیرون می ره. نقش های سیاهی حک شده روی دیوار جای تن سوخته ی یه آدمه. خیسی متعفنی رو روی کمرم حس می کنم و یکی دیگه کنار گوشم و اینکه مثل همیشه عالی بودم. بلند میشی.
_میرم روی کاناپه بخوابم
اتاق پر شده از بوی نامردی.تو چنگ میزنی به بالش و ملحفه توی کمد. من چنگ میزنم به قلبم و ملحفه روی تشک. ملحفه مچاله گوشه تخت رو نگاه می کنم. دیدی تورو هم گذاشت کنار. حالا بیا دوتایی از این چشم های دریده بترسیم. راستی گفته بودم از ارتفاع میترسم؟!
نوشت: Matin.T
سیارا فک میکنم منظورت داستان سوسوی منه. در اون صورت باید بگم تنها وجه تشابه دو داستان قسمت سقوطشه.
هعیش… با وجودی که متنت فقط درمورد یه حس ساده و روزمره( و نه تجاوز و بی ابرویی و مشکلات هیولایی) بود لایه لایه غم و خشم ودرد عمیق توش بود. نگارشتو دوس داشتم و این حس بی اعتنایی شدن و درک نشدن موقع سکس رو میتونستم بفهمم. اما تو سکوت تحمل کردن خوب نیس. نارضایتی رو باید به طرف رابطه گفت.
البت داستان هم قشنگه، شهوانی کم کمک داره سطح داستاناش میره بالا.
داستان زیبا و سنگینی بود
برای من زیادی قابل لمس بود
وبا اینکه با کلمات زیاد بازی شده بود نگارش روان و شیوایی داشت…
تبریک ، قلمتون مانا…
نخوندم:-(
تمرکز نه…:-(
متین خوب نقد می کرد باید خوب بنویسه
بعد بخونم الان لایک بدم؟ :-(
11:-(
متین جان
عالی بود ، خسته نباشی
لایک دوازدهم تقدیم شد
خیلی خوب بود متین جان رقص کلماتت جادویی بود حدس میزدم خوب بنویسی ولی نه در این حد و بسیار عجیبه این حجم از دیسلایک!
البته داستان منم تا الان 21 دیس گرفته دوستان عزیزی که چشم دیدن ندارن گله ای دیس میدن با اکانتهای فیکشون باشد که رستگار شوند
اگر دیس کردن داستانها انقد ارضاشون میکنه بزنن!
تو بنویس که قشنگ میرقصونیش
تنه یخ کرده از احساس دخترک داستان رو خیلی قشنگ توصیف کردی
دوست داشتم
ممنون از همه بابت کامنت های زیبا و همراهیتون خیلی سعی کردم تک تک پاسخ نظراتتون رو بدم اما همش خطا میاد که عکس در نظرات مجاز نیست
فقط کاش اونایی که دیسلایک میدادن میگفتن چرا ؟ با سلیقه جور نیست؟ ضعف نگارشی؟ پردازشی؟
متین جان کامنت هات مثبته!و دیسلایک هات خیلی عجیب و غریب البته جدیدا زامبی وار حمله میکنن به داستان های خوب!
تعجب نکن
شما بنویس برامون
قسمت دنیا همینه. یکی مثل ما که با این همه تجربه, هنوز هم باید بخاطر یک سکس عاشقانه با همسر التماس کنیم. تازه از هیچ کاری هم برای لذت سرکار خانم دریغ نداریم. اما حیف از کمی اخلاق و احساس از جانب همسر. از طرف دیگر بسیارند بانوان بااحساس و عاشق سرزمینم که در حسرت ذره ای محبت از جانب مردشان, هر ثانیه و در هر رابطه هزاران بار به مرگ خاموش محکومند. آقایان و بانوان محترم. هیچ چیز زیباتر از سکس با احساس و عاشقانه نیست. کمی به فکر شریک زندگی و احساسمان باشیم. ممنون از نوشته زیبایت. بهترینها را برای مردان و زنان سرزمینم آرزومندم. ?
متین عزیزم شاهکار بود, لایک بیستو ششم تقدیم به تو دوست خوبم نگران دیسلایک ها هم نباش چون نتونستن باهاش خود ارضایی کنن اینکارو کردن قدر زر زرگر شناسد…
عالی بود پر از یه غم ناگفته…یه تجاوز هر روزه
چقدر منو یاد اهنگ اینگونه شاهبن انداخت
هرشب تجاوز به یک خاطره…ازهم دریده شدن یک سره
لایک اول تقدیمت عزیزجان